This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،
ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻗﺪ ِ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﯿﺮﺳﺎﻥ ِ ﻣﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺳﺮﻭ ِ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ِ ﻣﺎ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻤﻦ، َﭼﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ و ﺭﺍﻩ ﻫﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﭼﻪ ﻣﺪّﺗﯽ ﺳﺖ ﺩﻟﺒﺮﺍ،ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻫﻼﻝ ِ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﺯ ِ ﺑﺪﺭ ِ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ،ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﺧﺸﮑﺴﺎﻝ ِ ﺷﻌﺮ ِ ﻣﻦ
ﺷﮑﻔﺘﻪ ﭼﻮﻥ َﺟﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﻚ ِ ﻣﻦ،
ﺯ ﯾﺄﺱ ِ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ِ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻋﻤﺮ،ﻣﺜﻞ ِ ﺁﺏ ِ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ
ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ِﺁﻥ ﻣﺤﺎﻝِ ِ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ِ ﺭﻭﺡِ ِ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ ......
#ﺭﺿﺎ براهنی
#پگاه بهاریتان بخیر
#سپاس از آفتابینگی پر فروغتان که همواره به سرانگشتان مهر هزار پنجره را در من مینوازد.
#خالد نبی بیاد ماندنی با چکاد ۱۷ تا ۱۹ فروردین
ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻗﺪ ِ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﯿﺮﺳﺎﻥ ِ ﻣﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺳﺮﻭ ِ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ِ ﻣﺎ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻤﻦ، َﭼﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ و ﺭﺍﻩ ﻫﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﭼﻪ ﻣﺪّﺗﯽ ﺳﺖ ﺩﻟﺒﺮﺍ،ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻫﻼﻝ ِ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﺯ ِ ﺑﺪﺭ ِ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ،ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﺧﺸﮑﺴﺎﻝ ِ ﺷﻌﺮ ِ ﻣﻦ
ﺷﮑﻔﺘﻪ ﭼﻮﻥ َﺟﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﻚ ِ ﻣﻦ،
ﺯ ﯾﺄﺱ ِ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ِ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻋﻤﺮ،ﻣﺜﻞ ِ ﺁﺏ ِ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ
ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ِﺁﻥ ﻣﺤﺎﻝِ ِ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ِ ﺭﻭﺡِ ِ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ ......
#ﺭﺿﺎ براهنی
#پگاه بهاریتان بخیر
#سپاس از آفتابینگی پر فروغتان که همواره به سرانگشتان مهر هزار پنجره را در من مینوازد.
#خالد نبی بیاد ماندنی با چکاد ۱۷ تا ۱۹ فروردین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،
ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻗﺪ ِ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﯿﺮﺳﺎﻥ ِ ﻣﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺳﺮﻭ ِ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ِ ﻣﺎ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻤﻦ، َﭼﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ و ﺭﺍﻩ ﻫﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﭼﻪ ﻣﺪّﺗﯽ ﺳﺖ ﺩﻟﺒﺮﺍ،ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻫﻼﻝ ِ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﺯ ِ ﺑﺪﺭ ِ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ،ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﺧﺸﮑﺴﺎﻝ ِ ﺷﻌﺮ ِ ﻣﻦ
ﺷﮑﻔﺘﻪ ﭼﻮﻥ َﺟﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﻚ ِ ﻣﻦ،
ﺯ ﯾﺄﺱ ِ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ِ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻋﻤﺮ،ﻣﺜﻞ ِ ﺁﺏ ِ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ
ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ِﺁﻥ ﻣﺤﺎﻝِ ِ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ِ ﺭﻭﺡِ ِ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ ......
#ﺭﺿﺎ_براهنی
#شنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.
ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻗﺪ ِ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﯿﺮﺳﺎﻥ ِ ﻣﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺳﺮﻭ ِ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ِ ﻣﺎ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻤﻦ، َﭼﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ و ﺭﺍﻩ ﻫﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﭼﻪ ﻣﺪّﺗﯽ ﺳﺖ ﺩﻟﺒﺮﺍ،ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻫﻼﻝ ِ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﺯ ِ ﺑﺪﺭ ِ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ،ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﺧﺸﮑﺴﺎﻝ ِ ﺷﻌﺮ ِ ﻣﻦ
ﺷﮑﻔﺘﻪ ﭼﻮﻥ َﺟﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﻚ ِ ﻣﻦ،
ﺯ ﯾﺄﺱ ِ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ِ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻋﻤﺮ،ﻣﺜﻞ ِ ﺁﺏ ِ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ
ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ِﺁﻥ ﻣﺤﺎﻝِ ِ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ِ ﻣﻦ،ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ِ ﺭﻭﺡِ ِ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ ......
#ﺭﺿﺎ_براهنی
#شنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در بامدادان،
ماهِ تابان، زُهره و ناهید
به پناهگاه خویش میخَزَند.
و همه چی از نو آغاز میشود،
بامداد از دامانِ آسمان فرومیاُفتد
دوباره خورشید از پیله رها میگَردد
و آفتاب با پرتوی تازه میدَمد،
بر جهان فرمانروایی میکند.
روزی نُو آغاز میشود.
شبنمی پاک بر گونه گُلبرگها،
و گیاهان نورُستهِ به ناز مینشیند.
برآمدن شهبانوی زرین آفتاب در
آسمان آذرینتان همیشه فروزان باد.
#بامدادتان_نوشین_و_غرق_در_اغوای_دوشین
#سپاس_از_حضور_پرمهر_همه_ی_همدلان_جان
#سرنوشتتان_تابناک
ماهِ تابان، زُهره و ناهید
به پناهگاه خویش میخَزَند.
و همه چی از نو آغاز میشود،
بامداد از دامانِ آسمان فرومیاُفتد
دوباره خورشید از پیله رها میگَردد
و آفتاب با پرتوی تازه میدَمد،
بر جهان فرمانروایی میکند.
روزی نُو آغاز میشود.
شبنمی پاک بر گونه گُلبرگها،
و گیاهان نورُستهِ به ناز مینشیند.
برآمدن شهبانوی زرین آفتاب در
آسمان آذرینتان همیشه فروزان باد.
#بامدادتان_نوشین_و_غرق_در_اغوای_دوشین
#سپاس_از_حضور_پرمهر_همه_ی_همدلان_جان
#سرنوشتتان_تابناک
باشگاه کوهنوردی چکاد
#قله_زو سپرده ایم دل را به بالهای نسیم دست هایمان را به دست هم زنجیر اما، پاهایمان را خود به سمت قله های عشق خواهیم برد، ما راهبران عشقیم، در سر جز سودای وصال نیست.... #قله_زو #باشگاه_چکاد #حجت_فرهنگدوست
#سپاس
کمتر از چند ماه پیشتر، روزهای دوشنبه صعود به قله زو بر اساس اعتماد سرکار خانم حسن نژاد به من سپرده شد، پس از این حسن نظر ایشان، به یاد روزهایی افتادم که خود من با آن، روزهای کوهنوردی ام را با چکاد شروع کرده و چه قدر از عزیزان همنورد نکات مهمی آموختم ، پس تصمیم گرفتم، تمام تجربیات کوهنوردی ام را بی دریغ در اختیار دوستان همنوردم بگذارم، این بود که تصمیم گرفتم نکات ریز و درشت کوهنوردی را هر شب قبل صعود یاداشت و روزهای دوشنبه حین صعود به عزیزان یاد آور شوم، نکاتی مثل تنفس صحیح، اصول گام برداری، تنظیم و مدیریت انرژی و...
ما همچنین در فرصت های محدود استراحت به کوه شناسی و معرفی کوههای اطراف پرداخت و اگر فرصتی باشد در باره خاطرات کوهنوردی صحبت می کنیم.
در این بین حضور خود سرکار خانم حسن نژاد در این برنامه ها و نکات بسیار آموزنده ایشان نیز باعث غنای برنامه ها ما شد،
اکنون با افتخار می توانم بگویم که دوشنبه های ما تنها صعود نیست، بلکه یک کارگاه آموزشی کوهنوردی است که عزیزان می توانند به رایگان از آن بهره ببرند.
در همین مدت کم، دوستانی هستند که قله های بزرگترین چون شیرباد را به کمک همین تمرینات صعود کرده و باعث افتخار من و باشگاه شده اند.
ما در تلاش بودیم که رکورد های صعود خود را به قله زو بهبود ببخشیم، از سوی دیگر بتوانیم وقت صعود را مدیریت و آن را کمتر کنیم، که امشب موفق شدیم صعود و فرود از مسیر اصلی قله زو را همراه با زمان استراحت به حدود سه ساعت برسانیم.
جای تشکر و قدردانی دارد از اهتمام همه دوستان همنورد و سرکار خانم حسن نژاد.
گروهای زیاد و باشگاههای مختلفی هر هفته به قله زو صعود می کنند، اما با افتخار باید گفت:
به کارگاه آموزشی کوهنوردی ما خوش آمدید...
#حجت_فرهنگدوست
کمتر از چند ماه پیشتر، روزهای دوشنبه صعود به قله زو بر اساس اعتماد سرکار خانم حسن نژاد به من سپرده شد، پس از این حسن نظر ایشان، به یاد روزهایی افتادم که خود من با آن، روزهای کوهنوردی ام را با چکاد شروع کرده و چه قدر از عزیزان همنورد نکات مهمی آموختم ، پس تصمیم گرفتم، تمام تجربیات کوهنوردی ام را بی دریغ در اختیار دوستان همنوردم بگذارم، این بود که تصمیم گرفتم نکات ریز و درشت کوهنوردی را هر شب قبل صعود یاداشت و روزهای دوشنبه حین صعود به عزیزان یاد آور شوم، نکاتی مثل تنفس صحیح، اصول گام برداری، تنظیم و مدیریت انرژی و...
ما همچنین در فرصت های محدود استراحت به کوه شناسی و معرفی کوههای اطراف پرداخت و اگر فرصتی باشد در باره خاطرات کوهنوردی صحبت می کنیم.
در این بین حضور خود سرکار خانم حسن نژاد در این برنامه ها و نکات بسیار آموزنده ایشان نیز باعث غنای برنامه ها ما شد،
اکنون با افتخار می توانم بگویم که دوشنبه های ما تنها صعود نیست، بلکه یک کارگاه آموزشی کوهنوردی است که عزیزان می توانند به رایگان از آن بهره ببرند.
در همین مدت کم، دوستانی هستند که قله های بزرگترین چون شیرباد را به کمک همین تمرینات صعود کرده و باعث افتخار من و باشگاه شده اند.
ما در تلاش بودیم که رکورد های صعود خود را به قله زو بهبود ببخشیم، از سوی دیگر بتوانیم وقت صعود را مدیریت و آن را کمتر کنیم، که امشب موفق شدیم صعود و فرود از مسیر اصلی قله زو را همراه با زمان استراحت به حدود سه ساعت برسانیم.
جای تشکر و قدردانی دارد از اهتمام همه دوستان همنورد و سرکار خانم حسن نژاد.
گروهای زیاد و باشگاههای مختلفی هر هفته به قله زو صعود می کنند، اما با افتخار باید گفت:
به کارگاه آموزشی کوهنوردی ما خوش آمدید...
#حجت_فرهنگدوست
ای زندگی، به تازگی در چشمان ات نگریستم و در چشمانِ شبگون ات تابشِ زر دیدم و دل ام از شادی از کار باز ایستاد.
دیدم که زورقي زّرین بر آب هایِ شبگون می درخشد؛ زرّین زورقي که بر آب تاب می خورد و سردر آب می بُرد و آب می نوشید و باز برآب می درخشید!
به پایم که شیدایِ رقص است نگاهي افکندی؛ نگاهي لغزان و خندان و پُرسان و گُدازان!
تنها دوبار زَنگَک هایت را با دستانِ کوچک ات بر هم کوفتی. آن گاه پایم از شیدایی برایِ رقص تاب خورد.
پاشنه هایم راست شدند و پنجه هایم گوش تیز کردند. مگر جایِ گوش هایِ رقّاص در پنجه هایش نیست؟
به سویت پریدم، امّا از پیشِ پَرِش ام پس گُریختی و زبانه های گُریزان و پرّانِ مویت به سویم شعله کشید.
من از برابرِ تو و ماران ات پس جهیدم. آن گاه، باچشمانِ پُرخواهش، نیمرخ ایستادی.
تو با نگاه های پُر پیچ-و-تاب ات مرا به راه هایِ پُر پیچ-و-تاب می کشانی و پایم در راه هایِ پُر پیچ-و-تاب نیرنگ می آموزد!
از نزدیک از تو هراسان ام و از دور دلداده ی ِ توام. گریز-ات مرا از پی می کشاند و جویش ات بر جای می نشاند. من رنج می کشم. امّا کدام رنج است که به خاطرِ تو نکشیده ام؟
به خاطرِ تویی که سردی ات به آتش می کشاند و بیزاری ات ار پیِ خویش می دواند و پَر کشیدن ات پَر می بندد و پوزخند-ات از پای در می افکند.
کي ست که از تو بیزار نیست، از تو، مِه بانویِ در بند کننده، فرو پیچنده، وسوسه گر، جوینده، یابنده!
کي ست که دلداده یِ تو نیست، تو گناهکارِ معصومِ بی شکیب و شیرخواره یِ بادپای!
اکنون به کجا می کشانی ام، ای کودکِ پُرشور-و-شر؟ اکنون باز از من گریزان ای، ای شیرین شیطنکِ ناسپاس!
من از پیِ تو رقصان می آیم. من کم ترین ردِّ پایت را نیز دنبال می کنم. کجایی؟ دست ـ ات را به من ده! یا تنها یک انگشتت را!
این جا غارها هست و بیشه ها. ما گم خواهیم شد! بایست! بایست! نبینی که جغدان و خفّاشان هیاهوکُنان می پرند؟
ای جغد! ای خفّاش! مرا به بازی می گیری؟ ما کجاییم؟ این عوعو و زوزه را از که آموخته ای ؟ از سگان؟
با دندان هایِ ریزِ سپیدـ ات چه زیبا به من دندان تیز می کنی. از زیر طُرّه یِ تابدارـ ات از آن چشمانِ شریر چه برقي به سویِ من می جهد!
این رقصي ست برفراز و نشیب : من شکارگرـ ام. تو می خواهی سگ ام باشی یا بُزِ کوهی ام؟
اکنون به کنارـ ام بیا ! بشتاب، ای جهنده یِ بد ذات! اکنون برپا! اکنون به پیش!
وای، که من خود هنگامِ جهیدن به زمین افتادم!
ای بازیگوش، بنگر که افتاده ام و درخواستِ دستگیری دارم! چه خوب بود اگر با تو به راه هایِ خوش تری می رفتم؛
به راهِ عشق، از میانِ بوته هایِ رنگینِ خاموش! یا در کنارِ آن دریاچه ای که ماهیانِ زرّین درآن شناور اند و رقصان!
اکنون خسته ای ؟ در آن دوردستان گوسپندان اند و شامگاه. خوش نیست آیا خفتن به هنگامي که شبانان نی می نوازند؟
مگر سخت خسته نیستی؟ دست هایت را آزاد رها کن تا تو را بدان جا برم! و اگر تشنه باشی چیزی برایِ نوشیدن دارم، امّا دهان ات از نوشیدن سرباز می زند.
وای از این مارِ نرم تنِ چابُکِ لعنتی، این ساحره ی ِ نَرم گُریز! کجا رفته ای ؟ گویی که پنجه ات روی چهره ام دو خراش و زخمِ سرخ بر جای گذاشته است!
به راستی به تنگ آمده ام از این که همیشه باید شبانِ گوسپندوار-ات باشم!
ای ساحره، تاکنون من برایِ تو آواز خوانده ام، اکنون تو باید برایم فریاد بزنی!
باید با ضربِ تازیانه ام برقصی و فریاد بزنی! تازیانه را فراموش نکرده ام ؟ نه!
#فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
#حضور_دوستداران_چکاد_سبز_باد
#درودتان_نسیم_وشان_کوچه_باغ_گلهای_سرریز_خیال
#معطرباد_نامتان_به_دلبرانگی_بهار
#سپاس_از_دیدار_شما❤️💚
دیدم که زورقي زّرین بر آب هایِ شبگون می درخشد؛ زرّین زورقي که بر آب تاب می خورد و سردر آب می بُرد و آب می نوشید و باز برآب می درخشید!
به پایم که شیدایِ رقص است نگاهي افکندی؛ نگاهي لغزان و خندان و پُرسان و گُدازان!
تنها دوبار زَنگَک هایت را با دستانِ کوچک ات بر هم کوفتی. آن گاه پایم از شیدایی برایِ رقص تاب خورد.
پاشنه هایم راست شدند و پنجه هایم گوش تیز کردند. مگر جایِ گوش هایِ رقّاص در پنجه هایش نیست؟
به سویت پریدم، امّا از پیشِ پَرِش ام پس گُریختی و زبانه های گُریزان و پرّانِ مویت به سویم شعله کشید.
من از برابرِ تو و ماران ات پس جهیدم. آن گاه، باچشمانِ پُرخواهش، نیمرخ ایستادی.
تو با نگاه های پُر پیچ-و-تاب ات مرا به راه هایِ پُر پیچ-و-تاب می کشانی و پایم در راه هایِ پُر پیچ-و-تاب نیرنگ می آموزد!
از نزدیک از تو هراسان ام و از دور دلداده ی ِ توام. گریز-ات مرا از پی می کشاند و جویش ات بر جای می نشاند. من رنج می کشم. امّا کدام رنج است که به خاطرِ تو نکشیده ام؟
به خاطرِ تویی که سردی ات به آتش می کشاند و بیزاری ات ار پیِ خویش می دواند و پَر کشیدن ات پَر می بندد و پوزخند-ات از پای در می افکند.
کي ست که از تو بیزار نیست، از تو، مِه بانویِ در بند کننده، فرو پیچنده، وسوسه گر، جوینده، یابنده!
کي ست که دلداده یِ تو نیست، تو گناهکارِ معصومِ بی شکیب و شیرخواره یِ بادپای!
اکنون به کجا می کشانی ام، ای کودکِ پُرشور-و-شر؟ اکنون باز از من گریزان ای، ای شیرین شیطنکِ ناسپاس!
من از پیِ تو رقصان می آیم. من کم ترین ردِّ پایت را نیز دنبال می کنم. کجایی؟ دست ـ ات را به من ده! یا تنها یک انگشتت را!
این جا غارها هست و بیشه ها. ما گم خواهیم شد! بایست! بایست! نبینی که جغدان و خفّاشان هیاهوکُنان می پرند؟
ای جغد! ای خفّاش! مرا به بازی می گیری؟ ما کجاییم؟ این عوعو و زوزه را از که آموخته ای ؟ از سگان؟
با دندان هایِ ریزِ سپیدـ ات چه زیبا به من دندان تیز می کنی. از زیر طُرّه یِ تابدارـ ات از آن چشمانِ شریر چه برقي به سویِ من می جهد!
این رقصي ست برفراز و نشیب : من شکارگرـ ام. تو می خواهی سگ ام باشی یا بُزِ کوهی ام؟
اکنون به کنارـ ام بیا ! بشتاب، ای جهنده یِ بد ذات! اکنون برپا! اکنون به پیش!
وای، که من خود هنگامِ جهیدن به زمین افتادم!
ای بازیگوش، بنگر که افتاده ام و درخواستِ دستگیری دارم! چه خوب بود اگر با تو به راه هایِ خوش تری می رفتم؛
به راهِ عشق، از میانِ بوته هایِ رنگینِ خاموش! یا در کنارِ آن دریاچه ای که ماهیانِ زرّین درآن شناور اند و رقصان!
اکنون خسته ای ؟ در آن دوردستان گوسپندان اند و شامگاه. خوش نیست آیا خفتن به هنگامي که شبانان نی می نوازند؟
مگر سخت خسته نیستی؟ دست هایت را آزاد رها کن تا تو را بدان جا برم! و اگر تشنه باشی چیزی برایِ نوشیدن دارم، امّا دهان ات از نوشیدن سرباز می زند.
وای از این مارِ نرم تنِ چابُکِ لعنتی، این ساحره ی ِ نَرم گُریز! کجا رفته ای ؟ گویی که پنجه ات روی چهره ام دو خراش و زخمِ سرخ بر جای گذاشته است!
به راستی به تنگ آمده ام از این که همیشه باید شبانِ گوسپندوار-ات باشم!
ای ساحره، تاکنون من برایِ تو آواز خوانده ام، اکنون تو باید برایم فریاد بزنی!
باید با ضربِ تازیانه ام برقصی و فریاد بزنی! تازیانه را فراموش نکرده ام ؟ نه!
#فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
#حضور_دوستداران_چکاد_سبز_باد
#درودتان_نسیم_وشان_کوچه_باغ_گلهای_سرریز_خیال
#معطرباد_نامتان_به_دلبرانگی_بهار
#سپاس_از_دیدار_شما❤️💚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه آنچه که در زندگی شما میآید
توسط عشق پیشکش شده است،
حتی پدیدههای رنجآور؛
که شما بتوانید رشد کنید،
که شما بتوانید متحول شوید.
لحظهای که شروع کنید بگویید
برای آنها سپاسگزارم
آنگاه از آنها آزاد میشوید.
شما هیچ دشمن طبیعی
در جهان ندارید به جز
خود طرز فکر خودتان.
شما باید راههای تاریک ذهن را متحول کنید
و اینکه بدون بدبینی متحول کنید.
شما نباید حق شناسی
و قدردانی خود را از دست دهید ؛
و از خدا برای همه چیز سپاسگزاری کنید.
#شنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.
#ارزن_ارزن_شادمانیبسیار_ارزانی_قناریبهاری_دلتان
#روزتان_عطرآگین_شکوفه_های_باران_و_سنتور_ومستانگی
توسط عشق پیشکش شده است،
حتی پدیدههای رنجآور؛
که شما بتوانید رشد کنید،
که شما بتوانید متحول شوید.
لحظهای که شروع کنید بگویید
برای آنها سپاسگزارم
آنگاه از آنها آزاد میشوید.
شما هیچ دشمن طبیعی
در جهان ندارید به جز
خود طرز فکر خودتان.
شما باید راههای تاریک ذهن را متحول کنید
و اینکه بدون بدبینی متحول کنید.
شما نباید حق شناسی
و قدردانی خود را از دست دهید ؛
و از خدا برای همه چیز سپاسگزاری کنید.
#شنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.
#ارزن_ارزن_شادمانیبسیار_ارزانی_قناریبهاری_دلتان
#روزتان_عطرآگین_شکوفه_های_باران_و_سنتور_ومستانگی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سفر ادامه دارد
و پیام عاشقانهی کویرها
به ابرها،
سلام جاودانهی نسیمها
به تپهها،
تواضع لطیف و نرم درهها،
غرور پاک و برفپوش قلهها،
صفای گشت گلهها به دشتها،
چرای سبز میشها و قوچها و برهها.
سفر ادامه دارد و بهار،
با تمام وسعتش
مرا که ماندهام به شهر
بند یک افق
به بی کرانه میبرد...
#شفیعی_کدکنی
#درود_دوستان_همواره_نازنینم!
#امروزتان_بهارینه
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد
و پیام عاشقانهی کویرها
به ابرها،
سلام جاودانهی نسیمها
به تپهها،
تواضع لطیف و نرم درهها،
غرور پاک و برفپوش قلهها،
صفای گشت گلهها به دشتها،
چرای سبز میشها و قوچها و برهها.
سفر ادامه دارد و بهار،
با تمام وسعتش
مرا که ماندهام به شهر
بند یک افق
به بی کرانه میبرد...
#شفیعی_کدکنی
#درود_دوستان_همواره_نازنینم!
#امروزتان_بهارینه
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افکار نیستند که جهان را نجات دادهاند، خرد یا هوشمندی نیز چنین نکرده است، بلکه نقطهی مقابل آنها، امیدِ انسانها، شور لجوجانهی آنها برای زنده ماندن، آرزوی پرشورشان برای نفس کشیدن تا هر وقت ممکن باشد، دلاوریِ لجوجانه و عجیب و غریبشان در برابر تیره بختی.
#ارنستو_ساباتو
#درود_فرهمندان_فرنوش_چشمه_سار_نیکمنشی
#سپاس_که_آیین_دیرین_تان_مهربانی_ست...
#ارنستو_ساباتو
#درود_فرهمندان_فرنوش_چشمه_سار_نیکمنشی
#سپاس_که_آیین_دیرین_تان_مهربانی_ست...
۱۱ ژانویه #روز_جهانی_تشکر است.
سپاسگزاری از یکسو نشان قدردانی است و از سوی دیگر توجه و محبتی بسیار ساده ولی تاثیرگذار و ارزشمند را بیان میکند.
#سپاس_که_با_ماهمراه_هستید
𝄞ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
─═इई. 💠💠 ईइ═─
سپاسگزاری از یکسو نشان قدردانی است و از سوی دیگر توجه و محبتی بسیار ساده ولی تاثیرگذار و ارزشمند را بیان میکند.
#سپاس_که_با_ماهمراه_هستید
𝄞ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
─═इई. 💠💠 ईइ═─
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لک لک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
#مولانا
#یکشنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لک لک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
#مولانا
#یکشنبه_بهاریتان_بخیر
#سپاس_از_آفتابینگی_پرفروغتان_که_همواره_به_سرانگشتان_مهر_هزارپنجره_رادرمن_مینوازد.