🔴#۲۵_خرداد اکسیر بود؛ یاد رهبرانش سبز..
✍🏻#بهاره_هدایت
🔹#۲۵_خرداد حوالی عصر، از بیقراری و دلشوره داشتم تلف میشدم؛ ساعت ۵ شده بود و من به جایی اینکه انقلاب باشم تو میدون آرژانتین دنبال تاکسی میگشتم.. حالا کلا ۲ دقیقه نشده بود که منتظر تاکسی بودما! دستبند سبزمو کنار دستبند سفیدم بستم و نشستم تو تاکسی.
🔹راه بند اومده بود. حس میکردم روحم از بدنم جدا شده و خودش رفته میدون انقلاب و من اینجا باید وایستم پول خرد پیدا کنم بدم به راننده که از حوالی خ وصال گفت: پیاده شید، من دیگه جلوتر نمیرم!
با این فکر که چرا اینقدر پولدار نیستیم که با هلیکوپتر بریم سر قرار، پیاده شدم!
🔹حوالی پمپبنزین وصال، جمعیت پراکنده اما قابل توجهی، داشتن میرفتن به سمت میدون انقلاب. خوشحال شدم که پس تجمع آبرومندی برگزار میشه! نمیدونستم که چی در انتظارمونه..
🔹یک ماه قبل با بچههای تحکیم رفته بودیم پیش یکی از اساتید که باهاش مشورت کنیم. رای ما کروبی بود و او طرفدار میرحسین.
به ما گفت: کروبی بهجای خود، اما شما شخصیت موسوی رو نمیشناسید و و..و نتیجهگیریمون این شد: حیف اینم جو جنبش سبزی گرفتتدش! آخه میرحسین و آزادی؟!
🔹خلاصه از موسوی خوشم نمیومد. تیپیک انقلابی بود. پیشفرضم این بود که این آدما تو شکاف ملت و دولت، سمت ملت رو نمیگیرن، انگار قرارشون با خودشون همینه.. ولی اون مرد کار دیگهای کرد..
از عصر #۲۵_خرداد دستبند سبز رو هم بستم؛ با خودم گفتم دیگه یکی شدیم، او هم از ماست..
🔹بالاخره رسیدیم میدون انقلاب.. و سیل جمعیت.. کی باورش میشد پویش قبل از انتخابات که با شعارهایی مثل لالا لالای لالای.. احمدی بای بای همراه شده بود و به کف و سوت و پایکوبیهای شبانه آمیخته بود، حالا هم تداوم پیدا کنه؟! حالا که دهن به دهن میچرخید: #حکم_تیر_دارن..
🔹با یه دسته تازهوارد وارد جمعیت شدیم و شروع کردیم به شعار دادن.دقیق یادمه اولین باری بود که باید میگفتم: #یاحسین_میرحسین. چقدر گفتن این شعار سختم بود، به نظرم واپسگرایانه میومد.به خودم گفتم: این رمز وحدته تا وقتی اون پاش وایسته. اون کنار کشید ما هم کنار میکشیم..
🔹مشغول هوار زدن بودیم که ۳نفر برگشتن یه جوری نگاهمون کردن که یعنی چقدر شما ضایعید! بالاخره یکی اومد بهمون گفت: هیسسس.. #تجمع_سکوت ه ! دور و برمو نگاه کردم دیدم نه جدی سکوته! منم جوگیر، بعدش هر دو نفری رو که با هم بلند حرف میزدن خفت میکردم که: آقا سکوته، رعایت کنید!
🔹جدی جدی سکوت بود! اونقدر ساکت بود که یادمه یه لحظه سرمو گرفتم بالا یه جوری که فقط آسمون دیده میشد و دستهای سبزپوش برافراشته.. حس کردم هیچ صدایی نیست جز صدای شکستن هوایی که از حرکت آونگی این دستها بلند میشه..آخه چقدر یه چیزی میتونه باشکوه باشه..
🔹بعدش چیزی که توجهم رو جلب کرد حضور زنهای چادری و چند تا روحانی بود، و درست کنارشون دختر و پسرهای آلامد دست تو دست هم.یه جانباز ویلچرنشین هم دیدم، و یکی که با واکر اومده بود.
اعتراف میکنم معنایی از همزیستی تو ذهنم شکل گرفت که پیش از اون مطلقا نبود.
🔹آخرش منم رفتم بالای گارد خط brt، تا سر و ته جمعیت رو ببینم.. بیفایده بود! بگم طغیان جمعیت بود؟ بگم سیل بود؟ بگم خروش مردم بود؟.. نمیدونم.. فقط اشک به چشمت میاورد.. بالاخره اومدن.. این مردم معترض بالاخره زیر یه چتر، تو مدنیترین شکل ممکن، اومده بودن کف خیابون..
🔹طرفای دانشگاه شریف، دیگه سکوت شکست. از شعارها اینو خیلی گفتیم: #خس_و_خاشاک تویی، پستتر ازخاک تویی،..
زور تویی کور تویی، #هالهٔ_بی_نور تویی، دلیر بیباک منم،
مالک این خاک منم. خدا این طبع شعر ایرانیجماعت رو ازش نگیره :)
🔹تو میدون آزادی جای تکون خوردن نبود؛ لبریز از جمعیت..
حسرت میخوردم که چرا شعارها یهدست نیست تا به گوش هلیکوپتری که مدام بالای سر مردم میچرخید، برسه و پیام رو درست منتقل کنه! البته چو افتاده بود که گیرنده پیام خودش تو هلیکوپتره!
🔹حوالی ۷ ونیم دیگه صدام درنمیومد. کم کم برگشتیم م انقلاب.
از ترس دستگیری خونه نرفتم. این شد که سر میدون انقلاب تاکسی گرفتم واسه شهرک غرب، خونه یه دوستی. ساعت ۸ونیم بود و هنوز نمیدونستم چه اتفاقی افتاده..و بله.. خبر رسید که ماشه رو چکوندن..
🔹۸ ماه آتش به سرمون ریختندو جنبش از رمق افتاد. تجربه ما این شد که از شدت سرخوردگی طی چند سال بعضیامون پیچیدن سمت راست امنیتی، و بعضیا سمت براندازی با تبلیغ جنگ و تحریم.
بقیه هم یه چیزی همین وسطا؛ یا تو زندان و حصر یا همین بیرون تو خفقان؛ هوادار این یا هوادار اون..
🔹#۲۵_خرداد اکسیری بود که امروز دوست و دشمنش دنبال تکرارشاند البته به نفع جریان خودشون. حیف که به ثمر ننشست.. اونها در ناحقشون پایدار بودن و مسلح، و ما.. چه میدونم.. شاید بیتجربه بودیم یا هرچی..
یاد رهبرانش سبز..
#روزهای_سبز
#رشته_توییت
✅@Kaleme
✍🏻#بهاره_هدایت
🔹#۲۵_خرداد حوالی عصر، از بیقراری و دلشوره داشتم تلف میشدم؛ ساعت ۵ شده بود و من به جایی اینکه انقلاب باشم تو میدون آرژانتین دنبال تاکسی میگشتم.. حالا کلا ۲ دقیقه نشده بود که منتظر تاکسی بودما! دستبند سبزمو کنار دستبند سفیدم بستم و نشستم تو تاکسی.
🔹راه بند اومده بود. حس میکردم روحم از بدنم جدا شده و خودش رفته میدون انقلاب و من اینجا باید وایستم پول خرد پیدا کنم بدم به راننده که از حوالی خ وصال گفت: پیاده شید، من دیگه جلوتر نمیرم!
با این فکر که چرا اینقدر پولدار نیستیم که با هلیکوپتر بریم سر قرار، پیاده شدم!
🔹حوالی پمپبنزین وصال، جمعیت پراکنده اما قابل توجهی، داشتن میرفتن به سمت میدون انقلاب. خوشحال شدم که پس تجمع آبرومندی برگزار میشه! نمیدونستم که چی در انتظارمونه..
🔹یک ماه قبل با بچههای تحکیم رفته بودیم پیش یکی از اساتید که باهاش مشورت کنیم. رای ما کروبی بود و او طرفدار میرحسین.
به ما گفت: کروبی بهجای خود، اما شما شخصیت موسوی رو نمیشناسید و و..و نتیجهگیریمون این شد: حیف اینم جو جنبش سبزی گرفتتدش! آخه میرحسین و آزادی؟!
🔹خلاصه از موسوی خوشم نمیومد. تیپیک انقلابی بود. پیشفرضم این بود که این آدما تو شکاف ملت و دولت، سمت ملت رو نمیگیرن، انگار قرارشون با خودشون همینه.. ولی اون مرد کار دیگهای کرد..
از عصر #۲۵_خرداد دستبند سبز رو هم بستم؛ با خودم گفتم دیگه یکی شدیم، او هم از ماست..
🔹بالاخره رسیدیم میدون انقلاب.. و سیل جمعیت.. کی باورش میشد پویش قبل از انتخابات که با شعارهایی مثل لالا لالای لالای.. احمدی بای بای همراه شده بود و به کف و سوت و پایکوبیهای شبانه آمیخته بود، حالا هم تداوم پیدا کنه؟! حالا که دهن به دهن میچرخید: #حکم_تیر_دارن..
🔹با یه دسته تازهوارد وارد جمعیت شدیم و شروع کردیم به شعار دادن.دقیق یادمه اولین باری بود که باید میگفتم: #یاحسین_میرحسین. چقدر گفتن این شعار سختم بود، به نظرم واپسگرایانه میومد.به خودم گفتم: این رمز وحدته تا وقتی اون پاش وایسته. اون کنار کشید ما هم کنار میکشیم..
🔹مشغول هوار زدن بودیم که ۳نفر برگشتن یه جوری نگاهمون کردن که یعنی چقدر شما ضایعید! بالاخره یکی اومد بهمون گفت: هیسسس.. #تجمع_سکوت ه ! دور و برمو نگاه کردم دیدم نه جدی سکوته! منم جوگیر، بعدش هر دو نفری رو که با هم بلند حرف میزدن خفت میکردم که: آقا سکوته، رعایت کنید!
🔹جدی جدی سکوت بود! اونقدر ساکت بود که یادمه یه لحظه سرمو گرفتم بالا یه جوری که فقط آسمون دیده میشد و دستهای سبزپوش برافراشته.. حس کردم هیچ صدایی نیست جز صدای شکستن هوایی که از حرکت آونگی این دستها بلند میشه..آخه چقدر یه چیزی میتونه باشکوه باشه..
🔹بعدش چیزی که توجهم رو جلب کرد حضور زنهای چادری و چند تا روحانی بود، و درست کنارشون دختر و پسرهای آلامد دست تو دست هم.یه جانباز ویلچرنشین هم دیدم، و یکی که با واکر اومده بود.
اعتراف میکنم معنایی از همزیستی تو ذهنم شکل گرفت که پیش از اون مطلقا نبود.
🔹آخرش منم رفتم بالای گارد خط brt، تا سر و ته جمعیت رو ببینم.. بیفایده بود! بگم طغیان جمعیت بود؟ بگم سیل بود؟ بگم خروش مردم بود؟.. نمیدونم.. فقط اشک به چشمت میاورد.. بالاخره اومدن.. این مردم معترض بالاخره زیر یه چتر، تو مدنیترین شکل ممکن، اومده بودن کف خیابون..
🔹طرفای دانشگاه شریف، دیگه سکوت شکست. از شعارها اینو خیلی گفتیم: #خس_و_خاشاک تویی، پستتر ازخاک تویی،..
زور تویی کور تویی، #هالهٔ_بی_نور تویی، دلیر بیباک منم،
مالک این خاک منم. خدا این طبع شعر ایرانیجماعت رو ازش نگیره :)
🔹تو میدون آزادی جای تکون خوردن نبود؛ لبریز از جمعیت..
حسرت میخوردم که چرا شعارها یهدست نیست تا به گوش هلیکوپتری که مدام بالای سر مردم میچرخید، برسه و پیام رو درست منتقل کنه! البته چو افتاده بود که گیرنده پیام خودش تو هلیکوپتره!
🔹حوالی ۷ ونیم دیگه صدام درنمیومد. کم کم برگشتیم م انقلاب.
از ترس دستگیری خونه نرفتم. این شد که سر میدون انقلاب تاکسی گرفتم واسه شهرک غرب، خونه یه دوستی. ساعت ۸ونیم بود و هنوز نمیدونستم چه اتفاقی افتاده..و بله.. خبر رسید که ماشه رو چکوندن..
🔹۸ ماه آتش به سرمون ریختندو جنبش از رمق افتاد. تجربه ما این شد که از شدت سرخوردگی طی چند سال بعضیامون پیچیدن سمت راست امنیتی، و بعضیا سمت براندازی با تبلیغ جنگ و تحریم.
بقیه هم یه چیزی همین وسطا؛ یا تو زندان و حصر یا همین بیرون تو خفقان؛ هوادار این یا هوادار اون..
🔹#۲۵_خرداد اکسیری بود که امروز دوست و دشمنش دنبال تکرارشاند البته به نفع جریان خودشون. حیف که به ثمر ننشست.. اونها در ناحقشون پایدار بودن و مسلح، و ما.. چه میدونم.. شاید بیتجربه بودیم یا هرچی..
یاد رهبرانش سبز..
#روزهای_سبز
#رشته_توییت
✅@Kaleme
🔴 تجربه خاتمیت و عقلانیت وحی
✍️ #هاله_سحابی:
قطرهای در ریخت ساقی الست
بر سر این شورهزار خاک پست
جوش کرد آن خاک و ما زان جوششیم
جرعهای دیگر که بس بیکوششیم
🔸گفته میشود شب قدر، شب تقدیر است؛ شاید به دلیل آنکه خداوند گفته این شب از هزار ماه برتر است. هزار ماه حدوداً ۸۳ سال میشود؛ برابر با عمر طبیعی یک انسان، اگر شانس بیاورد و به سن پیری برسد. شبی که از یک عمر بهتر است، میتواند شب تقدیر باشد. اگر آیات سوره قدر و دخان را کنار هم قرار دهیم معلوم میشود که در چنین شبی کتاب فرود آمد و شبی بسیار مبارک است. در مورد نزول قرآن و ارسال پیام وحی به بشر و هدایت جامعه بشری، چند مرحله وجود دارد:
🔺مرحله اول: نزول یکباره قرآن است که کلمه «انزل» درباره آن به کار میرود، یعنی در چنین شبی در ماه رمضان در سالهای ۳۹ یا ۴۰ عامالفیل، حقیقتی و حکمتی را که انسان باید میدانست، در سطحی قرار گرفت که قابل درک و در دسترس بشر باشد، یا به عبارتی بر سینه پیامبر، بر قلب پیامبر وحی شده و یکباره بر آن نشست. با توجه به قرائتی که در آیات قرآن است و گفته مهندس عبدالعلی بازرگان در این باره، میشود آن را به نزول باران زمانیکه یکباره صورت میگیرد تشبیه کرد، مانند شبی سخت در زمستان که برف سنگینی روی قلههای بلند زمین مینشیند و یا روی یخچالهای بلند زمین جای میگیرد، این نزول یکباره قرآن است.
🔺مرحله دوم: نزول تدریجی قرآن است. طی ۲۳ سال که ۱۳ سال در مکه و ۱۰ سال در مدینه آیات وحی به تناسب حوادث و وقایع آن روز منتشر میشود. این مانند چشمهای است که از دل کوه میجوشد، در روزهای بعدی سال وقتی هوا کمی گرمتر میشود، چشمهها میجوشد و جویبارها جاری میشود و کمکم بهسوی دشتهایی که در اطراف کوهها هستند روان میشوند و آن دشتها به تناسب پستی و بلندی و عطشناک بودنشان از آن آب مینوشند. درباره این نزول تدریجی کلمه نزّل یا تنزیل به کار میرود.
🔺مرحله سوم: تربیت و تحول گیرنده وحی است، یعنی شخص پیامبر؛ پیامبر بسته به آن آموزشها و تربیتی که به نام «رب» گرفته با مسائل جامعه برخورد کرده و رشد پیدا میکند و به تناسب آن، ظرفیت و قابلیت دریافت وحی را در خودش بالا میبرد.
🔺مرحله چهارم: تربیت و تحول امت است، یعنی کسانیکه از وحی استفاده میکنند. در این مرحله پیامبر هم با توجه به آموزههایی که میبیند و برخوردهایی که میکند باید تحولی در رشد پیدا کند. برای زمانیکه رسالت ختم شده است باید راه هدایت تداوم پیدا کند.
👈 متن کامل
✅@Kaleme
✍️ #هاله_سحابی:
قطرهای در ریخت ساقی الست
بر سر این شورهزار خاک پست
جوش کرد آن خاک و ما زان جوششیم
جرعهای دیگر که بس بیکوششیم
🔸گفته میشود شب قدر، شب تقدیر است؛ شاید به دلیل آنکه خداوند گفته این شب از هزار ماه برتر است. هزار ماه حدوداً ۸۳ سال میشود؛ برابر با عمر طبیعی یک انسان، اگر شانس بیاورد و به سن پیری برسد. شبی که از یک عمر بهتر است، میتواند شب تقدیر باشد. اگر آیات سوره قدر و دخان را کنار هم قرار دهیم معلوم میشود که در چنین شبی کتاب فرود آمد و شبی بسیار مبارک است. در مورد نزول قرآن و ارسال پیام وحی به بشر و هدایت جامعه بشری، چند مرحله وجود دارد:
🔺مرحله اول: نزول یکباره قرآن است که کلمه «انزل» درباره آن به کار میرود، یعنی در چنین شبی در ماه رمضان در سالهای ۳۹ یا ۴۰ عامالفیل، حقیقتی و حکمتی را که انسان باید میدانست، در سطحی قرار گرفت که قابل درک و در دسترس بشر باشد، یا به عبارتی بر سینه پیامبر، بر قلب پیامبر وحی شده و یکباره بر آن نشست. با توجه به قرائتی که در آیات قرآن است و گفته مهندس عبدالعلی بازرگان در این باره، میشود آن را به نزول باران زمانیکه یکباره صورت میگیرد تشبیه کرد، مانند شبی سخت در زمستان که برف سنگینی روی قلههای بلند زمین مینشیند و یا روی یخچالهای بلند زمین جای میگیرد، این نزول یکباره قرآن است.
🔺مرحله دوم: نزول تدریجی قرآن است. طی ۲۳ سال که ۱۳ سال در مکه و ۱۰ سال در مدینه آیات وحی به تناسب حوادث و وقایع آن روز منتشر میشود. این مانند چشمهای است که از دل کوه میجوشد، در روزهای بعدی سال وقتی هوا کمی گرمتر میشود، چشمهها میجوشد و جویبارها جاری میشود و کمکم بهسوی دشتهایی که در اطراف کوهها هستند روان میشوند و آن دشتها به تناسب پستی و بلندی و عطشناک بودنشان از آن آب مینوشند. درباره این نزول تدریجی کلمه نزّل یا تنزیل به کار میرود.
🔺مرحله سوم: تربیت و تحول گیرنده وحی است، یعنی شخص پیامبر؛ پیامبر بسته به آن آموزشها و تربیتی که به نام «رب» گرفته با مسائل جامعه برخورد کرده و رشد پیدا میکند و به تناسب آن، ظرفیت و قابلیت دریافت وحی را در خودش بالا میبرد.
🔺مرحله چهارم: تربیت و تحول امت است، یعنی کسانیکه از وحی استفاده میکنند. در این مرحله پیامبر هم با توجه به آموزههایی که میبیند و برخوردهایی که میکند باید تحولی در رشد پیدا کند. برای زمانیکه رسالت ختم شده است باید راه هدایت تداوم پیدا کند.
👈 متن کامل
✅@Kaleme
t.me
تجربه خاتمیت و عقلانیت وحی
چکیده :آیا تجربه نبوی و برخورد پیامبر با حوادث ـ حوادث خاص ـ که آن روز در شبهجزیره اتفاق افتاده، با تحول کلامی قرآن متناسب است یا نه؟یعنی آیا رشد و تحول پیامبر و رشد و تحول جامعه بشری با تعبیر لحن قرآن تناسبی دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر اگر موضوع عوض شود…