Bayate Tork
Hasan Kasaei
به یاد استاد #حسن_کسایی
ازنسیم التفاتی بینوایان خوش دلند
خانه ی #نی را به آهی می توان آباد کرد
و این آه، دم خوش تو بود که خانه خانه ی نی های جهان را آباد کرد. و این آه، در کوچه ی نی دوید .آن قدردوید که شیوه ی پریدن آموخت در غرفه های نقش جهان چرخ زد در کاسه ی سر شیخ لطف الله پیچید و از نصف جهان گذشت تا جهان را در نوردد .
#خداوندگار_نی !
نفس داودی ات با دم خوش کدام پیامبر در هم آمیخته بود که خشک چوبان خشک مغز را در نیزاران بی جان به سماعی آسمانی واداشت و آن قدر چرخیدند و رقصیدند تا به بازار زرکوبان رسیدند و آنک آهنگ چکش صلاح الدین زرکوب بود که میان آن همه نی گم شده بود . وحضرت جلال الدین که دستی به جام باده و دستی به زلف یار داشت و سر و دستار نمی دانست که کدام اندازد .
زرکوبان کوفتند و نی ها در سماعی جاودانه با #مولانا چرخیدند .نی ها چرخیدند مولانا چرخید قونیه چرخید زمین چرخید و آوای نای تو چرخان چرخان از زمین گذشت و زهره را به طرب آورد .و این سان بود که نفس گرم تو به مشام مسیحا رسید و آن قدر این نفس برایش آشنا بود که گویی از جان او برآمده باشد .مسیحا به رقص آمد و حالا زمین و زمان می رقصندومی چرخند .
ازنسیم التفاتی بینوایان خوش دلند
خانه ی #نی را به آهی می توان آباد کرد
و این آه، دم خوش تو بود که خانه خانه ی نی های جهان را آباد کرد. و این آه، در کوچه ی نی دوید .آن قدردوید که شیوه ی پریدن آموخت در غرفه های نقش جهان چرخ زد در کاسه ی سر شیخ لطف الله پیچید و از نصف جهان گذشت تا جهان را در نوردد .
#خداوندگار_نی !
نفس داودی ات با دم خوش کدام پیامبر در هم آمیخته بود که خشک چوبان خشک مغز را در نیزاران بی جان به سماعی آسمانی واداشت و آن قدر چرخیدند و رقصیدند تا به بازار زرکوبان رسیدند و آنک آهنگ چکش صلاح الدین زرکوب بود که میان آن همه نی گم شده بود . وحضرت جلال الدین که دستی به جام باده و دستی به زلف یار داشت و سر و دستار نمی دانست که کدام اندازد .
زرکوبان کوفتند و نی ها در سماعی جاودانه با #مولانا چرخیدند .نی ها چرخیدند مولانا چرخید قونیه چرخید زمین چرخید و آوای نای تو چرخان چرخان از زمین گذشت و زهره را به طرب آورد .و این سان بود که نفس گرم تو به مشام مسیحا رسید و آن قدر این نفس برایش آشنا بود که گویی از جان او برآمده باشد .مسیحا به رقص آمد و حالا زمین و زمان می رقصندومی چرخند .
Audio
آلبوم
#قصه_های_عشق_مجنون
اثری است در بردارنده دکلمه اشعاری با صدای #رضا_معینی گوینده قدیمی رادیو به همراه صدای افسانه ای ساز نی زنده یاد استاد #حسن_کسایی .
بی شک تلفیق شعر و نوا تاثیر زیباتری در انتفال مفاهیم ادبی داشته شنونده را با روح عرفان بیشتر مانوس می سازد.
شاید از همین روی بوده که در گذشته با چنگ و دف و نی شعرشان را می سرودند.
#رضا_معینی با صدایی گرم و با تسلطی که در فن بیان دارد، این توازن را زیباتر ساخته است.
در این آلبوم، اشعار #مولانا را رضا معینی روایت میکند .
#محمود_رئیسیان
#همایون_نصیری
#حسن_آزاده_فر
#سام_خواجه_وند
#شاهین_شیخ_بهایی
استاد #کسایی را با سازهای کوبه ای همراهی میکنند.
قطعاتی در ماهور، شکسته ماهور، شوشتری، نوا، بیات اصفهان، مخالف سهگاه، ابوعطا، دشتی، افشاری و شور را در این آلبوم خواهید شنید.
#قصه_های_عشق_مجنون
اثری است در بردارنده دکلمه اشعاری با صدای #رضا_معینی گوینده قدیمی رادیو به همراه صدای افسانه ای ساز نی زنده یاد استاد #حسن_کسایی .
بی شک تلفیق شعر و نوا تاثیر زیباتری در انتفال مفاهیم ادبی داشته شنونده را با روح عرفان بیشتر مانوس می سازد.
شاید از همین روی بوده که در گذشته با چنگ و دف و نی شعرشان را می سرودند.
#رضا_معینی با صدایی گرم و با تسلطی که در فن بیان دارد، این توازن را زیباتر ساخته است.
در این آلبوم، اشعار #مولانا را رضا معینی روایت میکند .
#محمود_رئیسیان
#همایون_نصیری
#حسن_آزاده_فر
#سام_خواجه_وند
#شاهین_شیخ_بهایی
استاد #کسایی را با سازهای کوبه ای همراهی میکنند.
قطعاتی در ماهور، شکسته ماهور، شوشتری، نوا، بیات اصفهان، مخالف سهگاه، ابوعطا، دشتی، افشاری و شور را در این آلبوم خواهید شنید.
#مولانا در داستان #پیر_چنگی ادعا می کند که در درون انبیا هم نغمههایی است که گوش حس از شنیدن آن نغمهها عاجز است:
انبیا را در درون هم نغمه هاست
طالبان را زان حیات بی بهاست
نشنود آن نغمه ها را گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
داستان پیر چنگی در #مثنوی، از قصه های شور انگیزی است که در همۀ گزیدههایی که از این کتاب تهیه دیده شده است؛ به چشم می خورد. داستان در روزگار خلیفۀ دوم اتفاق می افتد و قصه یی از یک نوازندۀ چنگی است. داستان مردی است که در روزگار خلیفۀ دوم می زیست و چنگ را نیکو می نواخت:
آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر
بلبل از آواز او بی خود شدی
یک طرب زآواز خوبش صد شدی
مجلس و مجمع دمش آراستی
وز نوای او قیامت خواستی
اما چون پیر می شود و پشتش خم می گردد دیگر آوازش زشت می شود و کسی خریدار آوایش نیست. پس او راه گورستان را میگیرد و بر آن است که از آن پس برای خدا بخواند زیرا کسی دیگر برای آهنگهایش نخواهد پرداخت. پیر چنگی در گورستان می نوازد و می گرید تا خوابش می برد در این هنگام عمر خواب می بیند که خداوند به او دستور می دهد که حاجت بندۀ خاص و محترم ما را بر آور و راه گورستان را پیش گیر و وجهی در اختیار او بگذار:
ای عمر! برجه ز بیت المال عام
هفتصد دینار در کف نه تمام
پیش او بر، کای تو ما را اختیار
این قدر بستان؛ کنون معذور دار
#شاعران_قصه_میگویند
قصه #پیرچنگی
نوشته #مولانا
هنرمندان :
#مجید_نجاهی
#محمود_رحمانی_پور
#حسن_ناهید
#حسن_یوسف_زمانی
#داود_رمزی
#اکبر_مشکین
گوینده #آذر_پژوهش
خوانندگان:
#جواد_بدیع_زاده
#جمال_وفایی
🔽🔽🔽
انبیا را در درون هم نغمه هاست
طالبان را زان حیات بی بهاست
نشنود آن نغمه ها را گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
داستان پیر چنگی در #مثنوی، از قصه های شور انگیزی است که در همۀ گزیدههایی که از این کتاب تهیه دیده شده است؛ به چشم می خورد. داستان در روزگار خلیفۀ دوم اتفاق می افتد و قصه یی از یک نوازندۀ چنگی است. داستان مردی است که در روزگار خلیفۀ دوم می زیست و چنگ را نیکو می نواخت:
آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر
بلبل از آواز او بی خود شدی
یک طرب زآواز خوبش صد شدی
مجلس و مجمع دمش آراستی
وز نوای او قیامت خواستی
اما چون پیر می شود و پشتش خم می گردد دیگر آوازش زشت می شود و کسی خریدار آوایش نیست. پس او راه گورستان را میگیرد و بر آن است که از آن پس برای خدا بخواند زیرا کسی دیگر برای آهنگهایش نخواهد پرداخت. پیر چنگی در گورستان می نوازد و می گرید تا خوابش می برد در این هنگام عمر خواب می بیند که خداوند به او دستور می دهد که حاجت بندۀ خاص و محترم ما را بر آور و راه گورستان را پیش گیر و وجهی در اختیار او بگذار:
ای عمر! برجه ز بیت المال عام
هفتصد دینار در کف نه تمام
پیش او بر، کای تو ما را اختیار
این قدر بستان؛ کنون معذور دار
#شاعران_قصه_میگویند
قصه #پیرچنگی
نوشته #مولانا
هنرمندان :
#مجید_نجاهی
#محمود_رحمانی_پور
#حسن_ناهید
#حسن_یوسف_زمانی
#داود_رمزی
#اکبر_مشکین
گوینده #آذر_پژوهش
خوانندگان:
#جواد_بدیع_زاده
#جمال_وفایی
🔽🔽🔽
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مولانا در طی ساعتهای طولانی در خلوت روحانی به صدای شمس گوش میداد. زبان #سکوت، زبان #موسیقی و زبان #رقص را که سخن بر وجه کبریا از آن میآمد مثل صدای وحی و صدای هاتف غیب میشنید. همه چیز را رفته رفته در صدای #شمس، در نگاه شمس و در شور و حال شمس محو مییافت. صدای شمس هر چه را در حجره بود، هر چه را در اطراف خلوت بود، و هر چه را در ماورای خلوت بود در خود میگرفت، در خود جذب میکرد و جزو خود میکرد و حتی #مولانا را هم در خود میکشید. برای مولانا همه چیز در این صدا محو میشد و خود او نیز در این صدا ناپدید میگشت. هر چه در عالم بود در آن لحظهها برایش تبدیل به شمس میشد و عين شمس میشد. برای مولانا آفتاب که از روزن میتافت عين شمس بود و هوایی که در سینهاش شادی و نشاط میآفرید نفس شمس بود. در و دیوار خانه شمس بود، کاینات عالم شمس بود، ماورای کاینات شمس بود، عشقی هم که ذكر «الله» در قلب وی القا میکرد شمس بود. این پندار وسوسهیی یا توهمی بود که او را ترک نمیکرد و همواره مثل یک مکاشفه در خاطر مولانا رسوخ داشت.
📗 کتاب پله پله تا ملاقات خدا
✍️نوشته استاد #عبدالحسین_زرینکوب
📗 کتاب پله پله تا ملاقات خدا
✍️نوشته استاد #عبدالحسین_زرینکوب
Bi Man Maro-(IRMP3.IR)
Homayoun Shajarian
🔹 ۷ مهر روز بزرگداشت قلّۀ عرفان و ادب پارسی، مرید و مراد #مولانا، صاحب اعجاز کلام، خورشید تابان منظومه عاشقان، گرمی و سُرور دل عارفان، #شمس_تبریزی، بر همۀ دوستداران #شمس و #مولانا گرامی باد
#موسیقی نزد #مولانا
موسیقی فاخر حیات بخش است، حیات انگیز است. بیخود نیست وقتی مولانا به دکان زرگری «صلاح الدین زرکوب» رسید، از صدای چکش او بر سندان زرگری چنان به وجد آمد که ساعتها به #سماع پرداخت. یا نوشتهاند که روزی یکی از فروشندگان دوره گرد که پوست روباه میفروخت، به رسم فروشندگان دوره گرد، داد میزد که دل کو دل کو. یعنی پوست روباه میفروشم هرکس میخواهد بیاید. ظاهرا آن دل کو دل کو را هم با نوعی آواز و ترنم ادا میکرد. مولانا از شنیدن آواز دل کو دل کو، سرمست میشود، به چرخ در میآید، به سماع میپردازد و همین طور رقصان و سماع کنان تا مدرسهاش میرود و مردم شهر هم یکپارچه به شور و هیجان در میآیند از این احوال عجیب و غریب #مولانا
#موسیقی نزد #مولانا
موسیقی فاخر حیات بخش است، حیات انگیز است. بیخود نیست وقتی مولانا به دکان زرگری «صلاح الدین زرکوب» رسید، از صدای چکش او بر سندان زرگری چنان به وجد آمد که ساعتها به #سماع پرداخت. یا نوشتهاند که روزی یکی از فروشندگان دوره گرد که پوست روباه میفروخت، به رسم فروشندگان دوره گرد، داد میزد که دل کو دل کو. یعنی پوست روباه میفروشم هرکس میخواهد بیاید. ظاهرا آن دل کو دل کو را هم با نوعی آواز و ترنم ادا میکرد. مولانا از شنیدن آواز دل کو دل کو، سرمست میشود، به چرخ در میآید، به سماع میپردازد و همین طور رقصان و سماع کنان تا مدرسهاش میرود و مردم شهر هم یکپارچه به شور و هیجان در میآیند از این احوال عجیب و غریب #مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
8 مهر ماه، سالروز بزرگداشت
#مولانا_جلال_الدین_محمدبلخی
در گاهشمار میهنمان، ایران، «هشتمین روز از ماه مهر» مثبوت است به نام «جلال الدین محمّد بلخی»، شَهیرِ به «مولانا».
شائق مشهور و شاعر مشعوری که مفَکّرانه خویش را به «خموشی» و متفکّرانه دیگران را به «شنیدن» فرا میخوانَد.
و عارف معروفی که خِردمندانه انسانها را به ورود در «سکوت» از سویی، و خیرخواهانه به خروج از «سکون» از سوی دیگر دعوت میکند.
و اندیشْوَرزِ عاشقی که چون دلبستهی ایران و دلدادهی ایمان است، ایرانِ پیش از اسلام را با ایرانِ پس از اسلام ابتدا آشنا، و سپس آشتی میدهد.
و آن ساحرِ سرزمین سخنی که در نهایت بلوغ و در غایت نبوغ میتواند «اندیشه» و «انگیزه» ، این دو ناسازِ به دور افتاده از هم را با پیوستی شگرف، به پیوندی ژرف بیامیزد.
فرهیختهی ورجاوند
با درود و مهر؛
مسرورانه فرارسیدن «هشتم مهر»، «یادروز مولوی»، خالق «مثنوی معنوی»، این اثر سترگ عرصهی سخن و این شاهکار بیمانند وادی ادب که بیگمان خُمخانهی مستیها میباشد را برای همهی سخنشناسان و سروده سُرایان، به ویژه شما ادب دوستِ دوستدارِ شعر و شعور، مبروک، مسعود و مسرور میخواهم.
#مولانا_جلال_الدین_محمدبلخی
در گاهشمار میهنمان، ایران، «هشتمین روز از ماه مهر» مثبوت است به نام «جلال الدین محمّد بلخی»، شَهیرِ به «مولانا».
شائق مشهور و شاعر مشعوری که مفَکّرانه خویش را به «خموشی» و متفکّرانه دیگران را به «شنیدن» فرا میخوانَد.
و عارف معروفی که خِردمندانه انسانها را به ورود در «سکوت» از سویی، و خیرخواهانه به خروج از «سکون» از سوی دیگر دعوت میکند.
و اندیشْوَرزِ عاشقی که چون دلبستهی ایران و دلدادهی ایمان است، ایرانِ پیش از اسلام را با ایرانِ پس از اسلام ابتدا آشنا، و سپس آشتی میدهد.
و آن ساحرِ سرزمین سخنی که در نهایت بلوغ و در غایت نبوغ میتواند «اندیشه» و «انگیزه» ، این دو ناسازِ به دور افتاده از هم را با پیوستی شگرف، به پیوندی ژرف بیامیزد.
فرهیختهی ورجاوند
با درود و مهر؛
مسرورانه فرارسیدن «هشتم مهر»، «یادروز مولوی»، خالق «مثنوی معنوی»، این اثر سترگ عرصهی سخن و این شاهکار بیمانند وادی ادب که بیگمان خُمخانهی مستیها میباشد را برای همهی سخنشناسان و سروده سُرایان، به ویژه شما ادب دوستِ دوستدارِ شعر و شعور، مبروک، مسعود و مسرور میخواهم.
❣️کام همه شیرین با این شور
#حیلت_رها_کن_عاشقا!
زمان به زیان می گذرد. تأخیر در مستی، گناهی ست نابخشودنی. از #مولانا بپرس. می خواهی سویش بروی با اشتیاقی که در گوشه قلبت برایش پنهان کرده ای، برو! گر سوی #مولانا می روی، مستانه شو مستانه شو.
اوست که تو را از خویش می ستاند تو را جمله جان می کند، جانت را صیقل می دهد و صاف می شوی.
سراغ #مولانا که می روی، دف و چنگ همراه ببر؛ لازمت می شود. او یکپارچه شور است که می دمد، یکسره امید و طرب.
#مولانا یعنی از بند جسم رَستن.
مولانا یعنی حرکت های شاداب دلبستگی. یعنی ضد و نقیض های هماهنگ، حالات مختلف و موزون.
آن سوتر از تکرار زیبایی صنوبرها، افراها، سروها، صفای ابیاتِ سبزش جهان ادب را خیره کرده است.
با وجود صدای ماندگاری که از شعرهای او فوّاره می زند، آبشار جنگل های نزدیک، تنها مانده است.
نمایش به اهتزاز درآمدنِ واژه ها، صفحه ای از غزلیات اوست.
دمی بخوان: «من تن تننم» ابتدای این سرگشتگی ها، دیدن خورشیدی از سمت تبریز بود.
رها کرد منبر و وعظ و خطابه را.
دیگری شده بود. رسیده بود به عشق، به سرشت ازلی کشیده شد.
دیگر نمی شد کلمه ای از #شمس گفت و او را جنون ناگاه فرا نگیرد.
می خواست برسد به آن معانی که دست پرورده #شمس بودند.
#مولانا همچنان می رفت و غزل را از لهجه پرآشوب خویش، واله و شیفته می کرد. کامِ دیگران را هم با این شور، شیرین کرد.
فرصت های مقدّس و پر نوری در غزل به جا گذاشت.
در غزل های او فاصله جسم و جان به صفر می رسد. او آفت زدایی از روح را سعی صفاگونه اش قرار داد.
ردّ این ارزش های همیشگی انسان را از همه شعرهایش می توان گرفت.
بوده اند مردمانِ تکاپو و حق جو که مثنوی معنوی، معنایی دیگر به آنان داد و دگرگون شدند.
در شعرهایش که سجاده عرفان مشرقی را پهن می کند، می توان به نگرش های شاداب زندگی رسید؛ چرا که غروبستان دلْ گرفتگی و اندوه در آفاق جان جلال الدین رخنه نکرد.
او خنده هایی از غزل را روی خاک ریخت تا زمین، تپیدن بگیرد و جوانه ای بزند که دیدنش همه را مدهوش خدا کند.
کو تا کسی بیاید مانند #مولوی که غذای شور و اشتیاقش، فرهاد روح را به شیرینی برساند؟
روح با اشعار او سیر می شود. قوّت می گیرد. شاید گرسنه تر هم شده باشد در زیباترین شب نشینی که دل را به خواندن مثنوی اش بُرده باشی.
و چه کرده این مثنوی با سالکان دیار آسمان!
هرچه می گذرد، مثنوی بیشتر به شمایل آسمان در می آید و شباهت هایی به خورشید آسمان پیدا می کند.
آن را بردار و روی طاقچه فرهنگ بگذار و ببین چه جلوه ای می یابد مشرق. آیینه هایی که از مثنوی ساخته می شوند، هیچگاه واژه زنگار را نمی پذیرند.
#مولانا آمد و یک مشت رؤیای خام را، تخیل و شعور را در ظرفِ غزل و نیز داستان های رنگارنگ از باغستان های آیات و روایات را در ظرف مثنوی ریخته.
آنها را پرورانده به عمل آورده است؛ نتیجه اش این می شود که دهان ها فوران آتش درونی او را برای همیشه بازگو می کنند.
نتیجه اش این می شود که ابیات عارفانه اش هر کدام، دل آوا می شوند و دل آرا.
#مولانا یعنی همان غزل ها و دفاتر مثنوی اش.
✍️ #محمدکاظم_بدرالدین
#حیلت_رها_کن_عاشقا!
زمان به زیان می گذرد. تأخیر در مستی، گناهی ست نابخشودنی. از #مولانا بپرس. می خواهی سویش بروی با اشتیاقی که در گوشه قلبت برایش پنهان کرده ای، برو! گر سوی #مولانا می روی، مستانه شو مستانه شو.
اوست که تو را از خویش می ستاند تو را جمله جان می کند، جانت را صیقل می دهد و صاف می شوی.
سراغ #مولانا که می روی، دف و چنگ همراه ببر؛ لازمت می شود. او یکپارچه شور است که می دمد، یکسره امید و طرب.
#مولانا یعنی از بند جسم رَستن.
مولانا یعنی حرکت های شاداب دلبستگی. یعنی ضد و نقیض های هماهنگ، حالات مختلف و موزون.
آن سوتر از تکرار زیبایی صنوبرها، افراها، سروها، صفای ابیاتِ سبزش جهان ادب را خیره کرده است.
با وجود صدای ماندگاری که از شعرهای او فوّاره می زند، آبشار جنگل های نزدیک، تنها مانده است.
نمایش به اهتزاز درآمدنِ واژه ها، صفحه ای از غزلیات اوست.
دمی بخوان: «من تن تننم» ابتدای این سرگشتگی ها، دیدن خورشیدی از سمت تبریز بود.
رها کرد منبر و وعظ و خطابه را.
دیگری شده بود. رسیده بود به عشق، به سرشت ازلی کشیده شد.
دیگر نمی شد کلمه ای از #شمس گفت و او را جنون ناگاه فرا نگیرد.
می خواست برسد به آن معانی که دست پرورده #شمس بودند.
#مولانا همچنان می رفت و غزل را از لهجه پرآشوب خویش، واله و شیفته می کرد. کامِ دیگران را هم با این شور، شیرین کرد.
فرصت های مقدّس و پر نوری در غزل به جا گذاشت.
در غزل های او فاصله جسم و جان به صفر می رسد. او آفت زدایی از روح را سعی صفاگونه اش قرار داد.
ردّ این ارزش های همیشگی انسان را از همه شعرهایش می توان گرفت.
بوده اند مردمانِ تکاپو و حق جو که مثنوی معنوی، معنایی دیگر به آنان داد و دگرگون شدند.
در شعرهایش که سجاده عرفان مشرقی را پهن می کند، می توان به نگرش های شاداب زندگی رسید؛ چرا که غروبستان دلْ گرفتگی و اندوه در آفاق جان جلال الدین رخنه نکرد.
او خنده هایی از غزل را روی خاک ریخت تا زمین، تپیدن بگیرد و جوانه ای بزند که دیدنش همه را مدهوش خدا کند.
کو تا کسی بیاید مانند #مولوی که غذای شور و اشتیاقش، فرهاد روح را به شیرینی برساند؟
روح با اشعار او سیر می شود. قوّت می گیرد. شاید گرسنه تر هم شده باشد در زیباترین شب نشینی که دل را به خواندن مثنوی اش بُرده باشی.
و چه کرده این مثنوی با سالکان دیار آسمان!
هرچه می گذرد، مثنوی بیشتر به شمایل آسمان در می آید و شباهت هایی به خورشید آسمان پیدا می کند.
آن را بردار و روی طاقچه فرهنگ بگذار و ببین چه جلوه ای می یابد مشرق. آیینه هایی که از مثنوی ساخته می شوند، هیچگاه واژه زنگار را نمی پذیرند.
#مولانا آمد و یک مشت رؤیای خام را، تخیل و شعور را در ظرفِ غزل و نیز داستان های رنگارنگ از باغستان های آیات و روایات را در ظرف مثنوی ریخته.
آنها را پرورانده به عمل آورده است؛ نتیجه اش این می شود که دهان ها فوران آتش درونی او را برای همیشه بازگو می کنند.
نتیجه اش این می شود که ابیات عارفانه اش هر کدام، دل آوا می شوند و دل آرا.
#مولانا یعنی همان غزل ها و دفاتر مثنوی اش.
✍️ #محمدکاظم_بدرالدین
A gift of Love_آلبوم هدیه عشق
کاری از دیپاک چوپرا_بر مبنای اشعار مولانا
آلبوم #هدیه_عشق (A Gift of Love)
"هدیه عشق" از معروف ترین آلبوم های موسیقی است که بر مبنای اشعار #مولانا ساخته شده است.
#دیپاک_چوپرا ، روانکاو و نویسنده هندی تبار آمریکایی موفق شد ستاره های ادب و موسیقی چون #مدونا، #کولمن_بارکز، #دمی_مور، #گلدی_هون، #مارتین_شین و #لورا_دی را گرد هم آورد و این آلبوم را ضبط کند.
این آلبوم موسیقی در سال 1998 منتشر شد و
مجموعه ایست از آهنگهایی که شعر همگی بر گرفته از اشعار #مولاناست
"هدیه عشق" از معروف ترین آلبوم های موسیقی است که بر مبنای اشعار #مولانا ساخته شده است.
#دیپاک_چوپرا ، روانکاو و نویسنده هندی تبار آمریکایی موفق شد ستاره های ادب و موسیقی چون #مدونا، #کولمن_بارکز، #دمی_مور، #گلدی_هون، #مارتین_شین و #لورا_دی را گرد هم آورد و این آلبوم را ضبط کند.
این آلبوم موسیقی در سال 1998 منتشر شد و
مجموعه ایست از آهنگهایی که شعر همگی بر گرفته از اشعار #مولاناست
«از مستی خدا تا ظاهر سماع»
و رمز #سماع_مولانا
همواره بخشی از آیین های ملل جهان به رقص وپایکوبی اختصاص یافته است. این مراسم از دوران باستان، بیانگر روبرویی مردم آن قبیله با خداوند یا توتم آنان و شکرگزاری و نثار قربانی ،برای خدایان بوده است .
#سماع نیز رقصی است برای خالق جهان ،اما تفاوتی بزرگ با تمامی رقص های آیینی دارد
در سماع ،فرد سالک به حرکت دایره واری وارد می شود.اینجا او نه مقابل خداوند، بلکه با خداوند یکی شده است و وجد و شور و حالی اگر از او سر می زند ،نشانگر بی تعلقی و دور شدن از عالم مادی است .حال آنکه در آیین های دیگر، فرد برای گرفتن خواسته های خود یا ترس از بلا و مصیبت، مراسم آیینی خود را انجام می دهد.
و سماع مولانا در این میان ، بعد از دیدار او با ،آغازی برای رقصی به سوی خداوند و عروجی به عالم معناست که با رها شدن یک باره مولانا از های او همراه شد .
به میزانی که #مولانا از چهارچوب شهرت و مقام و هرآنچه منیت بود دور می شد ،سبکبال تر می شد و با پرواز او از عالم حس، قدم به عالم ماورایی می گذاشت که در آن پایکوبی تمام جهان را مشاهده می کرد و چنین می شد که مولانا بی آنکه مراسم و آیینی را از قبل بداند ،در این شور و مستی جهان حضور می یافت
حال برای مولانای به دور شده از جاه و مقام و برخوردار از جانی مصفا و آیینه وش ،جهان ،بزم خود را به تماشا گذاشته بود و او می رقصید و می رقصید.
در این حرکت دایره وار سماع ،مولانا به حرکت و چرخش جهان متصل می شد و روح او ،پژواک موسیقی کهکشان و هارمونی جهان را در خود نظاره می کرد.
مولانا که خود از جنس موسیقی شده بود، حال هر آوا و صدایی را می شنید ،برای او تداعی گر موسیقی ازلی آسمانی بود که در گردش افلاک وجود داشت و ناخواسته به سماع می پرداخت .
بانگگردش های چرخ است اینکه خلق
می سرایندش به طنبور وبه حلق
ما همه اجزای عالم بوده ایم
در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم
#مولانا هرگز آداب خاصی را به نام سماع ایجاد نکرد .مردی که از تقلید بیزار بود و از قافیه اندیشی و محدودیت در شعر دلتنگ می شد ،چگونه رسمی را برجای گذارد که فقط بر طبق یک تکان دست و چرخش ،فرد به شور و وجد برسد ؟
آنچه که امروزه در مراسم یا درآموزش های سماع انجام می شود هیج نشانی از جذبه های مولانا ندارد .باید جانی برخوردار از مستی خدا داشت و به آن دریافت های روحانی رسید و لبریز از خداوند شد تا بدون دانستن ،جان بی قرار ،سماعگر شود
برای مولانا ،خداوند هر لحظه رخ زیبایش را می نمود و بیخود تر از خویش به تماشای عروج می کرد
هر لحظه به شکلی بت عیار در آمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگران یار در آمد
گه پیر و گه جوان شد
#سماع_مولانا نه رسمی داشت نه آیینی ،تنها در گرو ،دلی صاف و بی نقش بود .
✍️ #زهرا_غریبیان_لواسانی
«رقص سماع»
اجرا در تالار رودکی
دهه ۵۰
↙️↙️↙️
و رمز #سماع_مولانا
همواره بخشی از آیین های ملل جهان به رقص وپایکوبی اختصاص یافته است. این مراسم از دوران باستان، بیانگر روبرویی مردم آن قبیله با خداوند یا توتم آنان و شکرگزاری و نثار قربانی ،برای خدایان بوده است .
#سماع نیز رقصی است برای خالق جهان ،اما تفاوتی بزرگ با تمامی رقص های آیینی دارد
در سماع ،فرد سالک به حرکت دایره واری وارد می شود.اینجا او نه مقابل خداوند، بلکه با خداوند یکی شده است و وجد و شور و حالی اگر از او سر می زند ،نشانگر بی تعلقی و دور شدن از عالم مادی است .حال آنکه در آیین های دیگر، فرد برای گرفتن خواسته های خود یا ترس از بلا و مصیبت، مراسم آیینی خود را انجام می دهد.
و سماع مولانا در این میان ، بعد از دیدار او با ،آغازی برای رقصی به سوی خداوند و عروجی به عالم معناست که با رها شدن یک باره مولانا از های او همراه شد .
به میزانی که #مولانا از چهارچوب شهرت و مقام و هرآنچه منیت بود دور می شد ،سبکبال تر می شد و با پرواز او از عالم حس، قدم به عالم ماورایی می گذاشت که در آن پایکوبی تمام جهان را مشاهده می کرد و چنین می شد که مولانا بی آنکه مراسم و آیینی را از قبل بداند ،در این شور و مستی جهان حضور می یافت
حال برای مولانای به دور شده از جاه و مقام و برخوردار از جانی مصفا و آیینه وش ،جهان ،بزم خود را به تماشا گذاشته بود و او می رقصید و می رقصید.
در این حرکت دایره وار سماع ،مولانا به حرکت و چرخش جهان متصل می شد و روح او ،پژواک موسیقی کهکشان و هارمونی جهان را در خود نظاره می کرد.
مولانا که خود از جنس موسیقی شده بود، حال هر آوا و صدایی را می شنید ،برای او تداعی گر موسیقی ازلی آسمانی بود که در گردش افلاک وجود داشت و ناخواسته به سماع می پرداخت .
بانگگردش های چرخ است اینکه خلق
می سرایندش به طنبور وبه حلق
ما همه اجزای عالم بوده ایم
در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم
#مولانا هرگز آداب خاصی را به نام سماع ایجاد نکرد .مردی که از تقلید بیزار بود و از قافیه اندیشی و محدودیت در شعر دلتنگ می شد ،چگونه رسمی را برجای گذارد که فقط بر طبق یک تکان دست و چرخش ،فرد به شور و وجد برسد ؟
آنچه که امروزه در مراسم یا درآموزش های سماع انجام می شود هیج نشانی از جذبه های مولانا ندارد .باید جانی برخوردار از مستی خدا داشت و به آن دریافت های روحانی رسید و لبریز از خداوند شد تا بدون دانستن ،جان بی قرار ،سماعگر شود
برای مولانا ،خداوند هر لحظه رخ زیبایش را می نمود و بیخود تر از خویش به تماشای عروج می کرد
هر لحظه به شکلی بت عیار در آمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگران یار در آمد
گه پیر و گه جوان شد
#سماع_مولانا نه رسمی داشت نه آیینی ،تنها در گرو ،دلی صاف و بی نقش بود .
✍️ #زهرا_غریبیان_لواسانی
«رقص سماع»
اجرا در تالار رودکی
دهه ۵۰
↙️↙️↙️
Telegram
attach 📎
غزل هایش مثل باران هستند پر از ترانه و طراوت وطنین و گاه چونان رعد درخشنده و آتشین، غزل هایش گاهی رنگین کمان دل انگیزند، جان عاشق را بی قرار می کنند.
غزل #مولانا درون عاشق را مواج میکند، می شود، می شوراند و بر فراز خاک و روز مرگی به پرواز در می آورد. همچون کوبش امواج اقیانوس بر صخره های ساحل، مهیب و تنومند است و به سان لغزیدن نیلوفر بر ساقه بید مجنون ، ظریف و آرام.
مولانا شستگی را می آموزاند و پاکیزگی را ، رهایی و سبکبالی را برای قرب به دوست ، خالق مهربان
این مجموعه، حاصل بی قراری ها شناوری و شیدایی درآن سیلان های دل انگیز است، بدیهه وبی خویشتن
پس فروتنانه تقدیم باد به همهذ آنانی که در جستجوی لحظات ناب معنوی، شیدا و بی قرارند
جانا قبول گردان این جستجوی ما را
بنده می و مرید عشقیم ، برگیر موی مارا
✍️ #علیاکبر_نیکنفس
غزل #مولانا درون عاشق را مواج میکند، می شود، می شوراند و بر فراز خاک و روز مرگی به پرواز در می آورد. همچون کوبش امواج اقیانوس بر صخره های ساحل، مهیب و تنومند است و به سان لغزیدن نیلوفر بر ساقه بید مجنون ، ظریف و آرام.
مولانا شستگی را می آموزاند و پاکیزگی را ، رهایی و سبکبالی را برای قرب به دوست ، خالق مهربان
این مجموعه، حاصل بی قراری ها شناوری و شیدایی درآن سیلان های دل انگیز است، بدیهه وبی خویشتن
پس فروتنانه تقدیم باد به همهذ آنانی که در جستجوی لحظات ناب معنوی، شیدا و بی قرارند
جانا قبول گردان این جستجوی ما را
بنده می و مرید عشقیم ، برگیر موی مارا
✍️ #علیاکبر_نیکنفس
دور مشو
دولتمند خالف
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#دولتمند_خالف
(تاجیکی: Давлатманд Холов/انگلیسی: Davlatmand Kholov)
یا «دولتمند خالزاده »
موسیقیدان، نوازنده و خوانندهٔ تاجیک درگذشت .(۲۹ بهمن ۱۴۰۲)
او استاد موسیقی محلی جنوب #تاجیکستان است که #فلک نام دارد.
او که ششمقام را در کنسرواتوار موسیقی دوشنبه آموخته
است، برای نواختن دوتار، قیچک و سهتار که از سازهای مشهور این منطقه هستند مشهور است.
آهنگها و آوازهای او حالت صوفیانه دارند و بعضاً بر اساس اشعار مولوی تنظیم شدهاند.
چند آلبوم از گزیده کارهای او در ایران منتشر شدهاست. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلکسرایی است.
#فلک موسیقی مردمی است که سالهاست آوازهای آن که قرنها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا میشود.
دولتمند بزرگترین فلکسرای تاجیکستان است که علم موسیقی را نیز در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخته و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی دارد
آهنگساز، نوازنده دوتار و سه تار:
#دولتمند_خالف (خلف)
طبلک: #عبدالستار_عبدالله_اف
شعر از #صائب:
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
#مولانا:
ای شده غره در جهان دور مشو دور مشو
#دولتمند_خالف
(تاجیکی: Давлатманд Холов/انگلیسی: Davlatmand Kholov)
یا «دولتمند خالزاده »
موسیقیدان، نوازنده و خوانندهٔ تاجیک درگذشت .(۲۹ بهمن ۱۴۰۲)
او استاد موسیقی محلی جنوب #تاجیکستان است که #فلک نام دارد.
او که ششمقام را در کنسرواتوار موسیقی دوشنبه آموخته
است، برای نواختن دوتار، قیچک و سهتار که از سازهای مشهور این منطقه هستند مشهور است.
آهنگها و آوازهای او حالت صوفیانه دارند و بعضاً بر اساس اشعار مولوی تنظیم شدهاند.
چند آلبوم از گزیده کارهای او در ایران منتشر شدهاست. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلکسرایی است.
#فلک موسیقی مردمی است که سالهاست آوازهای آن که قرنها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا میشود.
دولتمند بزرگترین فلکسرای تاجیکستان است که علم موسیقی را نیز در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخته و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی دارد
آهنگساز، نوازنده دوتار و سه تار:
#دولتمند_خالف (خلف)
طبلک: #عبدالستار_عبدالله_اف
شعر از #صائب:
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
#مولانا:
ای شده غره در جهان دور مشو دور مشو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آوازه جمالت از جان خود شنیدیم
چون باد و آب و آتش، در عشق تو دویدیم
اندر جمال یوسف، گر دستها بریدند
دستی به جان ما بر، بنگر چهها بریدیم
#مولانا
چون باد و آب و آتش، در عشق تو دویدیم
اندر جمال یوسف، گر دستها بریدند
دستی به جان ما بر، بنگر چهها بریدیم
#مولانا
رسم عاشقی
فرهاد ضرابی خراسانی
«رسم عاشقی»
#فرهاد_ضرابی_خراسانی
غزل از #مولانا
آهنگساز : #مهدی_قوام
سه تار وکمانچه #امیرحسین_اسکندری
عود وتار #امیرفرهنگ_اسکندری
دف #هادی_رضایی
تقدیم به استاد #جلیل_شهناز
#فرهاد_ضرابی_خراسانی
غزل از #مولانا
آهنگساز : #مهدی_قوام
سه تار وکمانچه #امیرحسین_اسکندری
عود وتار #امیرفرهنگ_اسکندری
دف #هادی_رضایی
تقدیم به استاد #جلیل_شهناز
خلل از این است که خدای را به نظر محبت نمی نگرند...
به نظر علم می نگرند..!
و به نظر معرفت...!
و نظر فلسفه...
نظر محبت، کار دیگر است!
#شمس_تبریزی
۷ مهر روز بزرگداشت قلّۀ عرفان و ادب پارسی، مرید و مراد #مولانا، صاحب اعجاز کلام، خورشید تابان منظومه عاشقان، گرمی و سُرور دل عارفان، #شمس_تبریزی، بر همۀ دوستداران #شمس و #مولانا مبارک باد
به نظر علم می نگرند..!
و به نظر معرفت...!
و نظر فلسفه...
نظر محبت، کار دیگر است!
#شمس_تبریزی
۷ مهر روز بزرگداشت قلّۀ عرفان و ادب پارسی، مرید و مراد #مولانا، صاحب اعجاز کلام، خورشید تابان منظومه عاشقان، گرمی و سُرور دل عارفان، #شمس_تبریزی، بر همۀ دوستداران #شمس و #مولانا مبارک باد
دیدار شمس و مولانا
همایون شجریان و محمد معتمدی
دیدار #شمس و #مولانا
#همایون_شجریان
#محمد_معتمدی
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو.....
برای #مولانا آفتاب که از روزن می تافت عین #شمس بود و هوایی که در سینه اش شادی و نشاط می آفرید نَفَس #شمس بود.
در و دیوار خانه #شمس بود، کائنات عالم #شمس بود، ماورای کائنات #شمس بود، عشقی هم که ذکر "الله" در قلب وی القا می کرد #شمس بود. این پندار وسوسه یی یا توهمی بود که او را ترک نمی کرد و همواره مثل یک مکاشفه در خاطر #مولانا رسوخ داشت.
این مکاشفه به اندیشه ای ثابت تبدیل می شد، به نوری که از روزن می تافت تبدیل می شد، به کبود آسمان که به آفاق دنیای غیب و دنیای ارواح و ملائک گشوده می گشت تبدیل می شد، و به عروج روحانی که #شمس در هر لحظه بارها وی را پله پله تا افقهای بی پایان آن را می کشید تبدیل می شد. در همه این احوال مولانا #شمس را مرشد خویش، معشوق خویش و خدای خویش می یافت.
#عبدالحسین_زرین_کوب
#پله_پله_تا_ملاقات_خدا
دربارهٔ زندگی، اندیشه و سلوک #مولانا
#همایون_شجریان
#محمد_معتمدی
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو.....
برای #مولانا آفتاب که از روزن می تافت عین #شمس بود و هوایی که در سینه اش شادی و نشاط می آفرید نَفَس #شمس بود.
در و دیوار خانه #شمس بود، کائنات عالم #شمس بود، ماورای کائنات #شمس بود، عشقی هم که ذکر "الله" در قلب وی القا می کرد #شمس بود. این پندار وسوسه یی یا توهمی بود که او را ترک نمی کرد و همواره مثل یک مکاشفه در خاطر #مولانا رسوخ داشت.
این مکاشفه به اندیشه ای ثابت تبدیل می شد، به نوری که از روزن می تافت تبدیل می شد، به کبود آسمان که به آفاق دنیای غیب و دنیای ارواح و ملائک گشوده می گشت تبدیل می شد، و به عروج روحانی که #شمس در هر لحظه بارها وی را پله پله تا افقهای بی پایان آن را می کشید تبدیل می شد. در همه این احوال مولانا #شمس را مرشد خویش، معشوق خویش و خدای خویش می یافت.
#عبدالحسین_زرین_کوب
#پله_پله_تا_ملاقات_خدا
دربارهٔ زندگی، اندیشه و سلوک #مولانا
www.iranseda.ir
www.iranseda.ir
دور مشو
دولتمند خالف
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#دولتمند_خالف
(تاجیکی: Давлатманд Холов/انگلیسی: Davlatmand Kholov)
یا «دولتمند خالزاده »
موسیقیدان، نوازنده و خوانندهٔ تاجیک درگذشت .(۲۹ بهمن ۱۴۰۲)
او استاد موسیقی محلی جنوب #تاجیکستان است که #فلک نام دارد.
او که ششمقام را در کنسرواتوار موسیقی دوشنبه آموخته
است، برای نواختن دوتار، قیچک و سهتار که از سازهای مشهور این منطقه هستند مشهور است.
آهنگها و آوازهای او حالت صوفیانه دارند و بعضاً بر اساس اشعار مولوی تنظیم شدهاند.
چند آلبوم از گزیده کارهای او در ایران منتشر شدهاست. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلکسرایی است.
#فلک موسیقی مردمی است که سالهاست آوازهای آن که قرنها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا میشود.
دولتمند بزرگترین فلکسرای تاجیکستان است که علم موسیقی را نیز در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخته و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی دارد
آهنگساز، نوازنده دوتار و سه تار:
#دولتمند_خالف (خلف)
طبلک: #عبدالستار_عبدالله_اف
شعر از #صائب:
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
#مولانا:
ای شده غره در جهان دور مشو دور مشو
#دولتمند_خالف
(تاجیکی: Давлатманд Холов/انگلیسی: Davlatmand Kholov)
یا «دولتمند خالزاده »
موسیقیدان، نوازنده و خوانندهٔ تاجیک درگذشت .(۲۹ بهمن ۱۴۰۲)
او استاد موسیقی محلی جنوب #تاجیکستان است که #فلک نام دارد.
او که ششمقام را در کنسرواتوار موسیقی دوشنبه آموخته
است، برای نواختن دوتار، قیچک و سهتار که از سازهای مشهور این منطقه هستند مشهور است.
آهنگها و آوازهای او حالت صوفیانه دارند و بعضاً بر اساس اشعار مولوی تنظیم شدهاند.
چند آلبوم از گزیده کارهای او در ایران منتشر شدهاست. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلکسرایی است.
#فلک موسیقی مردمی است که سالهاست آوازهای آن که قرنها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا میشود.
دولتمند بزرگترین فلکسرای تاجیکستان است که علم موسیقی را نیز در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخته و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی دارد
آهنگساز، نوازنده دوتار و سه تار:
#دولتمند_خالف (خلف)
طبلک: #عبدالستار_عبدالله_اف
شعر از #صائب:
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
#مولانا:
ای شده غره در جهان دور مشو دور مشو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لک لک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
#مولانا
#یکشنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لک لک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
#مولانا
#یکشنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.