جناب سعدی عشق رو چه زیبا توصیف کرده اونجا که میگه :
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست ...
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست ...
عید واقعی از آنِ کسی است که :
پایان سالش را جشن بگیرد ،
نه آغاز سالی از آن بیخبر است !
#خسرو_شکیبایی
🗓 آخر سالتون قشنگ ♥
عید واقعی از آنِ کسی است که :
پایان سالش را جشن بگیرد ،
نه آغاز سالی از آن بیخبر است !
#خسرو_شکیبایی
🗓 آخر سالتون قشنگ ♥
چقدر زود همه چیز به آخرش میرسد
آخرین ماه سال
آخرین روزهای سال
و آخرین دقایق
امیدوارم در این واپسین لحظات سال
بهترینها را داشته باشید ❤️
آخرین ماه سال
آخرین روزهای سال
و آخرین دقایق
امیدوارم در این واپسین لحظات سال
بهترینها را داشته باشید ❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاه گاهی که کنارت بشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را ببینم کافیست.
#محمد_علی_بهمنی
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را ببینم کافیست.
#محمد_علی_بهمنی
چه خوش گفت شهریارا :
عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشكل است این عشق و آسان نیز هم
جان فَدا باید به این دلدادگی
دل كه دادی میرود جان نیز هم !
عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشكل است این عشق و آسان نیز هم
جان فَدا باید به این دلدادگی
دل كه دادی میرود جان نیز هم !
• شروع کن به ترک عادت های بد :
1- یکی از عادت های بد خودتو انتخاب کن، بعد ببین چه چیزی باعث تحریکش میشه.
2- برای این کار باید 4 تا سوال از خودت بپرسی،
√ چه کسی؟
√ چه وقتی؟
√ چه جایی؟
√چه چیزی؟
3- باید محیط رو با توجه به عادت، پاکسازی کنیم
مثلا : برای ترک پرخوری، اول از همه مصرف شکلات، شیرینی، قند، سس، چیپس و... هر محرک تحریک کننده رو حذف میکنیم.
4- مرحله مهم، بعد از پاکسازی جایگزین میکنیم
مثلا برای اون عادت بد، یه عادت جایگزین پیدا میکنیم
عادت بد ← خوراکی شیرین
عادت جایگزین ← میوه شیرین
نکته مهم برای ترک عادت منفی : ما باید فقط و فقط «یک عادت» رو انتخاب کنیم و یک زمان حداقل 21 روزه براش در نظر بگیریم و اگر تو این مدت زمان تک تک ۴_۵ روشی که گفتم انجام بدید حتما موفق میشید.
اگر حتی یکیشو انجام ندید بعید میدونم بتونید ادامه بدید.
1- یکی از عادت های بد خودتو انتخاب کن، بعد ببین چه چیزی باعث تحریکش میشه.
2- برای این کار باید 4 تا سوال از خودت بپرسی،
√ چه کسی؟
√ چه وقتی؟
√ چه جایی؟
√چه چیزی؟
3- باید محیط رو با توجه به عادت، پاکسازی کنیم
مثلا : برای ترک پرخوری، اول از همه مصرف شکلات، شیرینی، قند، سس، چیپس و... هر محرک تحریک کننده رو حذف میکنیم.
4- مرحله مهم، بعد از پاکسازی جایگزین میکنیم
مثلا برای اون عادت بد، یه عادت جایگزین پیدا میکنیم
عادت بد ← خوراکی شیرین
عادت جایگزین ← میوه شیرین
نکته مهم برای ترک عادت منفی : ما باید فقط و فقط «یک عادت» رو انتخاب کنیم و یک زمان حداقل 21 روزه براش در نظر بگیریم و اگر تو این مدت زمان تک تک ۴_۵ روشی که گفتم انجام بدید حتما موفق میشید.
اگر حتی یکیشو انجام ندید بعید میدونم بتونید ادامه بدید.
پایم درد میکرد ...
یعنی کفشم مال پارسالم بود و تنگ شده بود
هرچند کفش تنگ نمیشود و پا بزرگ میشود
ولی آدم چون خودش را نمیبیند ،
تقصیر را گردن چیزهای دیگر میاندازد !
• فرهاد حسنزاده
• عقربهای کشتی بَمبشک
یعنی کفشم مال پارسالم بود و تنگ شده بود
هرچند کفش تنگ نمیشود و پا بزرگ میشود
ولی آدم چون خودش را نمیبیند ،
تقصیر را گردن چیزهای دیگر میاندازد !
• فرهاد حسنزاده
• عقربهای کشتی بَمبشک
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی میکند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی میکند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی میکند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی میکند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی میکند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانۀ من با خیابانها چه فرقی میکند
مثل سنگی زیر آب از خویش میپرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی میکند؟
فرصت امروز هم با وعدۀ فردا گذشت
بیوفا! امروز با فردا چه فرقی میکند
#فاضل_نظری
#آنها
#آنجا_و_اینجا
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی میکند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی میکند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی میکند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی میکند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانۀ من با خیابانها چه فرقی میکند
مثل سنگی زیر آب از خویش میپرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی میکند؟
فرصت امروز هم با وعدۀ فردا گذشت
بیوفا! امروز با فردا چه فرقی میکند
#فاضل_نظری
#آنها
#آنجا_و_اینجا
روزی از من خواهی پرسید که
زندگی من مهمتر است یا تو؟
من میگویم زندگی خودم و تو از پیش من خواهی رفت بدون آنکه بدانی که تو زندگی من هستی :)
جبران خلیل جبران
زندگی من مهمتر است یا تو؟
من میگویم زندگی خودم و تو از پیش من خواهی رفت بدون آنکه بدانی که تو زندگی من هستی :)
جبران خلیل جبران
من از ماه آمده بودم
دستانم بوی ستاره می داد و لبانم طعم شهاب سنگ
در نگاهم مغناطیس عطارد ، جریان داشت و در آغوشم ، گرمای ونوس ...
و دوست داشتنم ، به اندازه ی کهکشان های ناشناخته ، وسعت داشت
من از ماه آمده بودم ،
زمین برای من جای ترسناکی بود ،
و آدم ها ، آه ... آدم ها ؛
موجودات بیگانه ای که هرگز نمی شناختم !
دستانم بوی ستاره می داد و لبانم طعم شهاب سنگ
در نگاهم مغناطیس عطارد ، جریان داشت و در آغوشم ، گرمای ونوس ...
و دوست داشتنم ، به اندازه ی کهکشان های ناشناخته ، وسعت داشت
من از ماه آمده بودم ،
زمین برای من جای ترسناکی بود ،
و آدم ها ، آه ... آدم ها ؛
موجودات بیگانه ای که هرگز نمی شناختم !
کجــاها را به دنبالت بگـــــــردم شهر خالی را...!؟
دلم انگـــــار باور کــــــرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست... ابری نیست... یعنی:نیستی در شهر
تو در شــــــهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجــــزارانت رها کـــــردی
چراغان کن شبِ این عصــــــرهای پرتقالی را
دلِ تنگِ مــــــــرا با دکمه ی پیـــــراهنت واکن
رها کن از غم سنــــجاق، موهـــــای شلالی را
اناری از لبِ دیوار باغت ســــــرخ می خنــدد
بگیر از من بگیر این دستـــــهای لاابـــالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانه ی حــالی به حــالی را
نسیمی هست... ابری هست... اما نیستی در شهر
دلم بیهوده می گردد خیابان های خالی را...!
اصغرمعاذی
دلم انگـــــار باور کــــــرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست... ابری نیست... یعنی:نیستی در شهر
تو در شــــــهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجــــزارانت رها کـــــردی
چراغان کن شبِ این عصــــــرهای پرتقالی را
دلِ تنگِ مــــــــرا با دکمه ی پیـــــراهنت واکن
رها کن از غم سنــــجاق، موهـــــای شلالی را
اناری از لبِ دیوار باغت ســــــرخ می خنــدد
بگیر از من بگیر این دستـــــهای لاابـــالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانه ی حــالی به حــالی را
نسیمی هست... ابری هست... اما نیستی در شهر
دلم بیهوده می گردد خیابان های خالی را...!
اصغرمعاذی
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید
اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید
تا داغ ما کویردلان تازهتر شود
چون ابری از سراب ببارید و بگذرید
پنهان در آستین شما، برق خنجر است
دستی از آستین به در آرید و بگذرید
ما دل به دستِ «هر چه که بادا» سپردهایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید
با آبروی آب ، چه باک از غبار باد؟
نانپارهای مگر به کف آرید و بگذرید...
#قیصر_امین_پور
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید
اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید
تا داغ ما کویردلان تازهتر شود
چون ابری از سراب ببارید و بگذرید
پنهان در آستین شما، برق خنجر است
دستی از آستین به در آرید و بگذرید
ما دل به دستِ «هر چه که بادا» سپردهایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید
با آبروی آب ، چه باک از غبار باد؟
نانپارهای مگر به کف آرید و بگذرید...
#قیصر_امین_پور
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
زنده یاد افشین یداللهی
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
زنده یاد افشین یداللهی
آمد و گفت: روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم، به عشق دادم و رفت
قبله ام را که چشم او کردم
چشمکی زد به اعتقادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت :
از سر تو کمی زیادم و رفت
زنده یاد افشین یداللهی
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم، به عشق دادم و رفت
قبله ام را که چشم او کردم
چشمکی زد به اعتقادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت :
از سر تو کمی زیادم و رفت
زنده یاد افشین یداللهی