موضوع این پست معادل انگلیسی "تابلو کردن" هست!
تو فارسی وقتی میخواهیم به کسی بگیم طوری رفتار نکنه که خیلی مشخص باشه، اصطلاحا میگیم: تابلو نکن!
در انگلیسی هم در چنین موقعیتهایی میگیم:
Don't make it (too) obvious
Don't be so obvious
Look at that guy behind you. Don't be obvious
اون یارو پشتته رو ببین. تابلو نکنی!
Go over there and mind your own business but don’t be too obvious! If he suspects anything, we'll be in trouble
برو اونجا و سرت به کار خودت گرم باشه. اما تابلو نکنیا! اگه به چیزی مشکوک بشه تو دردسر میوفتیم
A: Hey boy, you fell in love with her, right?! So what are you waiting for? Go ask her out already!
B: Aw, geez! Come on! Don’t make it obvious for God’s sake! I just said she’s cute, that’s it!
آ: هی پسر، تو عاشقش شدی! درسته؟ پس معطل چی هستی؟! ده برو بهش پیشنهاد بده دیگه!
ب: وای! دست بردار، محض رضای خدا انقدر تابلو نکن! من فقط گفتم دخترِ با نمکیه! همین!:-)
@irlanguages
تو فارسی وقتی میخواهیم به کسی بگیم طوری رفتار نکنه که خیلی مشخص باشه، اصطلاحا میگیم: تابلو نکن!
در انگلیسی هم در چنین موقعیتهایی میگیم:
Don't make it (too) obvious
Don't be so obvious
Look at that guy behind you. Don't be obvious
اون یارو پشتته رو ببین. تابلو نکنی!
Go over there and mind your own business but don’t be too obvious! If he suspects anything, we'll be in trouble
برو اونجا و سرت به کار خودت گرم باشه. اما تابلو نکنیا! اگه به چیزی مشکوک بشه تو دردسر میوفتیم
A: Hey boy, you fell in love with her, right?! So what are you waiting for? Go ask her out already!
B: Aw, geez! Come on! Don’t make it obvious for God’s sake! I just said she’s cute, that’s it!
آ: هی پسر، تو عاشقش شدی! درسته؟ پس معطل چی هستی؟! ده برو بهش پیشنهاد بده دیگه!
ب: وای! دست بردار، محض رضای خدا انقدر تابلو نکن! من فقط گفتم دخترِ با نمکیه! همین!:-)
@irlanguages
#تفاوت_کلمات
🌺Excuse me
🌺 Sorry
🌺Pardon me
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺🍃عبارت excuse me معمولا قبل از اينكه شما براي ديگری مزاحمت کوچک یا ناراحتی (inconvenient) ايجاد كنيد استفاده ميشود.
Excuse me, can I have your number?
ببخشيد، ميشه شماره تون رو داشته باشم؟
Excuse me, could you tell me the way to the heaven?
منو ببخشيد، ميشه راه بهشت را به من بگوييد؟
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺🍃كلمه Sorry معمولا وقتي استفاده ميشود كه شما خطايی و كاری را (معمولا غير عمد) انجام داده ايد كه براي ديگری مزاحمت (كوچك) یا خطای شما ناراحتی (inconvenient) ايجاد كرده است.
Sorry, did I step on your foot?
ببخشید، آیا از روی پای شما رد شدم؟
Sorry, Did I bother you?
متاسفم، آیا من مزاحمت شدم؟
Sorry to interrupt you.
متاسفم كه پريدم تو حرف ات.
✳️✳️ نكته ✳️✳️
دقت داشته باشيد كه Sorry مخفف جمله ی
I am sorry
میباشد.
همچنين اگر نشنیديد كه طرف مقابل شما چه می گوید ميتوانيد بگویید ..
Sorry? What?
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺🍃عبارت Pardon me نیز برای عذرخواهی کردن در شرایط رسمی می باشد.
I beg your pardon. I’m afraid I didn’t realize this was your bag.
عذرخواهی ميكنم/ عفو كنيد. نفهميدم كه كيف شماست.
نکته
عبارت Pardon me در واقع خلاصه شده ی جمله
I beg your pardon
می باشد.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
❤️😊❤️😊❤️
@irlanguages
🌺Excuse me
🌺 Sorry
🌺Pardon me
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺🍃عبارت excuse me معمولا قبل از اينكه شما براي ديگری مزاحمت کوچک یا ناراحتی (inconvenient) ايجاد كنيد استفاده ميشود.
Excuse me, can I have your number?
ببخشيد، ميشه شماره تون رو داشته باشم؟
Excuse me, could you tell me the way to the heaven?
منو ببخشيد، ميشه راه بهشت را به من بگوييد؟
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺🍃كلمه Sorry معمولا وقتي استفاده ميشود كه شما خطايی و كاری را (معمولا غير عمد) انجام داده ايد كه براي ديگری مزاحمت (كوچك) یا خطای شما ناراحتی (inconvenient) ايجاد كرده است.
Sorry, did I step on your foot?
ببخشید، آیا از روی پای شما رد شدم؟
Sorry, Did I bother you?
متاسفم، آیا من مزاحمت شدم؟
Sorry to interrupt you.
متاسفم كه پريدم تو حرف ات.
✳️✳️ نكته ✳️✳️
دقت داشته باشيد كه Sorry مخفف جمله ی
I am sorry
میباشد.
همچنين اگر نشنیديد كه طرف مقابل شما چه می گوید ميتوانيد بگویید ..
Sorry? What?
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌺🍃عبارت Pardon me نیز برای عذرخواهی کردن در شرایط رسمی می باشد.
I beg your pardon. I’m afraid I didn’t realize this was your bag.
عذرخواهی ميكنم/ عفو كنيد. نفهميدم كه كيف شماست.
نکته
عبارت Pardon me در واقع خلاصه شده ی جمله
I beg your pardon
می باشد.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
❤️😊❤️😊❤️
@irlanguages
و اگر از تو می پرسیدم
که همه چیزهایی که دوست داری را نام ببر،
چقدر طول می کشید که اسم خودت را بگویی؟
@irlanguages
که همه چیزهایی که دوست داری را نام ببر،
چقدر طول می کشید که اسم خودت را بگویی؟
@irlanguages
کاربرد و استفاده از Would rather و Had better در انگلیسی🇺🇸🇬🇧
────────────
⏰Would rather:
برای ترجیح دادن استفاده میشه!
👈نکتهی خیلی مهم:
📍بعد از Would rather همیشه فعل به شکل ساده میاد📍
مثالز:👇👇
☝🏿I would rather go home.
ترجیح میدهم بروم خانه
.
☝🏿I’d rather stay at home than go out.
ترجیح میدهم در خانه بمانم تا به بیرون بروم
.
☝🏿I’d rather take a nap than go for a walk.
ترجیح میدهم چرتی بزنم تا بروم و قدمی بزنم
.
☝🏿I’d rather play football than golf.
ترجیح میدهم فوتبال بازی کنم تا گلف
────────────
⏰Had better:
برای توصیه کردن و اندرز دادن استفاده میشه
👈نکتهی خیلی مهم:
📍بعد از Had better همیشه فعل به شکل ساده میاد📍
مثالز:
☝🏿I had better go now.
بهتره الان بروم
.
☝🏿She’d better get here soon.
بهتر است زود به اینجا برسد
.
☝🏿You'd better tell her everything.
بهتر است همه چیز را به او بگویی
.
☝🏿I'd better get back to work.
بهتر است به کارم برگردم
.
☝🏿We'd better meet early
بهتره زودتر ملاقات کنیم
.
☝🏿You had better do something about your stomach.
بهتره کاری برای شکم ات بکنی
.
🤓برای منفی کردن Had better از فرم زیر استفاده میکنیم: و بعدش سریع فعل رو به صورت ساده میآوریم:
....had better not ....
.
مثالز:
☝🏿You'd better not say anything.
بهتره هیچ چیز نگی
.
☝🏿I'd better not come.
بهتر است نیایم
.
☝🏿We'd better not miss the start of his presentation.
بهتر است شروع ارائه اش را از دست ندهیم
.
بسیار خب😊
برای یادگیری خودتان، رونویسی و روخوانی از این فراموش نشه❗️
🤓You'd better write examples down and read them out load.
.
یود بِدِر بی هَپی🤓 کز لایف ایز شورت مای دیِر😁
🆔 @irlanguages 🍒
────────────
⏰Would rather:
برای ترجیح دادن استفاده میشه!
👈نکتهی خیلی مهم:
📍بعد از Would rather همیشه فعل به شکل ساده میاد📍
مثالز:👇👇
☝🏿I would rather go home.
ترجیح میدهم بروم خانه
.
☝🏿I’d rather stay at home than go out.
ترجیح میدهم در خانه بمانم تا به بیرون بروم
.
☝🏿I’d rather take a nap than go for a walk.
ترجیح میدهم چرتی بزنم تا بروم و قدمی بزنم
.
☝🏿I’d rather play football than golf.
ترجیح میدهم فوتبال بازی کنم تا گلف
────────────
⏰Had better:
برای توصیه کردن و اندرز دادن استفاده میشه
👈نکتهی خیلی مهم:
📍بعد از Had better همیشه فعل به شکل ساده میاد📍
مثالز:
☝🏿I had better go now.
بهتره الان بروم
.
☝🏿She’d better get here soon.
بهتر است زود به اینجا برسد
.
☝🏿You'd better tell her everything.
بهتر است همه چیز را به او بگویی
.
☝🏿I'd better get back to work.
بهتر است به کارم برگردم
.
☝🏿We'd better meet early
بهتره زودتر ملاقات کنیم
.
☝🏿You had better do something about your stomach.
بهتره کاری برای شکم ات بکنی
.
🤓برای منفی کردن Had better از فرم زیر استفاده میکنیم: و بعدش سریع فعل رو به صورت ساده میآوریم:
....had better not ....
.
مثالز:
☝🏿You'd better not say anything.
بهتره هیچ چیز نگی
.
☝🏿I'd better not come.
بهتر است نیایم
.
☝🏿We'd better not miss the start of his presentation.
بهتر است شروع ارائه اش را از دست ندهیم
.
بسیار خب😊
برای یادگیری خودتان، رونویسی و روخوانی از این فراموش نشه❗️
🤓You'd better write examples down and read them out load.
.
یود بِدِر بی هَپی🤓 کز لایف ایز شورت مای دیِر😁
🆔 @irlanguages 🍒
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Met a lot of people, but nobody feels like you
So, please, don't break my heart
Don't tear me apart
I know how it starts
Trust me, I've been broken before
Don't break me again
I am delicate
Please, don't break my heart
Trust me, I've been broken before.
آدم های زیادی رو ملاقات کردم اما هیچکی مثل تو نیست .
پس لطفا قلبمو نشکن،منو از هم نپاش.
میدونم چطور شروع میشه، من قبلا شکسته شدم. دوباره منو نشکن، من ظریف هستم.
لطفا قلبمو نشکن باور کن قبلا شکسته شدم.
تبلیغات دندانپزشکی:
«چرا دندانپزشکی اهمیت دارد؟
به خاطر اینکه این آقا با وجود این که یه ابرو نداره ولی شما اول متوجه لبخندش شدید.»
@irlanguages
So, please, don't break my heart
Don't tear me apart
I know how it starts
Trust me, I've been broken before
Don't break me again
I am delicate
Please, don't break my heart
Trust me, I've been broken before.
آدم های زیادی رو ملاقات کردم اما هیچکی مثل تو نیست .
پس لطفا قلبمو نشکن،منو از هم نپاش.
میدونم چطور شروع میشه، من قبلا شکسته شدم. دوباره منو نشکن، من ظریف هستم.
لطفا قلبمو نشکن باور کن قبلا شکسته شدم.
تبلیغات دندانپزشکی:
«چرا دندانپزشکی اهمیت دارد؟
به خاطر اینکه این آقا با وجود این که یه ابرو نداره ولی شما اول متوجه لبخندش شدید.»
@irlanguages
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر جملات سوالی با افعال کمکی شروع شود آوا جمله رو به بالا است، اما اگر با wh یا بقیه کلمات
سوالی باشد آوا رو به پایین است.
@irlanguages
سوالی باشد آوا رو به پایین است.
@irlanguages
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌐اصطلاحات و لغات مرتبط با کلیپ:
💠warm welcome:
خوش آمدگویی گرم
💠its good to have you onboard:
خوبه ک تو درون تیم هستی
💠slap:
ضربه زدن با کف دست
💠 keep at it:
ادامه بده(کاری را که بهش علاقه نداری)
💠 what is with him?
چشه؟ مشکلش چیه؟
💠ricochet:
کمانه کردن
💠go as plan:
طبق برنامه پیش برود
💠dicey:
خطرناک
💠dont get me wrong:
منظورمو اشتباه متوجه نشید
💠it takes guts to do sth:
شجاعت میخواد انجام دادنش
💠touch down:
عبور دادن توپ از خط دروازه حریف(در فوتبال امریکایی)
💠home run:
گل زدن در بازی بیسبال
@irlanguages
💠warm welcome:
خوش آمدگویی گرم
💠its good to have you onboard:
خوبه ک تو درون تیم هستی
💠slap:
ضربه زدن با کف دست
💠 keep at it:
ادامه بده(کاری را که بهش علاقه نداری)
💠 what is with him?
چشه؟ مشکلش چیه؟
💠ricochet:
کمانه کردن
💠go as plan:
طبق برنامه پیش برود
💠dicey:
خطرناک
💠dont get me wrong:
منظورمو اشتباه متوجه نشید
💠it takes guts to do sth:
شجاعت میخواد انجام دادنش
💠touch down:
عبور دادن توپ از خط دروازه حریف(در فوتبال امریکایی)
💠home run:
گل زدن در بازی بیسبال
@irlanguages
“At the Pharmacy” 💉
Customer: Iʼd like to have this prescription filled please.
Pharmacist: Have you taken this medicine before?
Customer: No I havenʼt.
Pharmacist: You have to take one pill three times a day for seven days.
Customer: Are there any side effects?
Pharmacist: Yes. You may feel drowsy.
Customer: What about precautions?
Pharmacist: Donʼt drive when you take this medicine.
Customer: When will the prescription be ready?
Pharmacist: You can pick it up about three oʼclock.
Customer: Okay. Thank you. See you later.
“در داروخانه” 💉
مشتری: من (داروهای) این نسخه را می خواهم، لطفا.
دارو ساز: آیا شما قبلا این دارو را داشته اید (مصرف کرده اید)؟
مشتری: نه، نداشته ام.
دارو ساز: شما باید یک قرص را سه بار در روز، به مدت هفت روز مصرف کنید.
مشتری: آیا عوارض جانبی دارد؟
دارو ساز: بله. ممکن است احساس کسلی داشته باشید.
مشتری: (در مورد مصرف دارو) چه احتیاطی لازم است؟
دارو ساز: زمانی که این دارو را مصرف می کنید، رانندگی نکنید.
مشتری: چه زمانی نسخه آماده می شود؟
دارو ساز: شما می توانید حدود ساعت ۳ آن را تحویل بگیرید.
مشتری: بسیار خوب. ممنون. بعدا می بینمتان.
@irlanguages
Customer: Iʼd like to have this prescription filled please.
Pharmacist: Have you taken this medicine before?
Customer: No I havenʼt.
Pharmacist: You have to take one pill three times a day for seven days.
Customer: Are there any side effects?
Pharmacist: Yes. You may feel drowsy.
Customer: What about precautions?
Pharmacist: Donʼt drive when you take this medicine.
Customer: When will the prescription be ready?
Pharmacist: You can pick it up about three oʼclock.
Customer: Okay. Thank you. See you later.
“در داروخانه” 💉
مشتری: من (داروهای) این نسخه را می خواهم، لطفا.
دارو ساز: آیا شما قبلا این دارو را داشته اید (مصرف کرده اید)؟
مشتری: نه، نداشته ام.
دارو ساز: شما باید یک قرص را سه بار در روز، به مدت هفت روز مصرف کنید.
مشتری: آیا عوارض جانبی دارد؟
دارو ساز: بله. ممکن است احساس کسلی داشته باشید.
مشتری: (در مورد مصرف دارو) چه احتیاطی لازم است؟
دارو ساز: زمانی که این دارو را مصرف می کنید، رانندگی نکنید.
مشتری: چه زمانی نسخه آماده می شود؟
دارو ساز: شما می توانید حدود ساعت ۳ آن را تحویل بگیرید.
مشتری: بسیار خوب. ممنون. بعدا می بینمتان.
@irlanguages
☘A New Way to Treat Prisoners
The warden of a prison today will readily acknowledge
the new trend in prison reform.* In an
attempt to provide a different brand of justice for
society's delinquents, officials now reject the idea
that prison should completely deprive the convict
of freedom. Thus, in some prisons inmates are
allowed to leave the prison grounds to visit their
spouses or to pursue* their vocation. Even the
more unstable convict who may have committed
homicide is not penalized as harshly* as before.
The hope is that if persons emerge* from prison
less defiant* than they do now, society will be the
beneficiary.
شیوه های جدید برای برخورد با زندانیان
امروزه رئیس یک زندان براحتی به روند جدید اصلاحات زندان اعتراف دارد. به منظور ارائه گونه متفاوتی از عدالت برای بزهکاران جامعه,اکنون مسئولین این تصور را نمی پذیرند که زندان باید کاملا متهم را از آزادی محروم کند. از این رو در برخی از زندانها به زندانیها اجازه داده می شود که محوطه زندان را ترک کنند تا به دیدن همسرشان بروند و یا حرفه خود را دنبال کنند. حتی متهم بی ثبات تری که ممکن است مرتکب آدم کشی شده باشد, به شدت گذشته مجازات نمی شود. امید می رود اگر افرادی که از زندان بیرون می آیند کمتر از قبل نافرمان باشند, جامعه سودمند خواهد شد.
@irlanguages
The warden of a prison today will readily acknowledge
the new trend in prison reform.* In an
attempt to provide a different brand of justice for
society's delinquents, officials now reject the idea
that prison should completely deprive the convict
of freedom. Thus, in some prisons inmates are
allowed to leave the prison grounds to visit their
spouses or to pursue* their vocation. Even the
more unstable convict who may have committed
homicide is not penalized as harshly* as before.
The hope is that if persons emerge* from prison
less defiant* than they do now, society will be the
beneficiary.
شیوه های جدید برای برخورد با زندانیان
امروزه رئیس یک زندان براحتی به روند جدید اصلاحات زندان اعتراف دارد. به منظور ارائه گونه متفاوتی از عدالت برای بزهکاران جامعه,اکنون مسئولین این تصور را نمی پذیرند که زندان باید کاملا متهم را از آزادی محروم کند. از این رو در برخی از زندانها به زندانیها اجازه داده می شود که محوطه زندان را ترک کنند تا به دیدن همسرشان بروند و یا حرفه خود را دنبال کنند. حتی متهم بی ثبات تری که ممکن است مرتکب آدم کشی شده باشد, به شدت گذشته مجازات نمی شود. امید می رود اگر افرادی که از زندان بیرون می آیند کمتر از قبل نافرمان باشند, جامعه سودمند خواهد شد.
@irlanguages
🌐واژه "egg" در عبارتهای نمونه
🍳
egg cup
جا تخم مرغی
🍳
egg on ones face
شرمندگی در اثر اشتباه لپی
🍳
an egg with a double yolk
تخم دو زرده
🍳
fish egg
خاویار،اشپل،اشپیل
🍳
rotten egg
تخممرغ گندیده
🍳
whipped egg whites
سفیدهی تخممرغ زده شده
🍳
easter egg
تخم مرغ رنگ کرده "ویژهی ایام عید"
🍳
egg cup
جا تخم مرغی
🍳
egg on ones face
شرمندگی در اثر اشتباه لپی
🍳
an egg with a double yolk
تخم دو زرده
🍳
fish egg
خاویار،اشپل،اشپیل
🍳
rotten egg
تخممرغ گندیده
🍳
whipped egg whites
سفیدهی تخممرغ زده شده
🍳
easter egg
تخم مرغ رنگ کرده "ویژهی ایام عید"
📒Terror in the Cemetery
I like to bet on anything that is exciting, so when my friends tried to tempt me with an offer, I took it. The idea was for me to spend a frigid December night in a cemetery, all alone. in order to win twenty dollars. Little did I realize that they would use dirty tricks to try to frighten me to abandon the cemetery and, therefore, lose my wager . My plan was to recline in front of a large grave, covered by a warm blanket, with a flashlight to help me cut through the dismal darkness. After midnight, I heard a wild shriek. I thought I saw the grave open and a corpse rise out of it. Although I was somewhat numb with fear. I tried to keep my senses. Using good judgment, I knew that no peril could come to me from that sinister figure. When I did not run in terror, my friends, who had decided to conceal themselves behind the nearby tombstones, came out and we all had a good laugh Those spirits that may inhabit a cemetery must have had a good laugh, too
وحشت در گورستان
دوست دارم روی هر چیزی که هیجان انگیز باشد شرط بندی کنم. از اینرو زمانیکه دوستانم تلاش کردند مرا با پیشنهادی وسوسه کنند آنرا پذیرفتم. پیشنهاد این بود که یک شب بسیار سرد ماه دسامبر را تک و تنها در قبرستانی سپری کنم تا بیست دلار برنده شوم. خیلی کم متوجه بودم که آنها از حقه های کثیفی استفاده خواهند کرد که مرا بترسانند گورستان را ترک کنم و در نتیجه شرطم را ببازم. نقشه ام این بود که جلوی قبر بزرگی زیر پتویی گرم و با چراغ قوه ای که تاریکی غم انگیز را پشت سر گذارم، دراز بکشم. پس از نیمه شب جیغ وحشیانه ای را شنیدم. فکر کردم که دیدم قبر باز شد و جسدی از آن بیرون آمد. گرچه تا حدی از ترس بی حس شده بودم اما سعی کردم حواسم را جمع کنم. با مراجعه به عقلم پی بردم که هیچ خطری نمی تواند از آن چهره پلید به سمت من بیاید. وقتیکه از ترس فرار نکردم دوستانم که تصمیم گرفته بودند خودشان را پشت سنگ قبرهای اطراف پنهان کنند بیرون آمدند و همگی کلی خندیدیم. لابد ارواحی هم که در آن گورستان سکونت داشتند حسابی خندیده اند.
I like to bet on anything that is exciting, so when my friends tried to tempt me with an offer, I took it. The idea was for me to spend a frigid December night in a cemetery, all alone. in order to win twenty dollars. Little did I realize that they would use dirty tricks to try to frighten me to abandon the cemetery and, therefore, lose my wager . My plan was to recline in front of a large grave, covered by a warm blanket, with a flashlight to help me cut through the dismal darkness. After midnight, I heard a wild shriek. I thought I saw the grave open and a corpse rise out of it. Although I was somewhat numb with fear. I tried to keep my senses. Using good judgment, I knew that no peril could come to me from that sinister figure. When I did not run in terror, my friends, who had decided to conceal themselves behind the nearby tombstones, came out and we all had a good laugh Those spirits that may inhabit a cemetery must have had a good laugh, too
وحشت در گورستان
دوست دارم روی هر چیزی که هیجان انگیز باشد شرط بندی کنم. از اینرو زمانیکه دوستانم تلاش کردند مرا با پیشنهادی وسوسه کنند آنرا پذیرفتم. پیشنهاد این بود که یک شب بسیار سرد ماه دسامبر را تک و تنها در قبرستانی سپری کنم تا بیست دلار برنده شوم. خیلی کم متوجه بودم که آنها از حقه های کثیفی استفاده خواهند کرد که مرا بترسانند گورستان را ترک کنم و در نتیجه شرطم را ببازم. نقشه ام این بود که جلوی قبر بزرگی زیر پتویی گرم و با چراغ قوه ای که تاریکی غم انگیز را پشت سر گذارم، دراز بکشم. پس از نیمه شب جیغ وحشیانه ای را شنیدم. فکر کردم که دیدم قبر باز شد و جسدی از آن بیرون آمد. گرچه تا حدی از ترس بی حس شده بودم اما سعی کردم حواسم را جمع کنم. با مراجعه به عقلم پی بردم که هیچ خطری نمی تواند از آن چهره پلید به سمت من بیاید. وقتیکه از ترس فرار نکردم دوستانم که تصمیم گرفته بودند خودشان را پشت سنگ قبرهای اطراف پنهان کنند بیرون آمدند و همگی کلی خندیدیم. لابد ارواحی هم که در آن گورستان سکونت داشتند حسابی خندیده اند.
🍀 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه
My brother, the Gentleman
The story of Sir Walter Raleigh who spread his cloak on the ground to keep Queen Elizabeth from thehardship of crossing a muddy puddle can qualify that nobleman for an award as a man of tact and good breeding.My brother Kenny, a bachelor with a keen interest in history, was impressed by that anecdote and thought he might demonstrate his excellent upbringing in a parallel situation.
Accordingly he decide to abandon his subway seat in favor of a woman standing nearby.
Although unaccustomed to such generous treatment, the young woman was pleased to accept Kenny's kind offer.However, her jealous boyfriend swore an oath under his breath because he thought my brother was flirting with his girlfriend.
I don't have any data on the number of young men who get into similar trouble as a result of a gallantgesture, but it's probably one in a thousand.Poor Kenny! He pointed to the now vacant seat.
برادرم این مرد محترم
داستان " سر والتر رالی" که شنل خود را روی زمین پهن کرد تا ملکه را از دشواری عبور از گودالی گل آلود دور نگه دارد می تواند این مرد شریف را بعنوان مردی با درایت و با تربیت شایسته پاداش کند.برادر مجردم "کنی" که علاقه شدیدی به تاریخ دارد تحت تاثیر این داستان قرار گرفت و فکر کرد که او هم می تواند در شرایط مشابهی تربیت عالی اش را نشان دهد.در نتیجه تصمیم گرفت در مترو صندلی اش را به نفع خانمی که کنارش ایستاده بود ترک کند.خانم جوان گر چه به چنین رفتار سخاوتمندانه ای عادت نداشت با خوشحالی پیشنهاد مهربانانه "کنی" را پذیرفت.اما دوست پسر حسود آن خانم زیر لب ناسزایی گفت زیرا فکر می کرد که برادرم دارد با دوست دخترش لاس می زند.در مورد تعداد افراد جوانی که در نتیجه چنین برخوردهای جوانمردانه ای دچار مشکلات مشابهی می شوند اطلاعی ندارم اما احتمال آن یک در هزار است.بیچاره "کنی" او حالا به صندلی اشاره کرد که خالی بود.
@irlanguages
My brother, the Gentleman
The story of Sir Walter Raleigh who spread his cloak on the ground to keep Queen Elizabeth from thehardship of crossing a muddy puddle can qualify that nobleman for an award as a man of tact and good breeding.My brother Kenny, a bachelor with a keen interest in history, was impressed by that anecdote and thought he might demonstrate his excellent upbringing in a parallel situation.
Accordingly he decide to abandon his subway seat in favor of a woman standing nearby.
Although unaccustomed to such generous treatment, the young woman was pleased to accept Kenny's kind offer.However, her jealous boyfriend swore an oath under his breath because he thought my brother was flirting with his girlfriend.
I don't have any data on the number of young men who get into similar trouble as a result of a gallantgesture, but it's probably one in a thousand.Poor Kenny! He pointed to the now vacant seat.
برادرم این مرد محترم
داستان " سر والتر رالی" که شنل خود را روی زمین پهن کرد تا ملکه را از دشواری عبور از گودالی گل آلود دور نگه دارد می تواند این مرد شریف را بعنوان مردی با درایت و با تربیت شایسته پاداش کند.برادر مجردم "کنی" که علاقه شدیدی به تاریخ دارد تحت تاثیر این داستان قرار گرفت و فکر کرد که او هم می تواند در شرایط مشابهی تربیت عالی اش را نشان دهد.در نتیجه تصمیم گرفت در مترو صندلی اش را به نفع خانمی که کنارش ایستاده بود ترک کند.خانم جوان گر چه به چنین رفتار سخاوتمندانه ای عادت نداشت با خوشحالی پیشنهاد مهربانانه "کنی" را پذیرفت.اما دوست پسر حسود آن خانم زیر لب ناسزایی گفت زیرا فکر می کرد که برادرم دارد با دوست دخترش لاس می زند.در مورد تعداد افراد جوانی که در نتیجه چنین برخوردهای جوانمردانه ای دچار مشکلات مشابهی می شوند اطلاعی ندارم اما احتمال آن یک در هزار است.بیچاره "کنی" او حالا به صندلی اشاره کرد که خالی بود.
@irlanguages
🅾 The Rooster, the Duck, and the Mermaids
🛑 A rooster and a duck were arguing so much over whether mermaids exist or not, that they decided to settle the matter once and for all , by searching the bottom of the sea.
They dived down, first seeing colourful fish, then medium-sized fish and large fish. Then they got so deep that they were in complete darkness and couldn’t see a thing.
This made them terribly scared, so they returned to the surface. The rooster was terrified and never wanted to return to the depths, but the duck encouraged him to keep trying. To calm the rooster, this time the duck took a flashlight . They dived down again to the darkness, and when they started getting scared, they switched the flashlight on.
When the darkness was lit up they saw that they were totally surrounded by mermaids.
The mermaids told them that they thought the rooster and the duck didn’t like them. The previous time the mermaids had been just about to invite their visitors to a big party, but the rooster and the duck had quickly left.
The mermaids were very happy to see that they had returned, though.
And thanks to their bravery and perseverance , the rooster and the duck became great friends with the mermaids.
🛑 یک خروس ویک اردک باهم بحثهای زیادی میکردند که آیا پری دریایی وجود داردیا خیر. اینقدر بحث کردند که دستآخر تصمیم گرفتند که موضوع رایکبار برای همیشه با رفتن به اعماق دریا حل کنند.
آنها به سمت پایین دریا شیرجه زدند و شنا کردند. اول ماهیهای رنگارنگ دیدند؛ سپس ماهیهایی با اندازههای متوسط دیدند؛ و سپس ماهیهای بزرگ دیدند. سپس آنقدری در اعماق دریا فرورفته بودند که در تاریکی کامل بودند و نمیتوانستند چیزی ببینند.
این موضوع آنها را بهشدت ترساند. برای همین به سطح زمین بازگشتند. خروس بسیار وحشتزده شده بود و نمیخواست که دیگر هیچوقت به اعماق دریا برگردد. اما اردک او را تشویق کرد که به تلاشش ادامه بدهد. و برای اینکه خروس را آرام کند، این بار اردک با خودشیک چراغ آورد. آنها باری دیگر به سمت تاریکی شنا کردند و وقتیکه احساس کردند که دارند میترسند، آنها چراغ را روشن کردند.
وقتیکه تاریکی روشن شد، آنها مشاهده کردند که کاملاً در میان تعدادی پری دریایی محاصرهشدهاند.
پریهای دریایی به آنها گفتند که فکر کرده بودند که خروس و اردک از آنها خوششان نیامده است. دفعهی قبلی پریهای دریایی نزدیک بود که بازدیدکنندگانشان را بهیک مهمانی دعوت کنند؛ اما خروس و اردک سریع صحنه را ترک کردند.
بااینحال، پریهای دریایی بسیار خوشحال بودند که آنها دوباره برگشتند. و با تشکر از شجاعت و استقامت خروس و اردک، آنها دوستان خیلی خوبی برای پریهای دریایی شدند.
@irlanguages
🛑 A rooster and a duck were arguing so much over whether mermaids exist or not, that they decided to settle the matter once and for all , by searching the bottom of the sea.
They dived down, first seeing colourful fish, then medium-sized fish and large fish. Then they got so deep that they were in complete darkness and couldn’t see a thing.
This made them terribly scared, so they returned to the surface. The rooster was terrified and never wanted to return to the depths, but the duck encouraged him to keep trying. To calm the rooster, this time the duck took a flashlight . They dived down again to the darkness, and when they started getting scared, they switched the flashlight on.
When the darkness was lit up they saw that they were totally surrounded by mermaids.
The mermaids told them that they thought the rooster and the duck didn’t like them. The previous time the mermaids had been just about to invite their visitors to a big party, but the rooster and the duck had quickly left.
The mermaids were very happy to see that they had returned, though.
And thanks to their bravery and perseverance , the rooster and the duck became great friends with the mermaids.
🛑 یک خروس ویک اردک باهم بحثهای زیادی میکردند که آیا پری دریایی وجود داردیا خیر. اینقدر بحث کردند که دستآخر تصمیم گرفتند که موضوع رایکبار برای همیشه با رفتن به اعماق دریا حل کنند.
آنها به سمت پایین دریا شیرجه زدند و شنا کردند. اول ماهیهای رنگارنگ دیدند؛ سپس ماهیهایی با اندازههای متوسط دیدند؛ و سپس ماهیهای بزرگ دیدند. سپس آنقدری در اعماق دریا فرورفته بودند که در تاریکی کامل بودند و نمیتوانستند چیزی ببینند.
این موضوع آنها را بهشدت ترساند. برای همین به سطح زمین بازگشتند. خروس بسیار وحشتزده شده بود و نمیخواست که دیگر هیچوقت به اعماق دریا برگردد. اما اردک او را تشویق کرد که به تلاشش ادامه بدهد. و برای اینکه خروس را آرام کند، این بار اردک با خودشیک چراغ آورد. آنها باری دیگر به سمت تاریکی شنا کردند و وقتیکه احساس کردند که دارند میترسند، آنها چراغ را روشن کردند.
وقتیکه تاریکی روشن شد، آنها مشاهده کردند که کاملاً در میان تعدادی پری دریایی محاصرهشدهاند.
پریهای دریایی به آنها گفتند که فکر کرده بودند که خروس و اردک از آنها خوششان نیامده است. دفعهی قبلی پریهای دریایی نزدیک بود که بازدیدکنندگانشان را بهیک مهمانی دعوت کنند؛ اما خروس و اردک سریع صحنه را ترک کردند.
بااینحال، پریهای دریایی بسیار خوشحال بودند که آنها دوباره برگشتند. و با تشکر از شجاعت و استقامت خروس و اردک، آنها دوستان خیلی خوبی برای پریهای دریایی شدند.
@irlanguages
سوالاتی در خصوص مسافرت
🔹Could you tell me the times of trains (train times) to London, please?
🔹قطار لندن ساعت چند حرکت می کند؟
🔹How long does it take to get there?
🔹چند ساعت طول می کشد تا به اونجا برسیم؟
🔹Is there a buffet service on the train?
🔹قطار بوفه تغذیه دارد؟
🔹Excuse me, is this the right train for London?
🔹ببخشید، قطار لندن همین است؟
🔹Excuse me, is this seat free (taken)?
🔹ببخشید، این صندلی مال کسی است؟
🔹What time is the last bus back?
🔹آخرین اتوبوس چه ساعتی باز می گردد؟
🔹Excuse me, could you tell me where the tourist information office is?
🔹ببخشید، ممکنه بگید مرکز اطلاعات جهانگردی کجاست؟
🔹I'm afraid I can't help you. I’m stranger here myself
🔹متاسفم، نمی تونم کمکتون کنم من خودم اینجا غریبم.
🔹Excuse me, are there any public restrooms near here?
🔹ببخشید، این اطراف دستشویی عمومی نیست؟
🔹Could you recommend a reasonably priced hotel or bef and breakfast?
🔹ممکنه یه هتل با قیمت مناسب و یا یه هتل با صبحانه به من معرفی کنید؟
🔹How far is the hotel from here?
🔹فاصله هتل تا اینجا چقدر است؟
🔹Could you give me direction, please?
🔹ممکنه مسیر را به من نشان بدید؟
🔹Could you write it down for me, please?
🔹ممکنه برام رو کاغذ بنویسید؟
🔹I would like to make a reservation, please.
🔹می خواستم یه اتاق رزرو کنم.
🔹I would like a single room for two nights, please.
🔹لطفاً یه اتاق یه تخته برای دو شب بدهید.
🔹I would like a double room with bathroom, please!
🔹لطفاً یه اتاق با تخت دو نفره با حمام بدهید.
🔹I would like a twin-bedded room with a shower, please.
🔹لطفاً یه اتاق با دو تخت و حمام بدهید.
🔹Do you have a room with a/the view of the sea?
🔹اتاقی با منظره دریا دارید؟
🔹Does the price include breakfast?
🔹برای صبحونه باید پول جداگانه بدهیم؟
🔹How much is full board?
🔹سرو کامل غذا چقدر می شه؟
🔹Hello, I have a reservation. The name is M. Q. Goulafshani.
🔹سلام، اتاقی به نام ام. کیو. گل افشانی رزرو کردم.
@irlanguages
🔹Could you tell me the times of trains (train times) to London, please?
🔹قطار لندن ساعت چند حرکت می کند؟
🔹How long does it take to get there?
🔹چند ساعت طول می کشد تا به اونجا برسیم؟
🔹Is there a buffet service on the train?
🔹قطار بوفه تغذیه دارد؟
🔹Excuse me, is this the right train for London?
🔹ببخشید، قطار لندن همین است؟
🔹Excuse me, is this seat free (taken)?
🔹ببخشید، این صندلی مال کسی است؟
🔹What time is the last bus back?
🔹آخرین اتوبوس چه ساعتی باز می گردد؟
🔹Excuse me, could you tell me where the tourist information office is?
🔹ببخشید، ممکنه بگید مرکز اطلاعات جهانگردی کجاست؟
🔹I'm afraid I can't help you. I’m stranger here myself
🔹متاسفم، نمی تونم کمکتون کنم من خودم اینجا غریبم.
🔹Excuse me, are there any public restrooms near here?
🔹ببخشید، این اطراف دستشویی عمومی نیست؟
🔹Could you recommend a reasonably priced hotel or bef and breakfast?
🔹ممکنه یه هتل با قیمت مناسب و یا یه هتل با صبحانه به من معرفی کنید؟
🔹How far is the hotel from here?
🔹فاصله هتل تا اینجا چقدر است؟
🔹Could you give me direction, please?
🔹ممکنه مسیر را به من نشان بدید؟
🔹Could you write it down for me, please?
🔹ممکنه برام رو کاغذ بنویسید؟
🔹I would like to make a reservation, please.
🔹می خواستم یه اتاق رزرو کنم.
🔹I would like a single room for two nights, please.
🔹لطفاً یه اتاق یه تخته برای دو شب بدهید.
🔹I would like a double room with bathroom, please!
🔹لطفاً یه اتاق با تخت دو نفره با حمام بدهید.
🔹I would like a twin-bedded room with a shower, please.
🔹لطفاً یه اتاق با دو تخت و حمام بدهید.
🔹Do you have a room with a/the view of the sea?
🔹اتاقی با منظره دریا دارید؟
🔹Does the price include breakfast?
🔹برای صبحونه باید پول جداگانه بدهیم؟
🔹How much is full board?
🔹سرو کامل غذا چقدر می شه؟
🔹Hello, I have a reservation. The name is M. Q. Goulafshani.
🔹سلام، اتاقی به نام ام. کیو. گل افشانی رزرو کردم.
@irlanguages
🌹پسوند ant : نشان دهنده فاعل آن فعل میباشد. مانند: 👇👇
🍏Inhabitant=ساکن، سکونت کننده
🌰contestant= مسابقه دهنده، ستیزه جو
🌻informant= اطلاع رسان، آگاهی دهنده
🌺participant= شرکت کننده، همکاری کننده
🍀lubricant= روان کننده
🌹پسوند let : به معنای " کوچک ؛ بی اهمیت " است. مانند:👇👇
🍏Booklet= کتابچه
❤️leaflet= برگه کوچک
☘starlet= ستاره کوچک
🍄piglet= بچه خوک
🌹پسوند ism : در معنای سبک فکری؛ بکار میرود. مانند: 👇👇
❤️Idealism= ایده آل گرایی
🍏impressionism=مکتب تجسم
🌷fanaticism= تعصب گرایی، کوته فکری
🌻racism= نزادپرستی
@irlanguages
🍏Inhabitant=ساکن، سکونت کننده
🌰contestant= مسابقه دهنده، ستیزه جو
🌻informant= اطلاع رسان، آگاهی دهنده
🌺participant= شرکت کننده، همکاری کننده
🍀lubricant= روان کننده
🌹پسوند let : به معنای " کوچک ؛ بی اهمیت " است. مانند:👇👇
🍏Booklet= کتابچه
❤️leaflet= برگه کوچک
☘starlet= ستاره کوچک
🍄piglet= بچه خوک
🌹پسوند ism : در معنای سبک فکری؛ بکار میرود. مانند: 👇👇
❤️Idealism= ایده آل گرایی
🍏impressionism=مکتب تجسم
🌷fanaticism= تعصب گرایی، کوته فکری
🌻racism= نزادپرستی
@irlanguages
📚Gulliver's Travels
Jonathan Swift tried to show the smallness of people
by writing the biography of Dr. Lemuel
Gulliver. In one of his strangest adventures,
Gulliver was shipwrecked. Drenched and weary,*
he fell asleep on the shore. In the morning, he
found himself tied to pegs in the ground, and
swarming over him were hundreds of little people
six inches high.
After a time he was allowed to stand, though he
began to wobble from being bound so long. He
was then marched through the streets, naturally
causing a tumult wherever he went. Even the
palace was not big enough for him to enter, nor
could he kneel before the king and queen. But he
did show his respect for them in another way.
The king was dejected because he feared an
invasion of Lilli put by Blefuscu, the enemy across
the ocean. The reason for the war between the two tiny peoples would seem small and foolish to us.
The rebels of Blefuscu were originally Lilliputians
who would not abide* by the royal decision to
crack their eggs on the small end instead of on the
larger end. Gulliver, obedient to the king's command,
waded out into the water when the tide
receded, and sticking a little iron hook into each
of fifty warships, he pulled the entire enemy fleet
to Lilliput. Gulliver later escaped from Lilliput
when he realized the tiny king was really a tyrant
with no charity in his heart.
Oddly enough, the verdict of generations of
readers has taken no heed* of the author's
intention in Gulliver)s Travels. Instead, while
Lilliputians are still the symbol* of small, narrow-
minded people, Swift's savage attack upon
humankind has become one of the best-loved
children's classics.
سفر های گالیور
جاناتان سویفت تلاش کرد با نوشتن زندگینامه ی دکتر لموئل گالیور کوچکی انسانها را نشان دهد. گالیور در یکی از عجیب ترین ماجراهایش دچار کشتی شکستگی شد. خسته و خیس روی ساحل خوابش برد. صبح روز بعد خود را در حالی یافت که میخ های زمین بسته شده است و صدها انسان کوچک با شش اینچ قد بالای سر او ازدحام کرده اند.
پس از مدتی به او اجازه داده شد که بایستد, گرچه از اینکه برای مدتی طولانی بسته شده بود تلوتلو می خورد. سپس از میان خیابانها عبور داده شد و طبعا هر جا که می رفت بلوا و غوغا ایجاد می کرد. حتی برای او کاخ نیز به اندازه ی کافی بزرگ نبود که وارد شود و نیز نمی توانست در برابر شاه و ملکه زانو بزند. اما به شیوه ی دیگری احترامش را برای آنها نشان می داد.
شاه غمگین و ناراحت بود برای اینکه از حمله بلفسکو دشمن طرفت دیگر اقیانوس, به لیلی پوت هراس راشت. دلیل جنگ بین دو ملت کوچک برای ما احمقانه و کم اهمیت بنظر می رسد. شورشیان بلفسکو در اصل لیلی پوتی هایی بودند که از تصمیم پادشاه اطاعت نمی کردند که تخم مرغ هایشان را بجای شکستن از سر بزرگ از سر کوچک بشکنند. گالیور که مطیع فرمان پادشاه بود وقتیکه جزرو مد بر می گشت خودش را به آب انداخت و قلاب آهنی کوچکی را به هر یک از پنجاه کشتی جنگی وصل کرد و سپس تمام ناوگان دشمن را به لیلی پوت کشاند. بعدها که گالیور پی برد حاکم کوچک در واقع حاکم ظالمی است که هیچ رحمی به دل ندارد از لیلی پوت گریخت.
عجیب اینجاست که قضاوت نسل ها خواننده به نیت مولف در سفرهای گالیور هیچ توجهی نکرده است. در عوض گرچه لیلی پوتی ها هنوز نماد انسانهای کوچک و کوته فکر هستند. حمله وحشیانه جاناتان سویفت به بشریت یکی از دوست داشتنی ترین آثار کلاسیک شده است.
@irlanguages
Jonathan Swift tried to show the smallness of people
by writing the biography of Dr. Lemuel
Gulliver. In one of his strangest adventures,
Gulliver was shipwrecked. Drenched and weary,*
he fell asleep on the shore. In the morning, he
found himself tied to pegs in the ground, and
swarming over him were hundreds of little people
six inches high.
After a time he was allowed to stand, though he
began to wobble from being bound so long. He
was then marched through the streets, naturally
causing a tumult wherever he went. Even the
palace was not big enough for him to enter, nor
could he kneel before the king and queen. But he
did show his respect for them in another way.
The king was dejected because he feared an
invasion of Lilli put by Blefuscu, the enemy across
the ocean. The reason for the war between the two tiny peoples would seem small and foolish to us.
The rebels of Blefuscu were originally Lilliputians
who would not abide* by the royal decision to
crack their eggs on the small end instead of on the
larger end. Gulliver, obedient to the king's command,
waded out into the water when the tide
receded, and sticking a little iron hook into each
of fifty warships, he pulled the entire enemy fleet
to Lilliput. Gulliver later escaped from Lilliput
when he realized the tiny king was really a tyrant
with no charity in his heart.
Oddly enough, the verdict of generations of
readers has taken no heed* of the author's
intention in Gulliver)s Travels. Instead, while
Lilliputians are still the symbol* of small, narrow-
minded people, Swift's savage attack upon
humankind has become one of the best-loved
children's classics.
سفر های گالیور
جاناتان سویفت تلاش کرد با نوشتن زندگینامه ی دکتر لموئل گالیور کوچکی انسانها را نشان دهد. گالیور در یکی از عجیب ترین ماجراهایش دچار کشتی شکستگی شد. خسته و خیس روی ساحل خوابش برد. صبح روز بعد خود را در حالی یافت که میخ های زمین بسته شده است و صدها انسان کوچک با شش اینچ قد بالای سر او ازدحام کرده اند.
پس از مدتی به او اجازه داده شد که بایستد, گرچه از اینکه برای مدتی طولانی بسته شده بود تلوتلو می خورد. سپس از میان خیابانها عبور داده شد و طبعا هر جا که می رفت بلوا و غوغا ایجاد می کرد. حتی برای او کاخ نیز به اندازه ی کافی بزرگ نبود که وارد شود و نیز نمی توانست در برابر شاه و ملکه زانو بزند. اما به شیوه ی دیگری احترامش را برای آنها نشان می داد.
شاه غمگین و ناراحت بود برای اینکه از حمله بلفسکو دشمن طرفت دیگر اقیانوس, به لیلی پوت هراس راشت. دلیل جنگ بین دو ملت کوچک برای ما احمقانه و کم اهمیت بنظر می رسد. شورشیان بلفسکو در اصل لیلی پوتی هایی بودند که از تصمیم پادشاه اطاعت نمی کردند که تخم مرغ هایشان را بجای شکستن از سر بزرگ از سر کوچک بشکنند. گالیور که مطیع فرمان پادشاه بود وقتیکه جزرو مد بر می گشت خودش را به آب انداخت و قلاب آهنی کوچکی را به هر یک از پنجاه کشتی جنگی وصل کرد و سپس تمام ناوگان دشمن را به لیلی پوت کشاند. بعدها که گالیور پی برد حاکم کوچک در واقع حاکم ظالمی است که هیچ رحمی به دل ندارد از لیلی پوت گریخت.
عجیب اینجاست که قضاوت نسل ها خواننده به نیت مولف در سفرهای گالیور هیچ توجهی نکرده است. در عوض گرچه لیلی پوتی ها هنوز نماد انسانهای کوچک و کوته فکر هستند. حمله وحشیانه جاناتان سویفت به بشریت یکی از دوست داشتنی ترین آثار کلاسیک شده است.
@irlanguages
📚Roast Beef on Rye
A little digging will unearth the roots of our language
and habits. For instance, our word "sandwich"
is derived from the Earl of Sandwich, who
lived in the time of George Ill. This gentleman
would not depart from the gambling table for
hours on end. If his play happened to coincide
with dinner, he would cancel his regular meal and
order a slice of meat to be served to him between
two pieces of bread. The biography* of the Earl
claims that we are his debtors for his discovery of
the sandwich. Charles Dickens later used the
phrase "sandwich man" to describe someone who
walks about with a clearly legible message on
placards hung on his chest and back.
An example of a superstition is the fear of walking
under a ladder. This must have been a contagious
fear for it seems to have started with the ancient
belief that spirits lived in trees or wood. "Knocking
on wood" was a way of calling up the friendly spirit
to protect one from harm. Today a member of the
clergy might sneer* at this custom, expecting that by
this time such superstitions would have receded*
into the past with witches and ghosts.
Another expression, "giving someone the cold
shoulder," has been traced to the Middle Ages,
when a host would serve his guests a cold shoulder
of mutton or beef instead of the customary
hot food. This was a transparent attempt to show
the guest he was no longer welcome. The host had
thus found a more charitable* yet effective way of
expressing his feelings without using a scalding
remark.
گوشت بریان با نان چاودار
کمی کاوش, ریشه های زبان و عادات ما را آشکار ساخت. مثلا واژه ی ساندویچ از کنت ساندویچ که در زمان سوم می زیست مشتق شده است. این اشراف زاده میز قمار خود را تا پایان بازی برای ساعتها ترک نمی کرد. اگر تصادفا بازی اش با شام همزمان می شد, غذای معمولی اش را لغو می کرد و شفارش تکه گوشتی را می داد که بین دو قطعه نان گذاشته شده بود. زندگینامه ی کنت نشان می دهد که کشف ساندویچ را مدیون او هستیم. بعدها چارلز دیکنز از عبارت مرد ساندویچی برای توصیف کسی استفاده کرد که با پیامی خوانا روی پلاکاردی که به سینه و پشتش آویزان شده است, به هر سو حرکت می کند.
ترس از راه رفتن زیر یک نردبان نمونه ای از خرافات است. این ترس یحتما مسری بوده است زیرا با این باور کهن که ارواح در درختان یا چوب زندگی می کنند شروع شده است, ضربه زدن به چوب یک راه فراخواندن روح مهربان برای حفاظت شخص از اسیب بود. امروزه روحانیون ممکن است این رسم را مورد تمسخر قرار دهند و انتظار دارند که چنین خرافاتی باید تا به حال به حمراه عجوزه ها و جادوگران به گذشته باز گشته باشند.
اصطلاح دیگر یعنی به کسی غذای سرد دادن ریشه اش به وسطی باز می گردد که میزبان, مهمانان خود را بجای غذای گرم مرسوم با گوشت گوسفند و گاو پذیرایی می کرد. این کار تلاشی بود آشکار تا به مهمان نشان دهد که دیگر عزیز نیست. میزبان از این طریق بدون استفاده از کلمات تند, راحی مهربانانه تر و در عین حال موثر برای بیان احساساتش پیدا کرده بود.
@irlanguages
A little digging will unearth the roots of our language
and habits. For instance, our word "sandwich"
is derived from the Earl of Sandwich, who
lived in the time of George Ill. This gentleman
would not depart from the gambling table for
hours on end. If his play happened to coincide
with dinner, he would cancel his regular meal and
order a slice of meat to be served to him between
two pieces of bread. The biography* of the Earl
claims that we are his debtors for his discovery of
the sandwich. Charles Dickens later used the
phrase "sandwich man" to describe someone who
walks about with a clearly legible message on
placards hung on his chest and back.
An example of a superstition is the fear of walking
under a ladder. This must have been a contagious
fear for it seems to have started with the ancient
belief that spirits lived in trees or wood. "Knocking
on wood" was a way of calling up the friendly spirit
to protect one from harm. Today a member of the
clergy might sneer* at this custom, expecting that by
this time such superstitions would have receded*
into the past with witches and ghosts.
Another expression, "giving someone the cold
shoulder," has been traced to the Middle Ages,
when a host would serve his guests a cold shoulder
of mutton or beef instead of the customary
hot food. This was a transparent attempt to show
the guest he was no longer welcome. The host had
thus found a more charitable* yet effective way of
expressing his feelings without using a scalding
remark.
گوشت بریان با نان چاودار
کمی کاوش, ریشه های زبان و عادات ما را آشکار ساخت. مثلا واژه ی ساندویچ از کنت ساندویچ که در زمان سوم می زیست مشتق شده است. این اشراف زاده میز قمار خود را تا پایان بازی برای ساعتها ترک نمی کرد. اگر تصادفا بازی اش با شام همزمان می شد, غذای معمولی اش را لغو می کرد و شفارش تکه گوشتی را می داد که بین دو قطعه نان گذاشته شده بود. زندگینامه ی کنت نشان می دهد که کشف ساندویچ را مدیون او هستیم. بعدها چارلز دیکنز از عبارت مرد ساندویچی برای توصیف کسی استفاده کرد که با پیامی خوانا روی پلاکاردی که به سینه و پشتش آویزان شده است, به هر سو حرکت می کند.
ترس از راه رفتن زیر یک نردبان نمونه ای از خرافات است. این ترس یحتما مسری بوده است زیرا با این باور کهن که ارواح در درختان یا چوب زندگی می کنند شروع شده است, ضربه زدن به چوب یک راه فراخواندن روح مهربان برای حفاظت شخص از اسیب بود. امروزه روحانیون ممکن است این رسم را مورد تمسخر قرار دهند و انتظار دارند که چنین خرافاتی باید تا به حال به حمراه عجوزه ها و جادوگران به گذشته باز گشته باشند.
اصطلاح دیگر یعنی به کسی غذای سرد دادن ریشه اش به وسطی باز می گردد که میزبان, مهمانان خود را بجای غذای گرم مرسوم با گوشت گوسفند و گاو پذیرایی می کرد. این کار تلاشی بود آشکار تا به مهمان نشان دهد که دیگر عزیز نیست. میزبان از این طریق بدون استفاده از کلمات تند, راحی مهربانانه تر و در عین حال موثر برای بیان احساساتش پیدا کرده بود.
@irlanguages
🅰تفاوت بین must و have to🅰
🌷برای بیان ساده بین تفاوت اصلی must و have to باید بگیم که:
❇️ Must
👤در جملاتی از must استفاده میکنیم که به عقیده ی خود گوینده یا فاعل، اون کار یا عمل مربوطه ضرورت داره.
🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹
✅مثال 1)
👨🎤I must buy flowers for my mother. ( it's her birthday and I decided to do that )
👩🎤من باید برای مادرم گل بخرم. ( تولدشه و تصمیم دارم اینکارو کنم )
✅مثال 2)
🌳I must stop smoking.
🌷باید سیگار رو ترک کنم. (این مورد هم بخاطر سلامتی یا هر دلیل دیگه ای، قطعا تصمیم خود گوینده بوده.)
🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹
❇️Have to
اما زمانی از have to استفاده میکنیم که شخصی غیر از فاعل یا گوینده در مورد لزوم یا ضرورت اون کار تصمیم گرفته.
✅مثال 1)
🔰I have to buy flowers for my mother in law. ( it's not my decision. My husband asked me to do it )
من باید برای مادر شوهرم گل بخرم. (این تصمیمم نیست. شوهرم ازم خواست تا انجام بدم.)
⚫️🔴🔵⚪️⚫️🔴🔵🔛
✅مثال 2
🔰If you're in the army, you have to get your hair cut.
🔥اگه میخوای به ارتش ملحق بشی( یا مثلا بری سربازی)، باید موهاتو کوتاه کنی. (تو این مورد هم، اون فردی که میخواد بره سربازی نبوده که درمورد ضرورت و لزوم این کار تصمیم گرفته
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@irlanguages
🌷برای بیان ساده بین تفاوت اصلی must و have to باید بگیم که:
❇️ Must
👤در جملاتی از must استفاده میکنیم که به عقیده ی خود گوینده یا فاعل، اون کار یا عمل مربوطه ضرورت داره.
🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹
✅مثال 1)
👨🎤I must buy flowers for my mother. ( it's her birthday and I decided to do that )
👩🎤من باید برای مادرم گل بخرم. ( تولدشه و تصمیم دارم اینکارو کنم )
✅مثال 2)
🌳I must stop smoking.
🌷باید سیگار رو ترک کنم. (این مورد هم بخاطر سلامتی یا هر دلیل دیگه ای، قطعا تصمیم خود گوینده بوده.)
🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹🌳🌹
❇️Have to
اما زمانی از have to استفاده میکنیم که شخصی غیر از فاعل یا گوینده در مورد لزوم یا ضرورت اون کار تصمیم گرفته.
✅مثال 1)
🔰I have to buy flowers for my mother in law. ( it's not my decision. My husband asked me to do it )
من باید برای مادر شوهرم گل بخرم. (این تصمیمم نیست. شوهرم ازم خواست تا انجام بدم.)
⚫️🔴🔵⚪️⚫️🔴🔵🔛
✅مثال 2
🔰If you're in the army, you have to get your hair cut.
🔥اگه میخوای به ارتش ملحق بشی( یا مثلا بری سربازی)، باید موهاتو کوتاه کنی. (تو این مورد هم، اون فردی که میخواد بره سربازی نبوده که درمورد ضرورت و لزوم این کار تصمیم گرفته
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@irlanguages