Hossein_jannati
12.5K subscribers
454 photos
64 videos
13 files
98 links
حسین جنتی_غزلسرا

{یک‌جهان نُقصان به یک ارزن‌کمال آمیخته}
Download Telegram
ای بوسه ی تو باطلِ سِحرِ حیای من
وِی دکمه دکمه منتظرِ دست های من
شرمنده ام اگر نفست تنگ می شود
از بوسه های پشتِ همِ بی هوای من!
جان می رسید بر لبت از دیدنِ خودت
بودی اگر هرآینه امروز جای من
دودش ز چشم های سیاهت بلند شد
آهی که سرمه ریخت به زنگِ صدای من
نفرین به من اگر که ملایک شنیده اند
جز آرزوی داشتنت در دعای من
رازی بزرگ بودی و پنهان ز چشم خلق
غافل که برملا شدی از ردپای من!
هستی نخی ست در نظرم ، بسته بر دو میخ
یکسو وفای توست دگرسو وفای من!
. .
#حسین_جنتی
#غزل_تازه
#از_عاشقانم

هان! مپنداری که من از پشتِ‌بام افتاده‌ام
شادباشت کو؟ که از چشمِ عوام افتاده‌ام!
آری افتادم! ولیکن سر‌به‌زیر و سربلند
تیغِ خونریزم که بعد از قتلِ‌عام افتاده‌ام !

#حسین_جنتی
#غزل_تازه

@h_jannati
Forwarded from Mortezalotfi65 (Morteza Lotfi)

هر شبی از قوم نااهلی دراوردم دمار
سنگ نفرینم که غلتم می دهد پروردگار!

خار تقدیرم که رُستم پایِ چشمِ "بدسرشت"
چوب تنبیهم که رفتم لای چرخ روزگار!!



#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65 #غزل_تازه
#غزل_تازه

بس‌که رازِ فاش را در پرده خواندم خسته‌ام
از نگفتن‌ها و گفتن‌های تواَم خسته‌ام

از عتابت بیمناکم، از شرابت بی‌نیاز
زهر اگر داری بیار، از شادی و غم خسته‌ام

نیست سیلابی که از تخریب، سیرابم کند
از نوازش‌های این باران نم‌نم خسته‌ام

ملحدان طعنم کنند و صوفیان سنگم زنند
از تو و خیّام و ابراهیم‌ِ اَدهم خسته‌ام

بین آدم‌ها غریبم، آه! غربالت کجاست؟
از سکونِ نحس این دنیای در هم خسته‌ام

دیگران گفتند: "آزادی" ، من افتادم به بند
بازجو پرسید: جرمت چیست؟ گفتم: خسته‌ام!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
.
آب از سرم گذشته و بارانم آرزوست!
سد بسته‌اند و لذّتِ طغیانم آرزوست!

کنجِ اتاق، نعره‌زدن حاصلی نداشت،
از خانه، ریختن به خیابانم آرزوست!

مشروطه‌خواهم، از در و دروازه خسته‌ام
با ایلِ لُر گشودنِ تهرانم آرزوست!

تا این حریصِ خیره نخورده‌ست سفره‌را،
جاروبِ خانه زین‌همه مهمانم آرزوست!

از کافران ملولم و دردا چو دیگران،
تَرکِ وطن زِ جورِ مسلمانم آرزوست!

زخمی عمیق دارم و اینبار ای پدر!
محتاجِ بخیه نیست، نمکدانم آرزوست!

هان ای پدر! جوانی‌ات از یاد رفته‌است...
من نیز چون تو رفتنِ سلطانم آرزوست!

ای‌صبح! صبحِ روشنِ آزاد زیستن...
"بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست"



#حسین_جنتی
#غزل_تازه


@h_jannati
.
فلک اگر شنود نعره‌ی انالحقِ اینان،
بگو: نمی‌شنوم هیچ غیرِ وق‌وق اینان!

سپیدشان همه بد بود، از سیاه چه گویم؟!
که آزموده‌ام از چپّ و راست، ابلقِ اینان!

چقدر گشتم و انسان دراین قبیله نجُستم...
فغان که کشتیِ نوح است کهنه‌زورقِ اینان!

چنین‌که دَر هم و بر هم شده‌ست کس نتواند،
تمیزِ ابلغِ اینان دهد زِ احمقِ اینان!!

به هیچ‌لهجه یکی نَقلِ حرفِ‌راست ندارد،
کتابِ بی‌سرِ بی‌منطقِ مورَّقِ اینان!

به درّه می‌رود این‌راه و چاره‌ای نتوان‌کرد،
مگر که دست رسد بر عنانِ مطلقِ اینان!

چه بوسه‌ها که به ساحل زنم به شُکرِ سلامت،
اگر رها‌شوم از کشتیِ معلّقِ اینان!

جوانیِ پدرم سوخت زیرِ چکمه‌ی آنان...
جوانیِ منِ بیچاره تحتِ بیرقِ اینان...




#حسین_جنتی
#غزل_تازه



@h_jannati
.
.
زنجیر کُن! که قفل بکوبیم بر درش!
دیوانه‌خانه‌ای‌ست، "وطن" نامِ دیگرش!

این‌شهر را غبارِ دروغ آنچنان گرفت،
کَز دیده رفت فرقِ مسلمان و کافرش!

دی شیخ راست‌گفت که: تنها خدا یکی‌ست...
چندان دروغ‌گفت که سخت‌است باورش!

هان‌ای‌پدر! نهالِ جوانت درخت‌شد...
حالی تبر بیار که زهر است نوبرش!

سهراب‌گونه دست‌کُشِ یکدگر شدیم،
من از تو شرم کرده و سیمرغ از پَرَش!

ما آزموده‌ایم بزرگانِ شهر را،
از مِهترش پناه میاور به کِهترش!

هرکس که مُرد خاک بر او خوش! نجات‌یافت...
وآن‌کس که زنده‌است بگو خاک بر سرش!



#حسین_جنتی
#غزل_تازه


Photoby @jeshiebrown
.
.
@h_jannati
.
نشست‌ و گفت: که‌ای؟! گفتمش؛ غزلخوانم...
وگر درست بگویم؛ هنوز انسانم!

دراین دو روزه‌ی عُمرِ گران به‌جُز مستی،
زِ هرچه کرده‌ام از بیخ‌و‌بُن پشیمانم...

درختِ خُشکم و کابوسِ شعله می‌بینم
به‌ آب می‌نگرم... از خودم گریزانم!

به‌خنده گفت: بهار است، سبز خواهی شد...
به گریه گفتمش: از ماندگانِ آبانم!

نگاه کرد به طومارِ خویش و بازم گفت:
تو از کدام دیاری که من نمی‌دانم؟!

به ناله گفتمش: ای‌مرگ! مقدمت پُرگُل!
یکی زِ خیلِ فراموشیانِ ایرانم...

اگر نمُرده‌ام از سخت‌جانیِ من نیست
که از تنوّعِ اَشکالِ مرگ حیرانم!


#حسین_جنتی
#غزل_تازه
#تنوع_مرگ


@h_jannati
.
.
نگر با ذرّه‌ی نادیده‌ای چون کرده‌ای یارب!
که کار از دستِ شیخ‌وشاه بیرون کرده‌ای یارب!

بنازم تاج‌وتختِ آشکارِ ناپدیدت را...
که نَردِ ادّعای خلق، وارون کرده‌ای یارب!

به‌گوشم بانگِ " وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ" می‌رسد هر دم،
شگفتا زآنچه با این قومِ "ساهون" کرده‌ای یارب!

بساطِ دین‌فروشان را چه‌خواهی کرد چون دیدم
که "بیت‌اللهِ‌اکبر" را چو هامون کرده‌ای یارب!

پس‌از عُمری به ضربِ سیلیِ داغِ "ندانستن"
رُخِ رمّال و دانشمند، گلگون کرده‌ای یارب!

نمی‌گردد مدارِ چرخِ موزون، چوبِ موسی‌را،
مگر در پرّه‌ی گردانِ گردون کرده‌ای یارب؟!!

عنانِ مُلکِ‌هستی راست در مُشتِ تو پیچیده‌ست،
نمی‌گویم چرا، چون کارِ بی‌چون کرده‌ای یارب...



#حسین_جنتی
#غزل_تازه
#او

@h_jannati
.
.
.
دانی چه نوحه بر زِبَرِ بام می‌کنند؟
مادر! پسر نزای که اعدام می‌کنند!
مادر پسر نزای که مُشتی طناب‌باف،
از بندِ‌ ناف قصدِ سرانجام می‌کنند!
تنها نه در هرات و سمنگان و بامیان،
از چین و هند تا حلب و شام می‌کنند!
روز از شبت تفاوتِ چندی نمی‌کند،
خاکِ‌سیاه بر سرِ ایام می‌کنند!
با چشمِ عقل گر نگری، ناسزا سزاست...
از بس‌که جامه بر تنِ دشنام می‌کنند!
از پختگان نشانه‌ی خاکستری نماند،
تا خود چه‌ها که با جگرِ خام می‌کنند!
از ما بپرس تا که بگوییم درد چیست؛
مُشتی صغیر، مصلحتِ عام می‌کنند!
گیرم عصا بیافکنم و اژدها شود،
این مار خوردگان به نظر رام می‌کنند!
دختر بیار و زنده به گورِ سیاه کُن...
مادر! پسر نزای که اعدام می‌کنند!


#حسین_جنتی
#غزل_تازه
.
@h_jannati
.
"کم به چشم آمدگانیم" که شادید شما...
ما زیادیم ولی ابنِ زیادید شما!

از صفِ نیزه به نیزار شبیهید ولی،
بارها سوزنِ ما دید که بادید شما!

پدرم گفت: مبادا سر و کارت با سنگ...
سر به سنگ آمد و گفتم که "مبادید" شما!

"جهل" اگر صورتِ دیدار بگیرد به مَثَل،
عقل فریاد برآرَد که نمادید شما!

شیر از گاوِ نرِ مُرده بدانم دوشید!
وین ندانم: "رجُلِ اُمِّ فسادید" شما!

پشتِ چنگیز و سکندر همه خواندم به کتاب
کس نگفته‌ست هنوز از چه نژادید شما...

#حسین_جنتی
#غزل_تازه

.
@h_jannati
.
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!
برون افتاد از پستوی پَستان راز، خود دانید...
رفیقان! همتی تا نعره‌ی ارباب بشناسیم
که "هَل مِن ناصرِ" شمر است این آواز! خود دانید...
نه هر کَس اژدهایی در میان انداخت موسی شد...
شباهت‌هاست جادو را به آن اعجاز، خود دانید...
الا ای آهوانِ دشتِ خلوت دیده! رَم تا کِی؟!
کمین کرده‌ست در هر بوته تیرانداز... خود دانید
سرابِ مقصد است آن سایه‌ها کز دور پیدا شد...
عنان‌ها می‌کِشد تا منزلِ آغاز، خود دانید...
فراوان کَنده‌ایم ای دوستان! هربار گنجی نیست...
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!



#حسین_جنتی
#غزل_تازه
@h_jannati
.
تنها اگر وجودِ نَفَس بود زندگی
آه ای عدم! بیا که قفس بود زندگی!

مقصود اگر که عبرتِ ما بود ای حکیم!
یک نیمروزِ تجربه بس بود زندگی...

شیرینیِ حیات به سیمرغ زهر شد...
یک لَمحه بود و موجِ مگس بود زندگی!

گویا یکی به مادرِ گیتی نگفته است؛
پا در هوا مَنِه که هوس بود زندگی!

گفتیم با کسان بنشینیم و سر کنیم...
دردا که مجلسِ «همه‌کس» بود زندگی!

از زیستن به مرگ... چه می‌شد که بی‌درنگ،
خود خوابِ مرگ بود و سپس بود زندگی؟!

باری! دهان، دکانِ سخن بود و جمع شد...
نیشی زدیم و میوه‌‌ی گَس بود زندگی!


#حسین_جنتی
#غزل_تازه


@h_jannati
.
آهِ بسیاران سرآخر راهِ اینان را گرفت...
خونِ دامن‌گیر، آمد تا گریبان را گرفت!

خون، که تا دیروز پنهان‌ زیرِ فرش و تخت بود،
غیرتش جوشید، زد درگاه و ایوان را گرفت!

مُشت‌ها زین‌پیش پنهان‌بود اما ناگهان،
از خزر تا ساحلِ دریای عمان را گرفت!

دستِ‌خالی بسکه خالی ماند، پُر شد از امید،
از صفِ شمشیر رد شد، خِفتِ خِفتان را گرفت!

آسیابِ رِی که با خون گَشت چندی لَنگ‌لَنگ،
عاقبت دیدم که پای آسیابان را گرفت!

گندمِ رِی تخمِ نفرین‌بود از روزِ نخست،
نان به مردم داد و تاجِ هرچه سلطان را گرفت!

ذاتِ رحمان زآستینِ خَلق، دستی شد شگفت،
خوی جبّاری عیان شد، گوشِ شیطان را گرفت!

مویی اندر باد دیدم چون درفشِ کاویان،
غیرتِ آهنگری برخاست، ایران را گرفت!


#حسین_جنتی
#غزل_تازه
#مهسا_امینی
.
@h_jannati
Forwarded from Hossein_jannati
.
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!
برون افتاد از پستوی پَستان راز، خود دانید...
رفیقان! همتی تا نعره‌ی ارباب بشناسیم
که "هَل مِن ناصرِ" شمر است این آواز! خود دانید...
نه هر کَس اژدهایی در میان انداخت موسی شد...
شباهت‌هاست جادو را به آن اعجاز، خود دانید...
الا ای آهوانِ دشتِ خلوت دیده! رَم تا کِی؟!
کمین کرده‌ست در هر بوته تیرانداز... خود دانید
سرابِ مقصد است آن سایه‌ها کز دور پیدا شد...
عنان‌ها می‌کِشد تا منزلِ آغاز، خود دانید...
فراوان کَنده‌ایم ای دوستان! هربار گنجی نیست...
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!



#حسین_جنتی
#غزل_تازه
@h_jannati