سروده های زیبای نظام فاطمی
با صدای هنرمندان رادیو
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ،
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ و میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ میکاﺷﺘﯿﻢ و
میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
میخواستیم دفع بلا کنیم،
جشن ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ...
ﻣﺎﻩ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﺸﺪ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﻣﺎﻩ به ﭘﺎﯾﺎﻥ میرسید میرﻗﺼﯿﺪیم...
ﺧﻼﺻﻪ اینکه،
ﺟﺸﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻗﺺ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﺷﺎﺩﯼ...
دکتر #عبدالحسین_زرینکوب
از صدای هنرمندان قدیمی لذت برید
مرضیه، الهه، دلکش، شمس، پوران ، داریوش رفیعی، کورس سرهنگ زاده ، بنان و خالدی
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ و میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ میکاﺷﺘﯿﻢ و
میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
میخواستیم دفع بلا کنیم،
جشن ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ...
ﻣﺎﻩ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﺸﺪ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﻣﺎﻩ به ﭘﺎﯾﺎﻥ میرسید میرﻗﺼﯿﺪیم...
ﺧﻼﺻﻪ اینکه،
ﺟﺸﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻗﺺ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﺷﺎﺩﯼ...
دکتر #عبدالحسین_زرینکوب
از صدای هنرمندان قدیمی لذت برید
مرضیه، الهه، دلکش، شمس، پوران ، داریوش رفیعی، کورس سرهنگ زاده ، بنان و خالدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مولانا در طی ساعتهای طولانی در خلوت روحانی به صدای شمس گوش میداد. زبان #سکوت، زبان #موسیقی و زبان #رقص را که سخن بر وجه کبریا از آن میآمد مثل صدای وحی و صدای هاتف غیب میشنید. همه چیز را رفته رفته در صدای #شمس، در نگاه شمس و در شور و حال شمس محو مییافت. صدای شمس هر چه را در حجره بود، هر چه را در اطراف خلوت بود، و هر چه را در ماورای خلوت بود در خود میگرفت، در خود جذب میکرد و جزو خود میکرد و حتی #مولانا را هم در خود میکشید. برای مولانا همه چیز در این صدا محو میشد و خود او نیز در این صدا ناپدید میگشت. هر چه در عالم بود در آن لحظهها برایش تبدیل به شمس میشد و عين شمس میشد. برای مولانا آفتاب که از روزن میتافت عين شمس بود و هوایی که در سینهاش شادی و نشاط میآفرید نفس شمس بود. در و دیوار خانه شمس بود، کاینات عالم شمس بود، ماورای کاینات شمس بود، عشقی هم که ذكر «الله» در قلب وی القا میکرد شمس بود. این پندار وسوسهیی یا توهمی بود که او را ترک نمیکرد و همواره مثل یک مکاشفه در خاطر مولانا رسوخ داشت.
📗 کتاب پله پله تا ملاقات خدا
✍️نوشته استاد #عبدالحسین_زرینکوب
📗 کتاب پله پله تا ملاقات خدا
✍️نوشته استاد #عبدالحسین_زرینکوب