🖋 #حامد_یعقوبی
در دفاع از کسانی که کتاب نمیخوانند :
عجب چیز خطرناکی است. لغتنامهها عجب را خویشتنبینی معنی کردهاند اما عجب عواقبی دارد که از خودبینی و خودرایی خطرناکتر است. اینطور نیست که فقط زهاد به خاطر زهدفروشی اهل عجب و خود برتربینی باشند و خویش را یک آب شستهتر از دیگران بدانند ، در وجود همهٔ آدمها اگر درست نگاه کنند زاهد ظاهرپرستی زندگی میکند که پشیمنهپوش و تندخو ، منتظر نشسته عیب دیگران را گوشزد کند و خود را تافتهٔ جدا بافته بداند. از این حیث، کتاب خواندن هم میتواند اسلحهٔ پنهانی باشد که زاهد کتابخوان
( کسی که به واسطهٔ کتاب خواندن خودش را برتر از دیگران میداند) با آن حریفان را از میدان بتاراند و به چشم حقارت نگاهشان کند. منی که این را میگویم از نوجوانی کتاب خواندهام و زندگی بدون آن را نمیتوانم تصور کنم اما اعتراف میکنم گاهی شبیه یک دیکتاتور از خدا بیخبر ، کتاب خواندن را معیار خوبی و بدی قرار دادهام و در دلم کسانی را که چیزی نمیخوانند تحقیر کردهام. اعوذ بالله من نفسی. آیا دارم به کتاب نخواندن دعوت میکنم؟ ابدا ! فقط میگویم صرف کتاب خواندن اگر چماقی شود روی سر آنهایی که کتاب نمیخوانند ، بین کتابخوان و زاهد ریایی تفاوت چندانی باقی نمیماند. مولانا بعد از شمس شیفتهٔ مردی شد به نام صلاحالدین زرکوب ؛ مرد عامی و سادهای که طبق گزارشهای تاریخی به قفل میگفت قلف و به مبتلا میگفت مفتلا.
این چیزی که عرض کردم البته شامل نویسنده و روزنامهنگار و شاعر و دانشجو و...نمیشود. برای این جماعت کتاب خواندن ابزار کار روزمره است ، مثل خمیر زدن برای نانوا و آچار کشیدن برای مکانیک و درست اره کردن برای نجار.
•
به چشم عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکنند در اوباش
#سعدی
•
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
#حافظ
•
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقهٔ دردیکشان خوشخویم
#حافظ
•
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
#حافظ
در دفاع از کسانی که کتاب نمیخوانند :
عجب چیز خطرناکی است. لغتنامهها عجب را خویشتنبینی معنی کردهاند اما عجب عواقبی دارد که از خودبینی و خودرایی خطرناکتر است. اینطور نیست که فقط زهاد به خاطر زهدفروشی اهل عجب و خود برتربینی باشند و خویش را یک آب شستهتر از دیگران بدانند ، در وجود همهٔ آدمها اگر درست نگاه کنند زاهد ظاهرپرستی زندگی میکند که پشیمنهپوش و تندخو ، منتظر نشسته عیب دیگران را گوشزد کند و خود را تافتهٔ جدا بافته بداند. از این حیث، کتاب خواندن هم میتواند اسلحهٔ پنهانی باشد که زاهد کتابخوان
( کسی که به واسطهٔ کتاب خواندن خودش را برتر از دیگران میداند) با آن حریفان را از میدان بتاراند و به چشم حقارت نگاهشان کند. منی که این را میگویم از نوجوانی کتاب خواندهام و زندگی بدون آن را نمیتوانم تصور کنم اما اعتراف میکنم گاهی شبیه یک دیکتاتور از خدا بیخبر ، کتاب خواندن را معیار خوبی و بدی قرار دادهام و در دلم کسانی را که چیزی نمیخوانند تحقیر کردهام. اعوذ بالله من نفسی. آیا دارم به کتاب نخواندن دعوت میکنم؟ ابدا ! فقط میگویم صرف کتاب خواندن اگر چماقی شود روی سر آنهایی که کتاب نمیخوانند ، بین کتابخوان و زاهد ریایی تفاوت چندانی باقی نمیماند. مولانا بعد از شمس شیفتهٔ مردی شد به نام صلاحالدین زرکوب ؛ مرد عامی و سادهای که طبق گزارشهای تاریخی به قفل میگفت قلف و به مبتلا میگفت مفتلا.
این چیزی که عرض کردم البته شامل نویسنده و روزنامهنگار و شاعر و دانشجو و...نمیشود. برای این جماعت کتاب خواندن ابزار کار روزمره است ، مثل خمیر زدن برای نانوا و آچار کشیدن برای مکانیک و درست اره کردن برای نجار.
•
به چشم عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکنند در اوباش
#سعدی
•
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
#حافظ
•
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقهٔ دردیکشان خوشخویم
#حافظ
•
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
#حافظ