بيدارزنى
4.02K subscribers
5.12K photos
1.22K videos
173 files
4.18K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
ایمیل:
bidarzani@gmail.com
Download Telegram
بيدارزنى
📌نظریه‌ی فمینیستی فیلم -بخش دوم آنکه سملیک برگردان: فرزانه راجی 📍بخش اول 🔹نگاه زنانه 🔸آیا این تفسیر‌های وحشتناک به این معناست که نگاه زنانه غیرممکن و نگاه و نگاه‌خیره لزوما مردانه است؟ در دهه‌ی ١٩٨٠در نظریه‌ی فمینیستی این طور به نظر می‌رسید. آنا کاپلان…
🎥نظریه‌ی فمینیستی فیلم _بخش سوم

📍انتقادگری گی‌ها و لزبین‌ها


آنک سملیک
‌برگردان: فرزانه راجی


🔹نتیجه‌ی نقد اجتماعی- فرهنگی گی‌‌ها و لزبین‌ها از نظریه‌ی روانکاوانه‌ی فمینیستی فیلم دور شدن از نظام دوتایی و محدود کننده‌ (زن – مرد) در سینما بوده است. این امر باعث بررسی مجدد سینمای هالیوود شد، برای مثال لزبینیسم تلویحی در فیلم‌های رفیقانه‌ی زنانه مورد بررسی قرار گرفت. برای دوری گزیدن از چنین «خطری»، فیلم‌های هالیوودی اغلب القا کننده‌ی حسی روشن وواضح از انکار مقاصد لزبینی هستند.


🔹نقد گی‌ها و لزبین‌ها علاوه بر تفسیر فیلم‌های هالیوود، شامل فیلم‌هایی ساخته شده توسط گی‌ها و لزبین‌ها نیز شد. اولین فیلم‌های سینمای هنری اروپا در این زمینه کشف شدند، مثل «دختری در یونیفورم» (آلمان ١٩٣١). ریش (45) (١٩٨٤) معتقد است که سیاست‌‌های ضدفاشیستی دختری در یونیفورم با موضوع همجنس‌خواهی آن وچالش آن علیه ساختارهای غالب و سرکوب جنسی ارتباط درونی دارند. ریش فیلم را با خرده فرهنگ ِ هم‌جنس‌خواهیِ لرزانِ آن در متن وایمار، به ویژه برلین قرار می‌دهد.


📍نظریه‌ی فمنیستی و نژاد

🔹فمنیسم سیاه نیز همواره نظریه‌ی روانکاوانه‌ی فیلم را مورد نقد قرار داده است. فمنیسم سیاه تمرکز انحصاری این نظریه بر تفاوت‌های جنسی و ناتوانی آن را در پرداختن به تفاوت‌های نژادی مورد نقد قرار می‌دهد. گاینس ( 53) (١٩٨٨) یکی از اولین منقدین فمینیست است که به جای خالی نژاد در نظریه‌های فیلم که بر مبنای مفاهیم روانکاونه‌ی تفاوت‌های جنسی بنا شده، اشاره می‌کند. برای درک این امر که در سینما جنسیت چگونه با نژاد و طبقه برخورد می‌کند، وی خواستار در برگیری نظریه‌ی فمینیستی سیاه و یک رویکرد تاریخی در نظریه‌ی فمینیستی فیلم شد.

#نقد_فیلم
#زنان_سینما

@bidarzani

نظریه‌ی فمینیستی فیلم _بخش سوم – Telegraph
https://telegra.ph/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D9%88%D9%85-08-23
🎞یادداشتی بر فیلم کلئو از ۵ تا ۷
شناسنامه فیلم

✍🏽فرزانه راجی



📍درباره کارگردان:

🔹انیس واردا (به فرانسوی: Agnès Varda) ( زادهٔ ۳۰ مه ۱۹۲۸ – درگذشتهٔ ۲۹ مارس ۲۰۱۹)، کارگردان بلژیکی‌زادهٔ فرانسوی بود. او از کارگردانان اصلی موج نوی سینمای فرانسه و یکی از بازماندگان این مکتب به‌شمار می‌آمد. آثار او از جمله فیلم‌ها و عکس‌هایش با شیوهٔ تجربی متمایز، عمدتاً بر مستندهای واقع‌گرا، مسائل فمینیستی و موضوعات اجتماعی متمرکز هستند.

🔹مورخان سینما از کارهای واردا به‌عنوان مرکز توسعهٔ موج نوی سینمای فرانسه یاد می‌کنند. برخی از کارهای او همچون فیلم‌برداری در محل و استفاده از بازیگران غیرحرفه‌ای در فضای سینمای فرانسه دههٔ ۱۹۵۰ نامتعارف به‌حساب می‌آمد.

⭕️مهم‌ترین فیلم‌های او قله‌های کوتاه (۱۹۵۶)، کلئو از ۵ تا ۷ (۱۹۶۲) و شادی (۱۹۶۵) نام دارند. او همچنین فیلم‌های مستند بسیاری را کارگردانی کرده‌است.
🔹معروف‌ترین ساخته مستند او سواحل آنیس نام دارد. واردا به‌خاطر ساخت این فیلم، برنده جایزه بهترین فیلم مستند بلند سی و چهارمین دوره جوایز سینمایی سزار شد.



📍فیلم کلئو از ۵ تا ۷

🔹فیلم کلئو از ۵ تا ٧، دغدغه‌ها و نگرانی‌های کلئو از ساعت ۵ تا ٧ یک روز است. او ساعت ۵ با آگاهی از این امر که بیمار است و ترس از اینکه بیماری کشنده‌ای دارد برای دریافتن اینکه ترسش چقدر واقعی است نزد یک فال‌گیر می‌رود. در این صحنه که تنها صحنه رنگی فیلم است گویا کارگردان وضعیت روانی کلئو را قبل از فال و بعد از فال به نمایش می‌گذارد. کلئو وقتی نزد فالگیر می‌رود هنوز امیدوار است، امیدوار به اینکه شاید فال تصورات او را در مورد نتیجه آزمایش و بیماری مهلکش رد کند و چیزی دیگر بگوید. شاید به همین دلیل این صحنه هنوز رنگی است. اما بعد از فال، کلئو کاملا ناامید می‌شود و همه چیز به نظرش تیره و تار می‌آید و احتمالا به همین دلیل بقیه فیلم سیاه و سفید است.

🔹در همین صحنه اول ما علاوه بر اینکه متوجه می‌شویم کلئو بسیار خرافاتی است اطلاعات بسیار بیشتری از او به دست می‌آوریم: اینکه او خواننده است، با مردی مسن رفاقت دارد که خیلی خاطر کلئو را نمی‌خواهد و زیاد سراغ او را نمی‌گیرد و… و تا ساعت شش و نیم که فیلم تمام می‌شود تصویری نسبتا دقیق از این زن نازپروده، خودشیفته و خرافاتی می‌بینیم. در این دو ساعت کلئو در شرایطی خاص به سر می‌برد، ترس از مرگ و نیستی او را به سفری درونی و در نهایت تحولی اساسی رهنمون می‌شود. زنی که بیش از هر چیز بر چهره‌ خود در آیینه‌ها خیره می‌شود و باور دارد تا زیبایی‌اش را دارد نخواهد مُرد. زیبایی و چهره‌اش برای او بزرگترین سرمایه است، حتی صدایش را هم به چیزی نمی‌گیرد، کما اینکه در فیلم متوجه می‌شویم به عنوان خواننده هم خیلی از خود راضی نیست و در تمام زندگی هنری‌اش بیش از دو سه ترانه نخوانده است. تنها و سرمایه اصلی او زیبایی‌اش است. اما کم‌کم با بزرگ‌شدن ترس از مرگ در درونش متوجه می‌شود که بیش از هرکس فقط خود اوست که به زیبایی‌اش خیره شده و در روند این سفر در لحظه‌ای که به اوج ترس از مرگ و احساس تنهایی رسیده تصمیم می‌گیرد لباس‌های عاریتی را از تن دربیاورد و خود شود.

#نقد_فیلم

@bidarzani


ادامه مطلب در لینک زیر🔽

http://cinemaye-azad.com/1399/06/28/4402/?fbclid=IwAR18NtbATrd7INURWD3IrIDjY6AfLMep4BcI3xbKpmTiAlvWmx-JRT8-HYs
🎥نَسَبِ آنتونیا (Antonia’s Line)

آنکه سمیلک

✍🏽برگردان: فرزانه راجی


🎞خلاصه فیلم: آنتونیا که به عنوان «قصه پریان فمینیستی» توصیف شده است، داستان آنتونیای مستقل است که بعد از بازگشت به روستای محل تولد خود در آلمان، یک جامعه‌ی بسته‌ی مادرتباری ایجاد می‌کند. فیلم موضوعات زیادی را در برمی‌گیرد از مرگ، مذهب و سکس تا روابط نامشروع، لزبینیسم و دوستی. 

🎞مارلین گوریس اولین کارگردان زنی است که برای یک فیلم داستانی بلند اسکار گرفته است: جایزه آکادمی برای بهترین فیلم خارجی : «نسب آنتونیا» به سال ١٩٩٦. این جایزه از این بابت حائز اهمیت است که او به عنوان یک فیلم ساز فمینیستِ رک و صریح شناخته شده است. اولین فیلم وی «یک سوال از سکوت» (١٩٨٢)، در باره‌ی سه زن که صاحب یک بوتیک را می‌کشند، جایزه‌های بسیاری در فستیوال‌ها برد و یک موفقیت کلاسیک فمینیستی بود. اما واکنش به آن بسیار متفاوت بود، باعث نقدهای مردانه‌ی بسیاری شد که رادیکال فمینیسم را تحقیر کرده بودند. این گونه نقدها حتی در مورد فیلم دومش «آیینه‌های شکسته» (١٩٨٤) شدیدتر بود؛ داستانی پیچیده در باره‌ی قتلی سریالی و فحشا. فیلم سومش موفقیت کمتری داشت.

#نقد_فیلم
#سینمای_فمینیستی


@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%86%D8%B3%D8%A8-%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%A7-Antonias-Line-10-11
📝زندگی زنان نویسنده در فیلم‌ها

✍🏽طاهره جوركش/فعال اجتماعی



@bidarzani
 
🔹جهان از زنان قابل ستایش و اثرگذار که هر یک داستان حیرت‌انگیز خود را دارد، پر است. بیشتر آنها، صِرف زن بودنشان با مخالفت‌ها، دشواری‌ها و موانعی از سوی خانواده و جامعه رو به رو بودند و می‌دانستند برای رشد و شکوفایی خود باید بر آنها چیره شوند.

🔹برای اولین بار زنان نویسنده در زمانی دست به قلم بردند که موقعیت اقتصادی و اجتماعی زنان بسیار بد بود و هر روز به قهقهرا می‌رفت. زنان در آموزش سهم برابری با مردان نداشتند. مدارس و دانشگاه‌ها بیشتر مختص به پسران و مردان بود و زنان سهم بسیار ناچیزی در داشتن این حق داشتند. زمانی که زنان از اولین حقوق خود برخوردار نبودند و جنس دوم محسوب می‌شدند، مسلم بود که نوشتار زنان جدی گرفته نمی‌شد و در بیشتر مواقع مورد تمسخر و تحقیر مردان قرار می‌گرفتند.

🔹فیلم‌های خوبی درباره‌ی زنان نویسنده ساخته شده که نشان می‌دهند آنها در طول تاریخ با چه سختی و مشکلاتی توانستند از طریق نوشتن هویت و فردیت ازدست‌رفته‌ی خود را به دست بیاورند، زندگی‌شان را تغییر دهند و دست به انتخاب‌های متفاوت بزنند و آثاری را خلق کنند که در آن زنان فرودست نیستند و حقوقی برابر با مردان دارند. هرکدام از آنها به نوعی گام مثبت و تاثیرگذاری در شکل‌گیری و جنبش فمینیستی برداشتند.

#زنان_نویسنده
#نقد_فمینیستی

👈🏽ادامه‌ی مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏾

https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30497&rhash=3ec4f87be6d7d1
🎥یادداشتی بر فیلم «فریادها و نجواها»

✍🏽فرزانه راجی




📝درباره فیلم «فریادها و نجواها» بسیار نوشته‌اند و با خواندن این همه یادداشت در باره یک فیلم قاعدتا نباید نکته‌ای از آن مبهم و ناگفته بماند، اما هنوز هم می‌توان در باره این فیلم گفت و نوشت، کما اینکه منتقدی همچون راجر ابرت اولین یادداشت خود بر این فیلم را در سال ١٩٧٣ منتشر کرد و چندین سال بعد، یعنی در سال ٢٠٠٢ خود را ملزم دید که نقد و یادداشتی دیگر بر فیلم بنویسد.

🎞او در یادداشت اولش بر فیلم می‌گوید: «فیلم فریادها و نجواها شبیه هیچ فیلمی نیست که من قبلا دیده‌ام و نه حتی شبیه فیلم‌هایی که خود برگمان ساخته‌است. با اینکه ممکن است فیلم‌های بسیاری در زندگی خود ببینیم، اما فیلم‌های کمی مثل این یکی هستند: هیپنوتیزم‌کننده، مضطرب کننده، ترسناک.» او از میخکوب شدن تماشاچی برصندلی می‌گوید، از بکارگیری تابوها و خرافات در فیلم می‌گوید و اینکه این فیلم در مورد عشق، اشتیاق جنسی، نفرت و مرگ است.


🎞این فیلم نیز همچون بسیاری دیگر از فیلم‌های برگمان در فضایی محدود و تاترگونه جریان می‌یابد که با استفاده از صفحات قرمز رنگ در پس‌زمینه‌ها و نماهای نزدیک از بازیگران، فضا محدودتر و کوچک‌تر نیز می‌شود. به قول راجر ابرت «منزل مسکونی که داستان در آن می‌گذرد بیشتر شبیه گذرگاه‌هایی در بدن انسان به یکدیگر راه دارند، به استثنای یک لحظه که آگنس (هریت اندرسون)، خواهر در حال مرگ، پنجره را باز می‌کند و به تماشای طلوع خورشید می‌ایستد»، و همراه او تماشاچی هم از آن اختناق خانه نفسی به آسایش می‌کشد. خانه همواره تاریک است با پس‌زمینه‌های قرمز رنگ، به واقع همچون بافتی از گوشت و خون، که با حرکت بازیگران و نیاز به نمایش آنان نقاطی روشن می‌شود.

🎞برگمن خود در جایی گفته است همه فیلم‌هایش را می‌توان سیاه وسفید دید اما این یکی را نمی‌شود. و در جایی دیگر گفته است که او درون روح انسان را همچون غشایی قرمز رنگ می‌بیند. بنابراین رنگ قرمز، لباس‌های سفید و مشکی همه بخش‌هایی از محتوی و پیام فیلم، و بسیار مهم هستند.

🎞در این خانه، به جز آگنس خواهر بزرگ او کارین (اینگرید توولین) که با یک دیپلمات دون‌پایه ازدواج کرده و ماریا (لیو اولمان) کوچکترین خواهر، که با یک گاوچران ازدواج کرده؛ مستخدمه خانه، آنا (کاری سیلوان)، زنی تنومند با چهره‌ای معصوم که یادآور قدسین است نیز زندگی می‌کند. آگنس آخرین مراحل سرطان را می‌گذراند و درد و عذاب بسیاری را تحمل می‌کند، در عین حال که به نظر می‌رسد نسبت به دو خواهر دیگر شور بیشتری برای زندگی و عشق بیشتری به دیگران دارد. او به عکس دو خواهر دیگر و به رغم درد و عذابی که تحمل می‌کند در هر بار بازگشت از آن درد و عذاب طاقت‌فرسا، چهره‌ای قدردان و مهربان دارد. او که در کودکی مورد بی‌لطفی مادر بوده و همواره این کمبود را حس کرده، برای جبران این کمبود با آنای خدمتکار که فرزند خود را براثر بیماری از دست داده رابطه‌ای مادر و فرزندی برقرار کرده است. رابطه‌ای که به نیاز هردوی آنان پاسخ می‌گوید.

#سینمای_فمینیستی
#نقد_فیلم

@bidarzani
ادامه‌ی مطلب را در لینک زیر مطالعه کنید👇🏽

http://cinemaye-azad.com/1399/08/05/4430/
یکی از مهم‌ترین جنبه‌های سریال "خانم آمریکا" نشان دادن ضرورت وجود فمینیسم و چرایی و چگونگی ناکام ماندن جنبش‌های فمینیستی در دهه ۱۹۷۰ است. در طول سریال می‌بینیم که چگونه زنان فمینیست‌ و مخالف فمینیست با تکیه به مردانی که در مسند قدرت هستند، بازی و فریب می‌خورند. زنانی که در گردهمایی‌های انتخاباتی مردان و به امید رسیدن به مطالباتی که دارند، شرکت می‌کنند، تبلیغ می‌کنند، رأی جمع می‌کنند و درنهایت بیننده می‌بیند چگونه این زنان بعد از پیروزی مردان کنار گذاشته می‌شوند. فیلیس شلفلی علی‌رغم آن‌که مانع تصویب متمم قانون برابر می‌شود، هرگز نمی‌تواند به بلندپروازی‌های سیاسی‌اش برسد و با وجود تمام زیرکی و جسارتش در کُریدورهای واقعی قدرت، تنها به دلیل «زن بودنش» از سوی مردان صاحب منصب سیاسی کنار گذاشته می‌شود. همان تفاوت بیولوژیکی که شلفی به ‌واسطه آن، زنان خانه‌دار را برای مخالفت با تصویب متمم قانون برابر بسیج کرده بود.

#نقد_فیلم


متن کامل را می توانید در سایت "کایه دو فمینیسم" از طریق لینک زیر بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/کارزاری-زنانه-برای-قانون-برابری

@bidarzani
🎬یادداشتی بر فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند

✍🏽فرزانه راجی




📝سخن گفتن در باره فیلم «آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند» بسیار سهل و ممتنع است. فیلم در نگاه اول بسیار ساده، خطی و سطحی به نظر می‌رسد اما با کمی غور و تفکر می‌توان توجه و تمرکز آن را بر بسیاری از مسائل اجتماعی و فردی، به ویژه درمورد زنان ردیابی کرد.

«آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند» را می‌توان در زمره فیلم‌های سفرنامه‌ای جای داد. سفری در واقع درونی که با چاشنی سفر بیرونی برای مخاطب جذاب تر شده است. سفری از کودکی به بلوغ و سفر و گذر از ایالت‌های مختلف امریکا و آرزو برای بازگشت به نقطه اول: محل تولد خود و آرزوی دیرپای خود.

ما از گذشته‌ی آلیس (آلن برستین) تنها چیزی که می‌دانیم ابتدا آرزوی بچگانه‌ی او برای خواننده شدن است، به گونه‌ای که بتواند حتی از خواننده محبوب زمان خود نیز بهتر بخواند. می‌توان حدس زد علت چنین آرزویی نه لزوما درک کودکی هفت هشت ساله از موسیقی بلکه توجه و تمرکز جامعه بر خواننده مذکور است. در اینجا در همین صحنه بسیار محو که همچون عکس‌های قدیمی رنگ‌باخته و یکدست به نظر می‌رسد می‌توان تاثیر ارزش‌گذاری‌های جامعه را بر آرزوها و آینده‌ی کودکان دید. کودکانی که هرگز خود شکوفا نمی‌شوند، استعدادها و توانایی‌هایشان نادیده گرفته می‌شود و تمام تلاششان این است به رنگ جامعه‌ای در بیایند که در آن زندگی می‌کنند. شاید علت اینکه آلیس اصرار دارد به زادگاهش برگردد درک ناخودآگاه این امر است که خود واقعی‌اش را در واقع در آنجا جا گذاشته است و قصد دارد به جستجوی خود واقعی‌اش برود.

#نقد_فیلم

@bidarzani
http://cinemaye-azad.com/1399/09/05/4448/
📝پرونده "خشونت خانگی در سینما"


مارگارت اتوود می گوید وقتی از مردها می پرسند که از چه چیزی درباره زنان می ترسند، جواب می دهند از اینکه زنها به آنها بخندند و وقتی همین سوال را از زنان می پرسند، زنها می گویند از اینکه مردها آنها را بُکُشند و از دل همین پرسش و پاسخ ساده می توان به حس هراس و ناامنی پیرامون زنان نسبت به خشونتی که تهدیدشان می کند، پی برد. هرچند خشونت علیه زنان در زمینه های مختلفی صورت می گیرد اما "خشونت خانگی" به دلیل پنهان بودن در حریم خانه توجه کمتری برمی انگیزد. جامعه معمولا خشونت را بخشی عادی از رابطه زوج ها می داند و به خود حق قضاوت و دخالت در روابط خصوصی افراد را نمی دهد و زن تحت خشونت خانگی از حمایت و کمک خانواده و جامعه محروم می شود و گاهی به بهای از دست دادن جانش تمام می شود. پرونده "خشونت خانگی در سینما" که به بهانه روز جهانی منع خشونت علیه زنان منتشر شده، تلاشی کوچک در راستای برانگیختن حساسیت و توجه جامعه به واسطه تماشای فیلم هایی است که خشونت عادی سازی شده را به چالش می کشند و سویه های هولناک و ویرانگر آن را باز می نمایند. هرچند ابعاد خشونت خانگی چنان گسترده و فراگیر است که در چندین مقاله نمی توان به همه آن ها پرداخت اما امیدواریم این پرونده، مقدمه ای برای مطالعات و تحلیل های بیشتر و مستمر در این زمینه شود.

آنچه در این پرونده می خوانید:

۱. خشونت روزمره در "بچه رزمری" و "درخشش" نوشته نزهت بادی
۲. رویکردهای متفاوت به مساله غیرت نوشته نیوشا صدر
۳. خشونت ناشی از عشق بیمارگونه در "پاریس تگزاس" نوشته محمد ابراهیمیان
۴. زن کُشی در فیلم نوآرهای دهه چهل نوشته نزهت بادی
۵. نقش زنان در خشونت خانگی نوشته آرام روانشاد
۶. عادی سازی خشونت با سیلی های سینمایی نوشته محمد ابراهیمیان
۷. عدالت ترمیمی در مستند "یک مرد بهتر" نوشته نزهت بادی
۸. خشونت خانگی در دنیای مدرن نوشته الناز بهنام
۹. دشواری های خروج از چرخه خشونت نوشته عباس اقلامی
۱۰. فراگیری خشونت در سریال "دروغ های کوچک بزرگ" نوشته نزهت بادی

#نقد_فیلم


@bidarzani
http://cahiersdufeminisme.com/پرونده-3/
🎬مراکش

✍🏽نویسنده: آنکه سملیک
✍🏽برگردان: فرزانه راجی

به نظر بسیاری از منتقدین، فیلم به واسطه‌ی نحوه بازی گرفتن از ستاره‌ی اول فیلم، مارلین دیتریش، نمونه‌یی منحصر به فرد از «بت‌سازی» زنان در سینمای کلاسیک است. فیلم مراکش مارلین دیتریش را در نقش خواننده‌ی کاباره‌یی (امی جولی) در مراکش نشان می‌دهد.

در اولین فیلم امریکایی و در بسیاری از فیلم‌های بعدی مارلین دیتریش، مضمون فیلم‌ها تکراری است و آن زنی است که مورد تمایل دومرد قرار می‌گیرد. اینجا، زن باید بین آریستوکرات پولدار اروپایی، لابسیر (آدولف منجو) و لژینور خارجی تام براون (گری کوپر) یکی را انتخاب کند. دیتریش مثل همیشه با اروتیسمی اغواگر و زیبایی‌ی فریبنده، تصویر می‌شود.

این تصویر بت‌شده نمونه‌ی کاملی از تمامی تعاریف کلاسیک در مورد «بت» است: از نظر انسان‌شناسی، مارکسیسم و فرویدیسم. کلاری جانستون تصویر امی جولی را به عنوان غیبت «زن به عنوان زن»، در سینمای کلاسیک ارزیابی می‌کند. زن یک علامت است، یک نمایش، یک بت. به نظر جانستون تصویر زن به عنوان یک علامت رمزگذاری شده، تقابل زن/مرد را انکار کرده و تقابل اصلی به شکل مذکر/نه مذکر (مرد/نه مرد) نشان داده می‌شود. این با مبدل‌پوشی مشهور دیتریش در آغاز فیلم نشان داده شده است. مبدل‌پوشی نشان‌گر غیبت مرد است؛ تصویر بت‌سازی شده فقط به حذف و سرکوبی زن تاکید می‌کند.

#نقد_فیلم

@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%85%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%B4-12-12
استخوان _شماره یک.pdf
6.1 MB
📰استخوان شماره ۱

گاهنامه تخصصی تحلیلی استخوان: بازنمایی نقش زنان در سینما

شماره ۱، پاییز ۱۳۹۹

#زنان_سینما
#نقد_فیلم

@bidarzani
@ostekhan_magazine
🎬فیلم هیولا

🔹آیا برای زندگی شما امیدی هست؟

✍🏽فرزانه راجی




«می‌شنیدم که مرلین مونور توی یک فروشگاه سودا کشف شد»

لین (شارلیز ترون) به اصطلاح صعود کردن را با به نمایش درآوردن تن وبدنش: زیبایی‌اش آغازمی‌کند:
«اما من همیشه مخفیانه دنبال این بودم که ببینم چه کسی می‌خواد منو کشف کنه؛ آیا این مرد بود؟ یا شاید اون یکی؟
«نتونستن منو به شیوه‌ی مرلین ببرند»
و آغاز به تن فروشی می‌کند.
«ایکاش به جورایی باورم داشن. همین!
منو اون چیزی که میتونستم باشم می‌دیدند، فکر میکردن زیبام، مثل یک الماس توی ناهمواری
منو می‌بردند
به زندگی جدیدم
و دنیای جدیدم
جایی که فکرمی‌کردم فرق می‌کرد...»

و همه‌ی این آرزوهای شعرگونه بر روی صحنه‌یی روایت می‌شود که او با ناباوری از مردی بابت تن فروشی‌اش پول می‌گیرد و با حقارت و توهین از ماشین بیرون رانده می‌شود.

سیمون دوبوار می‌گوید:«برای زن خوشپوشی و زیبایی مبتنی براین است که خود را شئی کند. جامعه از زن می‌خواهد که خود را به شئی اروتیک بدل کند. برای دختربچه‌یی که آرزومند تماشای خودش از نگاه دیگری است آرایش، یک بازی ساحرانه به شمار می‌رود.»

بله تمامی آرزوی کودکی لین (شارلیزترون) کشف شدن بود: مرلین مونورو شدن. او به عنوان مخاطبی از سینمای هالیوود و به عنوان مخاطبی از جامعه‌ی مردسالار که او را «عروسکم» و «خوشگلکم» صدا می‌کرد، سرمایه‌ای دیگر به جز زیبایی‌اش در خود سراغ نداشت.

حتی امروز هم پس از یک قرن مبارزات فمینیستی و جنبش زنان، دختران و زنان خود را ابژه‌ی نگاه دیگران می‌پندارند و با آن بزرگ می‌شوند. زن ابژه‌ی نگاه مرد است و مرد به او نگاهی جنسی دارد. بنابراین زن ابژه‌ی جنسی می‌شود. لین یک قربانی است. قربانی نگاه خیره‌ی جامعه به او، به عنوان یک دختر، یک زن. او در انتظار کشف شدن و فقط برای آن کشف شدن طرح زندگی‌اش را می‌ریزد.

تلاش‌های مذبوحانه‌ی وی برای جلب توجه پسران، برای دیده شدن، معصومانه و بچگانه است. و او این معصومیت و بی‌گناهی را تا آخرین لحظه با خودش همراه دارد و مخاطب به واقع با او همدردی می‌کند. او قربانی زن بودن خود است. قربانی آن کلیشه و تصویری که از زن ساخته شده است: «زنانگی».

#نقد_فیلم
#زنان_و_سینما
#سینمای_فمینیستی

@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%84%D8%A7-Monster-12-25
دختر جوان خودش قربانی سوء‌استفاده‌های جنسی رئیس نیست. چون به قول یکی از مدیران ارشد شرکت، تیپ موردعلاقه رئیس را ندارد و خطری او را تهدید نمی‌کند اما به عنوان ناظر در صحنه حضور دارد و شاهد روابط رئیس با زنان دیگر است. هرچند به دلیل موقعیت فرودستش در سلسلسه مراتب شغلی شرکت، توان مقابله با آنچه را که می‌بیند، ندارد و ناخواسته به شریک و هم‌دست ستم سیستماتیکی بدل می‌شود که علیه همجنسانش به‌کار می‌رود. انتخاب هوشمندانه عنوان "دستیار"، نه فقط به شغل او به عنوان منشی رئیس اشاره دارد، بلکه مشارکت و کمک او در تداوم تبعیض جنسیتی را نیز طرح می‌کند که نمونه ظریف آن را می‌توان در پاک کردن لکه از روی همان مبلی دید که مخصوص رابطه رئیس و زنان است. فیلم هرچند اشاراتی به هاروی واینستاین دارد اما تمایز او در عمق و گستردگی نگاه آن است که نشان‌می دهد ما فقط با یک صندلی و یک اتاق و یک رئیس سر‌ و‌ کار نداریم. بلکه با نظام‌ معیوب و بیمار و آلوده‌ای روبرو هستیم که از متجاوز حمایت می کند.

#نقد_فیلم


@bidarzani
http://cahiersdufeminisme.com/جدال-با-قدرت-نامرئی/
🎬 دیوها از کجا می‌آیند

 مروری بر فیلم یادداشتی‌هایی بر یک رسوائی  Notes on a Scandal

✍🏾فرزانه راجی


🔹فیلم یادداشت‌هایی بریک رسوائی به‌رغم اینکه یک فیلم هالیوودی نیست و سال ساخت آن ٢٠٠۶ است متاسفانه لزبینیسم را اگرچه نه با مرگ، اما با آسیب‌شناسی همراه می‌بیند. باربارا (جودی دنچ) قهرمان داستان تداعی‌گر خون‌آشام و یا بیماران جنسی است درحالی که او فقط هم‌جنس‌گرا است و اگر جای او مردی بود شاید آن‌همه انزجار شیبا (کیت بلانشت) و مخاطب را برنمی‌انگیخت، حتی و به‌رغم عشق پرخاشگرانه‌اش. چون این عناصر: پرخاشگری، سلطه، توطئه‌گری و فتح کردن در عشق مردان پذیرفتنی است.

از طرفی همانقدر که در زنان و مردان دگرجنس‌خواه می‌توان تنوعات گوناگون شخصیتی و رفتاری دید، در زنان و مردان هم‌جنس‌گرا هم می‌توان این تفاوت‌ها را دید.

بنابراین تحویل توطئه‌گری و احیانا خباثت باربارا، شخصیت فیلم، به هم‌جنس‌گرایی او مطلقا نادرست و درعین حال غیرمنصفانه است. درحقیقت همجنس‌طلبی  رفتاری برگزیده شده در موقعیت است، یعنی هم دارای انگیزه است و هم آزادانه پذیرفته شده است، هیچ یک از عواملی که نفس با این انتخاب به عهده می‌گیرد- عوامل فیزیولوژیک،  روانشناختی، اجتماعی- عامل تعیین کننده نیستند، هرچند که همه در توجیه آن شرکت دارند.  همجنس‌طلبی، برای زن رفتاری از جمله رفتارهای دیگر است تا معضلاتی را که وضع او به طور عام، و وضع اروتیک او به طور خاص، برایش پیش می‌آورد حل کند. همجنس طلبی نیز مانند همه رفتارهای انسانی، بسته به این که در سوء‌نیت،  تن‌پروری و نادرستی، یا در روشن‌بینی، سخاوت و آزادی به تجربه درآید، نمایش‌های مضحک، خنده‌دار، عدم تعادل، شکست و دروغ به دنبال خواهد داشت، یا به‌عکس، منبع تجربه‌های بارور خواهد شد.

#نقد_فیلم


ادامه مطلب در لینک زیر⬇️
http://cinemaye-azad.com/1399/11/08/4520/
@bidarzani
با دیدن عکس‌ها و فیلم‌های پشت صحنه و خواندن گفت‌وگوها می‌توان رابطه پیچیده کاساوتیس در مقام دوگانه همسر/کارگردان با جنا در جایگاه زن محبوب/بازیگر الهام‌بخش را واکاوی کرد که می‌کوشد تا با پنهان کردن خود در پشت دوربین، عرصه امن و راحتی را برای جنا فراهم کند تا او بتواند خودش را آن‌چنان‌که هست، بنمایاند و دست به هیچ پنهان‌کاری و ملاحظه و مراعاتی نزند تا از دل این رهایی و شوریدگی و دیوانگی لحظه‌ای را بیرون بکشد که هر زنی بنا بر سنت دیرینه موروثی‌اش آن را حتی در حضور نزدیک‌ترین مرد زندگی‌اش افشا نمی‌کند و از آن پرده برنمی‌دارد. بااین‌حال، وقتی فیلم‌های مشترک این زوج حسرت‌برانگیز را می‌بینیم، احساس می‌کنیم روح دربند کشیده جنا در جست‌وجوی راه فراری برای بیرون زدن از تنگنای فیلم‌های کاساوتیس که گرفتارش کرده‌اند، در حال دست‌وپا زدن است. روح مهارناشدنی زنی که نمی‌خواهد حتی مرد دل‌باخته‌اش به درون پنهان و رازناک زنانه‌اش پی ببرد و آن را کشف کند و مالکیتش را به دست آورد.

#نقد_فیلم

متن کامل را می توانید از طریق لینک زیر در سایت "کایه دو فمینیسم" بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/فیلم‌های-مشترک-یک-ضد-زوج/

@bidarzani
📌 اجتماع دست‌ها

برای همسایگان، همسنگران و همباوران


✍🏽نوشته‌ی: افسون همصدایی


در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت می‌گوییم، اما از امکان‌های مقاومت، گفت‌وگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسان‌ها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.

گفتگو مقاومت را امکان‌پذیر می‌کند

گفتگو کمک می‌کند جور دیگری به مسائل فکر کنیم یا چیز تازه‌ای یاد بگیریم، به دانش عملی‌مان چیزی اضافه شود، به این نتیجه برسیم که مثلا باید کارهای‌مان را تقسیم کنیم یا اصلا روش یا ابزار جدیدی بسازیم،‌ از هم مراقبت کنیم و رسوم و آیین‌های جمعی را برگزار کنیم.

گفت‌وگوهای ما بخشی از همدستی ما است. ما از دل این گفتگوکردن‌ها، روایت‌کردن‌ها، تولید‌کردن‌ها و به‌طور خلاصه این هم‌جواری بدن‌هایمان یاد می‌گیریم که چطور در برابر خواسته‌های جنسی صاحب کار بایستیم، چطور شب‌ها دیرتر به خوابگاه برویم، در مواجهه با گشت ارشاد چگونه برخورد کنیم، چطور به بارداری ناخواسته‌مان پایان دهیم و در این راه دروغ‌هایی سر هم کنیم که شاید ماجرا را پنهان کند.

زنان گاه می‌پندارند که راه نجات از موقعیت فرودست‌شان این است که رفتارهای مردانه را الگوبرداری کنند. یعنی از طریق خاموش‌کردن صدای دیگران صدای خود را بلند کنند و به‌زور، تهدید، تحقیر و دیگری‌سازی متوسل شوند. یعنی به‌جای این‌که رابطه ستمی که زن را زن و مرد را مرد کرده است به هم بزنیم، می‌خواهیم خود به ستم‌گر دیگری تبدیل شویم.

خشونت ابزاری است برای درهم شکستن مقاومت‌

خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپس‌گیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر می‌توانستند و می‌توانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر می‌توانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه‌ تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟

خشونت ابزاری‌ست برای رام‌کردن بدن‌ها و در دست گرفتن تولید‌های ما انسان‌ها. تولید‌اتی که منشأ میل ما به زندگی است. بدن زن که خود تولیدگر است در طول تاریخ به‌طور مستقیم هدف این خشونت بوده‌است. از این روست که خشونت جنسی فقط خشونت یک فرد علیه دیگری نیست. در نظام مردسالار بدن زنانه به شی‌ای قابل تصرف و مصرف تبدیل شده است.

این تهدیدشدگی بدن‌ها منحصر به بدن زنان نیست. هر بدنی که در سلسله‌مراتب اجتماعی در جایگاه فرودست قرار می‌گیرد و با استانداردهای تعریف‌شده در تضاد است به‌نحوی هدفِ خشونت است؛ برای مثال کودکی که در مدرسه آزار می‌بیند، فردی که روی صندلی چرخدار می‌نشیند و فضای شهری جایی برای او ندارد، بدنی با هویت جنسی متفاوت که برچسب بیماری می‌خورد، مهاجری که رد مرز می‌شود و بدن‌هایی که در کوهستان‌ها و نیزارها هدف گلوله قرار می‌گیرند.

پتانسیل‌های حوزه‌ی عمومی و جمع‌ها برای شکل‌دادن به گفتگو

با وجود تمام این‌ها، ما باید به سمت ساختن جمع‌های خود پیش برویم. جمع‌هایی حول محلی که زندگی می‌کنیم، فضایی که کار می‌کنیم، فضایی که درس می‌خوانیم و … . جایی‌که می‌توانیم درباره‌ی تجربه‌های زیست مشترک‌مان با هم گفتگو کنیم، همدردی کنیم، دانش خلق کنیم و دست به تولید بزنیم. جمع‌هایی که به ما امکان خلق فضاهای جدید و بازپس‌گیری فضاهای پیشین را می‌دهد. جمع‌هایی که به ما این امکان را بدهد که فراتر از گفتگو برویم، در آنها احساس امنیت کنیم، بتوانیم خودِ واقعی‌مان را فارغ از قضاوت‌ها روایت کنیم، همدستانی پیدا کنیم، مشکلات‌مان را برای هم مطرح کنیم، برای آنها راه‌حل پیدا کنیم و با هم برای حل آنها اقدام کنیم.

شعار «شخصی سیاسی است» از مهم‌ترین شعارهای فمینیستی از دهه هفتاد به این سو است. بیان خشونت و زور، اَشکال روزمره سلطه و مرئی‌کردن سازوکارهای پنهان ستم از اولین قدم‌ها برای نشان‌دادن ابعاد سیاسی و ساختاری خشونت علیه زنان است و در همین فرایند است که جایگزین رهایی‌بخش خود را می‌یابیم.


متن کامل این نوشتار را در #نقد بخوانید:


https://wp.me/p9vUft-271

#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی

@naghd_com
@bidarzani
به مناسب اول ماه مه- روز جهانی کارگر
نگاهی به فیلم نورث کانتری North Country زن=دیگری

✍🏽فرزانه راجی

دختربچه عروسکش را همان‌گونه می‌آراید که در رویایش خودش را می‌خواهد بیاراید و خود را عروسکی فوق‌العاده می‌پندارد. دختربچه در گرایش تبدیل خود به شئی که به طور مشترک در تمام بچه‌ها وجود دارد، مورد تائید قرار می‌گیرد، عروسک دراین مورد به دختربچه کمک می‌کند. کودک جنس ندارد این آموزه‌های خانواده و جامعه است که او را به پسر و یا دختر تبدیل می‌کند. با او چون عروسکی زنده رفتار می‌شود، همچون عروسک آراسته می‌شود، زیبایی‌هایش در معرض تماشا گذاشته می‌شود و به عنوان اولین وبزرگترین سرمایه‌‌ی یک دختر/زن بر آن تاکید می‌شود.
دختربچه‌ای که مشغول آرایش عروسکش و برهنه کردن آن است در اولین سکانس فیلم کنایه‌ای است به نقشی که خانواده و جامعه در تبدیل کودک به زن دارد و از طرف دیگر نمادی از شیئی بودگی و یا عروسک بودگی دختر/زن. به ویژه تاکید این صحنه بر جنسیت عروسک و در معرض دید قرار دادن تن برهنه عروسک کنایه‌ای است به نگاه فرهنگ غالب به زن به عنوان یک ابژه‌ی جنسی.
#نقد_فیلم

👈🏽ادامه مطلب
@bidarzani
📌تصویری آینه‌وار از سلسله مراتب قدرت
نقد فیلم «رنگ ارغوانی» ساخته استیون اسپیلبرگ

✍🏽فرزانه راجی

فیلم رنگ ارغوانی درامی آمریکایی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بر پایه رمانی به همین نام از آلیس واکر، نویسنده آمریکایی، است. فیلم در جشنواره فیلم کن ۱۹۸۶ به نمایش درآمد و برای ۱۱ جایزه اسکار نامزد شد؛ بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن برای گلدبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن به طور مشترک برای آوری و وینفری و علاوه بر اسکار، نامزد چهار جایزه گلدن‌گلوب نیز شد؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای اسپیلبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ووپی گلدبرگ، که درنهایت ووپی گلدبرگ جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام را به دست آورد و هم‌چنین فیلم برای بهترین فیلمنامه اقتباسی نامزد جایزه بفتا شد و اسپیلبرگ جایزه انجمن کارگردانان آمریکا را برای نخستین بار کسب کرد.

این فیلم، داستانی از فقر، تبعیض جنسیتی و نژاد‌پرستی است و به زندگی دختر جوان آمریکایی- آفریقایی به نام سِلی جکسن در سال ۱۹۰۹ در جورجیا می‌پردازد. در آن‌ سال‌ها نه‌تنها او، که بسیاری از دختران خانواده‌های فقیرِ سیاه‌پوست از سوی مردان خانواده مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گرفتند و سلی نیز مستثنا نیست. او دو بار از پدرش باردار می‌شود و هر دو بار پدرش بچه‌های او را به خانواده‌های متمول ساموئل می‌فروشد. پدرش وقتی زنی جوان می‌گیرد، سلی را به آلبرت ‌جانسن، مرد سیاه‌پوست بیوه‌ای، واگذار می‌کند که در واقع خواستگار خواهر او، نتی است. سلی با وجود آزار و اذیت مدام آلبرت و فرزندانش چاره‌ای جز اطاعت و تمکین نمی‌بیند. نتی به واسطه‌ دست‌درازی‌های پدر از خانه پدر فرار می‌کند و نزد سلی می‌آید. اما آلبرت وقتی در کام‌جویی از او شکست می‌خورد، او را با خشونت و بی‌رحمی بیرون می‌کند. نتی قول می‌دهد برای سلی نامه بنویسد، ولی هیچ‌گاه نامه‌ای به دستش نمی‌رسد.

مطلب کامل

#نژادپرستی #فقر #تبعیض_جنسیتی #نقد_فیلم
@bidarzani
📌 زنان، جنس و جنسیت در تاریخ‌نگاری ایران مدرن

مانا کیا، افسانه نجم‌آبادی، سیما شاخساری

✍🏽 مترجم: طه رادمنش


#بیدارزنی:  این مقاله که در پی ارزیابی سهم تاریخ‌نگاری فمینیستی در شکل‌گیری تاریخ‌نگاری و فرهنگ سیاسی ایران در قرن بیستم است یکی از مجموعه مقالات کتاب «ایران در قرن بیستم: تاریخ‌نگاری و فرهنگ سیاسی» به ویرایش ایرج اتابکی است که توسط مانا کیا، افسانه نجم‌آبادی و سیما شاخساری به نگارش درآمده است. نویسندگان این مقاله به دنبال طرح و پاسخ به این پرسش هستند که تاریخ‌نگاری فمینیستی چه تاثیری بر دانش تاریخی ما داشته است.


طرح موضوع

مریلین بوث، در ارزیابی خود از تاریخ جنسیت و تاریخ زنان در خاورمیانه، نتیجه‌گیری می‌کند که به‌رغم رشد فزاینده و گاه ساختارشکن بخش زیادی از آثار تاریخی فمینیستی که در دهۀ قبل منتشر شده، بخش زیادی از حوزۀ تخصصی تاریخی که دغدغۀ خود را متوجه بحث جنسیت کرده، همچنان در راستای مباحث کلانِ رشتۀ تاریخ در منطقۀ شاخ آفریقا و خاورمیانه پیش رفته است. این قبیل آثار در بین مورخان خاورمیانه، همچون مقاومتی خاموش در برابر مفهوم جنس، به‌عنوان شاخصۀ سازنده، رقم‌زنندۀ تفاوت‌های اجتماعی در حوزۀ ارتباط ساختارهای قدرت است و در اغلب موارد تاریخ، زنان همواره دالی بر رویکرد «زن را داخل تاریخ اضافه کنید و تکان‌اش دهید» ارزیابی شده است.

هدف ما در این مقاله، ارزیابی سهم تاریخ‌نگاری فمینیستی در شکل‌گیری تاریخ‌نگاری و فرهنگ سیاسی ایران در قرن بیستم است. بدین منظور کار خود را با این سوالات آغاز می‌کنیم:

اگر اصلا تاریخ‌نگاری فمینیستی دانش تاریخی ما را تغییر داده، این تغییر به چه صورت بوده است؟ آیا این نوع از تاریخ‌نگاری، جریان اصلی تاریخ‌نگاری در ایران مدرن را تغییر داده؟ آیا تاریخ‌نگاری فمینیستی توانسته در عناوین مباحث تاریخی یا این منطق – که چه موضوعات تاریخی برای پژوهش مناسب هستند – دگرگونی ایجاد کند؟

به‌رغم حرکت سازنده از «تاریخ زنان» به سمت «تاریخ جنسیتی»، حوزۀ علمی و تخصصی فمینیستی همچنان به عنوان دغدغه‌ای خاص باقی مانده که چندان مورد توجه آن دسته از مورخانِ شیفتۀ نگارش تاریخ عمومی قرار نگرفته و فقط، توجه مورخان متخصص حوزۀ زنان و جنسیت را جلب کرده است. موضوع جنسیت، حتی در بین افرادی که دغدغۀ مطالعات جنسیتی دارند و بیشتر در باب سیاست‌های هویت پژوهش می‌کنند نیز به حاشیه رانده شده است. این دستور کارِ سیاسیِ مفروض، اغلب همچون تهدیدی علیه عینیت بی‌طرفانۀ تاریخ واقعی قلمداد شده که سعی دارد تا در برابر تفاسیر و اظهارات سیاسی، خود را مصون دارد؛ و این گونه است که این مورخان واقعی‌نویس، تاریخ‌های عمومی ما را می‌نویسند.

▪️در این مقاله‌ی جامع، کتاب‌های بسیاری از جمله «ایران بین دو انقلاب» یرواند آبراهامیان، «زنان و فرآیند سیاسی در ایران، سده‌ی ۲۰» پروین پایدار، «انقلاب مشروطه ۱۹۰۶ _ ۱۹۱۱، دموکراسی توده‌ای، دموکراسی اجتماعی و ریشه‌های فمینیسم» ژانت آفاری، «شکل‌گیری ملیت ایرانی ۱۸۰۴ _ ۱۹۴۶» فیروزه کاشانی ثابت، «بازسازی ایران، شرق‌شناسی، غرب‌شناسی، تاریخ‌نگاری» محمد توکلی طرقی، «مدرن بودن در ایران» فریبا عدالتخواه و مقالاتی از شیرین مهدوی و رستم کلایی با هدف بررسی #تاریخ_نگاری_زنان و #نقد همه جانبه‌ی فقدان این مهم در پژوهش‌های تاریخی/سیاسی صورت گرفته است.


#تاریخ_سیاسی_زنان
#زنان_مبارز
#تاریخ‌نگاری_فمینیستی


ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/44152


@bidarzani
Forwarded from نقد
▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی

نوشته‌ی: کمال خسروی

20 نوامبر 2022

🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقوله‌ی تازه‌ی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله می‌توان تصویر دقیق‌تری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، به‌دست داد. هم‌چنین می‌توان به یاری مقوله‌ی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسب‌تر و دقیق‌تری به ارزیابی توانایی‌ها و امکانات نیروی انقلابیِ رهایی‌بخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بی‌گمان اصطلاح «قدرت انقلابی» به‌عنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در این‌جا آشنایی‌زدایی از این اصطلاح و معرفی آن به‌عنوان ابزار مفهومی و نظری تازه‌ای است.

🔸 سنجه‌ی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که می‌توان آن‌را «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه‌ است که آماج مبارزه‌ی آن قدرت سیاسی موجود و فراهم‌آوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی می‌تواند در مرتبه‌ی معینی از مبارزه‌ی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن ‌را «قدرت دوگانه» می‌نامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزه‌ی طبقاتی است. آن‌گاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح می‌شود و نیروهای سرکوب را تار و مار می‌کند، حتی زمانی‌ که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوب‌گران بیفتد؛ آن‌گاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر می‌کنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی می‌کنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آن‌گاه که دانشجویان رزمنده همه‌ی دار و دسته‌ی سرکوب‌گران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون می‌ریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانی‌که این شرایط پایدار نماند، همه‌ی این موارد، لحظه‌هایی از بروز و درخشش قدرت انقلابی‌اند. این قدرت، در پرتو این کامیابی‌ها و دست‌آوردهای گذرا، هم‌چون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبه‌‌ی شاخصه‌ای تازه است که توان و ظرفیت‌های انقلاب را به نمایش می‌گذارد.

🔸 نیروهایی که نمی‌خواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آماده‌ی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آن‌ها که نمی‌خواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکه‌هایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آن‌را داشته باشند. این‌که امروز بدیل‌های موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعی‌اند، این‌که یا امتحان خود را در قالب شکل‌های پوسیده و فرسوده و ستم‌گرانه‌ی سلطنت داده‌اند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیل‌شان به ضریح امام‌زاده‌ی قدرت‌های غربی بند است، و هیچ‌یک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچ‌روی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیب‌هایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آن‌ها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن می‌دانند، از قدرت موذیانه‌ی «ایدئولوژی طبقه‌ی متوسط» بی‌خبرند. باید از همین امروز در راه غلبه‌یافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشه‌ای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیل‌های ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریب‌کارانه‌بودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقه‌ی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونی‌های بنیادین، خود را هم‌چون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکه‌هایی (چه در غالب نهادهای تجربه‌شده و آزموده‌ی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونی‌شان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرت‌شان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...


🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3gL

#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی

👇🏼

🖋@naghd_com
Forwarded from نقد
▫️ مارکسیسم، نظریه‌پردازی سکسوالیته و سیاست جنسی

7 ژانویه 2024

نوشته‌ی: پل رینولدز
ترجمه‌ی: فرزانه راجی


🔸 مارکسیسم به‌وضوح در تحولات مرتبط با مطالعه‌ی سکسوالیته و سیاستِ هویت‌ و جهت‌گیریِ جنسی از دهه‌ی 1970 غایب بوده است. دخالت‌گری‌ها و بحث‌های سیاسیِ اساسی در این حوزه از سوی طیف متنوعی از جامعه‌شناسان، مورخان و نظریه‌پردازان فرهنگی است که مواضع متفاوتی پیرامون بحث‌های معاصر بین نظریه‌ی دگرباش و ساخت‌گرایی اجتماعی در خصوص ساختِ اجتماعی و فرهنگیِ سکسوالیته در جامعه اتخاذ می‌کنند. برخلافِ سایر حوزه‌های نظریه‌پردازی درباره‌ی جامعه‌ که می‌توان ادعا کرد مارکسیسم با تمرکز بر تحلیلِ ساختاری مناسبات اجتماعی (طبقاتی)، شرایط مادی مناسبات تولید، فرآیندهای کالایی‌سازی و استثمارِ سرمایه‌دارانه‌ی ارزش نیروی‌کار و سیاستِ قدرتِ ایدئولوژیک و سرکوب‌گر به‌عنوان مبنایی برای سرکوب طبقاتی و بیگانگیْ خطوط نظریه‌پردازی رادیکالی را شکل داده است، این غیبت هم قابل‌توجه و هم مشکوک است.

🔸 نوشته‌های مرتبط با سیاستِ جنسیت از عناصر موجود در زبانِ مارکسیسم به‌عنوان استعاره در راهبردهای حقوق جنسی و عدالت اجتماعی استفاده کرده‌اند و هم‌هنگام آشکارا با نظریه و سیاست مارکسیستی به‌عنوان «بخشی از مشکل» دشمنی کرده‌اند. بخش عمده‌ی این زبان همان زبان واکاوی‌های گرامشی است ــ ایدئولوژی، فرهنگ و هژمونی ــ که با تصاحب آن از سوی پسا‌مارکسیست‌ها و کسانی که «چرخش فرهنگی» در تحلیل‌های اجتماعی را دنبال می‌کنند، خود مشکل‌ساز می‌شود. کسانی که رویکردی مبتنی بر مفاهیم و ایده‌های مارکسیستی اتخاذ می‌کنند، مانند دیوید ایوانز، تمایل دارند بر محدودیت‌های شهروندی جنسی در سرمایه‌داری تأکید کنند، نه بر دامنه‌ی شهروندی جنسی، برابری و عدالت از طریق مبارزه‌ی طبقاتی. نیکولا فیلد به طور متناوب درباره‌ی هم‌بستگی طبقاتی به‌عنوان مبنایی برای امتناع و سیاسی ‌کردنِ مبارزات برای برابری و عدالت بحث می‌کند، اما از موضعی که در آن منافع مشترک و مبارزات مرکزی قاطعانه از طریق واکاوی طبقاتی بیان می‌شوند. هر دو رویکرد، در بحث گسترده‌ترِ سیاست جنسی و شهروندی صداهایی در اقلیت هستند و این پرسش اجتناب‌ناپذیر را برمی‌انگیزند که نظریه‌ها و مقوله‌های مارکسیستی چه سهمی می‌توانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینه‌ای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در مطالعاتِ رهاییِ اجتماعیِ تنوع جنسی وجود دارد؟

🔸 نظریه و سیاست مارکسیستی در نظریه و سیاستِ سکسوالیته سهمی دارد. سهم آن در ارزش انتقادی مقوله‌هایِ مارکسیستی در واکاوی گرایش جنسی و ارزش‌ها، حقوق و عدالت اجتماعی در جوامع معاصر است. فهرست چهار حوزه‌ای که در ادامه می‌آید، شکل توسعه‌نیافته‌ای است که بر اساس آن این احتمال‌ها بنا شده است. اولاً، تمرکز انتقادی بر فرهنگ، کالاسازی و مصرف که متأثر از مارکسیسم است، بی‌شک زمینه‌ای مستحکم و بارور برای نقد گفتمان‌های معاصر حقوق جنسی، عدالت و فضا در جوامع معاصر است.
ثانیاً، مارکسیست‌ها می‌توانند در قالب برداشتی ماتریالیستی از تاریخْ چارچوب انتقادی گسترده‌تری برای درک سکسوالیته ارائه دهند.
این رویکرد به نکته‌ی سوم منتهی می‌شود: این‌که هنوز باید از گستره و عمق نظریه‌ی مارکسیستی در پژوهش و گشودن زمینه‌ای پرثمر برای مطالعات سکسوالیته استفاده کرد... رگه‌هایی غنی‌ از پژوهش‌گری مارکسیستی وجود دارد که برای پروراندن دیدگاه‌های انتقادی پیرامون سکسوالیته چندان کندوکاو نشده است.
سرانجام این‌که مارکسیست‌ها در خصوص رهایی و سیاست مبارزه هنوز حرفی برای گفتن دارند. هژمونی، هرچند استفاده‌ی نادرست از یک مفهوم است، هنوز به‌عنوان یک چارچوب مفهومیِ مفید هم برای درک استراتژی‌های سلطه و هم استراتژی‌های مقاومت باقی می‌ماند.... نظریه‌پردازی مبارزه برای حقوق، آزادی‌ها و عدالت اجتماعی برای افرادِ دارای سکسوالیته‌های متفاوت با استفاده از برداشتی ماتریالیستی از تاریخِ سیاست جنسی، سیاست هم‌بستگی جمعی و درک قدرتِ هژمونیکِ تعصبِ جنسی تقویت می‌شود...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3S1

#پل_رینولدز #فرزانه_راجی #نقد_پدرسالاری #سکسوالیته #سیاست_جنسی
👇🏽

🖋@naghd_com