📣@ghrmzejiiigh 🍂

کمه‌جوش سبزواری در اورنج‌کانتی🤣

باورم نمیشه بالاخره موزیکی که شب اول توی یاندکس ایروان شنیدم، پیدا کردم.🥹
@ghrmzejiiigh

پر از حس و حال باد خنک شبانه، خیابان‌های پهن و نورانی ایروان

دوست دارم دوباره برگردم ایروان سوار ماشین اسپارتاک بشم و بگم اسپاتیفای این موزیکو پلی کنه و ساعت یک شب بریم اکسچنج😁

تاحالا سه چهاربار بیشتر نشده که ظهر از بیمارستان برگردم و تا صبح روز بعد که باید برگردم بیمارستان، تخت بخوابم!🦥🦦
برای هرساعت تا فرداصبحش هم آلارم می‌گذارم و روی Snooze می‌زنم.😁 همینش شدیدا خوابو شیرین می‌کنه و حال میده.

حال آن‌که خارج از دو جسممان که اکنون از هم جدا بود، هیچ‌چیز دیگر ما را به هم مربوط نمی‌کرد و یکی را به یاد دیگری نمی‌آورد.وانگهی، از این لحظه به بعد، خاطرهٔ ماری هم برایم عادی شده بود.مردن برایم دیگر اهمیتی نداشت.
من این مطلب را عادی می‌یافتم چون به خوبی می‌فهمیدم که دیگران هم مرا پس از مرگم فراموش خواهند کرد.دیگر هیچ کاری نداشتند که با من انجام بدهند.
حتی نمی‌توانستم بگویم که اندیشیدن به این مطلب دشوار بود.در واقع فکری نیست که بالاخره انسان به آن عادت نکند.

#بیگانه
#آلبر_کامو
ترجمهٔ #جلال_آل_احمد #علی_اصغر_خبره_زاده
@ghrmzejiiigh

تنها فایده‌ای که برام داشت این بود که الان خیلی راحت گردو می‌شکنم:))
چون خیلی گردو دوست داشت، باباش بهش یاد داده بود چجوری گردو بشکنه.

Snap out of it 🫰
@ghrmzejiiigh

اگه استوریای‌ شیما کاتوزیان رو دنبال کرده باشید اخیرا رفته بود مصر.
😂شارم‌ الشیخ هم رفته بود و می‌گفت خیلی شیک و تر و تمیز به بقیه مصر نمی‌خوره!
حالا نادر یا صدیقی🤣 خواستگار بنده از شهر شارم‌الشیخه.
براش چندتا از استوریای شیما کاتوزیان رو فرستادم بهم گفت‌ تو بیا مصر بهتر از همه اونا هستی.🤣
حالا بحث از این که به پاسپورت ایرانی اجازه ورود به مصر نمیدن رسید دوباره به این سوالش که چرا ازدواج نمی‌کنی؟
این‌دفعه گفتم با کی با تو؟!
گفت دوست داری با من ازدواج کنی؟🤣
پرسیدم الان این رسما خواستگاریه؟
میگه باعث افتخارمه🥹

یه اپسیلون شعور این خارجیا رو پسرایی که سر راه من قرار گرفتن تاحالا نداشتن!

حالا ازش پرسیدم اگه من زنت بشم کجا قراره زندگی کنیم؟ میگه شارم الشیخ گفتم باشه بذار درمورد شهرت تحقیق کنم.🤣

میگه مصر خیلی زیبا ست حتما خوشت میاد ازش

خاله سوسکه؟

حالت چطوره؟ سلام

پنجشنبه هفته دیگه امتحان صلاحیت بالینی دارم و یک کلمه هم نتونستم بخونم.از همه جالب‌تر اینه‌ که شب امتحان کشیک اورژانس داخلی هستم و هفته بعد مجموعا دوتا کشیک پشت سر هم دارم.🤡
با وجود این که هرروز از بیمارستان برمی‌گردم اتاقم گریه می‌کنم که چرا به این روز افتادم اما بشینیم جدی بخونیم این یه هفته رو بعدش میشینم پایان‌نامه رو می‌نویسم.🫱🏼‍🫲🏼

شبیه کاهنای‌ معبد عنخ آمون نیست؟🤣