ghrmzejiiigh🫀
19 subscribers
628 photos
115 videos
24 files
379 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
آیا خاطرهٔ اولین و آخرین بوسه دردآورتر است یا حسرت «بوسه‌های نزده»؟!
#پریسا_فوجی
بوسه‌های نزده= «شیرجه‌های نزده»
از کتاب #سقوط #آلبر_کامو
@ghrmzejiiigh
Forwarded from Dr. Parisa Fouji
#معرفی_کتاب #سقوط #آلبر_کامو
.
این کتاب را وقتی شروع کردم که یک نفر برای همیشه از چشمم افتاد(سقوط کرد).
با خواندن هرجملهٔ آن لذت بردم و خیلی خندیدم! :)چون شناختن آدم‌های خاکستری آن‌هم با قلم کامو، دلایل مرا برای کنار گذاشتنشان محکم‌تر می‌کند و هم به من تلنگر می‌زند که خودم جزء این گروه نباشم.
.
«ژان بابتیست کلمانس» وکیل مدافعی ست سرشناس و به غایت غره و خودشیفته.او معتقد است نه تنها در حرفه‌اش که در جزئیات روزمره هم تک و تنها ست و بهتر از دیگران عمل می‌کند.برای مثال جلوتر از همه به نابینایی برای عبور از خیابان کمک می‌کند با وجود این در دلش به نابینایان ناسزا می‌گوید.هرجا نشانی از پایمال شدن حق کسی می‌‌بیند، به ویژه زنان، یک لحظه هم برای دفاع از حقوق آن‌ها تردید نمی‌کند.شاید او وکیل مدافع خودش باشد! از تمام کارهایی که کرده، از خودش در برابر زنانی که احساسشان را به بازی گرفته است، دفاع می‌کند تا در نهایت همه‌چیز و همه‌کس خودشیفتگی افسارگسیختهٔ او را ارضا کنند.کسانی دیده‌ام که در حق ناحق کردن استادند اما برای سرپوش گذاشتن بر اعمالشان از پشت همان گروه درمی‌آیند!کسی که از شکستن حریم اشخاص و تجاوز و تعرض ابایی ندارد، دیده‌ام که با چه هیاهویی سنگ آزاردیدگان را به سینه‌اش می‌زند.
ژان بابتیست هم چنین است.در نیمهٔ اول کتاب شرح اخلاق حسنهٔ او را می‌خوانیم.با طریقهٔ تبرئهٔ خودش از رها کردن زنانی که تنها برای چند دقیقه لذت، دلشان را به چه خفتی به دست می‌آورد، آشنا می‌شویم.
اما نیمهٔ دوم کتاب با اتفاقی آغاز می‌شود.با افتادن حجمی، حضوری، بودنی در «آب»!
ژان خودشیفته که متوجه حضور آدم‌ها نیست و بودنشان ذره‌ای برایش اهمیت ندارد، ژانی که تنها خودش را در آینه می‌بیند و بس! ناگهان انگار او هم از بلندی می‌افتد.از بهشتی کذایی که برای خودش ساخته بود، به برزخ خنده‌ای جنون‌آمیز هبوط می‌کند.صدایی که هم‌چون ناقوس کلیسا سال‌ها در گوشش زنگ می‌زند و نمی‌تواند با پشیمانی‌اش آن را ساکت کند.چون خیلی دیر است.خیلی دیر.
در نیمهٔ دوم داستان، او وکیل توبه‌کار می‌شود.می‌پرسی قاضی توبه‌دهنده چه‌کار می‌کند؟ همان کاری که وجدان با انسان می‌کند: مدام اعمال گذشته و «شیرجه‌های نزده» را یادآور می‌شود تا حس پشیمانی به او دست دهد و در صدد جبران برآید.البته اگر وجدانی درکار باشد.
بیشتر اوقات هم بازگشتن و جبران گذشته، امکان‌ناپذیر است.ژان آرزو می‌کند که ای کاش آن‌دختر خودش را دوباره در «آب» بیاندازد تا بلکه بخت به ژان رو کند و این‌بار هردویشان را نجات دهد.
آیا فرصت دوباره برایت کافی نبود؟
گمان می‌کنی بار سومی(هزارمی) هم در کار خواهد بود؟!
آیا خاطره اولین و آخرین بوسه برای تو دردآورتر است یا حسرت "بوسه‌های نزده"؟!
آیا هرگز حسرت شیرجه نزده‌ات را خواهی خورد؟!
یا صدای من هم در تلاطم رودخانه احساسم، محو خواهد شد؟!
"همیشه خیلی دیر خواهد بود، خیلی دیر. خوشبختانه!"

نویسنده: #پریسا_فوجی
هفدهم اسفندماه ۱۳۹۹
@barayeadab
https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0

https://www.instagram.com/p/CMSWMWpBdAh/?igsh=MTJlbWxja2lkaHUyZQ==
“I have a very old and very faithful attachment for dogs.
I like them because they always forgive.”
— Albert Camus
خیلی اتفاقی یاد کامو افتادم و
یادم آمد هفتم نوامبر زادروز این مرد بوده.
#سقوط #آلبر_کامو
🩵🌊