💚💛💖💝💜❤️💙
🌀🍓 افعال و لغات پرکاربرد در انگلیسی
☀️ 1) To Believe
ایمان داشتن، باور داشتن
☀️ 2) Brain
مغز
☀️ 3) Conscious
هوشیار، آگاه
☀️ 4) To Enter
وارد شدن
☀️ 5) Event
رویداد، واقعه
☀️ 6) Explanation
توضیح
☀️ 7) Feeling
احساس
☀️ 8) Hobby
سرگرمی
☀️ 9) To Look after
مراقبت کردن از
☀️ 10) To Look for
دنبال چیزی گشتن
☀️ 11) To Look up
دنبال معنی لغت یا اطلاعات خاصی گشتن
☀️ 12) Loss
ضرر، از دست دهی
☀️ 13) Mental
روحی، ذهنی، روانی
☀️ 14) Object
شی ء
☀️ 15) To Occur
رخ دادن، اتفاق افتادن
☀️ 16) Guidance
هدایت، راهنمایی
@irlanguages
🌀🍓 افعال و لغات پرکاربرد در انگلیسی
☀️ 1) To Believe
ایمان داشتن، باور داشتن
☀️ 2) Brain
مغز
☀️ 3) Conscious
هوشیار، آگاه
☀️ 4) To Enter
وارد شدن
☀️ 5) Event
رویداد، واقعه
☀️ 6) Explanation
توضیح
☀️ 7) Feeling
احساس
☀️ 8) Hobby
سرگرمی
☀️ 9) To Look after
مراقبت کردن از
☀️ 10) To Look for
دنبال چیزی گشتن
☀️ 11) To Look up
دنبال معنی لغت یا اطلاعات خاصی گشتن
☀️ 12) Loss
ضرر، از دست دهی
☀️ 13) Mental
روحی، ذهنی، روانی
☀️ 14) Object
شی ء
☀️ 15) To Occur
رخ دادن، اتفاق افتادن
☀️ 16) Guidance
هدایت، راهنمایی
@irlanguages
♥️Happy NewYear 2020♥️
I hope this year is a good year for all the people of the world and this year there will be no news of war, killing, famine, moneylessness, unemployment and illness for anyone.
امیدوارم امسال سال خوبی برای همه مردم جهان باشد و امسال هیچ خبری از جنگ ، کشتار ، قحطی ، بی پول ، بیکاری و بیماری برای کسی نباشد.
@irlanguages
I hope this year is a good year for all the people of the world and this year there will be no news of war, killing, famine, moneylessness, unemployment and illness for anyone.
امیدوارم امسال سال خوبی برای همه مردم جهان باشد و امسال هیچ خبری از جنگ ، کشتار ، قحطی ، بی پول ، بیکاری و بیماری برای کسی نباشد.
@irlanguages
📚A Helping Hand
Youth workers Bill Nash and Jim Boyle are househunters,
not so much for a house as for a concerned
family willing to house and feed troubled youngsters
temporarily. They try to give prompt attention to
those who cannot or will not live at home.
For some, leaving home may have been the result
of a hasty decision, based on a scorching remark
and the subsequent* tempest within the family.
The cooling-off period away from the family is a
time to soothe feelings. With sympathetic outsiders,
youngsters have a chance to redeem them-selves. The hope, of course, is that they will learn to
relate* to adults again and quickly resume a normal
life of harmony with their own families.
Some people refrain from offering their homes,
expressing vague* fears of the harmful effects on
their own children. But this has not been the case,
even when the problem of the "visitor" was the
illegal use of narcotics. One parent remarked,
"With us it worked the other way. The horror of
drugs became real to my own son. We got a lot
more than we gave."
دست یاری
کارگران جوان بیل ناش و جیم بویل در جستجوی خانه هستند اما نه فقط برای خانه بلکه به عنوان خانواده ای علاقه مند که مایل است موقتا جوانان آشفته را اسکان و تغذیه دهد. این خانواده ها تلاش خولهند کرد به آنان که نمی توانند در خانه زندگی کنند یا در خانه زندگی نخواهند کرد توجه فوری مبذول دارند.
برای برخی از افراد, ترک خانه ممکن است نتیجه ی تصمیمی شتابزده باشد که بر اساس جمله ای نیشدار بوده است که به تبع آن در خانواده آشوبی بر پا شده است. دوران دور از خانواده فرصتی برای تسکین احساسات است. اگر جوانان غریبه های همدردی داشته باشند برای نجات دادن خود فرستی دارند. البته امید این است که این افراد خواهند آموخت دوباره با بزرگسالان ارتباط برقرار کنند و به سرعت زندگی طبیعی هماهنگی را با خانواده های خودشان از سر گیرند.
برخی از افراد از ارائه خانه هایشان به این جوانان خودداری می کنند. و ترسهای مبهمی را از اثرات مضر این جوانان بر بچه هایشان ابراز می کنند. اما اینگونه نبوده است. حتی زمانیکه مشکل جوانان,مصرف غیر قانونی مواد مخدر باشد. یکی از والدین اظهار داشت برای ما اینگونه جوانان بگونه دیگری عمل کردند. نفرت و انزجار از مواد مخدر برای پسر خود من واقعیت پیدا کرد و ما بیشتر از آنچه که از دست بدهیم, بدست آوردیم.
@irlanguages
Youth workers Bill Nash and Jim Boyle are househunters,
not so much for a house as for a concerned
family willing to house and feed troubled youngsters
temporarily. They try to give prompt attention to
those who cannot or will not live at home.
For some, leaving home may have been the result
of a hasty decision, based on a scorching remark
and the subsequent* tempest within the family.
The cooling-off period away from the family is a
time to soothe feelings. With sympathetic outsiders,
youngsters have a chance to redeem them-selves. The hope, of course, is that they will learn to
relate* to adults again and quickly resume a normal
life of harmony with their own families.
Some people refrain from offering their homes,
expressing vague* fears of the harmful effects on
their own children. But this has not been the case,
even when the problem of the "visitor" was the
illegal use of narcotics. One parent remarked,
"With us it worked the other way. The horror of
drugs became real to my own son. We got a lot
more than we gave."
دست یاری
کارگران جوان بیل ناش و جیم بویل در جستجوی خانه هستند اما نه فقط برای خانه بلکه به عنوان خانواده ای علاقه مند که مایل است موقتا جوانان آشفته را اسکان و تغذیه دهد. این خانواده ها تلاش خولهند کرد به آنان که نمی توانند در خانه زندگی کنند یا در خانه زندگی نخواهند کرد توجه فوری مبذول دارند.
برای برخی از افراد, ترک خانه ممکن است نتیجه ی تصمیمی شتابزده باشد که بر اساس جمله ای نیشدار بوده است که به تبع آن در خانواده آشوبی بر پا شده است. دوران دور از خانواده فرصتی برای تسکین احساسات است. اگر جوانان غریبه های همدردی داشته باشند برای نجات دادن خود فرستی دارند. البته امید این است که این افراد خواهند آموخت دوباره با بزرگسالان ارتباط برقرار کنند و به سرعت زندگی طبیعی هماهنگی را با خانواده های خودشان از سر گیرند.
برخی از افراد از ارائه خانه هایشان به این جوانان خودداری می کنند. و ترسهای مبهمی را از اثرات مضر این جوانان بر بچه هایشان ابراز می کنند. اما اینگونه نبوده است. حتی زمانیکه مشکل جوانان,مصرف غیر قانونی مواد مخدر باشد. یکی از والدین اظهار داشت برای ما اینگونه جوانان بگونه دیگری عمل کردند. نفرت و انزجار از مواد مخدر برای پسر خود من واقعیت پیدا کرد و ما بیشتر از آنچه که از دست بدهیم, بدست آوردیم.
@irlanguages
🅾 Destiny 🅾
🛑 During a momentous battle, a Japanese general decided to attack even though his army wasn't
greatly outnumbered. He was confident they would win, but his men were filled with doubt.
On the way to the battle, they stopped at a religious shrine. After praying with the men, the
general took out a coin and said, "I shall now toss this coin. If it is "heads" , we shall win. If it is "tails" we shall lose."
"Destiny will now reveal itself."
He threw the coin into the air and all watched intently as it landed. It was "heads". The soldiers
were so overjoyed and filled with confidence that they vigorously attacked the enemy and were
victorious.
After the battle. a lieutenant remarked to the general, "No one can change destiny."
"Quite right," the general replied as he showed the lieutenant the coin, which had "heads" on both
sides.
🅾 سرنوشت 🅾
🛑 در طول نبردي سرنوشت ساز و مهم ژنرال ژاپني تصميم گرفت با وجودی که از حیث تعداد سربازانش بیشتر نبودند حمله كند.
مطمئن بود پيروز ميشوند اما سربازانش مردد و دودل بودند.
در مسير ميدان نبرد در معبدي مقدس توقف كردند. بعد از فريضه دعا كه همراه با سربازانش انجام شد ژنرال سكه اي در اورد و گفت: سكه را به هوا پرتاب خواهم كرد اگر "رو" (خط) امد پيروز ميشويم ولي اگر "شير" امد در جنگ شكست خواهيم خورد.
سرنوشت خود مشخص خواهد كرد.
سكه را به هوا انداخت و همگي مشتاقانه تماشا كردند تا سكه بر زمين افتاد.."رو" (خط) امد. سربازان ازفرط شادي از خود بي خود شدند و كاملا اطمينان پیدا كردند و با قدرت به دشمن حمله كردند و در جنگ پيروز شدند.
بعد از جنگ ستواني به ژنرال گفت: سرنوشت را نمی توان تغيير داد.
ژنرال در حالي كه سكه اي كه دو طرف ان "رو" (خط) بود را به ستوان نشان ميداد، جواب داد: "كاملا حق با شماست"
@irlanguages
🛑 During a momentous battle, a Japanese general decided to attack even though his army wasn't
greatly outnumbered. He was confident they would win, but his men were filled with doubt.
On the way to the battle, they stopped at a religious shrine. After praying with the men, the
general took out a coin and said, "I shall now toss this coin. If it is "heads" , we shall win. If it is "tails" we shall lose."
"Destiny will now reveal itself."
He threw the coin into the air and all watched intently as it landed. It was "heads". The soldiers
were so overjoyed and filled with confidence that they vigorously attacked the enemy and were
victorious.
After the battle. a lieutenant remarked to the general, "No one can change destiny."
"Quite right," the general replied as he showed the lieutenant the coin, which had "heads" on both
sides.
🅾 سرنوشت 🅾
🛑 در طول نبردي سرنوشت ساز و مهم ژنرال ژاپني تصميم گرفت با وجودی که از حیث تعداد سربازانش بیشتر نبودند حمله كند.
مطمئن بود پيروز ميشوند اما سربازانش مردد و دودل بودند.
در مسير ميدان نبرد در معبدي مقدس توقف كردند. بعد از فريضه دعا كه همراه با سربازانش انجام شد ژنرال سكه اي در اورد و گفت: سكه را به هوا پرتاب خواهم كرد اگر "رو" (خط) امد پيروز ميشويم ولي اگر "شير" امد در جنگ شكست خواهيم خورد.
سرنوشت خود مشخص خواهد كرد.
سكه را به هوا انداخت و همگي مشتاقانه تماشا كردند تا سكه بر زمين افتاد.."رو" (خط) امد. سربازان ازفرط شادي از خود بي خود شدند و كاملا اطمينان پیدا كردند و با قدرت به دشمن حمله كردند و در جنگ پيروز شدند.
بعد از جنگ ستواني به ژنرال گفت: سرنوشت را نمی توان تغيير داد.
ژنرال در حالي كه سكه اي كه دو طرف ان "رو" (خط) بود را به ستوان نشان ميداد، جواب داد: "كاملا حق با شماست"
@irlanguages
🔺اینکه چجوری خودت رو دوست داشته باشی راهیه که به بقیه یاد بدی چطور دوستت داشته باشن.
#quote
@irlanguages
🎓کانون زبان ایرانیان
#quote
@irlanguages
🎓کانون زبان ایرانیان
🌐News
🌐اخبار انگلیسی
🌐 Global warming
Global warming is the biggest problem in the world today. Everyone know about it but not everyone is trying to stop it. Many world leaders are more interested in blaming other countries for the crisis. Countries like China, India and Russia say they will not act unless America takes more action. America says it will not act until other countries take more action. It seems a little childish that leaders are acting in this way. The future of our world is at risk and governments can only argue with each other. Many presidents and prime ministers tell us that technology is the answer. They say future scientists will find solutions to save the planet. This is a big gamble. I hope they are right. I don’t believe them, so I’ll continue switching off lights and recycling.
گرمایش جهانی بزرگترین مشکل دنیای امروزه. همه می دونن این موضوع رو ولی هیشکی سعی نمی کنه ازش جلوگیری کنه. خیلی از رهبران دنیا علاقه دارند کشورهای دیگه رو به خاطر همین بحران سرزنش کرده و مقصر بدونند. کشورهایی مثل چین، هند و روسیه میگن تا زمانی که آمریکا اقدام بیشتری نکنه اونا هم اقدامی نخواهند کرد. آمریکا میگه اقدامی نمی کنه مگه سایر کشورها کاری بکنند. به نظر کمی بچه گانه میاد که رهبران اینجوری رفتار می کنند. آینده جهان ما در خطره و دولت ها فقط می تونند با هم بحث و جدل کنند. بیشتر رئیس جمهورها و نخست وزیرها به ما میگن فن آوری راه حل مسأله است. اونا میگن دانشمندان آینده راه حل های نجات سیاره رو خواهند دونست. این یه قمار بزرگه. امیدوارم حق با اونا باشه. بهشون اعتقادی ندارم، به همین دلیلم به خاموش کردن چراغ ها و بازیافت ادامه می دم.
@irlanguages
🌐اخبار انگلیسی
🌐 Global warming
Global warming is the biggest problem in the world today. Everyone know about it but not everyone is trying to stop it. Many world leaders are more interested in blaming other countries for the crisis. Countries like China, India and Russia say they will not act unless America takes more action. America says it will not act until other countries take more action. It seems a little childish that leaders are acting in this way. The future of our world is at risk and governments can only argue with each other. Many presidents and prime ministers tell us that technology is the answer. They say future scientists will find solutions to save the planet. This is a big gamble. I hope they are right. I don’t believe them, so I’ll continue switching off lights and recycling.
گرمایش جهانی بزرگترین مشکل دنیای امروزه. همه می دونن این موضوع رو ولی هیشکی سعی نمی کنه ازش جلوگیری کنه. خیلی از رهبران دنیا علاقه دارند کشورهای دیگه رو به خاطر همین بحران سرزنش کرده و مقصر بدونند. کشورهایی مثل چین، هند و روسیه میگن تا زمانی که آمریکا اقدام بیشتری نکنه اونا هم اقدامی نخواهند کرد. آمریکا میگه اقدامی نمی کنه مگه سایر کشورها کاری بکنند. به نظر کمی بچه گانه میاد که رهبران اینجوری رفتار می کنند. آینده جهان ما در خطره و دولت ها فقط می تونند با هم بحث و جدل کنند. بیشتر رئیس جمهورها و نخست وزیرها به ما میگن فن آوری راه حل مسأله است. اونا میگن دانشمندان آینده راه حل های نجات سیاره رو خواهند دونست. این یه قمار بزرگه. امیدوارم حق با اونا باشه. بهشون اعتقادی ندارم، به همین دلیلم به خاموش کردن چراغ ها و بازیافت ادامه می دم.
@irlanguages
⭐⭐اصطلاحات کاربردی در مورد ساعت.
🕒My watch is 5 minutes slow.
🕘ساعتم 5 دقیقه عقب هست.
🕘My watch is 5 minutes fast.
🕘ساعتم 5 دقیقه جلو هست.
🕘My watch has stopped.
🕘ساعتم خوابیده (کار نمیکنه).
🕘I don’t like to wear a watch.
🕘دوست ندارم ساعت دستم ببندم.
🕒My watch is 5 minutes slow.
🕘ساعتم 5 دقیقه عقب هست.
🕘My watch is 5 minutes fast.
🕘ساعتم 5 دقیقه جلو هست.
🕘My watch has stopped.
🕘ساعتم خوابیده (کار نمیکنه).
🕘I don’t like to wear a watch.
🕘دوست ندارم ساعت دستم ببندم.
برای گفتنِ "و از این قبیل" در پایان مثالهاتون در انگلیسی میتونین از عبارت
ِ
👉,and the like,👈
استفاده کنین. فقط دقت داشته باشید که اگه بعد از گفتن این عبارت، جملتون هنوز ادامه داره، باید اونو بین دوتا کاما قرار بدین.
⚠️مثال:
🔴In the production of some things like legal and medical services, professors' lectures, and the like, labour predominates.
در تولید بعضی چیزها مانند خدمات طبی و قانونی، سخنرانی استادان و مواردی از این قبیل، کار مسلط است
ِ
👉,and the like,👈
استفاده کنین. فقط دقت داشته باشید که اگه بعد از گفتن این عبارت، جملتون هنوز ادامه داره، باید اونو بین دوتا کاما قرار بدین.
⚠️مثال:
🔴In the production of some things like legal and medical services, professors' lectures, and the like, labour predominates.
در تولید بعضی چیزها مانند خدمات طبی و قانونی، سخنرانی استادان و مواردی از این قبیل، کار مسلط است
#گرامر
قیدهای پرکاربرد:
🦋Basically/بیسیک لی
اساسا
🦋Certainly/سرتنلی
مطمنا
🦋Entirely/اینتایرلی
کلا- بطور کلی
🦋Personally/پرسنالی
شخصا
🦋Regularly/ریگولرلی
بطور منظم
🦋Smoothly/اسموتلی
به آسانی - به نرمی
🦋Strictly/استریکلی
دقیقا
🦋Publicly/پابلیکلی
آشکارا- بطور علنی
🦋Seriously/سریوسلی
بطور جدی
🦋Straightly/استرایتلی
بطور مستقیم
🦋Similarly/سیمیلرلی
بطور مشابه
🦋Firmly/فرم لی
قاطعانه - به محکمی
🦋Mainly/مین لی
عمدتا
قیدهای پرکاربرد:
🦋Basically/بیسیک لی
اساسا
🦋Certainly/سرتنلی
مطمنا
🦋Entirely/اینتایرلی
کلا- بطور کلی
🦋Personally/پرسنالی
شخصا
🦋Regularly/ریگولرلی
بطور منظم
🦋Smoothly/اسموتلی
به آسانی - به نرمی
🦋Strictly/استریکلی
دقیقا
🦋Publicly/پابلیکلی
آشکارا- بطور علنی
🦋Seriously/سریوسلی
بطور جدی
🦋Straightly/استرایتلی
بطور مستقیم
🦋Similarly/سیمیلرلی
بطور مشابه
🦋Firmly/فرم لی
قاطعانه - به محکمی
🦋Mainly/مین لی
عمدتا
📖 Who was Dr. Mohammad Mossadeq?
Mohammad Mossadegh (1879 - 1966) is a politician- lawyer- representative of eight periods of parliament- governor- minister and two prime ministers of Iran.
محمد مصدق ( 1879 – 1966 ) سیاستمدار، حقوقدان، نماینده هشت دوره مجلس ، استاندار، وزیر و دو دوره نخستوزیر ایران.
He is the first Iranian holder of a PhD in Law.
او نخستین ایرانی دارنده مدرک دکترای رشته حقوق است.
Mossadegh became Prime Minister in 1330 and in the first step- nationalized the Iranian oil.
مصدق در سال ۱۳۳۰ به نخستوزیری رسید و در اولین قدم، نفت ایران را ملی کرد.
Eventually- the United Kingdom poured out a coup plot to overthrow its government and was executed by the CIA.
سرانجام انگلستان طرح کودتای برای براندازی دولت او را ریخت و توسط سازمان سیا انجام شد.
Mossadegh was one of the pioneers of the modern movement- the anti-colonialism and despotism.
مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضد استعماری و استبدادی معاصر بود.
He is known in the world as one who bravely stood against British colonialism.
در بین کشورهای جهان سوم هم از او به عنوان کسی که شجاعانه مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام میبرند.
You can read the book ((Patriot Of Persia)) for more information.
برای آشنایی بیشتر می توانید کتاب (( Patriot Of Persia)) (تراژدی تنهایی- نشر چشمه) می توانید مطالعه کنید.
#shortstory
@irlanguages
🎓 کانون زبان ایرانیان
Mohammad Mossadegh (1879 - 1966) is a politician- lawyer- representative of eight periods of parliament- governor- minister and two prime ministers of Iran.
محمد مصدق ( 1879 – 1966 ) سیاستمدار، حقوقدان، نماینده هشت دوره مجلس ، استاندار، وزیر و دو دوره نخستوزیر ایران.
He is the first Iranian holder of a PhD in Law.
او نخستین ایرانی دارنده مدرک دکترای رشته حقوق است.
Mossadegh became Prime Minister in 1330 and in the first step- nationalized the Iranian oil.
مصدق در سال ۱۳۳۰ به نخستوزیری رسید و در اولین قدم، نفت ایران را ملی کرد.
Eventually- the United Kingdom poured out a coup plot to overthrow its government and was executed by the CIA.
سرانجام انگلستان طرح کودتای برای براندازی دولت او را ریخت و توسط سازمان سیا انجام شد.
Mossadegh was one of the pioneers of the modern movement- the anti-colonialism and despotism.
مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضد استعماری و استبدادی معاصر بود.
He is known in the world as one who bravely stood against British colonialism.
در بین کشورهای جهان سوم هم از او به عنوان کسی که شجاعانه مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام میبرند.
You can read the book ((Patriot Of Persia)) for more information.
برای آشنایی بیشتر می توانید کتاب (( Patriot Of Persia)) (تراژدی تنهایی- نشر چشمه) می توانید مطالعه کنید.
#shortstory
@irlanguages
🎓 کانون زبان ایرانیان
وقتی یک بی عدالتی رو می بینی و سکوت می کنی؛ در حقیقت طرف ظالم رو گرفتی!!!
@irlanguages
@irlanguages
بهتره يه چيزى رو يه بار از نزديک ببينى، تا اينكه هزار بار در موردش بشنوى.
⚜ #quote
🌿 @irlanguages
🎓 کانون زبان ایرانیان
⚜ #quote
🌿 @irlanguages
🎓 کانون زبان ایرانیان
⭕تفاوت این سه فعل:
1⃣ jump
2⃣ leap
3⃣ hop
👈هر سه فعل مفهوم "پریدن" را در خود دارند.ولی تفاوت معنایی دیگری هم با هم دارند که در زیر به آنها اشاره شده است.
✅ jump
🔻این فعل به عمل بالا رفتن در هوا بر روی دوپا اشاره دارد که بیشتر هم در این حرکت, عمل پاها مورد نظر است و به سادگی واژه عام "پریدن" به عنوان ترجمه آن به کاربرده میشود.
🔹️The cat jumped up onto the table.
🔸️گربه پرید روی میز.
🔹️He jumped over the stream.
🔸️او از روی جوی پرید.
✅ leap
🔻این فعل رسمی تر است و بیشتر در زبان کتابی كاربرد دارد و پرشی بلندتر و یا مرتفع تر در هوا را نشان میدهد از این رو مهارت, زیبایی و سرزندگی بیشتری در این نوع پریدن وجود دارد. میتوان آنرا "جهیدن" نیز ترجمه کرد.
🔹️The deer leapt over the fence.
🔸️آهو از روی نرده ها جهید.
🔹️l love to watch a dancer leap.
🔸️من عاشق تماشای جهش های رقصندگان هستم.
✅ hop
🔻این فعل یعنی بر روی یک پا پریدن پس میتوان آنرا "لی لی کردن" هم معنی کرد.
🔹️He was hopping around.
🔸️او لی لی کنان این سو و آن سو میرفت.
#difference
#point
@irlanguages
🎓 کانون زبان ایرانیان
1⃣ jump
2⃣ leap
3⃣ hop
👈هر سه فعل مفهوم "پریدن" را در خود دارند.ولی تفاوت معنایی دیگری هم با هم دارند که در زیر به آنها اشاره شده است.
✅ jump
🔻این فعل به عمل بالا رفتن در هوا بر روی دوپا اشاره دارد که بیشتر هم در این حرکت, عمل پاها مورد نظر است و به سادگی واژه عام "پریدن" به عنوان ترجمه آن به کاربرده میشود.
🔹️The cat jumped up onto the table.
🔸️گربه پرید روی میز.
🔹️He jumped over the stream.
🔸️او از روی جوی پرید.
✅ leap
🔻این فعل رسمی تر است و بیشتر در زبان کتابی كاربرد دارد و پرشی بلندتر و یا مرتفع تر در هوا را نشان میدهد از این رو مهارت, زیبایی و سرزندگی بیشتری در این نوع پریدن وجود دارد. میتوان آنرا "جهیدن" نیز ترجمه کرد.
🔹️The deer leapt over the fence.
🔸️آهو از روی نرده ها جهید.
🔹️l love to watch a dancer leap.
🔸️من عاشق تماشای جهش های رقصندگان هستم.
✅ hop
🔻این فعل یعنی بر روی یک پا پریدن پس میتوان آنرا "لی لی کردن" هم معنی کرد.
🔹️He was hopping around.
🔸️او لی لی کنان این سو و آن سو میرفت.
#difference
#point
@irlanguages
🎓 کانون زبان ایرانیان
🔷 The snowman
🔴آدم برفی
#داستان_کوتاه_انگلیسی
It was nearly Christmas. Katie woke up and found that the world was white and magical.
تقریباً کریسمس شده بود. کتی از خواب بیدار شد و دید که همهجا سفید و جادویی شده.
“Snow!” she shouted, “Snow for Christmas!”
او داد زد: برف اومده! برفِ کریسمس!
She ran outside and danced in the snow.
بیرون دوید و روی برفها رقص و پایکوبی کرد.
Her brother Eddie came out too. They made a big round snowball and a small one. They put them together and made a huge snowman.
برادرش اِدی هم بیرون آمد. آنها یک گلوله برفی بزرگ و یک گلولهی کوچکتر درست کردند. آنها را روی هم گذاشتند و یک آدمبرفی بزرگ درست کردند.
“Hello.” he said. “It’s Christmas. Would you like a present?”
آدمبرفی گفت: سلام. کریسمس شده. دوست دارید بهتون عیدی بدم؟
“Yes please!” they said.
آنها گفتند: بله، لطف میکنید.
The snowman waved his arms. Silver crystal snowflakes filled the sky. It was so beautiful.
آدمبرفی بازوهایش را تکان داد. دانههای بلوری نقرهایرنگ برف آسمان را پر کرد. خیلی قشنگ بود.
“We must give you a present too,” said Katie.
کتی گفت: ما هم باید به تو عیدی بدهیم
They gave the snowman a carrot for a nose, a scarf for his neck, and a hat for his head.
آنها هویجی برای بینیاش گذاشتند، شالگردنی به گردنش بستند و کلاهی بر سرش گذاشتند.
“Happy Christmas!” they said.
آنها گفتند: کریسمس مبارک
The snow stopped and the sun came out. The snowman started to melt.
برف بند آمد و آفتاب درآمد. آدمبرفی شروع به آب شدن کرد.
“Goodbye” he said. “Build me again next year!”
او گفت: سال دیگر دوباره من را درست کنید!
#Short_story
داستان کوتاه
@Irlanguages
🔴آدم برفی
#داستان_کوتاه_انگلیسی
It was nearly Christmas. Katie woke up and found that the world was white and magical.
تقریباً کریسمس شده بود. کتی از خواب بیدار شد و دید که همهجا سفید و جادویی شده.
“Snow!” she shouted, “Snow for Christmas!”
او داد زد: برف اومده! برفِ کریسمس!
She ran outside and danced in the snow.
بیرون دوید و روی برفها رقص و پایکوبی کرد.
Her brother Eddie came out too. They made a big round snowball and a small one. They put them together and made a huge snowman.
برادرش اِدی هم بیرون آمد. آنها یک گلوله برفی بزرگ و یک گلولهی کوچکتر درست کردند. آنها را روی هم گذاشتند و یک آدمبرفی بزرگ درست کردند.
“Hello.” he said. “It’s Christmas. Would you like a present?”
آدمبرفی گفت: سلام. کریسمس شده. دوست دارید بهتون عیدی بدم؟
“Yes please!” they said.
آنها گفتند: بله، لطف میکنید.
The snowman waved his arms. Silver crystal snowflakes filled the sky. It was so beautiful.
آدمبرفی بازوهایش را تکان داد. دانههای بلوری نقرهایرنگ برف آسمان را پر کرد. خیلی قشنگ بود.
“We must give you a present too,” said Katie.
کتی گفت: ما هم باید به تو عیدی بدهیم
They gave the snowman a carrot for a nose, a scarf for his neck, and a hat for his head.
آنها هویجی برای بینیاش گذاشتند، شالگردنی به گردنش بستند و کلاهی بر سرش گذاشتند.
“Happy Christmas!” they said.
آنها گفتند: کریسمس مبارک
The snow stopped and the sun came out. The snowman started to melt.
برف بند آمد و آفتاب درآمد. آدمبرفی شروع به آب شدن کرد.
“Goodbye” he said. “Build me again next year!”
او گفت: سال دیگر دوباره من را درست کنید!
#Short_story
داستان کوتاه
@Irlanguages
📚A Helping Hand :
Youth workers Bill Nash and Jim Boyle are househunters,
not so much for a house as for a concerned
family willing to house and feed troubled youngsters
temporarily. They try to give prompt attention to
those who cannot or will not live at home.
For some, leaving home may have been the result
of a hasty decision, based on a scorching remark
and the subsequent* tempest within the family.
The cooling-off period away from the family is a
time to soothe feelings. With sympathetic outsiders,
youngsters have a chance to redeem them-selves. The hope, of course, is that they will learn to
relate* to adults again and quickly resume a normal
life of harmony with their own families.
Some people refrain from offering their homes,
expressing vague* fears of the harmful effects on
their own children. But this has not been the case,
even when the problem of the "visitor" was the
illegal use of narcotics. One parent remarked,
"With us it worked the other way. The horror of
drugs became real to my own son. We got a lot
more than we gave."
دست یاری
کارگران جوان بیل ناش و جیم بویل در جستجوی خانه هستند اما نه فقط برای خانه بلکه به عنوان خانواده ای علاقه مند که مایل است موقتا جوانان آشفته را اسکان و تغذیه دهد. این خانواده ها تلاش خولهند کرد به آنان که نمی توانند در خانه زندگی کنند یا در خانه زندگی نخواهند کرد توجه فوری مبذول دارند.
برای برخی از افراد, ترک خانه ممکن است نتیجه ی تصمیمی شتابزده باشد که بر اساس جمله ای نیشدار بوده است که به تبع آن در خانواده آشوبی بر پا شده است. دوران دور از خانواده فرصتی برای تسکین احساسات است. اگر جوانان غریبه های همدردی داشته باشند برای نجات دادن خود فرستی دارند. البته امید این است که این افراد خواهند آموخت دوباره با بزرگسالان ارتباط برقرار کنند و به سرعت زندگی طبیعی هماهنگی را با خانواده های خودشان از سر گیرند.
برخی از افراد از ارائه خانه هایشان به این جوانان خودداری می کنند. و ترسهای مبهمی را از اثرات مضر این جوانان بر بچه هایشان ابراز می کنند. اما اینگونه نبوده است. حتی زمانیکه مشکل جوانان,مصرف غیر قانونی مواد مخدر باشد. یکی از والدین اظهار داشت برای ما اینگونه جوانان بگونه دیگری عمل کردند. نفرت و انزجار از مواد مخدر برای پسر خود من واقعیت پیدا کرد و ما بیشتر از آنچه که از دست بدهیم, بدست آوردیم.
@irlanguages
Youth workers Bill Nash and Jim Boyle are househunters,
not so much for a house as for a concerned
family willing to house and feed troubled youngsters
temporarily. They try to give prompt attention to
those who cannot or will not live at home.
For some, leaving home may have been the result
of a hasty decision, based on a scorching remark
and the subsequent* tempest within the family.
The cooling-off period away from the family is a
time to soothe feelings. With sympathetic outsiders,
youngsters have a chance to redeem them-selves. The hope, of course, is that they will learn to
relate* to adults again and quickly resume a normal
life of harmony with their own families.
Some people refrain from offering their homes,
expressing vague* fears of the harmful effects on
their own children. But this has not been the case,
even when the problem of the "visitor" was the
illegal use of narcotics. One parent remarked,
"With us it worked the other way. The horror of
drugs became real to my own son. We got a lot
more than we gave."
دست یاری
کارگران جوان بیل ناش و جیم بویل در جستجوی خانه هستند اما نه فقط برای خانه بلکه به عنوان خانواده ای علاقه مند که مایل است موقتا جوانان آشفته را اسکان و تغذیه دهد. این خانواده ها تلاش خولهند کرد به آنان که نمی توانند در خانه زندگی کنند یا در خانه زندگی نخواهند کرد توجه فوری مبذول دارند.
برای برخی از افراد, ترک خانه ممکن است نتیجه ی تصمیمی شتابزده باشد که بر اساس جمله ای نیشدار بوده است که به تبع آن در خانواده آشوبی بر پا شده است. دوران دور از خانواده فرصتی برای تسکین احساسات است. اگر جوانان غریبه های همدردی داشته باشند برای نجات دادن خود فرستی دارند. البته امید این است که این افراد خواهند آموخت دوباره با بزرگسالان ارتباط برقرار کنند و به سرعت زندگی طبیعی هماهنگی را با خانواده های خودشان از سر گیرند.
برخی از افراد از ارائه خانه هایشان به این جوانان خودداری می کنند. و ترسهای مبهمی را از اثرات مضر این جوانان بر بچه هایشان ابراز می کنند. اما اینگونه نبوده است. حتی زمانیکه مشکل جوانان,مصرف غیر قانونی مواد مخدر باشد. یکی از والدین اظهار داشت برای ما اینگونه جوانان بگونه دیگری عمل کردند. نفرت و انزجار از مواد مخدر برای پسر خود من واقعیت پیدا کرد و ما بیشتر از آنچه که از دست بدهیم, بدست آوردیم.
@irlanguages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🆔 @irlanguages
🅾 The value of life
🅾 The value of life
🅾 A Spider in the Museum 🅾
🛑 Once upon a time, there was a painting spider, one of those artistic species of spider, that live in the basements of museums and galleries. They live there alongside paintings left and forgotten for years; certainly a suitable place to spin the most impressive of webs. Our spider spun the best webs in the whole museum, and his house was really spectacular. All his efforts went into looking after the web, which he considered to be the most valuable in the world.
However, as time went on, the museum set about reorganising its paintings, and it started making space upstairs to put some of the basement paintings on display. Many of the basement spiders realised what was happening, and were cautious about it, but our spider paid it no mind:
-“Doesn’t matter,”
he would say,
-“it’ll just be a few paintings.”
More and more paintings were removed from the basement, but the spider carried on reinforcing his web,
-“Where am I going to find a better place than this?”
he would say.
That was, until early one morning when, too quick for him to react, they took his own painting, along with the spider and his web. The spider realised that just for not having wanted to lose his web, he was now going to end up in the exhibition room.
In an act of strength and decisiveness, he chose to abandon his magnificent web, the web he had worked his whole life to build up. And it’s a good job he did so, because that way he saved himself from the insect killer they were spraying on the paintings up in the exhibition room.
In his escape, after overcoming many difficulties, the spider ended up in a secluded little garden, where he found such a quiet corner that there he was able to spin an even better web, and became a much happier spider.
That was, until early one morning when, too quick for him to react, they took his own painting, along with the spider and his web.
The spider realised that just for not having wanted to lose his web, he was now going to end up in the exhibition room.
In an act of strength and decisiveness, he chose to abandon his magnificent web, the web he had worked his whole life to build up.
And it’s a good job he did so, because that way he saved himself from the insect killer they were spraying on the paintings up in the exhibition room.
In his escape, after overcoming many difficulties, the spider ended up in a secluded little garden, where he found such a quiet corner that there he was able to spin an even better web, and became a much happier spider
🅾 عنکبوتی در موزه 🅾
ادامه 👇👇👇👇...
🛑 Once upon a time, there was a painting spider, one of those artistic species of spider, that live in the basements of museums and galleries. They live there alongside paintings left and forgotten for years; certainly a suitable place to spin the most impressive of webs. Our spider spun the best webs in the whole museum, and his house was really spectacular. All his efforts went into looking after the web, which he considered to be the most valuable in the world.
However, as time went on, the museum set about reorganising its paintings, and it started making space upstairs to put some of the basement paintings on display. Many of the basement spiders realised what was happening, and were cautious about it, but our spider paid it no mind:
-“Doesn’t matter,”
he would say,
-“it’ll just be a few paintings.”
More and more paintings were removed from the basement, but the spider carried on reinforcing his web,
-“Where am I going to find a better place than this?”
he would say.
That was, until early one morning when, too quick for him to react, they took his own painting, along with the spider and his web. The spider realised that just for not having wanted to lose his web, he was now going to end up in the exhibition room.
In an act of strength and decisiveness, he chose to abandon his magnificent web, the web he had worked his whole life to build up. And it’s a good job he did so, because that way he saved himself from the insect killer they were spraying on the paintings up in the exhibition room.
In his escape, after overcoming many difficulties, the spider ended up in a secluded little garden, where he found such a quiet corner that there he was able to spin an even better web, and became a much happier spider.
That was, until early one morning when, too quick for him to react, they took his own painting, along with the spider and his web.
The spider realised that just for not having wanted to lose his web, he was now going to end up in the exhibition room.
In an act of strength and decisiveness, he chose to abandon his magnificent web, the web he had worked his whole life to build up.
And it’s a good job he did so, because that way he saved himself from the insect killer they were spraying on the paintings up in the exhibition room.
In his escape, after overcoming many difficulties, the spider ended up in a secluded little garden, where he found such a quiet corner that there he was able to spin an even better web, and became a much happier spider
🅾 عنکبوتی در موزه 🅾
ادامه 👇👇👇👇...
🅾 عنکبوتی در موزه 🅾
🛑 روزی روزگاری،یک عنکبوتِ نقاش بود، یک گونه از آن عنکبوتهای هنرمند، که در زیرزمینهای موزهها و گالریها زندگی میکنند. این عنکبوتها، آنجا به همراه تعداد زیادی از نقاشیهایی که برای سالهای سال فراموششدهاند، زندگی میکنند. که قطعاً جای بسیار مناسبی برای تنیدن تارهای خارقالعاده است.
عنکبوت قصهی ما بهترین تارها را در تمام موزه تنیده بود و خانهاش نیز بسیار تماشایی بود. تمام تلاشش بر این بود که مواظب خانهاش باشد؛ زیرا خانهاش را ارزشمندترین چیز روی زمین میدانست.
اما با گذشت زمان، موزه تصمیم گرفت که نقاشیهایش را سازماندهی مجددی بکند. بنابراین در طبقات بالاتر، مکانهایی را برای نمایش تعدادی از نقاشیهای زیرزمین باز کردند. بسیاری از عنکبوتهای زیرزمین فهمیدند که چه اتفاقی دارد میافتد و بسیار محتاط بودند. ولی عنکبوت قصهی ما هیچ توجهی نداشت.
میگفت: “مهم نیست (بابا)!”. “تنها تعداد اندکی از نقاشیها را بالا میبرند”.
تعداد بیشتر و بیشتری از نقاشیهای زیرزمین حذف شدند. اما عنکبوت ما به تقویت تارهای خود ادامه داد و میگفت: “کجا میتوانم جای بهتری از اینجا پیدا کنم؟”.
داستان به همین صورت گذشت، تا اینکه صبح زود یک روز، درحالیکه فرصت هیچ عکسالعملی برای عنکبوت نمانده بود؛ افراد موزه، نقاشی وی، به همراه خودش و تارش را برداشتند. عنکبوت قصهی ما متوجه شد که تنها به خاطر اینکه نمیخواست دل از خانهاش بکند، کارش داشت به نمایشگاه ختم میشد.
دریک اقدام قدرتمند و قاطع، او تصمیم گرفت که تار با شکوهش را ترک کند؛ تاری که تمام زندگی اش را روی آن گذاشته بود تا آن را بسازد. این کار، کار بسیار خوبی بود. زیرا با این کار، جان خودش را از اسپری حشره کشی که آنها در اتاق نمایش به نقاشیها میپاشیدند، نجات داد.
پسازاین فرار، با فائق آمدن بر سختیهای بسیار عنکبوت قصهی ما درنهایت به یک باغ کوچک دور افتاده رسید. جایی که در آن،یک کنج بسیار ساکت پیدا کرد، که قادر بود در آنجا حتی خانهی بسیار بهتری بسازد و به عنکبوت بسیار خوشحالتری تبدیل شود.
@irlanguages
🛑 روزی روزگاری،یک عنکبوتِ نقاش بود، یک گونه از آن عنکبوتهای هنرمند، که در زیرزمینهای موزهها و گالریها زندگی میکنند. این عنکبوتها، آنجا به همراه تعداد زیادی از نقاشیهایی که برای سالهای سال فراموششدهاند، زندگی میکنند. که قطعاً جای بسیار مناسبی برای تنیدن تارهای خارقالعاده است.
عنکبوت قصهی ما بهترین تارها را در تمام موزه تنیده بود و خانهاش نیز بسیار تماشایی بود. تمام تلاشش بر این بود که مواظب خانهاش باشد؛ زیرا خانهاش را ارزشمندترین چیز روی زمین میدانست.
اما با گذشت زمان، موزه تصمیم گرفت که نقاشیهایش را سازماندهی مجددی بکند. بنابراین در طبقات بالاتر، مکانهایی را برای نمایش تعدادی از نقاشیهای زیرزمین باز کردند. بسیاری از عنکبوتهای زیرزمین فهمیدند که چه اتفاقی دارد میافتد و بسیار محتاط بودند. ولی عنکبوت قصهی ما هیچ توجهی نداشت.
میگفت: “مهم نیست (بابا)!”. “تنها تعداد اندکی از نقاشیها را بالا میبرند”.
تعداد بیشتر و بیشتری از نقاشیهای زیرزمین حذف شدند. اما عنکبوت ما به تقویت تارهای خود ادامه داد و میگفت: “کجا میتوانم جای بهتری از اینجا پیدا کنم؟”.
داستان به همین صورت گذشت، تا اینکه صبح زود یک روز، درحالیکه فرصت هیچ عکسالعملی برای عنکبوت نمانده بود؛ افراد موزه، نقاشی وی، به همراه خودش و تارش را برداشتند. عنکبوت قصهی ما متوجه شد که تنها به خاطر اینکه نمیخواست دل از خانهاش بکند، کارش داشت به نمایشگاه ختم میشد.
دریک اقدام قدرتمند و قاطع، او تصمیم گرفت که تار با شکوهش را ترک کند؛ تاری که تمام زندگی اش را روی آن گذاشته بود تا آن را بسازد. این کار، کار بسیار خوبی بود. زیرا با این کار، جان خودش را از اسپری حشره کشی که آنها در اتاق نمایش به نقاشیها میپاشیدند، نجات داد.
پسازاین فرار، با فائق آمدن بر سختیهای بسیار عنکبوت قصهی ما درنهایت به یک باغ کوچک دور افتاده رسید. جایی که در آن،یک کنج بسیار ساکت پیدا کرد، که قادر بود در آنجا حتی خانهی بسیار بهتری بسازد و به عنکبوت بسیار خوشحالتری تبدیل شود.
@irlanguages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 آموزش زبان انگلیسی با فیلم و سریال
📺 Devastated
👩🏻 - Fine! I’m not okay! We came up with this idea at our wedding, we poured months of our lives into it, I thought we are changing the world of science, and now it’s all gone! I’m devastated!!!
📒 Devastated: Very very very upset, destroyed.
🔎 #film
🔄 @irlanguages
📺 Devastated
👩🏻 - Fine! I’m not okay! We came up with this idea at our wedding, we poured months of our lives into it, I thought we are changing the world of science, and now it’s all gone! I’m devastated!!!
📒 Devastated: Very very very upset, destroyed.
🔎 #film
🔄 @irlanguages