Peshrawcpiran
917 subscribers
28.3K photos
14.6K videos
881 files
26.7K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
ادامەشعر👆

#شعر_پیشرو

آن ها را کسی نکشته است ،

ضعیف بودند،

تاب نیاوردند.

اگر هم زمین

از رودِ سن تا خودِ راین سیاه است،

جز به خاطر شکوفه های سحر آمیز نیست ،

شکوفه های زردفام درختان قانقاریا

در باغچه ی اجساد.

آن ها را کسی نکشته است!

نه،

باز هم نه،

آن ها به ناگاه بلند می شوند،

به خانه هاشان می روند

و با لبخندی به همسرانشان می گویند

که صاحب مجلس

چه با نشاط و بذله گو بود.

نه گلوله ای دیدند،

نه مینی

و بی گمان

قلعه ای هم در کار نبوده است!

این ها فقط بازی بود

چند بازی

از دنیای شگفت آور جشن نام گذاری.

#مایاکوفسکی



"ترجمه:بابک شهاب
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

اکتاویو پاز




با رنج بسیار، با یک بند انگشت پیشرفت در سال،
در دل صخره نقبی می‌زنم. هزاران هزار سال
دندان‌هایم را فرسوده‌ام و ناخن‌هایم را شکسته‌ام
تا به‌سوی دیگر رسم، به نور، به هوای آزاد
و آزادی. و اکنون که دست‌هایم خونریز است و دندان‌هایم
در لثه‌هایم می‌لرزند، در گودالی چاک‌چاک از تشنگی و غبار،
از کار دست می‌کشم و به کار خویشتن می‌نگرم: من نیمه‌ی دوم زندگی‌ام را
در شکستن سنگ‌ها، نفوذ در دیوارها، فروشکستن درها
و کنار زدن موانعی گذرانده‌ام که در نیمه‌ی اول زندگی
به‌دست خود میان خویشتن و نور نهاده‌ام.

#احمد_میرعلایی
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو
فرانسیس پونژ


آدمی و تنها آدمی به ریسمانی کاسته شده است – در حال فرسودگی – بدبختی جهان – او که با آغاز کردن از هیچ در جستجوی خویشتن است. از هیچ به هست آمده – از سایه‌ها. برای کیست که جهان بیرونی بالا و پستی ندارد؟ بر ای کیست که آدمیزادگانی همزاد و همتای او ظاهر می‌شوند؟ بیمار، نحیف، عریان، خسته، فروبسته، بی‌هیچ دلیلی مناسبی به دیگران رو کرده، فردیت به ریسمانی کاسته است.
می‌خواهد معنای آدمی را دریابد.
آدمی نگران آدمی است، هراسان از آدمی است.

زیباییِ برین. فروکاسته به ریسمانی، از میان سایه‌ها پدیدار می‌شود، می‌آید و در جهانی مضمحل از بی‌معنایی فرو می‌رود.
فرد فرسوده است.

نیز هر شیئی که بر او پدیدار می‌شود فشرده و نزار، سفت چون سیب کهنه‌ای است، بی‌دلیل نهاده شده بر میزی سست و لکنته در کارگاهی مخروبه.
در حالتی کاهنانه در برابر زیباییِ برین برای آخرین بار خویش را تصریح می‌کند. آدمی یک‌بار دیگر احساس خارش می‌کند، به حال خویش تأسف می‌خورد.
آدمی در کارگاه مخروبه‌اش در رنج و فلاکت خویش، تنها با ایده‌ای از آدمی، در میان (به‌وسیله) گچ پیکره سازی، در جستجوست
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

کوکلوکس*



کشیدن بردنم

یه جای خلوتی٬

پرسیدن: "ــ به نژاد والای سفید

ایمون داری؟"



گفتم: "ــ ارباب جون

اگه راستشو بخواین

همین قدر که ولم کنین

حاضرم به هرچی صلاح بدونین ایمون بیارم."



مرد سفید در اومد که: "ــ آخه پسر

چه جوری همچین چیزی ممکنه؟

ولت کنم

که بزنی منو بکشی!"



اون وخ زدن تو سرم و

انداختنم زمین٬

بعد رو خاکا

حسابی لگدمالم کردن.



یکی شون با لاف و گزاف گفت: "ــ کاکا

راست تو چشای من نگاه کن و

بم بگو که

به نژاد شریف ما ایمون داری!"
#لینگستون_هیوز
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو


«وطن، ترانه زندانی/ وطن قصیده ویرانی/ ستاره ها، اعدامیان ظلمت/
به خاک اگر چه می ریزند/ سحر دوباره بر می خیزند/..بگو که دوباره می خوانم/
با تمامی یارانم/ گلسرود شکستن را/ بگو، بگو که به خون می سرایم/ دوباره با دل و جانم/ حرف آخر رستن را/ بگو به ایران/ بگو به ایران..../»
شهیار قنبری، ترانه ای را که پیش از این ساخته بود، در این سال ها دوباره انتشار داد:
نخواب٬ وقتی که هم بغضت به زنجیره/ نخواب وقتی که خون از شب سرازیره/
بخون وقتی که خوندن معصیت داره/ بخون با من/ بخون با من٬ بیا با من نگو دیره/
سکوت شیشه‌های شب غمی داره/ ولی خشم تو مشت محکمی داره.../
اردلان سرفراز هم خشم انسانی خود را نثار سنگسارچیان می کند:
«به جرم زنده بودن/ عشق ورزیدن/ به جرم آسمان را آبی پرواز دیدن/ سنگسارم کن!/
به جرم خویشتن بودن/ سرافرازانه زن بودن/ به صد کیفر دچارم کن/ سنگسارم کن!/
سنگسارم کن/ به دست جهل/ با سنگ تعصب٬ سنگسارم کن!....»
#ایرج_جنتی
#مشکاتیان
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

‍ ‍ ❑‌ ما نیز...



‌ما نیز روزگاری
لحظه‌یی سالی قرنی هزاره‌یی از این پیش‌تَرَک
هم در این‌جای ایستاده بودیم،
بر این سیّاره بر این خاک
در مجالی تنگ ــ هم از این دست ــ
در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب
در ایوانِ گسترده‌ی مهتاب
در تارهای باران
در شادَرْوانِ بوران
در حجله‌ی شادی
‌در حصارِ اندوه

تنها با خود
تنها با دیگران
یگانه در عشق
یگانه در سرود
سرشار از حیات
سرشار از مرگ.

ـ□

ما نیز گذشته‌ایم
چون تو بر این سیاره بر این خاک
در مجالِ تنگِ سالی چند
هم از این‌جا که تو ایستاده‌ای اکنون
فروتن یا فرومایه
خندان یا غمین
سبک‌پای یا گران‌بار
آزاد یا گرفتار.

ـ□

ما نیز
روزگاری
آری.

آری
ما نیز
روزگاری…

#شاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

از خانه بیرون بیا!

از خانه بیرون بیا تا زیبا شود این شهر،
تا درخت‌های دودگرفته‌ی خیابانِ سابق
دوباره جوانه بزنند
و جوی‌های لب‌ریز بطری‌های خالی آب معدنی
از نو
طعمِ شیرین آبِ قنات را تجربه کنند !
تا آبی شود این آسمانِ خاکستری
و تابلوهای نمایش‌گرِ آلوده‌گی هوا
از خوشی به رقص در بیایند !

از خانه بیرون بیا!
بگذار نیمکت‌های آن پارک قدیمی
با یک‌دیگر به جنگ برخیزند
تا تو قهرمانشان را انتخاب کنی برای نشستن !

بگذار کودکان پشتِ چراغ قرمز‌ها
تمام اسفندهاشان را در آتش بریزند
از شوقِ آمدنت !
بگذار فواره‌های تمام میدان‌ها دوباره قد بکشند
و در تک تکِ کوچه‌ها
بوی گل‌سرخ بپیچد...

بی‌تو این شهر متروک است
و تنها کلاغ‌های خاکستری
آسمانش را هاشور می‌زنند...
شهر و دیاری که بر دو پا راه می‌روی
و مرزهای وطنم
از عطرِ نفس‌های تو آغاز می‌شود!
از خانه بیرون بیا تا خلاصم کنی
از تبعید در شهری
که زادگاهِ من است...

#یغما_گلرویی
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو


پیشرو

صد و پنجاه پله زیرِ زمین، صندلی، میز، بازجو، دوربین...
کاش می‌شد عقب عقب کلِ زندگیمو برم به سمتِ جنین!

جُرم‌هایی به قُطرِ پرونده، شُرکایی به اسمِ «خواننده»،
ارتباطِ شقیقه و گردو، ارتباطِ «بی.بی.سی» و بنده!

جُرمِ شَک به اصولِ این هستی، جُرمِ رانندگیِ در مستی،
شعرهای حمایت از «کاکتوس»، «تو شبیه برادرم هستی»

مُزدِ بی‌وقفه گفتن از مردم، زندگی روی فرشی از کژدم،
زیر چترِ گرسنه‌گی رفتن ساعتِ شومِ بارشِ گندم

عکس‌ با این و آن زن و دختر، مملکت شکلِ گله، من بُزِ گر
چشمِ مادر دو ماهیِ قرمز، ریتمِ ناکوکِ سرفه‌های پدر...

سوختن مثل «رکسِ آبادان»،
نعره‌ی بو گرفته‌‌ای به دهان،
اتهامی که منتشر شده است...
«من فقط شاعرم! جناب سروان!»

مرگِ مغزی گوشی خاموش، خواب‌ِ سنگینِ ملتِ خرگوش،
پایتختی که «شهرِنو» شده است، «جان لنن» فرض کردنِ «داریوش»!

تن سپردن به بدترین بدتر، آبِ سررفته صَد وجب از سر،
مثلِ در سکس‌های سربه‌هوا فکر کردن به یک زنِ دیگر

خشم‌های گره شده در مُشت، فکر کردن به چند حرف‌ِ دُرشت،
خطِ یک دوست توی پرونده، حسِ خنجر خورندگی از پشت


#یغما_گلرویی

ادامە شعر 👇👇👇
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

به مانند موجهایی که به سمت ریگهای ساحل روانند،
لحظات عمر ما به پایانشان نزدیک میشوند.
هر دگرگونی آبستن تغییری دیگر است
در تسلسل رنجها برای رسیدن.

میلاد و به یکباره زاده شدن
خزیدن به سمت بلوغ وزان پس به سوی کمال.
به رغم پیکار با شکوه در افول خمیدگی افتادن،
و زمان که همگام رویش بود کنون ره آوردش عجز و ناتوانی.

زمان شوکت شباب را در هم می شکند،
با چروکهای موازی بر سیمای زیبایی،
همه نادره های طبیعت را در کام خود می کشد
و هیچ چیز پابرجا نمی ماند مگر برای درویدن.

با این همه امیدوار به غزلهایم که استوار بمانند
ستایشگر شایستگی های تو با وجود بیدادگری های زمان.

شاعر: ویلیام شکسپیر
مترجم: محمد فاتح

#شکسپیر
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می‌گذاریم

کلمات بی‌گناه
نابخردانه می‌نماید
پیشانی صاف
نشان بیعاری‌ست
آن که می‌خندد
هنوز خبر هولناک را
نشنیده است

چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش
جنایتی‌ست. _
چرا که از این گونه سخن پرداختن
در برابر وحشت‌های بی‌شمار
خموشی گزیدن است!

نیک آگاهیم
که نفرت داشتن
از فرومایگی حتا
رخساره‌ی ما را زشت می‌کند.
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن
بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می‌کند.

دریغا!
ما که زمین را آماده‌ی مهربانی می‌خواستیم کرد
خود
مهربان شدن
نتوانستیم!

چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!

#برتولت_برشت
ترجمه #احمد_شاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

‍ كجائى؟ بشنو! بشنو!
من از آن گونه با خويش به مهرم
كه بسمل شدن را به جان مى‌پذيرم
بس كه پاك مى‌خواند اين آب پاكيزه كه عطشانش مانده‌ام!
بس كه آزاد خواهم شد
از تكرار هجاهاى همهمه
در كشاكش اين جنگ بى‌شكوه!

#شاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

با ما گفته بودند:
«آن کلامِ مقدس را
با شما خواهیم آموخت،
لیکن به خاطرِ آن
عقوبتی جانفرسای را
تحمل می‌بایدِتان کرد.»

عقوبتِ جانکاه را
چندان تاب آوردیم
آری
که کلامِ مقدسِمان
باری
از خاطر
گریخت!


دفتر شکفتن در مه


#شاملو



🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو


در چــنــدهزار ســال تــمــدن هنــوز جــامــعــه‌یــے بــه هم نــرســیــده ڪــه افــتــخــارش هنــروران و ســازنــدگــان مــوزه‌ها و فــرهنــگــ‌ها بــاشــد،و نــوابــغ جــنــگ را بــه‌جــاے آنــڪــه در بــاغــ‌هاے وحــش بــه زنــجــیــر بــڪــشــد،بــر ســرنــوشــت «گــوســفــنــدان خــداے مــهربــانــ» حــاڪــم نــڪــنــد.

#شاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

نگرد بیهده! یک سکه ی سیاه ندارم
به کاهدان زده ای ! هیچ غیر کاه ندارم

جز اینکه هیچ ثوابی تمامِ عمر نکردم،
دگر - به صاحب کتابت قسم - گناه ندارم!

خیالِ خیر مبر، من سرم به سنگ نخورده ست،
زِ توبه خسته شدم، حالِ اشتباه ندارم!

اگر به کشتنِ من آمدی چراغ نیاور،
که سالهاست به جز سایه ام سپاه ندارم

دو دست ، دورِ چراغم گرفته ام شبِ توفان،
خوشا خودم! که سری دارم و کلاه ندارم!

نه خورده ام زِ کسی لقمه ای ، نه بُرده ام از کس،
که خُرده بُرده ای از خیلِ شیخ و شاه ندارم

#حسین_جنتی
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

برخیزید، دوزخیان زمین!
برخیزید، زنجیریان گرسنگی!
عقل از دهانۀ آتشفشان خویش تندر وار می‌غرد
اینک! فورانِ نهائی‌ست این.
بساط گذشته بروبیم،
به‌پا خیزید! خیل بردگان، به‌پا خیزید!
جهان از بنیاد دیگرگون می‌شود
هیچیم کنون، «همه» گردیم!

نبرد نهائی‌ست این.
به‌هم گرد آئیم
و فردا «بین‌الملل»
طریق بشری خواهد شد.

رهانندۀ برتری در کار نیست،
نه آسمان، نه قیصر، نه خطیب.
خود به رهائی خویش برخیزیم، ای تولید گران!
رستگاری مشترک را برپا داریم!
تا راهزن، آنچه را که ربوده رها کند،
تا روح از بند رهائی یابد،
خود به کورۀ خویش بردمیم
و آهن را گرماگرم بکوبیم!

نبرد نهائی‌ست این.
به‌هم گرد آئیم
و فردا «بین‌الملل»
طریق بشری خواهد شد .
.
کارگران، برزگران
فرقۀ عظیم زحمتکشانیم ما
جهان جز از آن آدمیان نیست
مسکن بی‌مصرفان جای دیگری است.
تا کی از شیرۀ جان ما بنوشند؟
اما، امروز و فردا،
چندان که غرابان و کرکسان نابود شوند
آفتاب، جاودانه خواهد درخشید.

نبرد نهائی‌ست این.
به‌هم گرد آئیم
و فردا «بین‌الملل»
طریق بشری خواهد شد.

سرود انترناسیونال _

#ترجمە_شاملو
شاعر : اوژن پوتیه فران
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو


در تمامِ شب چراغی نیست
در تمامِ روز
نیست یک فریاد.
 
چون شبانِ بی‌ستاره قلبِ من تنهاست.
تا ندانند از چه می‌سوزم من، از نخوت زبانم در دهان بسته‌ست.
راهِ من پیداست.
پایِ من خسته‌ست...
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

دست های پینه بسته مان را برافرازيم
تا نیرویی بارور تشکیل دهند.
ما برآنیم که جهان را آزاد کنيم
از ستمگری و از بیکاری و از طلا
.
پس ای سرود امیدهای بلند پرواز ،طنین افکن شو
به خاطر نیرویی که میوه ها را می رساند
به خاطر شکوفهٍ باران بی نهایتٍ دلخواهي که در آن آینده ،لرزان می درخشد
جوانی ،دردها ،آرمان ها
و بهاران ،با ملاحت اسرار آميزشان
ای ماه مه سبز ،از تبار آدميزادان !
به قلب ها شهامت و ایمان عطا کن.
.
▪️ای گروه هاي بردگان ! ترک بگوييد
کارگاه ها را ،کارخانه های پر دود و حرارت را
مزارع را رها کنید و از کٍشتی ها به زیر آیید
درنگی ،درنگی ،از عرق ریختن جاودانه !
.
گلی چند پیشکش کنید به عصيانگراني که به خاک افتاده اند
با نگاه دوخته بر سپیده دم
به دلاوری که مبارزه میکند و رنج ميبرد
و به شاعری پیامبر گونه که میمیرد !
.
پی يترو گوري ( شاعر انقلابی ایتالیایی )
ترجمه #احمدشاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

به نوکردنِ ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه.
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پروازِ کبوتر ممنوع است.
.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
.
ماه
برنیامد.
.
#احمدشاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو

یکی
    از دریچه‌ی ممنوعِ خانه
       بر آن تلِّ خشکِ خاک نظر کن:
آه، اگر امید می‌داشتی
آن خُشکسار
               کنون اینگونه
                             از باغ و بهار
                                           بی‌برگ نبود
و آنجا که سکوت به ماتم نشسته
مرغی می‌خوانْد.
 .
 
نه
نومیدْمردم را
               معادی مقدّر نیست.
چاووشیِ‌ امیدانگیزِ توست
                               بی‌گمان
که این قافله را به وطن می‌رساند.
.
#احمد_شاملو
🆔 @peshrawcpiran
#شعر_پیشرو
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم ــ بنده‌ی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم

لنگستون هیوز
ترجمە؛ شاملو
🆔 @peshrawcpiran