🌵
دیدار تو کشتزار نور است
آهویى بیقرار
که از لب تشنهاش
آفتاب سحر فرو مىریزد،
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را مىجویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مىدهد،
چایى دم کشیده
درست لحظهیى که از تمام دغدغهها فارغ میشود
دیدار تو کشتزار نور است
با بزهایى از بلور
که به سوى صخره چرا میکنند
بى آن که بدانند مىشکنند
و غبار بلور
در روحم فرو مىپاشند
#شمس_لنگرودی
@roozgoftar
دیدار تو کشتزار نور است
آهویى بیقرار
که از لب تشنهاش
آفتاب سحر فرو مىریزد،
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را مىجویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مىدهد،
چایى دم کشیده
درست لحظهیى که از تمام دغدغهها فارغ میشود
دیدار تو کشتزار نور است
با بزهایى از بلور
که به سوى صخره چرا میکنند
بى آن که بدانند مىشکنند
و غبار بلور
در روحم فرو مىپاشند
#شمس_لنگرودی
@roozgoftar
در نَهایت متوجه خواهید شد
که چیز زیادی نمیخواستید،
بلکه از شخص اشتباهی میخواستید.
هيث ليدجر
که چیز زیادی نمیخواستید،
بلکه از شخص اشتباهی میخواستید.
هيث ليدجر
يَا رَبِّ لَا تَسْلُبَنِّي حُبّهَا أَبَدًا
وَيَرْحَمُ اللهُ عَبدًا قَالَ: آمِينَا...
پروردگارا
هرگز عشق او را از من نگیر
و خداوند بنده ای را رحمت کند،
که فرمود: آمین
قیس بن الملوح (مجنون)
❤️💜
وَيَرْحَمُ اللهُ عَبدًا قَالَ: آمِينَا...
پروردگارا
هرگز عشق او را از من نگیر
و خداوند بنده ای را رحمت کند،
که فرمود: آمین
قیس بن الملوح (مجنون)
❤️💜
گفتند هیچچیز فاضلتر از گریستن هست؟
گفت: گریستن بر گریستن
تذکره الاولیاء
گفت: گریستن بر گریستن
تذکره الاولیاء
دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم !
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب، عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
#نزارقبانی
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب، عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر حس میکرد !
#نزارقبانی
نگاهم کرد و گفت: میدانی رنج تو از چیست؟
تو به آنچه نباید، بسیار میاندیشی...
تو به آنچه نباید، بسیار میاندیشی...
زندگی قبل از هر چيز زندگیست ؛
گل میخواهد، موسيقی میخواهد، زيبايی میخواهد. زندگی حتی اگر يكسره جنگيدن هم باشد، خستگی در كردن میخواهد، عطر شمعدانیها را بوييدن میخواهد ...
خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل كه نيست، زايده است، انگل است، مرض است، ما بايد به اصلمان برگرديم ...
زخم را با زخم نمیبندند، با نوار نرم و پنبه پاک میبندند، با محبت، با عشق ...
#نادر_ابراهیمی
- آتش بدون دود
گل میخواهد، موسيقی میخواهد، زيبايی میخواهد. زندگی حتی اگر يكسره جنگيدن هم باشد، خستگی در كردن میخواهد، عطر شمعدانیها را بوييدن میخواهد ...
خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل كه نيست، زايده است، انگل است، مرض است، ما بايد به اصلمان برگرديم ...
زخم را با زخم نمیبندند، با نوار نرم و پنبه پاک میبندند، با محبت، با عشق ...
#نادر_ابراهیمی
- آتش بدون دود
وابستگی یا دلبستگی؟
وابستگی یعنی میخواهمت چون مفیدی ، دلبستگی یعنی میخواهمت حتی اگر مفید نباشی !
من به خودکار گران قیمت روی میزم برای جلسات مهم وابستهام ، اما به جعبه آبرنگ بی خاصیتی که یادگار دوران کودکیام است دلبستهام ...
وابستگیها را جامعه و فرهنگ و والدین میآموزند و پرورش میدهند ، اما دلبستگیها انعکاس خود واقعی من هستند ؛ به کسی که دوستش داری دلبسته باش نه وابسته ...
#نلسون_ماندلا
وابستگی یعنی میخواهمت چون مفیدی ، دلبستگی یعنی میخواهمت حتی اگر مفید نباشی !
من به خودکار گران قیمت روی میزم برای جلسات مهم وابستهام ، اما به جعبه آبرنگ بی خاصیتی که یادگار دوران کودکیام است دلبستهام ...
وابستگیها را جامعه و فرهنگ و والدین میآموزند و پرورش میدهند ، اما دلبستگیها انعکاس خود واقعی من هستند ؛ به کسی که دوستش داری دلبسته باش نه وابسته ...
#نلسون_ماندلا
آخرین چارشنبهسوری ما
روزنامه میان آتش بود
با صدای ترقهها پا شد
شهر تهران، میان اینهمه دود
خسته از روزنامههای سیاه
خسته از چرخ، دُور میدانها
کاشکی واقعا بهاری بود
پشتِ طولانیِ زمستانها...
#سید_مهدی_موسوی
روزنامه میان آتش بود
با صدای ترقهها پا شد
شهر تهران، میان اینهمه دود
خسته از روزنامههای سیاه
خسته از چرخ، دُور میدانها
کاشکی واقعا بهاری بود
پشتِ طولانیِ زمستانها...
#سید_مهدی_موسوی
Audio
هزار سال میان جنگل ستاره ها
پی تو گشتهام
ستارهای نگفت کزاین سرای بی کسی،
کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟
"هوشنگ ابتهاج"
(آبان ماه 1398)
پی تو گشتهام
ستارهای نگفت کزاین سرای بی کسی،
کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟
"هوشنگ ابتهاج"
(آبان ماه 1398)
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
خیام
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
خیام
Audio
دل به دریا زدم تو رو ببرم
ولی طوفانِ تو شکستم داد
گفته بودی که عشق کار تو نیست
چشم های تو کار دستم داد!
چشم های تویی که تلفیقی
بین آهو و آدم و پریه
صورتت قرص کامل ماهه
یاکه خورشید زیر روسریه؟
چشم های تو موقع رفتن
کاش می شد که فکرشم ببری
عشق یعنی یه لحظه دل بستن
عشق یعنی یه عمر دربه دری...
تا رسیدی به زندگیم گفتی:
پی دستای مرگ می گردی
من خودت بودم و تو با سفرت
لحظه به لحظه خودکشی کردی
شاید این حرف ساده باشه ولی
گفتن حرف ساده هم سخته
خوش به حال کسی که پیشِ توئه
خوش به حالش چقدر خوشبخته
ولی طوفانِ تو شکستم داد
گفته بودی که عشق کار تو نیست
چشم های تو کار دستم داد!
چشم های تویی که تلفیقی
بین آهو و آدم و پریه
صورتت قرص کامل ماهه
یاکه خورشید زیر روسریه؟
چشم های تو موقع رفتن
کاش می شد که فکرشم ببری
عشق یعنی یه لحظه دل بستن
عشق یعنی یه عمر دربه دری...
تا رسیدی به زندگیم گفتی:
پی دستای مرگ می گردی
من خودت بودم و تو با سفرت
لحظه به لحظه خودکشی کردی
شاید این حرف ساده باشه ولی
گفتن حرف ساده هم سخته
خوش به حال کسی که پیشِ توئه
خوش به حالش چقدر خوشبخته
من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد میکند بدجور
ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد میکند بدجور
من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارم
یک اشاره بدون انگشتم، اثرم درد میکند بدجور
جنگجویی نشسته بر خاکم، در قماری که هر دو میبازیم
پسرم روی دستم افتاده، سپرم درد میکند بد جور
مثل قابیل بی قبیله شدم، بوی گندم گرفته دنیا را
بسکه حوا، هوایی اش کرده، پدرم درد میکند بدجور
هرچه کوه بزرگ میبینی، همگی روی دوش من هستند
عاشقی هم که قوز بالا قوز، کمرم درد میکند بدجور
تو فقط صبر میکنی تجویز، من فقط صبر میکنم یکریز
بس که دندان گذاشتم رویش، جگرم درد میکند بدجور
بستری کن مرا در آغوشت، با دو نخ شعر و این هوا باران
مرغ عشقی بدون همزادم، که پرم درد میکند بد جور
برسان قرص بوسه ـ اورژانسی ـ قرص یک ور سفید و یک ور سرخ
برسان نشئهای ز لبهایت، که سرم درد میکند بدجور
#مرتضی_خدایگان
ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد میکند بدجور
من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارم
یک اشاره بدون انگشتم، اثرم درد میکند بدجور
جنگجویی نشسته بر خاکم، در قماری که هر دو میبازیم
پسرم روی دستم افتاده، سپرم درد میکند بد جور
مثل قابیل بی قبیله شدم، بوی گندم گرفته دنیا را
بسکه حوا، هوایی اش کرده، پدرم درد میکند بدجور
هرچه کوه بزرگ میبینی، همگی روی دوش من هستند
عاشقی هم که قوز بالا قوز، کمرم درد میکند بدجور
تو فقط صبر میکنی تجویز، من فقط صبر میکنم یکریز
بس که دندان گذاشتم رویش، جگرم درد میکند بدجور
بستری کن مرا در آغوشت، با دو نخ شعر و این هوا باران
مرغ عشقی بدون همزادم، که پرم درد میکند بد جور
برسان قرص بوسه ـ اورژانسی ـ قرص یک ور سفید و یک ور سرخ
برسان نشئهای ز لبهایت، که سرم درد میکند بدجور
#مرتضی_خدایگان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقویم بی حضور تو یعنی دروغ محض
سال هزار و چند که فرقی نمی کند.
سال هزار و چند که فرقی نمی کند.
مجله روز گُفتار ⛾
دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد #حافظ
ما دل به دستِ «هر چه که بادا» سپردهایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید
با آبروی آب ، چه باک از غبار باد؟
نانپارهای مگر به کف آرید و بگذرید...
#قیصر_امین_پور
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید
با آبروی آب ، چه باک از غبار باد؟
نانپارهای مگر به کف آرید و بگذرید...
#قیصر_امین_پور
گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
زندگی چیست؟
هوشنگ ابتهاج
زندگی چیست؟
عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آنکه عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد
🌱
عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آنکه عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد
🌱