سایت خبری-تحلیلی کلمه
49.2K subscribers
5.53K photos
2.08K videos
159 files
8.01K links
کانال رسمی سایت خبری-تحلیلی کلمه در تلگرام.
www.kaleme.com

ارتباط با کانال کلمه
@kaleme_admin

📷 اینستاگرام:
instagram.com/kalemeh/
Download Telegram
🔴#۲۴خرداد ؛شنیدم احمدی نژاد معترضین را #خس_و_خاشاک نامیده.مردم با باتوم کبود شدند، با حبس عمرشان را در زندان گذراندند و با گلوله جانشان را دادند اما در برابر #تحقیر کسی که دردانه نظام بود،سرخم نکردند.صدای مردم همچنان در گوشم می پیچد؛خس و خاشاک تویی؛ دشمن این خاک تویی/ علی نیکجو
#توییت
@kaleme
🔴کاش می ماندیم

✍🏻#بابک_قناد

🔹فراخوان تجمع سینه به سینه منتقل شده بود. روز قبلش بهمون گفته بود #خس_و_خاشاک ، خیلی‌ها هم بازداشت شده بودند. دو سه روز گذشته هم اجازه هیچ تجمعی نداده بودند و با هر اجتماعی برخورد سخت میکردند. عصبی بودیم و پراسترس و البته سرخورده، بابت نابودی رویایی که برای #روزهای_سبز داشتیم

🔹زودتر رفتیم میدون انقلاب که ببینیم چی میشه. هفته قبلش یه تجمع بزرگ داشتیم همینجا، اون موقع هنوز #روزهای_سبز تیره و تار نشده بود، ناامیدانه خدا خدا میکردیم که بتونیم چیزی شبیه به تجمع هفته قبل داشته باشیم. از مترو انقلاب پیاده شدیم و رفتیم سمت میدون ...

🔹وعده راهپیمایی سکوت بود. ساکت و آروم، اما پر از شور. اس‌ام‌اس و تلفن قطع بود و دوستامون رو پیدا نکردیم، اما یه عده دیگه رو دیدیم. با اینکه چهره‌ها آشنا نبود، ولی همدیگه رو خوب میشناختیم. نمادهای سبز و انگشت‌ها به نشانه پیروزی بالا رفتن، از انقلاب به سمت «آزادی» حرکت کردیم.

🔹برخلاف تعجب، برخورد سختی نشد، کم کم داشتیم زیاد می‌شدیم، انگار همه همدیگه رو جذب میکردیم. سر جمالزاده که رسیدیم، دیگه تجمع شکل گرفته بود. یه عده شعار میدادن، ولی اکثریت ساکت و آروم، فقط نماد سبز داشتند و انگشتی به نشانه پیروزی .

🔹تقاطع آزادی-توحید، دیگه مطمئن بودیم تجمع شکل گرفته. با اینکه صف‌های اول بودیم، ولی یه حسی میگفت عقب‌تر، پر از آشناست. تقاطع بهبودی، بالای پل عابر، چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم. تا چشم کار میکرد آدم بود و نماد سبز و عکس #میرحسین . انگار قبل از ۲۲خرداد، به وقت #روزهای_سبز بود

🔹هیجان جای عصبانیت رو گرفته بود و گرمای هوا فراموش شده بود، داشتیم میرفتیم سمت «آزادی». هر پل عابری که سرراه بود می‌رفتیم بالاش تا مطمئن بشیم از چیزی که داریم میبینیم. این شور و هیجان مخصوص همه بود، زن و مرد و پیر و جوون. انگار سیاهی و نکبتی روزهای قبل فراموش شده بود

🔹از اینور و اونور می‌گفتند #میرحسین هم داره میاد. باید هم میومد این شور و هیجان رو میدید. چون نزدیک «آزادی» بودیم، امیدوار بودیم بیاد آزادی. رسیدیم به میدون و مثل فیلم‌های انقلاب۵۷، یکی با عکس میرحسین از برج آزادی رفت بالا. میگفت وقتی میرحسین اومد، میخوام عکسش رو اون بالا ببینه

🔹کل #خس_و_خاشاک های تهران تو میدون آزادی بودند. خس‌وخاشاک سبز، با عکس میرحسین و کروبی، پر از شور و شوق و هیجان. دیگه مطمئن بودیم حماسه ساختیم. روزی سبزتر از همه #روزهای_سبز قبلی. روزی که فکر میکردند ماجرا تموم شده، اما تازه شروع آشنایی ما بود

🔹خیلی‌ها تصمیم گرفتند کنار ملت بایستند و اومده بودن، از چهره‌های سیاسی‌ای که «هنوز» بازداشت نشده بودند تا شجریان! میگفتن هنوز مردم دارن میان. میگفتن از آزادی تا فردوسی و حتی امام حسین پر از دوستان و آشنایانه. تجمع کوچکی که فکرش رو میکردیم، شده بود حماسه #۲۵خرداد.

🔹گفتند #میرحسین هم اومده بود و در بین جمعیت حرف زده بود. حماسه تکمیل شده بود. انگار دیگه وقت رفتن بود، اما کاش هیچ رفتنی نبود و همونجا میموندیم. کاش برای چند روز و شب میموندیم تا کنار میرحسین و فرزند احمد رایمون رو پس بگیریم.

#رشته_توییت

@kaleme
🔴#۲۵_خرداد اکسیر بود؛ یاد رهبرانش سبز..

✍🏻#بهاره_هدایت

🔹#۲۵_خرداد حوالی عصر، از بیقراری و دلشوره داشتم تلف میشدم؛ ساعت ۵ شده بود و من به جایی اینکه انقلاب باشم تو میدون آرژانتین دنبال تاکسی میگشتم.. حالا کلا ۲ دقیقه نشده بود که منتظر تاکسی بودما! دستبند سبزمو کنار دستبند سفیدم بستم و نشستم تو تاکسی.

🔹راه بند اومده بود. حس میکردم روحم از بدنم جدا شده و خودش رفته میدون انقلاب و من اینجا باید وایستم پول خرد پیدا کنم بدم به راننده که از حوالی خ وصال گفت: پیاده شید، من دیگه جلوتر نمیرم!
با این فکر که چرا اینقدر پولدار نیستیم که با هلیکوپتر بریم سر قرار، پیاده شدم!

🔹حوالی پمپ‌بنزین وصال، جمعیت پراکنده اما قابل توجهی، داشتن میرفتن به سمت میدون انقلاب. خوشحال شدم که پس تجمع آبرومندی برگزار میشه! نمیدونستم که چی در انتظارمونه..

🔹یک ماه قبل با بچه‌های تحکیم رفته بودیم پیش یکی از اساتید که باهاش مشورت کنیم. رای ما کروبی بود و او طرفدار میرحسین.
به ما گفت: کروبی به‌جای خود، اما شما شخصیت موسوی رو نمیشناسید و و..و نتیجه‌گیری‌مون این شد: حیف اینم جو جنبش سبزی گرفتتدش! آخه میرحسین و آزادی؟!

🔹خلاصه از موسوی خوشم نمیومد. تیپیک انقلابی بود. پیش‌فرضم این بود که این آدما تو شکاف ملت و دولت، سمت ملت رو نمیگیرن، انگار قرارشون با خودشون همینه.. ولی اون مرد کار دیگه‌ای کرد..
از عصر #۲۵_خرداد دستبند سبز رو هم بستم؛ با خودم گفتم دیگه یکی شدیم، او هم از ماست..

🔹بالاخره رسیدیم میدون انقلاب.. و سیل جمعیت.. کی باورش میشد پویش قبل از انتخابات که با شعارهایی مثل لالا لالای لالای.. احمدی بای بای همراه شده بود و به کف و سوت و پایکوبی‌های شبانه آمیخته بود، حالا هم تداوم پیدا کنه؟! حالا که دهن به دهن میچرخید: #حکم_تیر_دارن..

🔹با یه دسته تازه‌وارد وارد جمعیت شدیم و شروع کردیم به شعار دادن.دقیق یادمه اولین باری بود که باید میگفتم: #یاحسین_میرحسین. چقدر گفتن این شعار سختم بود، به نظرم واپس‌گرایانه میومد.به خودم گفتم: این رمز وحدته تا وقتی اون پاش وایسته. اون کنار کشید ما هم کنار میکشیم..

🔹مشغول هوار زدن بودیم که ۳نفر برگشتن یه جوری نگاهمون کردن که یعنی چقدر شما ضایعید! بالاخره یکی اومد بهمون گفت: هیسسس.. #تجمع_سکوت ه ! دور و برمو نگاه کردم دیدم نه جدی سکوته! منم جوگیر، بعدش هر دو نفری رو که با هم بلند حرف میزدن خفت میکردم که: آقا سکوته، رعایت کنید!

🔹جدی جدی سکوت بود! اونقدر ساکت بود که یادمه یه لحظه سرمو گرفتم بالا یه جوری که فقط آسمون دیده میشد و دستهای سبزپوش برافراشته.. حس کردم هیچ صدایی نیست جز صدای شکستن هوایی که از حرکت آونگی این دستها بلند میشه..آخه چقدر یه چیزی میتونه باشکوه باشه..

🔹بعدش چیزی که توجهم رو جلب کرد حضور زنهای چادری و چند تا روحانی بود، و درست کنارشون دختر و پسرهای آلامد دست تو دست هم.یه جانباز ویلچرنشین هم دیدم، و یکی که با واکر اومده بود.
اعتراف میکنم معنایی از همزیستی تو ذهنم شکل گرفت که پیش از اون مطلقا نبود.

🔹آخرش منم رفتم بالای گارد خط brt، تا سر و ته جمعیت رو ببینم.. بیفایده بود! بگم طغیان جمعیت بود؟ بگم سیل بود؟ بگم خروش مردم بود؟.. نمیدونم.. فقط اشک به چشمت میاورد.. بالاخره اومدن.. این مردم معترض بالاخره زیر یه چتر، تو مدنی‌ترین شکل ممکن، اومده بودن کف خیابون..

🔹طرفای دانشگاه شریف، دیگه سکوت شکست. از شعارها اینو خیلی گفتیم: #خس_و_خاشاک تویی، پست‌تر ازخاک تویی،..
زور تویی کور تویی، #هالهٔ_بی_نور تویی، دلیر بی‌باک منم،
مالک این خاک منم. خدا این طبع شعر ایرانی‌جماعت رو ازش نگیره :)

🔹تو میدون آزادی جای تکون خوردن نبود؛ لبریز از جمعیت..
حسرت میخوردم که چرا شعارها یه‌دست نیست تا به گوش هلیکوپتری که مدام بالای سر مردم میچرخید، برسه و پیام رو درست منتقل کنه! البته چو افتاده بود که گیرنده پیام خودش تو هلیکوپتره!

🔹حوالی ۷ ونیم دیگه صدام درنمیومد. کم کم برگشتیم م انقلاب.
از ترس دستگیری خونه نرفتم. این شد که سر میدون انقلاب تاکسی گرفتم واسه شهرک غرب، خونه یه دوستی. ساعت ۸ونیم بود و هنوز نمیدونستم چه اتفاقی افتاده..و بله.. خبر رسید که ماشه رو چکوندن..

🔹۸ ماه آتش به سرمون ریختندو جنبش از رمق افتاد. تجربه ما این شد که از شدت سرخوردگی طی چند سال بعضیامون پیچیدن سمت راست امنیتی، و بعضیا سمت براندازی با تبلیغ جنگ و تحریم.
بقیه هم یه چیزی همین وسطا؛ یا تو زندان و حصر یا همین بیرون تو خفقان؛ هوادار این یا هوادار اون..

🔹#۲۵_خرداد اکسیری بود که امروز دوست و دشمنش دنبال تکرارش‌اند البته به نفع جریان خودشون. حیف که به ثمر ننشست.. اونها در ناحق‌شون پایدار بودن و مسلح، و ما.. چه میدونم.. شاید بی‌تجربه بودیم یا هرچی..
یاد رهبرانش سبز..
#روزهای_سبز
#رشته_توییت
@Kaleme