Forwarded from ghrmzejiiigh🫀
«تو را دوست میدارم»
تو را به جای همهٔ زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همهٔ روزگارانی که نزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترهٔ بیکران
و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود
برای خاطر نخستین گلها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همهٔ زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم
جز تو ، که مرا منعکس تواند کرد؟
من خود خویشتن را بس اندک میبینم.
بیتو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینهٔ خویشتن گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم
برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همهٔ آن چیزها
که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکّی،حال آن که به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم
#پل_الوار
ترجمهٔ #احمد_شاملو
مجموعهٔ #هم_چون_کوچه_ای_بی_انتها
@ghrmzejiiigh
تو را به جای همهٔ زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همهٔ روزگارانی که نزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترهٔ بیکران
و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود
برای خاطر نخستین گلها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همهٔ زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم
جز تو ، که مرا منعکس تواند کرد؟
من خود خویشتن را بس اندک میبینم.
بیتو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینهٔ خویشتن گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم
برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همهٔ آن چیزها
که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکّی،حال آن که به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم
#پل_الوار
ترجمهٔ #احمد_شاملو
مجموعهٔ #هم_چون_کوچه_ای_بی_انتها
@ghrmzejiiigh
برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشستهای بر بام
پاکی آوردی - ای امید سپید!-
همه آلودگی ست این ایام
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh ❄️
بنشین، خوش نشستهای بر بام
پاکی آوردی - ای امید سپید!-
همه آلودگی ست این ایام
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh ❄️
«وارطان! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…»
وارطان سخن نگفت؛
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت...
«وارطان ! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجهٔ مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست!»
وارطان سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت...
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت...
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست»
و
رفت…
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh 🌸🌱
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…»
وارطان سخن نگفت؛
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت...
«وارطان ! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجهٔ مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست!»
وارطان سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت...
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت...
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست»
و
رفت…
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh 🌸🌱
برخیز ای نازنین من ! ای زیبای من ! و به سوی من بیا
یکی ببین که زمستان گریخته
فصل بارانها در راهگذار به پایان رسیده است
و زمان سرود و ترانه فراز آمده
یکی در خرمن گل ببین که بر سراسر خاک رسته است
بهار نو باز آمده
در سراسر زمین ما آواز قمریکان است
یکی در جوش سرخ میوهٔ نو ببین که بر انجیربن نشسته
یکی به خوشههای به گل نشستهٔ تاک ببین که خوش عطری میپراکند
برخیز ای نازنین من ! ای زیبای من ! و به سوی من بیا
برخیز ای کبوتر من که در شکاف صخرهها لانه داری
ای کبوتر من که در جایهای بلند مینشینی
بیا که مرا از دیدار روی خود شادمان کنی
و از شنیدن آواز خویش شکفته کنی
که صدای تو هوشربا است
و روی تو هوشربا است
در برترین مقامی از هوشربایی
#سرود_نخست
#غزل_غزل_های_سلیمان
#نشید_الانشاد #عهد_عتیق #تورات
ترجمهٔ #احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh 🌸🌱
یکی ببین که زمستان گریخته
فصل بارانها در راهگذار به پایان رسیده است
و زمان سرود و ترانه فراز آمده
یکی در خرمن گل ببین که بر سراسر خاک رسته است
بهار نو باز آمده
در سراسر زمین ما آواز قمریکان است
یکی در جوش سرخ میوهٔ نو ببین که بر انجیربن نشسته
یکی به خوشههای به گل نشستهٔ تاک ببین که خوش عطری میپراکند
برخیز ای نازنین من ! ای زیبای من ! و به سوی من بیا
برخیز ای کبوتر من که در شکاف صخرهها لانه داری
ای کبوتر من که در جایهای بلند مینشینی
بیا که مرا از دیدار روی خود شادمان کنی
و از شنیدن آواز خویش شکفته کنی
که صدای تو هوشربا است
و روی تو هوشربا است
در برترین مقامی از هوشربایی
#سرود_نخست
#غزل_غزل_های_سلیمان
#نشید_الانشاد #عهد_عتیق #تورات
ترجمهٔ #احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh 🌸🌱
حرف بزن آیدا، حرف بزن!
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم.
با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن.
اگر مرا دوست میداری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم؛ هر روز، هرساعت، هردقیقه، و هرلحظه میخواهم که زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند.افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندکاندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرف های تو.
#احمد_شاملو
#مثل_خون_در_رگ_های_من ❤️
@ghrmzejiiigh
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم.
با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن.
اگر مرا دوست میداری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم؛ هر روز، هرساعت، هردقیقه، و هرلحظه میخواهم که زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند.افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندکاندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرف های تو.
#احمد_شاملو
#مثل_خون_در_رگ_های_من ❤️
@ghrmzejiiigh
#معرفی_کتاب
مجموعهٔ نامههای عاشقانهٔ #احمد_شاملو به #آیدا_سرکیسیان
در مقایسه با «#خطاب_به_عشق»،
«#مثل_خون_در_رگهای_من» یک چیز محسوسی کم داشت و آن نامههای آیدا بود.
آیدا را فقط در آینهٔ نامههای احمد میتوان دید
نه به عنوان یک شخصیت مستقل با افکار و احساس مختص به خودش.
من با خطاب به عشق خیلی خیلی بیشتر همذات پنداری (حال) کردم😁
یک دلیلش همین بود که در جریان گفتگویی قرار گرفتم
که طی آن جنبههایی از شخصیت هردونفر را شناختم.
❌
به نظر من صرفا برای سرگرمی و خواندن یک عاشقانه، این کتاب را نخوانید!
یعنی هیچ کتاب عاشقانهٔ دیگری هم نخوانید!
برشهای احساسی از هزاران کتاب و شعر را در نت میشود پیدا کرد.
❌وقتی سراغ کتاب عاشقانه بروید که بخواهید بشناسید! خودتان را، دیگری را.
.
از کل کتاب، این پاراگراف چشمم را گرفت:
💌چرا احمد برای آیدا نامه مینوشت؟
«بگذار قبلا برایت بگویم که من، با نوشتن این نامهها، کوششم متوجه این نکته است که وسیلهای برای بهتر شناختن یکدیگر به دست داده باشم زیرا متأسفانه نمیتوانیم ساعات زیادی را در کنار یکدیگر بگذرانیم و جای نهایت تأسف است که ساعات کوتاه دیدارمان هم فقط به دوچیز صرف میشود:
کوشش من برای به حرف آوردن تو و اصرار تو و پافشاری تو و سعی تو برای این که ساکت بمانی و چیزی نگویی!»
#پریسا_فوجی
تیرماه۱۳۹۹
http://parisafouji.com/post/18
مجموعهٔ نامههای عاشقانهٔ #احمد_شاملو به #آیدا_سرکیسیان
در مقایسه با «#خطاب_به_عشق»،
«#مثل_خون_در_رگهای_من» یک چیز محسوسی کم داشت و آن نامههای آیدا بود.
آیدا را فقط در آینهٔ نامههای احمد میتوان دید
نه به عنوان یک شخصیت مستقل با افکار و احساس مختص به خودش.
من با خطاب به عشق خیلی خیلی بیشتر همذات پنداری (حال) کردم😁
یک دلیلش همین بود که در جریان گفتگویی قرار گرفتم
که طی آن جنبههایی از شخصیت هردونفر را شناختم.
❌
به نظر من صرفا برای سرگرمی و خواندن یک عاشقانه، این کتاب را نخوانید!
یعنی هیچ کتاب عاشقانهٔ دیگری هم نخوانید!
برشهای احساسی از هزاران کتاب و شعر را در نت میشود پیدا کرد.
❌وقتی سراغ کتاب عاشقانه بروید که بخواهید بشناسید! خودتان را، دیگری را.
.
از کل کتاب، این پاراگراف چشمم را گرفت:
💌چرا احمد برای آیدا نامه مینوشت؟
«بگذار قبلا برایت بگویم که من، با نوشتن این نامهها، کوششم متوجه این نکته است که وسیلهای برای بهتر شناختن یکدیگر به دست داده باشم زیرا متأسفانه نمیتوانیم ساعات زیادی را در کنار یکدیگر بگذرانیم و جای نهایت تأسف است که ساعات کوتاه دیدارمان هم فقط به دوچیز صرف میشود:
کوشش من برای به حرف آوردن تو و اصرار تو و پافشاری تو و سعی تو برای این که ساکت بمانی و چیزی نگویی!»
#پریسا_فوجی
تیرماه۱۳۹۹
http://parisafouji.com/post/18
Parisafouji
مثل خون در رگهای من
مثل خون در رگهای من - برای دل خودم و برای ادبیات
تنها حرفهای تو در اینروزهای سرد، مرا گرم میکنند.همیشه در کنار خاطرات بد، خاطرات خوب هم وجود دارد.همدلی در دلمردگی معنا مییابد.در کنار هر نبودنی بودن هست.تو هستی و من میخواهم از اینروزها تو را به یاد بیاورم.
.
این یادداشت را یکسال پیش همین روزها در کانالم نوشتم.اکنون که به آن حرفهای سراسر دروغ فکر میکنم باز هم گرم میشوم اما از آتش خشمم!
برای من امروز تاریخ افتادن نقابها و نمایان شدن چهرهٔ کریه دیو و دد است.شیاطینی که یک عمر از بازگو کردن جنایتها و کثافتکاریهایشان هیچ ابایی نداشتند.
اگر بخواهم تنها به همین یکسالی که گذشت نگاهی بیاندازم، بسیار دروغ شنیدم و دورنگی.دورنگی نه، هزار رنگی!
با شیطانکهایی در گوشه و کنار زندگی روزمرهام دست و پنجه نرم کردم که خودشان را دلسوز و معترض نشان میدهند.سنگ هر رودخانهٔ در جریانی را به سینه میزنند اما قدرت بالادستان وقیحشان را ندارند و اگر برآنها چیره نشوم تبدیل میشوند به بتی غولپیکر از جنس ابتذال!
#پریسا_فوجی
«هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من -باری- همه از مردن در سرزمینی است که
در آن مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزونتر باشد.»
#احمد_شاملو
#176🕊🖤
@ghrmzejiiigh
https://www.instagram.com/p/CJwKH9NpQyo/?igshid=12i0qi7o9lr1y
.
این یادداشت را یکسال پیش همین روزها در کانالم نوشتم.اکنون که به آن حرفهای سراسر دروغ فکر میکنم باز هم گرم میشوم اما از آتش خشمم!
برای من امروز تاریخ افتادن نقابها و نمایان شدن چهرهٔ کریه دیو و دد است.شیاطینی که یک عمر از بازگو کردن جنایتها و کثافتکاریهایشان هیچ ابایی نداشتند.
اگر بخواهم تنها به همین یکسالی که گذشت نگاهی بیاندازم، بسیار دروغ شنیدم و دورنگی.دورنگی نه، هزار رنگی!
با شیطانکهایی در گوشه و کنار زندگی روزمرهام دست و پنجه نرم کردم که خودشان را دلسوز و معترض نشان میدهند.سنگ هر رودخانهٔ در جریانی را به سینه میزنند اما قدرت بالادستان وقیحشان را ندارند و اگر برآنها چیره نشوم تبدیل میشوند به بتی غولپیکر از جنس ابتذال!
#پریسا_فوجی
«هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من -باری- همه از مردن در سرزمینی است که
در آن مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزونتر باشد.»
#احمد_شاملو
#176🕊🖤
@ghrmzejiiigh
https://www.instagram.com/p/CJwKH9NpQyo/?igshid=12i0qi7o9lr1y
Instagram
رودخانه به خاطر یک شاخهٔ شکسته یا یک تکه چوب پوسیده از حرکت بازنمیایستد؛جاری ست تا زمان یگانگی با دریا
و تو «ای شاخهٔ جدا مانده»!
تو کجا و دریا کجا؟!
#پریسا_فوجی
«ای یار، ای شاخهٔ جدا ماندهٔ من»
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh
و تو «ای شاخهٔ جدا مانده»!
تو کجا و دریا کجا؟!
#پریسا_فوجی
«ای یار، ای شاخهٔ جدا ماندهٔ من»
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh
ghrmzejiiigh🫀
Voice message
برخیز ای نازنین من ! ای زیبای من ! و به سوی من بیا
یکی ببین که زمستان گریخته
فصل بارانها در راهگذار به پایان رسیده است
و زمان سرود و ترانه فراز آمده
یکی در خرمن گل ببین که بر سراسر خاک رسته است
بهار نو باز آمده
در سراسر زمین ما آواز قمریکان است
یکی در جوش سرخ میوهٔ نو ببین که بر انجیربن نشسته
یکی به خوشههای به گل نشستهٔ تاک ببین که خوش عطری میپراکند
برخیز ای نازنین من ! ای زیبای من ! و به سوی من بیا
برخیز ای کبوتر من که در شکاف صخرهها لانه داری
ای کبوتر من که در جایهای بلند مینشینی
بیا که مرا از دیدار روی خود شادمان کنی
و از شنیدن آواز خویش شکفته کنی
که صدای تو هوشربا است
و روی تو هوشربا است
در برترین مقامی از هوشربایی
#سرود_نخست
#غزل_غزل_های_سلیمان
#نشید_الانشاد #عهد_عتیق #تورات
ترجمهٔ #احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh 🌸🌱
یکی ببین که زمستان گریخته
فصل بارانها در راهگذار به پایان رسیده است
و زمان سرود و ترانه فراز آمده
یکی در خرمن گل ببین که بر سراسر خاک رسته است
بهار نو باز آمده
در سراسر زمین ما آواز قمریکان است
یکی در جوش سرخ میوهٔ نو ببین که بر انجیربن نشسته
یکی به خوشههای به گل نشستهٔ تاک ببین که خوش عطری میپراکند
برخیز ای نازنین من ! ای زیبای من ! و به سوی من بیا
برخیز ای کبوتر من که در شکاف صخرهها لانه داری
ای کبوتر من که در جایهای بلند مینشینی
بیا که مرا از دیدار روی خود شادمان کنی
و از شنیدن آواز خویش شکفته کنی
که صدای تو هوشربا است
و روی تو هوشربا است
در برترین مقامی از هوشربایی
#سرود_نخست
#غزل_غزل_های_سلیمان
#نشید_الانشاد #عهد_عتیق #تورات
ترجمهٔ #احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh 🌸🌱
شعر نگاه کن از احمد شاملو
پوری سلطانی
نگاه کن !
من عشقم را در سال بد یافتم
که میگوید «مأیوس نباش»؟
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب یافتم
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گر گرفتم.
#احمد_شاملو
قرمز جیییغ 🫀
من عشقم را در سال بد یافتم
که میگوید «مأیوس نباش»؟
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب یافتم
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گر گرفتم.
#احمد_شاملو
قرمز جیییغ 🫀
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
تنها حرفهای تو در اینروزهای سرد، مرا گرم میکنند.همیشه در کنار خاطرات بد، خاطرات خوب هم وجود دارد.همدلی در دلمردگی معنا مییابد.در کنار هر نبودنی بودن هست.تو هستی و من میخواهم از اینروزها تو را به یاد بیاورم.
.
این یادداشت را یکسال پیش همین روزها در کانالم نوشتم.اکنون که به آن حرفهای سراسر دروغ فکر میکنم باز هم گرم میشوم اما از آتش خشمم!
برای من امروز تاریخ افتادن نقابها و نمایان شدن چهرهٔ کریه دیو و دد است.شیاطینی که یک عمر از بازگو کردن جنایتها و کثافتکاریهایشان هیچ ابایی نداشتند.
اگر بخواهم تنها به همین یکسالی که گذشت نگاهی بیاندازم، بسیار دروغ شنیدم و دورنگی.دورنگی نه، هزار رنگی!
با شیطانکهایی در گوشه و کنار زندگی روزمرهام دست و پنجه نرم کردم که خودشان را دلسوز و معترض نشان میدهند.سنگ هر رودخانهٔ در جریانی را به سینه میزنند اما قدرت بالادستان وقیحشان را ندارند و اگر برآنها چیره نشوم تبدیل میشوند به بتی غولپیکر از جنس ابتذال!
#پریسا_فوجی
«هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من -باری- همه از مردن در سرزمینی است که
در آن مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزونتر باشد.»
#احمد_شاملو
#176🕊🖤
@ghrmzejiiigh
https://www.instagram.com/p/CJwKH9NpQyo/?igshid=12i0qi7o9lr1y
.
این یادداشت را یکسال پیش همین روزها در کانالم نوشتم.اکنون که به آن حرفهای سراسر دروغ فکر میکنم باز هم گرم میشوم اما از آتش خشمم!
برای من امروز تاریخ افتادن نقابها و نمایان شدن چهرهٔ کریه دیو و دد است.شیاطینی که یک عمر از بازگو کردن جنایتها و کثافتکاریهایشان هیچ ابایی نداشتند.
اگر بخواهم تنها به همین یکسالی که گذشت نگاهی بیاندازم، بسیار دروغ شنیدم و دورنگی.دورنگی نه، هزار رنگی!
با شیطانکهایی در گوشه و کنار زندگی روزمرهام دست و پنجه نرم کردم که خودشان را دلسوز و معترض نشان میدهند.سنگ هر رودخانهٔ در جریانی را به سینه میزنند اما قدرت بالادستان وقیحشان را ندارند و اگر برآنها چیره نشوم تبدیل میشوند به بتی غولپیکر از جنس ابتذال!
#پریسا_فوجی
«هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من -باری- همه از مردن در سرزمینی است که
در آن مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزونتر باشد.»
#احمد_شاملو
#176🕊🖤
@ghrmzejiiigh
https://www.instagram.com/p/CJwKH9NpQyo/?igshid=12i0qi7o9lr1y
Instagram
نگاه کن!
سال بد
سال باد
سال اشک
سال شکّ
سال روزهای دراز و استقامتهای کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پست
سال درد
سال عزا
سال اشک پوری
سال خون مرتضی
سال کبیسه…
زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتی مرگ دام نیست
چرا که یاران گمشده آزادند
سیامک و مرتضی و دیگران...
آزاد و پاک
من عشقم را در سال بد یافتم
که میگوید «مأیوس نباش»؟
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب یافتم
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گُر گرفتم.
زندگی با من کینه داشت
من به زندگی لبخند زدم
خاک با من دشمن بود
من بر خاک خفتم
چرا که زندگی، سیاهی نیست
چرا که خاک، خوب است.
من بد بودم اما بدی نبودم
از بدی گریختم و دنیا مرا نفرین کرد
و سال بد دررسید:
سال اشک پوری، سال خون مرتضی
سال تاریکی.
و من ستارهام را یافتم، من خوبی را یافتم
به خوبی رسیدم
و شکوفه کردم.
تو خوبی
و این همهٔ اعترافهاست.
من راست گفتهام و گریستهام
و این بار راست میگویم تا بخندم
زیرا آخرین اشک من نخستین لبخندم بود.
تو خوبی
و من بدی نبودم.
تو را شناختم، تو را یافتم، تو را دریافتم، و همهی حرفهایم شعر شد، سبک شد.
عقدههایم شعر شد
سنگینیها همه شعر شد
بدیها شعر شد، سنگ شعر شد، علف شعر شد، دشمنی شعر شد
همۀ شعرها خوبی شد
آسمان نغمهاش را خواند، مرغ نغمهاش را خواند، آب نغمهاش را خواند
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم.»
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبیها نگاه کردم
زیرا که تو خوبی و این همۀ اقرارهاست، بزرگترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.
دلم میخواهد خوب باشم
دلم میخواهد «تو» باشم و برای همین راست میگویم
نگاه کن:
با من بمان!
#احمد_شاملو
نوروز مبارک! 🌾🌱🌸🌺
@ghrmzejiiigh
سال بد
سال باد
سال اشک
سال شکّ
سال روزهای دراز و استقامتهای کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پست
سال درد
سال عزا
سال اشک پوری
سال خون مرتضی
سال کبیسه…
زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتی مرگ دام نیست
چرا که یاران گمشده آزادند
سیامک و مرتضی و دیگران...
آزاد و پاک
من عشقم را در سال بد یافتم
که میگوید «مأیوس نباش»؟
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب یافتم
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گُر گرفتم.
زندگی با من کینه داشت
من به زندگی لبخند زدم
خاک با من دشمن بود
من بر خاک خفتم
چرا که زندگی، سیاهی نیست
چرا که خاک، خوب است.
من بد بودم اما بدی نبودم
از بدی گریختم و دنیا مرا نفرین کرد
و سال بد دررسید:
سال اشک پوری، سال خون مرتضی
سال تاریکی.
و من ستارهام را یافتم، من خوبی را یافتم
به خوبی رسیدم
و شکوفه کردم.
تو خوبی
و این همهٔ اعترافهاست.
من راست گفتهام و گریستهام
و این بار راست میگویم تا بخندم
زیرا آخرین اشک من نخستین لبخندم بود.
تو خوبی
و من بدی نبودم.
تو را شناختم، تو را یافتم، تو را دریافتم، و همهی حرفهایم شعر شد، سبک شد.
عقدههایم شعر شد
سنگینیها همه شعر شد
بدیها شعر شد، سنگ شعر شد، علف شعر شد، دشمنی شعر شد
همۀ شعرها خوبی شد
آسمان نغمهاش را خواند، مرغ نغمهاش را خواند، آب نغمهاش را خواند
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم.»
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبیها نگاه کردم
زیرا که تو خوبی و این همۀ اقرارهاست، بزرگترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.
دلم میخواهد خوب باشم
دلم میخواهد «تو» باشم و برای همین راست میگویم
نگاه کن:
با من بمان!
#احمد_شاملو
نوروز مبارک! 🌾🌱🌸🌺
@ghrmzejiiigh
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست...
نامی نیست...
#احمد_شاملو
#ترانه_های_کوچک_غربت
-لندن، اسفند ۵۷
@ghrmzejiiigh
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست...
نامی نیست...
#احمد_شاملو
#ترانه_های_کوچک_غربت
-لندن، اسفند ۵۷
@ghrmzejiiigh
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشههای تو را یافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشنا ست
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشههای تو را یافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشنا ست
#احمد_شاملو
@ghrmzejiiigh
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
تنها حرفهای تو در اینروزهای سرد، مرا گرم میکنند.همیشه در کنار خاطرات بد، خاطرات خوب هم وجود دارد.همدلی در دلمردگی معنا مییابد.در کنار هر نبودنی بودن هست.تو هستی و من میخواهم از اینروزها تو را به یاد بیاورم.
.
این یادداشت را یکسال پیش همین روزها در کانالم نوشتم.اکنون که به آن حرفهای سراسر دروغ فکر میکنم باز هم گرم میشوم اما از آتش خشمم!
برای من امروز تاریخ افتادن نقابها و نمایان شدن چهرهٔ کریه دیو و دد است.شیاطینی که یک عمر از بازگو کردن جنایتها و کثافتکاریهایشان هیچ ابایی نداشتند.
اگر بخواهم تنها به همین یکسالی که گذشت نگاهی بیاندازم، بسیار دروغ شنیدم و دورنگی.دورنگی نه، هزار رنگی!
با شیطانکهایی در گوشه و کنار زندگی روزمرهام دست و پنجه نرم کردم که خودشان را دلسوز و معترض نشان میدهند.سنگ هر رودخانهٔ در جریانی را به سینه میزنند اما قدرت بالادستان وقیحشان را ندارند و اگر برآنها چیره نشوم تبدیل میشوند به بتی غولپیکر از جنس ابتذال!
#پریسا_فوجی
«هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من -باری- همه از مردن در سرزمینی است که
در آن مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزونتر باشد.»
#احمد_شاملو
#176🕊🖤
@ghrmzejiiigh
https://www.instagram.com/p/CJwKH9NpQyo/?igshid=12i0qi7o9lr1y
.
این یادداشت را یکسال پیش همین روزها در کانالم نوشتم.اکنون که به آن حرفهای سراسر دروغ فکر میکنم باز هم گرم میشوم اما از آتش خشمم!
برای من امروز تاریخ افتادن نقابها و نمایان شدن چهرهٔ کریه دیو و دد است.شیاطینی که یک عمر از بازگو کردن جنایتها و کثافتکاریهایشان هیچ ابایی نداشتند.
اگر بخواهم تنها به همین یکسالی که گذشت نگاهی بیاندازم، بسیار دروغ شنیدم و دورنگی.دورنگی نه، هزار رنگی!
با شیطانکهایی در گوشه و کنار زندگی روزمرهام دست و پنجه نرم کردم که خودشان را دلسوز و معترض نشان میدهند.سنگ هر رودخانهٔ در جریانی را به سینه میزنند اما قدرت بالادستان وقیحشان را ندارند و اگر برآنها چیره نشوم تبدیل میشوند به بتی غولپیکر از جنس ابتذال!
#پریسا_فوجی
«هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من -باری- همه از مردن در سرزمینی است که
در آن مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزونتر باشد.»
#احمد_شاملو
#176🕊🖤
@ghrmzejiiigh
https://www.instagram.com/p/CJwKH9NpQyo/?igshid=12i0qi7o9lr1y
Instagram
-تو کجایی؟
در گسترهٔ بیمرز اینجهان
تو کجایی؟!
-من در دورترین جای جهان ایستادهام:
کنار تو!
#احمد_شاملو @ghrmzejiiigh
در گسترهٔ بیمرز اینجهان
تو کجایی؟!
-من در دورترین جای جهان ایستادهام:
کنار تو!
#احمد_شاملو @ghrmzejiiigh
کتاب یا داستان کوتاهی که قرار است
این هفته بخوانیم و نقد کنیم: 《#شازده_کوچولو》
اثر #آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
با ترجمه #احمد_شاملو هستش.
🔸
لطفا تا سهشنبه شب فایل pdf کتاب را همزمان با فایل صوتی مطالعه و گوش کنید.🙏
🔹
جلسه کتابخوانی روز "چهارشنبه ۲۲ شهریور" احتمالا به صورت حضوری در مشهد و
در عین حال مجازی برگزار خواهد شد.
این هفته بخوانیم و نقد کنیم: 《#شازده_کوچولو》
اثر #آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
با ترجمه #احمد_شاملو هستش.
🔸
لطفا تا سهشنبه شب فایل pdf کتاب را همزمان با فایل صوتی مطالعه و گوش کنید.🙏
🔹
جلسه کتابخوانی روز "چهارشنبه ۲۲ شهریور" احتمالا به صورت حضوری در مشهد و
در عین حال مجازی برگزار خواهد شد.
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
شعر نگاه کن از احمد شاملو
پوری سلطانی
نگاه کن !
من عشقم را در سال بد یافتم
که میگوید «مأیوس نباش»؟
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب یافتم
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گر گرفتم.
#احمد_شاملو
قرمز جیییغ 🫀
من عشقم را در سال بد یافتم
که میگوید «مأیوس نباش»؟
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب یافتم
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گر گرفتم.
#احمد_شاملو
قرمز جیییغ 🫀