روزگفتــــ❤️ـــــار:
جان میدهم از حسرتِ دیدار ِتو چون صبح
باشد که چو خورشیدِ درخشان به درآیی
🔹?
#حافظ
#شعر
🌸 @roozgoftar
جان میدهم از حسرتِ دیدار ِتو چون صبح
باشد که چو خورشیدِ درخشان به درآیی
🔹?
#حافظ
#شعر
🌸 @roozgoftar
🌵
#شعر
می توانستم ساعت ها
به تو زل بزنم
وازدیدنت
رقصیدنت
لباس پوشیدنت
چای آوردیدنت
به حال بیایم
من تو را برای خاطرخودت دوستت
فقط برای خاطر خودت
با پاهای خسته
و زخم های دهان بازکرده
پا می شدم
و دراین همه طول
آغوشم از تباهی پرمی شد
و درطول راه
مدام به توفکرمی کردم
به توکه سرگردان
به توکه گرفته بودی سرخود را میان بازوان
وهی گریه می کردی هی
بی تومن در همه ی ثانیه ها
درشکم تاریک و مغموم اتاقم
درشومی بی رحم و نحس این همه بیانیه
به توفکر می کردم
به تو
به تو که چشمانت شعله ی کوچک انقلابی بود
که من را به خیابان کشاند
تا ازدهانم فقط سرود برادری بیرون بریزد
وبعد ها
درهمین خیابان دهان تو بودکه گرفتار
وجرمم تنها بوییدن دهان تو بود
ومن دهان تو شده بودم
وآنها نشان دهان تورا
ودهان توبرای من
چیزی به غیرازدوبسته ی دیازپام نداشت
که مرگ
این واژه ترسناک
که مرگ
این واژه ی بی رحم و نابکار
دروجودم دهاند
وحالا بی تو
درلحظه لحظه ی مرگ
با آمدن پاییز پوتین ها وریختن هزاران
به تو فکر می کنم
به تو که سرگردان
به تو گم شده ای درمیان بازوان شب
به توکه بعد ازمن
گرفتارتنهایی خواهی شد
#ساسان_شیبانی_نژاد
@roozgoftar
#شعر
می توانستم ساعت ها
به تو زل بزنم
وازدیدنت
رقصیدنت
لباس پوشیدنت
چای آوردیدنت
به حال بیایم
من تو را برای خاطرخودت دوستت
فقط برای خاطر خودت
با پاهای خسته
و زخم های دهان بازکرده
پا می شدم
و دراین همه طول
آغوشم از تباهی پرمی شد
و درطول راه
مدام به توفکرمی کردم
به توکه سرگردان
به توکه گرفته بودی سرخود را میان بازوان
وهی گریه می کردی هی
بی تومن در همه ی ثانیه ها
درشکم تاریک و مغموم اتاقم
درشومی بی رحم و نحس این همه بیانیه
به توفکر می کردم
به تو
به تو که چشمانت شعله ی کوچک انقلابی بود
که من را به خیابان کشاند
تا ازدهانم فقط سرود برادری بیرون بریزد
وبعد ها
درهمین خیابان دهان تو بودکه گرفتار
وجرمم تنها بوییدن دهان تو بود
ومن دهان تو شده بودم
وآنها نشان دهان تورا
ودهان توبرای من
چیزی به غیرازدوبسته ی دیازپام نداشت
که مرگ
این واژه ترسناک
که مرگ
این واژه ی بی رحم و نابکار
دروجودم دهاند
وحالا بی تو
درلحظه لحظه ی مرگ
با آمدن پاییز پوتین ها وریختن هزاران
به تو فکر می کنم
به تو که سرگردان
به تو گم شده ای درمیان بازوان شب
به توکه بعد ازمن
گرفتارتنهایی خواهی شد
#ساسان_شیبانی_نژاد
@roozgoftar
شانه یعنی مار؟؟ یا نه! مار یعنی شانه؟؟ تعبیر دقیقش؟؟
شانه یعنی هرچه یک همگریه با خنجر به بادش داده باشد
#علی_اکبر_یاغی_تبار
#شعر_شب
@Roozgoftar
شانه یعنی هرچه یک همگریه با خنجر به بادش داده باشد
#علی_اکبر_یاغی_تبار
#شعر_شب
@Roozgoftar
همين جوری دو تا نگاه
در هم گره می خورد
و آدم ديگر نمی تواند
در بدنِ خودش زندگی كند،
می خواهد پر بكشد...
#عباس_معروفی
#شعر
@roozgoftar
در هم گره می خورد
و آدم ديگر نمی تواند
در بدنِ خودش زندگی كند،
می خواهد پر بكشد...
#عباس_معروفی
#شعر
@roozgoftar
خندان چو برق رفتى، حيران چو ابر ماندم...
ديدم كه برنگشتى، ناچار گريه كردم...
#رفیع_مشهدی
#شعر
@roozgoftar
ديدم كه برنگشتى، ناچار گريه كردم...
#رفیع_مشهدی
#شعر
@roozgoftar
مجله روز گُفتار ⛾
Ehsan Khajehamiri – Ye Roozi Miad
از سنگسار ابرها برمیگردم:
من که حتا خاکستر سیگارم
بیاجازهی خودم
به زمین نمیریخت
من که در دهان خودم لانه داشتم و
در دهان خودم پرواز میکردم
و اگر کسی رازهایم را میپرسید
میگفتم: «نمیدانم»
طوری تنها شدهام
که شنیدن هر #آهنگی
غمگینم میکند
و دستهایم
با وزیدن آهی کوچک
از شاخههایم فرو میریزند
از سنگسار آبها برمیگردم
پشیمانام
لطفن پای رنگینکمان که در آب فرو رفت
و ماهیها که با هفت قلم آرایش
هلهله سر دادند
در دریا به خاکم بسپار
کنار آن ماهی مُرده که بوی نفت میداد
و گاهی اجازه بده
به یاد مادرم
استخوانهایم را بغل کنم
از گنجشکهای کوچک حلالیت میخواهم
من واقعن درخت نیستم
اما
اگر حق ندارم بگویم افسوس
دست کم میتوانم
از دستهای کاغذیام
قایقی بسازم
و آهسته
به فرزندانم بگویم:
کم کنید صدای #موسیقی را
میخواهم برایتان
صدای غرق شدن دربیاورم
#حسین_صفا
#نرگس #شعر_معاصر
@roozgoftar
من که حتا خاکستر سیگارم
بیاجازهی خودم
به زمین نمیریخت
من که در دهان خودم لانه داشتم و
در دهان خودم پرواز میکردم
و اگر کسی رازهایم را میپرسید
میگفتم: «نمیدانم»
طوری تنها شدهام
که شنیدن هر #آهنگی
غمگینم میکند
و دستهایم
با وزیدن آهی کوچک
از شاخههایم فرو میریزند
از سنگسار آبها برمیگردم
پشیمانام
لطفن پای رنگینکمان که در آب فرو رفت
و ماهیها که با هفت قلم آرایش
هلهله سر دادند
در دریا به خاکم بسپار
کنار آن ماهی مُرده که بوی نفت میداد
و گاهی اجازه بده
به یاد مادرم
استخوانهایم را بغل کنم
از گنجشکهای کوچک حلالیت میخواهم
من واقعن درخت نیستم
اما
اگر حق ندارم بگویم افسوس
دست کم میتوانم
از دستهای کاغذیام
قایقی بسازم
و آهسته
به فرزندانم بگویم:
کم کنید صدای #موسیقی را
میخواهم برایتان
صدای غرق شدن دربیاورم
#حسین_صفا
#نرگس #شعر_معاصر
@roozgoftar
مجله روز گُفتار ⛾
Voice message
#شعر_تازه
.
با تو ام !من! تو اى منِ پنهان
آه اى مردِ محتضر در من!
پلكِ من كه هنوز پابرجاست
چه كسى مويه مى كند بر من؟!
،
با تو ام!من! تو اى من تاريك
خانه گرمِ غروب كردنِ كيست؟
خاطراتم سراغم آمده اند
اين صداى اصيلْ شيون كيست؟
.
شب گرفته اتاق خوابم را
روشنايى چه بى وجود شده
اين همه مرد و زن چه مى خواهند
خنده هايم چرا كبود شده؟
.
اى رگِ بى رگم دريغ مكن
از خودت قطره هاى خونم را
به خدا من هنوز مى شنوم
خنده كودك درونم را
.
دست بى اختيارم از غصه
مى زند بر سرِ نداشته ام
باز كترى به جوش امده از
گريه ى همسر نداشته ام
.
صبح فردا شلوغ خواهد شد
خانه ى كوچكِ قراضه ى من
استراحت كنيد و بگذاريد
استراحت كند جنازه ى من
.
.
#اميد_روزبه
#شعر
@omidroozbeh
@roozgoftar
.
با تو ام !من! تو اى منِ پنهان
آه اى مردِ محتضر در من!
پلكِ من كه هنوز پابرجاست
چه كسى مويه مى كند بر من؟!
،
با تو ام!من! تو اى من تاريك
خانه گرمِ غروب كردنِ كيست؟
خاطراتم سراغم آمده اند
اين صداى اصيلْ شيون كيست؟
.
شب گرفته اتاق خوابم را
روشنايى چه بى وجود شده
اين همه مرد و زن چه مى خواهند
خنده هايم چرا كبود شده؟
.
اى رگِ بى رگم دريغ مكن
از خودت قطره هاى خونم را
به خدا من هنوز مى شنوم
خنده كودك درونم را
.
دست بى اختيارم از غصه
مى زند بر سرِ نداشته ام
باز كترى به جوش امده از
گريه ى همسر نداشته ام
.
صبح فردا شلوغ خواهد شد
خانه ى كوچكِ قراضه ى من
استراحت كنيد و بگذاريد
استراحت كند جنازه ى من
.
.
#اميد_روزبه
#شعر
@omidroozbeh
@roozgoftar
یه روز آدم باید بره سر کارش، وسایلشو جمع کنه، بی هیچ حرفی انگشت خروج بزنه و بیاد بیرون، بدون اینکه به صدای همکاراش توجه کنه که دارن میپرسن: چی شده، کجا میری؟
با آرامش تمام، پیاده برگرده خونه، وسیله هاشو بندازه تو یه چمدون، گل ها رو آب بده، درو قفل کنه، بره سوار ماشینش بشه، استارت بزنه و بدونه اینکه به چیزی فکر کنه موسیقی گوش کنه و جاده رو بگیره بره تا هر جایی که تونست.
انقدر بره که یادش بره چرا همه چیو ول کرده و چرا داره میره.
انقدر بره که یادش بیاد کیه، کجاست و برای چی زندست.
که وقتی برگشت، قبل از اینکه بخواد دنیای جدیدشو بسازه، خود جدیدشو ساخته باشه.
آدم باید بره...
#رسول_مرشدلو
#شعر_ترانه_پارس
@roozgoftar
با آرامش تمام، پیاده برگرده خونه، وسیله هاشو بندازه تو یه چمدون، گل ها رو آب بده، درو قفل کنه، بره سوار ماشینش بشه، استارت بزنه و بدونه اینکه به چیزی فکر کنه موسیقی گوش کنه و جاده رو بگیره بره تا هر جایی که تونست.
انقدر بره که یادش بره چرا همه چیو ول کرده و چرا داره میره.
انقدر بره که یادش بیاد کیه، کجاست و برای چی زندست.
که وقتی برگشت، قبل از اینکه بخواد دنیای جدیدشو بسازه، خود جدیدشو ساخته باشه.
آدم باید بره...
#رسول_مرشدلو
#شعر_ترانه_پارس
@roozgoftar