Hossein_jannati
12.5K subscribers
454 photos
64 videos
13 files
98 links
حسین جنتی_غزلسرا

{یک‌جهان نُقصان به یک ارزن‌کمال آمیخته}
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
بادا که از ضمیمه بشوییم نامتان!
جور است بر جریده ی عالَم دوامتان!
یک یک به آزمون و خطا گشته ایم و نیست،
یک قولِ راست در سخنِ خاص و عامتان!
مامومتان اگرچه که دزد است و فربه است،
هرگز گمانِ بد نبرم بر امامتان!
آن تحفه ای که روزِ جزا پیش می رود،
آبِ حلالِ ماست زِ نانِ حرامتان!
پیغمبرانِ گنگِ سخن های کیستید؟!
تا سر درآوریم مگر از پیامتان!
گفتید: ما کسانِ خداییم در زمین...
ای ناکسان! خداست شبیهِ کدامتان؟!
روزی که بغضِ ما سرِ اندوه واکُند،
با سیلِ اشکِ ما چه کُند خشتِ خامتان؟!

#حسین_جنتی
@h_jannati
.
.
از کِشتِ پدر، زحمتِ بسیار در آمد...
او شوقِ ثمر داشت ولی دار در آمد!

دردا که اگر تخمِ در و پنجره کِشتیم،
دیوانه شد آن دانه و دیوار در آمد!

«یک‌صفحه» غلط داشت کتابِ شبِ پیشین،
شیرازه پریشان‌شد و طومار در آمد!

با نیزه نشستند چنان بر سرِ مُصحف،
کز لفظِ روان، معنیِ دشوار در آمد!

امروز همه اهلِ نَفَس مُنکِرِ عطرند...
از بس لجن از کلبه‌ی عطار در آمد!

گفتی که در این دایره‌ی بی‌ در و پیکر،
از خَلق، چرا کافر و دیندار در آمد؟!

فرقِ بشر این است که با بوسه‌ی ابلیس،
از دوشِ یکی دار، یکی مار در آمد!


#حسین_جنتی
#تازه

@h_jannati
.
.


به تُندی گفت: می‌مانیم! گفتیمش: مزن! لاف است!
کلاهِ آهنین افتاد... این، یک‌مُشت الیاف است...
از آن خون‌ها که بر فرشِ خیابان ریخت دانستم،
دهانِ هرزه‌تیغان چون حسابِ لوطیان صاف است!
تو را دستِ قضا از لانه کج‌کج می‌کشد بیرون...
کمینگاهِ تو گیرم راست، چاکِ قله‌ی قاف است!
پریشان کرده بودی خَلق را چون برگِ بی‌دفتر
ندانستی که سودایِ شرف اینگونه صحاف است!
تو را نفرین نخواهم کرد چون پیرانِ ظالم را
زِ روی طبع، چرخِ چاره‌اندیشی کفن‌باف است!


#حسین_جنتی
#تازه
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
نه همین است که در مُلکِ تو جایی دارم
مژده ای سفله! که انسانم و رایی دارم!

کوهم ای شیخ! چو برخیزی و یک «هو» بکشی،
پاسخِ «هوی» تو ناخواسته «هایی» دارم!

من از آن قوم نی‌ام تا تو بگویی: خاموش!
غیرتم بانگ برآرَد که صدایی دارم...

من ازین فرقه نی‌ام تا تو خدایش باشی
آدمیزاده‌ام از پیش خدایی دارم...

خوشدل از آنی ای شیخ! که تختی داری...
غافل از اینی ای‌تخت! که پایی دارم!

گفت فرعون که: از هرچه‌جهان چیست تورا؟
گفت موسی که: گریبان و عصایی دارم!

#حسین_جنتی
#تازه
#رفراندوم
.
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
زرد زردم، قسمت من از بهار این گونه است
غم نباید خورد کار روزگار این گونه است
بارها در راه دریا بر زمین افتاده ام،
آری آری دیده ام من، آبشار اینگونه است!
دست بر دل می گذاری، ناله از سر می رود،
در میان عاشقان حال سه تار این گونه است!
آه ای رویای باد آورده می بازم تو را،
عاقبت امروز یا فردا، قمار این گونه است
گیج گیجم، منگ منگم، راه را گم کرده ام
حالت سیاره های بی مدار این گونه است!
سرد و سنگینم، پر از آثار اشک و گرد و خاک،
ای ز حالم بی خبر، سنگ مزار این گونه است!
هر دم از بادی به دامانی پناه آورده ام،
دامن از من وامکش، آری غبار این گونه است!

#حسین_جنتی
#از_مجموعه_غزل_ن

.
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
از وحشتِ تنهاکُشِ طهران به خراسان...
گشتیم پناهنده هراسان به خراسان!
بر پوستِ آهوی خُتن نامه نوشتیم:
از ماهیِ ترسیده ی عُمان به خراسان!
یک سطر از آن قصه ی انگشتر و دیو است...
با گریه فرستاده سلیمان به خراسان!
یک سطر از آن وسعتِ سرگشتگیِ نوح،
در حیرتِ بی ساحلِ توفان به خراسان!
سطرِ دگرش عرضِ پریشانیِ طفلی،
در ظلمتِ چاهی ست زِ کنعان به خراسان!
از آهِ جگرسوز برآورده ام ابری،
تا شِکوِه بَرَد محملِ باران به خراسان...
ابری نه! که بُغضی ست فروخورده تر از خون،
از خونِ شهیدانِ خیابان به خراسان!
بگذار کنم چاک گریبانِ قلم را...
تا ناله رَوَد یکسره عریان به خراسان!
زین جُور که سلطان کُنَد امروز ملولیم...
تا چند کُنَد حوصله سلطان به خراسان؟!
تا باز مگر بیرقی از خُفیه در آید،
چون رود زند جانبِ طغیان به خراسان!
وآنگاه قلم در کفِ من چامه نگارد
گویی که به حرف آمده حَسّان به خراسان!
تا هیچ دلِ صاف، رضا نیست زِ مامون،
تا در تنِ یک مور بُوَد جان به خراسان،
تا در کفِ آن دیوِ سیه نقص توان دید،
هرگز نرسد پنجه ی نُقصان به خراسان!
.
.
.
#حسین_جنتی
.
@h_jannati
Ma Khasteim
Mohammad Beigi
کشتی به گل نشسته به معنای واقعی...

خواننده و آهنگساز: #محمد_بیگی
کلام: #حسین_جنتی
تنظیم: #مازیار_رشتی_پور
میکس و مستر: #فرشاد_پاسدار
کاور آرت: #کسرا_حیدری_زاده

@mohammadbeigiart
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.

سیاهپوشِ که‌ای؟! آن‌که سربلند گذشت؟!
چراغِ نیزه شد از این جهانِ گَند گذشت؟!
سیاهپوشِ که‌ای؟! آن‌که چون غزالِ جسور،
به‌تاخت از وسطِ حلقه‌ی کمند گذشت؟!
پیاده مانده‌ای و ناله می‌زنی او را،
که تند و تیز، ازین فتنه با سمند گذشت؟!
خمود و لِه شده زیرِ گرانیِ بازار،
گریستی به کسی که "نگفته چند" گذشت؟!
تو چون مگس به سرِ خویشتن بکوب که او،
"عسل‌پسند" زِ سودای "حبه‌قند" گذشت!
اسیرِ خِفّتِ خود باش زیرِ یوغِ ستم،
که آن رهاییِ مطلق زِ هرچه بند گذشت....
#حسین_جنتی
#محرم
@h_jannati
.
.
چو می‌کُنم به غزل‌های گرم، مدهوشش...
فروتنانه فرو می‌روم در آغوشش!
پیمبرِ تواَم ای عشق! بی عبا و کتاب...
چه قصه‌ها که نمی‌گویم از تو در گوشش!
غمِ زمانه برون می‌جهد چو دود از بام
چو دست می‌بَرَم آهسته در بر و دوشش..
هزار نیشِ جهان را هزارگونه دواست،
لبی که می‌نهم آرام بر لبِ نوشش!
چه سایه روشنی از شوق گسترانیده‌ست،
چراغِ روشنِ چشمشش... لبانِ خاموشش...
مرا چو خواجه زِ باغ و چمن فراغت داد،
صفای دامنِ دنباله‌دارِ گلپوشش!
.
#حسین_جنتی
#تازه
#عشق
.



@h_jannati
.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
جهان، آبستنِ دیو است... هر اِشکم چهل عنتر!
دریغ از یک سلیمان در رَحِم... یک حلقه انگشتر...
به سعیِ دیده نتوان جُست، راهِ راست را زیراک،
میانِ حق و باطل اختلافی نیست در منظر!
خلایق، بنده‌ی چشمند، عیبی نیست، درد اینجاست؛
که نشناسند اهلِ فضل، موسی را زِ جادوگر...
غبارِ نعلِ فرعون است... می‌گویند: اینک ابر!
سراسر پشتِ‌سر دیوار... می‌گویند: آنک دَر!
ابوسفیان چنان در خطبه می‌گرید که پنداری،
محمد رفته بعد از قصه‌ی معراج بر منبر!
ورم کرده‌ست خیکِ شیخ و می‌گوید: به اذنِ حق،
مجدد حاملِ عیسی شدم! البته بی‌مادر!
چهل قرن است قرآن بر سرِ نیزه‌ست و می‌بینم،
که در آونگِ عمروعاص حیراننند مُشتی خر!
زبان در کام و شوقِ ذوالفقارش در نیام آوخ!
تماشا می‌کند این زیر و رو را با غضب حیدر...
ازین مصحف گشودن‌های بی‌حاصل گریزانم...
که قاری لالِ مادرزاد و جمله اهلِ مسجد کَر!
دُکانِ کاوه تعطیل است از بس مشتری جوشد،
در این بازارِ حیرت در میانِ پای اسکندر!
.
.
#حسین_جنتی
#روزگار
.
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
.
اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!
وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!
گرفتم اینکه دری هست و کوبه‌ای دارد...
در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!
کفن‌کِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،
دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!
شرابِ خُلَّرِ شیراز داده‌ام از دست...
خبر زِ خمره‌ی گیراتری نباشد چه؟!
چنین که زحمتِ پرهیز بُرده‌ام اینجا،
به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!
بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟
در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟!
.
#حسین_جنتی
@h_jannati
.
تازه مسلمانان و کاسه‌های داغ‌تر از آش بشنوند و بخوانند:

می‎شکافد لبِ مرا سخنم!
ذوالفقارِ علی‎ست در دهنم!
مصلحت در زبان‌‎درازی نیست...
ذوالفقارِ علی‎ست، بازی نیست!
لاجرم جز علی نمی‎دانم...
جز علی را ولی نمی‎دانم...
آنچنانم که مادرم می‎خواست
خاکِ نعلینِ حیدرم می‎خواست!
فقر و بی دست و پایی‎ام مَنِگَر...
شیعه‎ی مرتضی سر است و جگر!
سر، که بار است، بر زمین بادا
جگری مانده، آتشین بادا!
جگری غربتِ قرون با او
هفت دریای واژگون با او!
جگری هفت شیرِ نر در وی!
هر یکی هفت‎مَن جگر در وی!
جگری داغ پُشتِ داغ زده...
ریشخندی به چلچراغ زده!
جگری اینچنین به هول و وَلا،
جگرِ حمزه، سیدالشهدا!
این جگر، جا برای سَر نگذاشت!
میلِ سَر داشتم، جگر نگذاشت!
از همان کودکی سَرَم پَر داشت...
تیغ را کودکانه باور داشت...
تیغ از دور دلبری می‌‎کرد،
سَر به گهواره سَرسَری می‎کرد!
چه سَری؟ رازدارِ ساغرها...
چه سَری؟ سرشناسِ خنجرها!
چه سَری؟ شب، گرسنه رفته به خواب...
چه سَری؟ دشمنِ دروغ و نقاب...
سرِ از غصه ناله بُرده به چاه!
سرِ نادیده مِهرِ شال و کلاه...
خود، مرا جای و جامه اطلس نیست،
اینچنینم که باکم از کس نیست!
با سخندان، سخنوری کردن،
نیست کمتر زِ عنتری کردن!
با غلامِ علی درشت مشو!
پشه‎ای! پاچه‎گیرِ مُشت مشو!
خوش ندارم به خنده فوت کنم،
تا که چون کاه زیر و روت کنم...
.
.
#حسین_جنتی



@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
مسلمانانم از بی‌مایگی کافر می‌انگارند...
خداناباورانم پورِ پیغمبر می‌انگارند!
به رفعِ تشنگی لب می‌گذارم بر لبی گاهی،
یکی صهبای کوثر، وآن‌یکی ساغر می‌انگارند!
اگر دَر می‌گشایم فرقه‌ای دیوار می‌بینند...
وگر دیوار بگذارم گروهی دَر می‌انگارند!
به مستان می‌رسم، با خویش می‌گویند: شیخ آمد!
به مسجد می‌روم آتش‌زنِ منبر می‌انگارند!!
اگر گُل بشکفم، نمرود در آبم می‌اندازد...
وگر آتش درآرَم، شاخِ نیلوفر می‌انگارند...
الفبای عصا افکنده‌ام در کار و می‌بینم،
که این ناباورانم راست جادوگر می‌انگارند!
چه در آیینه‌ی شعر است؟ جبراییل، یا شیطان؟!
چه باک از دیگران؟ چون تا ابد دیگر می‌انگارند...
کلیمی در گریبان کرده‌ام پنهان و خاموشم
دهان‌های وقاحت گرچه صد دفتر می‌انگارند...
.
#حسین_جنتی
#تازه
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد...
ای بی سپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمه ی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
.
#حسین_جنتی
@h_jannati
.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.

داستانِ غم‌های من...
.
دیو را بر تخت دیدم، رنجِ انسان یادم آمد
صبر کردم چون زِ انگشتِ سلیمان یادم آمد!
خویش را در معرضِ بادی نه چندان سخت دیدم
کاخ فردوسی در اقصای خراسان یادم آمد!
خواستم تا پیرهن از ترسِ تنهایی بدرّم
شاعری تنها به غربتگاهِ یُمگان یادم آمد!
رو به سوی آسمان کردم که تا چند این صبوری؟
ناله در نایم فسرد و سعدِ سلمان یادم آمد!
چنگ در مو بردم از اندو و از غم ناله کردم
گیسوی عطار در چنگالِ تُرکان یادم آمد!
دست یازیدم ولی دست از بغل بیرون نکردند..
تلخ خندیدم که از شعرِ زمستان یادم آمد!
دوستان چون میله هایی سرد گِردم را گرفتند
ارغوانِ سایه را در بندِ زندان یادم آمد!
خواستم نفرین کنم همشهریانم را و ناگه
آن پلنگِ منزوی در رنجِ زنجان یادم آمد !
.
#حسین_جنتی
.
@h_jannati
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
روزی اگر زمان به عقب رفت،
لَختی در آن دقایقِ بشکوه،
امروز را ببین ز سر کوه
برگرد کُنجِ غار محمد!
والاپیامدار! محمد!
.
#حسین_جنتی
.
@h_jannati
.
Forwarded from Hossein_jannati
.
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!
برون افتاد از پستوی پَستان راز، خود دانید...
رفیقان! همتی تا نعره‌ی ارباب بشناسیم
که "هَل مِن ناصرِ" شمر است این آواز! خود دانید...
نه هر کَس اژدهایی در میان انداخت موسی شد...
شباهت‌هاست جادو را به آن اعجاز، خود دانید...
الا ای آهوانِ دشتِ خلوت دیده! رَم تا کِی؟!
کمین کرده‌ست در هر بوته تیرانداز... خود دانید
سرابِ مقصد است آن سایه‌ها کز دور پیدا شد...
عنان‌ها می‌کِشد تا منزلِ آغاز، خود دانید...
فراوان کَنده‌ایم ای دوستان! هربار گنجی نیست...
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!



#حسین_جنتی
#غزل_تازه
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
آمد بهار و رمزی می‌گویمت نهانی
بر نُه‌فلک مبارک، الّا بر او که دانی!
الّا بر او که بویی نشنیده‌است هرگز،
از گلشنِ مروّت وَز باغِ مهربانی
الّا به پیرْاَخمی کَز تُرشیِ مزاجش،
ما را نمانده در یاد، یک‌خنده از جوانی!
الّا بر آن‌که هرگز، ناورده از نبردی،
جز زخمْ مژدگانی، جز مرگ‌ْ ارمغانی!
الّا به باغبانی کَز کِشته‌اش نروید،
جز خارِ خسته‌جانی، جز شاخه‌ی خزانی...
الّا کسی که در مرگ دارد هزار فتویٰ
یک‌مصلحت نداند در کارِ زندگانی!
نوروز، خنده ریزد در جامِ ما فقیران
باشد که زهر ریزد در کاسه‌ی فلانی!
ای نورِ حال‌گَردان! وِی یارِ رویْ‌زردان!
این پرده را بگردان، یک‌بار امتحانی!



#حسین_جنتی


@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.

قسم به فقر که حلّال رنگ ایمان است
قسم به "نان" که میان حروف انسان است
قسم به سگ که نمیترسد از وفاداری
قسم به مرد که تا بوق سگ پی نان است!
قسم به "درد" که از هر طرف که میبینیش
یکیست، خیره از آن سان که حال"نادان" است
قسم به مردم نادان که با کمال قصور
خیال میکند از پیروان لقمان است!
قسم به خون که روان است سوی نیشابور
قسم به "چشم" که سوغات فتح کرمان است
قسم به گندم ری گرچه مدتیست مدید
خراج خاصهی دولتسرای طهران است!
بقای سلطنت هیچکس نمیبینم
مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است!
#حسین_جنتی
.
@h_jannati
.