اپیزود ۱۴ #آکادمی_بهره_وری
هویت فردی
(بدون شغل و خانواده و دوستان، من که هستم؟)
در این فایل صوتی، مباحث زیر مطرح می شود:
هویت
اعتبار
نیکنامی درونی / شهرت (برند)
#مهارت_های_فردی
#عزت_نفس
کد f7
هویت فردی
(بدون شغل و خانواده و دوستان، من که هستم؟)
در این فایل صوتی، مباحث زیر مطرح می شود:
هویت
اعتبار
نیکنامی درونی / شهرت (برند)
#مهارت_های_فردی
#عزت_نفس
کد f7
اپیزود ۱۵ #آکادمی_بهره_وری
همنوایی با خود
(چگونه با خودم همنوا شوم؟)
در این فایل صوتی، به مباحث زیر پرداخته می شود:
عزت نفس و اعتماد به نفس
شور و هیجان و انگیزه
پذیرش و انکار نکردن
احساس گناه و عذاب وجدان
شناخت از احساسات
بدبینی و شکاکی
بدرفتاری و خشونت
تعادل در جمع و تنهایی
تولید شادی
#مهارت_های_فردی
#عزت_نفس
#اعتماد_به_نفس
کد f8
در این اپیزود از رادیو بهرهوری، ده نشونه از افرادی که با خودشون همنوا نیستن رو گفتم.
همنوایی با خود
(چگونه با خودم همنوا شوم؟)
در این فایل صوتی، به مباحث زیر پرداخته می شود:
عزت نفس و اعتماد به نفس
شور و هیجان و انگیزه
پذیرش و انکار نکردن
احساس گناه و عذاب وجدان
شناخت از احساسات
بدبینی و شکاکی
بدرفتاری و خشونت
تعادل در جمع و تنهایی
تولید شادی
#مهارت_های_فردی
#عزت_نفس
#اعتماد_به_نفس
کد f8
در این اپیزود از رادیو بهرهوری، ده نشونه از افرادی که با خودشون همنوا نیستن رو گفتم.
اپیزود ۱۶ #آکادمی_بهره_وری
عشق یا وابستگی
(دوست بداریم؛ آویزان نباشیم!)
در این فایل صوتی به تفاوت های بین عشق و وابستگی پرداخته شده است، تفاوت هایی از قبیل:
پایداری و استمرار رابطه
احساس ترس و ناامنی در رابطه
نیازها، توقعات و انتظارات در رابطه
#مهارت_های_اجتماعی
#عزت_نفس
#مهارتهای_زندگی
کد e3
[این کلیپ آموزشی هم در همین رابطه است]
عشق یا وابستگی
(دوست بداریم؛ آویزان نباشیم!)
در این فایل صوتی به تفاوت های بین عشق و وابستگی پرداخته شده است، تفاوت هایی از قبیل:
پایداری و استمرار رابطه
احساس ترس و ناامنی در رابطه
نیازها، توقعات و انتظارات در رابطه
#مهارت_های_اجتماعی
#عزت_نفس
#مهارتهای_زندگی
کد e3
[این کلیپ آموزشی هم در همین رابطه است]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تاریخچهای از آموزشهای برگزارشده
#آلبوم_خاطرات
#آلبوم_خاطرات
روزای کرونایی تموم میشه
دقیقا مثل هزاران بحران دیگهای که تا حالا بر سر زمین و انسان اومده
بلاهایی که هر کدومشون به نوبه خودشون خطرناک و وحشتناک بودن
شاید همه این بلاها و بحرانها فقط واسه این میان که یادمون بندازن باید با همدیگه مهربونتر باشیم
تا هستیم به هم عشق بورزیم
#مدیریت_بر_خویشتن #مهارتهای_ارتباطی
#رضا_جوشن
دقیقا مثل هزاران بحران دیگهای که تا حالا بر سر زمین و انسان اومده
بلاهایی که هر کدومشون به نوبه خودشون خطرناک و وحشتناک بودن
شاید همه این بلاها و بحرانها فقط واسه این میان که یادمون بندازن باید با همدیگه مهربونتر باشیم
تا هستیم به هم عشق بورزیم
#مدیریت_بر_خویشتن #مهارتهای_ارتباطی
#رضا_جوشن
خیر مطلق
تنها بازمانده يك كشتی شكسته به جزيره خالی از سكنهای رسید.
روزها افق را به دنبال ياریرسانی از نظر میگذراند ولی كسی نمیآمد و هر روز با دلی لرزان دعا میكرد كه خدا نجاتش دهد؛
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها كلبهای بسازد تا خود را از عوامل زيانبار محیطی محافظت كند و داراییهای اندكش را در آن نگه دارد.
اما روزی كه برای جستجوی غذا بيرون رفته بود به هنگام برگشتن ديد كه كلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به سوی آسمان میرود. متأسفانه بدترين اتفاق ممكن افتاده بود و همه چيز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشكش زد و فرياد زد:
"خدايا چه طور راضی شدی با من چنين كاری بكنی؟"
صبح روز بعد با صدای بوق كشتیای كه به ساحل نزديك میشد از خواب پريد. كشتی آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد:
شماها از كجا فهميديد من در اينجا هستم؟
آنها جواب دادند:
ما متوجه علايمی كه با دود میدادی شديم!
هر اتفاقی در زندگی، میتواند خیر مطلقی از سوی خداوند باشد!
#تفکر
تنها بازمانده يك كشتی شكسته به جزيره خالی از سكنهای رسید.
روزها افق را به دنبال ياریرسانی از نظر میگذراند ولی كسی نمیآمد و هر روز با دلی لرزان دعا میكرد كه خدا نجاتش دهد؛
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها كلبهای بسازد تا خود را از عوامل زيانبار محیطی محافظت كند و داراییهای اندكش را در آن نگه دارد.
اما روزی كه برای جستجوی غذا بيرون رفته بود به هنگام برگشتن ديد كه كلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به سوی آسمان میرود. متأسفانه بدترين اتفاق ممكن افتاده بود و همه چيز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشكش زد و فرياد زد:
"خدايا چه طور راضی شدی با من چنين كاری بكنی؟"
صبح روز بعد با صدای بوق كشتیای كه به ساحل نزديك میشد از خواب پريد. كشتی آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد:
شماها از كجا فهميديد من در اينجا هستم؟
آنها جواب دادند:
ما متوجه علايمی كه با دود میدادی شديم!
هر اتفاقی در زندگی، میتواند خیر مطلقی از سوی خداوند باشد!
#تفکر
اپیزود ۱۷ #آکادمی_بهره_وری
آبرو در ایران
(چرا در ایران، آبروی ما از خودِ ما مهمتر است؟!)
در این فایل صوتی، به مباحث زیر پرداخته می شود:
آبرو، یک قرارداد اجتماعی
آبرو، موضوعی مبتنی بر قضاوت
آبرو، گذشته محور و وابسته به گذشته
جایگزین مناسب و موثر برای آبرو چه می تواند باشد؟
#مهارت_های_اجتماعی
#عزت_نفس
#مهارتهای_زندگی
کد e4
آبرو در ایران
(چرا در ایران، آبروی ما از خودِ ما مهمتر است؟!)
در این فایل صوتی، به مباحث زیر پرداخته می شود:
آبرو، یک قرارداد اجتماعی
آبرو، موضوعی مبتنی بر قضاوت
آبرو، گذشته محور و وابسته به گذشته
جایگزین مناسب و موثر برای آبرو چه می تواند باشد؟
#مهارت_های_اجتماعی
#عزت_نفس
#مهارتهای_زندگی
کد e4
رز
در اولين جلسه دانشگاه استاد خودش را معرفی کرد و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نبودهايم.
برای نگاه كردن به اطراف ايستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانهام را لمس کرد. برگشتم، خانم مسن كوچكاندامی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بیعيب او را نمايش میداد به من نگاه میكرد.
گفت: "سلام عزيزم، نام من رز است. هشتاد و هفت سال دارم. آيا میتوانم تو را در آغوش بگيرم؟"
پاسخ دادم: "البته كه میتوانيد."
او مرا در آغوش خود فشرد.
پرسيدم: "چطور شما در این سن به دانشگاه آمدهايد؟"
به شوخی پاسخ داد: "من اينجا هستم تا يك شوهر پولدار پيدا كنم، ازدواج كرده يك جفت بچه بياورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت کنم."
پرسيدم: "نه، جداً چه چيزی باعث شده؟"
كنجكاو بودم كه بفهمم چه انگيزهای باعث شده او اين مبارزه را انتخاب کند.
گفت: "هميشه رؤيای داشتن تحصيلات دانشگاهی را داشتم و حالا این فرصت را پیدا کردهام."
پس از كلاس به اتفاق تا ساختمان اتحاديه دانشجويی قدم زديم و در يك كافه گلاسه سهيم شديم.
ما به طور اتفاقی دوست شده و برای سه ماه هر روز با هم بودیم.
او در طول يكسال شهره كالج شده بود و به راحتی هر كجا كه میرفت دوست پيدا میكرد.
او از توجهاتی كه ساير دانشجويان به او میکردند، لذت میبرد؛ در پايان آن ترم ما از رز دعوت كرديم تا در ميهمانی ما سخنرانی نمايد.
من هرگز چيزی را كه او به ما گفت، فراموش نخواهم كرد؛
وقتی او را معرفی كردند، در حالی كه داشت خود را برای سخنرانی آماده میكرد، به سوی جايگاه رفت. تعدادی از برگههای متون سخنرانیاش روی زمين افتادند، آزرده و كمی دست پاچه به سوی ميكروفون برگشت و به سادگی گفت:
"عذر میخواهم. من بسيار وحشتزده شدهام. بنابراين سخنرانی خود را ايراد نخواهم كرد. اما به من اجازه دهيد كه تنها چيزی را كه میدانم، به شما بگويم."
او گلويش را صاف کرد و گفت:
"ما بازی را متوقف نمیكنيم چون كه پير شدهايم، ما پير میشويم زیرا كه از بازی دست میكشيم. تنها يك راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دستيابی به موفقيت وجود دارد، شما بايد بخنديد و هر روز رضايت پيدا كنيد.
ما عادت كرديم كه رؤيايی داشته باشيم و وقتی رؤياهايمان را از دست میدهيم، میميريم. انسانهای زيادی در اطرافمان پرسه میزنند كه مردهاند و حتی خود نمیدانند. تفاوت بسيار بزرگی بين پير شدن و رشد كردن وجود دارد. اگر من كه هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت يكسال در تختخواب و بدون هيچ كار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد.
پیرشدن، نياز به هيچ استعداد خدادادی يا توانايی ندارد!
يك فرد سالخورده معمولاً برای كارهايی كه انجام داده تأسف نمیخورد بلكه برای كارهايی كه انجام نداده است، تاسف میخورد."
او به سخنرانیاش با ایراد «سرود شجاعان» پايان بخشيد و از فرد فرد ما دعوت كرد كه سرود را خوانده و جملههای آنرا در زندگی خود پياده کنیم.
در انتهای سال رز دانشگاهی را كه سالها قبل آغاز كرده بود، به اتمام رساند. يك هفته پس از فارغالتحصيلی، رز با آرامش در خواب فوت كرد و بيش از دو هزار دانشجو در مراسم خاكسپاری او شركت كردند، به احترام خانمی شگفتانگيز كه با عمل خود برای ديگران سرمشقی شد كه هيچ وقت برای تحقق همه آن چيزهايی كه میتوانید باشید، دير نيست.
#مهارتهای_زندگی #مدیریت_بر_خویشتن
#تفکر
در اولين جلسه دانشگاه استاد خودش را معرفی کرد و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نبودهايم.
برای نگاه كردن به اطراف ايستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانهام را لمس کرد. برگشتم، خانم مسن كوچكاندامی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بیعيب او را نمايش میداد به من نگاه میكرد.
گفت: "سلام عزيزم، نام من رز است. هشتاد و هفت سال دارم. آيا میتوانم تو را در آغوش بگيرم؟"
پاسخ دادم: "البته كه میتوانيد."
او مرا در آغوش خود فشرد.
پرسيدم: "چطور شما در این سن به دانشگاه آمدهايد؟"
به شوخی پاسخ داد: "من اينجا هستم تا يك شوهر پولدار پيدا كنم، ازدواج كرده يك جفت بچه بياورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت کنم."
پرسيدم: "نه، جداً چه چيزی باعث شده؟"
كنجكاو بودم كه بفهمم چه انگيزهای باعث شده او اين مبارزه را انتخاب کند.
گفت: "هميشه رؤيای داشتن تحصيلات دانشگاهی را داشتم و حالا این فرصت را پیدا کردهام."
پس از كلاس به اتفاق تا ساختمان اتحاديه دانشجويی قدم زديم و در يك كافه گلاسه سهيم شديم.
ما به طور اتفاقی دوست شده و برای سه ماه هر روز با هم بودیم.
او در طول يكسال شهره كالج شده بود و به راحتی هر كجا كه میرفت دوست پيدا میكرد.
او از توجهاتی كه ساير دانشجويان به او میکردند، لذت میبرد؛ در پايان آن ترم ما از رز دعوت كرديم تا در ميهمانی ما سخنرانی نمايد.
من هرگز چيزی را كه او به ما گفت، فراموش نخواهم كرد؛
وقتی او را معرفی كردند، در حالی كه داشت خود را برای سخنرانی آماده میكرد، به سوی جايگاه رفت. تعدادی از برگههای متون سخنرانیاش روی زمين افتادند، آزرده و كمی دست پاچه به سوی ميكروفون برگشت و به سادگی گفت:
"عذر میخواهم. من بسيار وحشتزده شدهام. بنابراين سخنرانی خود را ايراد نخواهم كرد. اما به من اجازه دهيد كه تنها چيزی را كه میدانم، به شما بگويم."
او گلويش را صاف کرد و گفت:
"ما بازی را متوقف نمیكنيم چون كه پير شدهايم، ما پير میشويم زیرا كه از بازی دست میكشيم. تنها يك راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دستيابی به موفقيت وجود دارد، شما بايد بخنديد و هر روز رضايت پيدا كنيد.
ما عادت كرديم كه رؤيايی داشته باشيم و وقتی رؤياهايمان را از دست میدهيم، میميريم. انسانهای زيادی در اطرافمان پرسه میزنند كه مردهاند و حتی خود نمیدانند. تفاوت بسيار بزرگی بين پير شدن و رشد كردن وجود دارد. اگر من كه هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت يكسال در تختخواب و بدون هيچ كار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد.
پیرشدن، نياز به هيچ استعداد خدادادی يا توانايی ندارد!
يك فرد سالخورده معمولاً برای كارهايی كه انجام داده تأسف نمیخورد بلكه برای كارهايی كه انجام نداده است، تاسف میخورد."
او به سخنرانیاش با ایراد «سرود شجاعان» پايان بخشيد و از فرد فرد ما دعوت كرد كه سرود را خوانده و جملههای آنرا در زندگی خود پياده کنیم.
در انتهای سال رز دانشگاهی را كه سالها قبل آغاز كرده بود، به اتمام رساند. يك هفته پس از فارغالتحصيلی، رز با آرامش در خواب فوت كرد و بيش از دو هزار دانشجو در مراسم خاكسپاری او شركت كردند، به احترام خانمی شگفتانگيز كه با عمل خود برای ديگران سرمشقی شد كه هيچ وقت برای تحقق همه آن چيزهايی كه میتوانید باشید، دير نيست.
#مهارتهای_زندگی #مدیریت_بر_خویشتن
#تفکر
اپیزود ۱۸ #آکادمی_بهره_وری
خار چشم
(چرا دیگران دوست ندارند موفق شویم؟)
در این فایل صوتی، به پرسش های زیر پاسخ داده می شود:
کدام افراد دوست ندارند که ما موفق شویم؟
آیا واقعا این افراد در پیرامون ما وجود دارند یا اینها همه از تراوشات ذهنی ماست؟
در چه صورت این افراد دست از سر ما بر می دارند؟
آیا خودمان واقعا دوست داشتیم که چنین افرادی در اطراف ما باشند؟
چرا ممکن است موفقیت ما بعضی افراد را اذیت کند؟
در برابر این افراد چه باید کرد؟
#مهارت_های_اجتماعی
#مدیریت_بر_خویشتن
#مهارتهای_ارتباطی
کد e5
خار چشم
(چرا دیگران دوست ندارند موفق شویم؟)
در این فایل صوتی، به پرسش های زیر پاسخ داده می شود:
کدام افراد دوست ندارند که ما موفق شویم؟
آیا واقعا این افراد در پیرامون ما وجود دارند یا اینها همه از تراوشات ذهنی ماست؟
در چه صورت این افراد دست از سر ما بر می دارند؟
آیا خودمان واقعا دوست داشتیم که چنین افرادی در اطراف ما باشند؟
چرا ممکن است موفقیت ما بعضی افراد را اذیت کند؟
در برابر این افراد چه باید کرد؟
#مهارت_های_اجتماعی
#مدیریت_بر_خویشتن
#مهارتهای_ارتباطی
کد e5