سجاد سلیمانی | توسعه کسبوکار
Voice message
اخباری که می شکند!
Breaking News!
سال ۱۳۷۷ تازه دانشجوی پزشکی شده بودم و برای دیدن دوست و همشهری که در شهر دیگری دانشجو بود، در مسافرت به سر میبردم. دقیقا این صحنه را بخاطر دارم که در ماشین دوستم نشسته بودیم و پرسید:
چه خبر؟
جواب دادم:
چه خبر می خواستی باشد، اوضاع مملکت اینطور و آنطور است و انتخابات و فشار و تهدید و تحریم و جنگ و ..(الان یادم نیست دقیقا آن موقع چه خبر بود، اما مطمئن هستم وضعیت مثل الان و مثل همیشه کاملا اضطراری و روی لبه تیغ بنظر می رسید).
بدون این که رویش را از جاده برگرداند با خونسردی جواب داد:
مجبور نیستی #اخبار تماشا کنی!
به قدری از این جواب حالم بهم خورد که در دل گفتم:
آخر ابله، با اخبار تماشا نکردن من، اخبار ناپدید می شود؟ مملکت گلستان می شود؟ اوضاع درست می شود؟ اگر امثال تو بیشتر دغدغه مسائل روز را داشتند شاید اوضاع درست می شد..
به مرور ارتباطم را با این همشهری که «سرش را زیر برف می کرد» قطع کردم. گاهی عکسهایش را می دیدم که طبیعت گردی می کرد و پرنده نگری و دوچرخه سواری و در کوه و بیابان می خوابید.
جالب این که در تمام این بیست سال که من در منزل و جای گرم اخبار تماشا میکردم و دیوانه وار تاریخ و سیاست و فلسفه میخواندم، منتهای هراسم این بود که ایران مورد هجوم واقع شود یا دچار قحطی شود و من در شرایط جنگی آواره شوم و در بیابان بخوابم و این همکار ما واقعا در بیابان می خوابید!
ایکاش با آن «یار ناموافق» بیشتر رفت و آمد میکردم.
در این مدت دست کم روزی یکبار Breaking News را دیدهام با این حس که این بار دیگر دنیا دچار Break میشود و میشکند! ممکن است این یک رفتار رفلکسیو باشد که آدم زخم را بخاراند یا به دندانی که درد می کند زبان بزند، اما صمیمانه پیشنهاد میکنم، از سبک زندگی من به سبک زندگی آن همکار و همشهری من #مهاجرت کنید!
نوشته دکتر ایمان فانی
@persianschooloflife
❇️ مدیریت زمان در روالها و عادتهای زندگی ما معنا پیدا میکند. به شیوهی جدیدی اندیشیدن و رفتار کردن باید عادت کنیم.
@SajadSoleimanicom
I کانال آموزش مدیریت زمان
Breaking News!
سال ۱۳۷۷ تازه دانشجوی پزشکی شده بودم و برای دیدن دوست و همشهری که در شهر دیگری دانشجو بود، در مسافرت به سر میبردم. دقیقا این صحنه را بخاطر دارم که در ماشین دوستم نشسته بودیم و پرسید:
چه خبر؟
جواب دادم:
چه خبر می خواستی باشد، اوضاع مملکت اینطور و آنطور است و انتخابات و فشار و تهدید و تحریم و جنگ و ..(الان یادم نیست دقیقا آن موقع چه خبر بود، اما مطمئن هستم وضعیت مثل الان و مثل همیشه کاملا اضطراری و روی لبه تیغ بنظر می رسید).
بدون این که رویش را از جاده برگرداند با خونسردی جواب داد:
مجبور نیستی #اخبار تماشا کنی!
به قدری از این جواب حالم بهم خورد که در دل گفتم:
آخر ابله، با اخبار تماشا نکردن من، اخبار ناپدید می شود؟ مملکت گلستان می شود؟ اوضاع درست می شود؟ اگر امثال تو بیشتر دغدغه مسائل روز را داشتند شاید اوضاع درست می شد..
به مرور ارتباطم را با این همشهری که «سرش را زیر برف می کرد» قطع کردم. گاهی عکسهایش را می دیدم که طبیعت گردی می کرد و پرنده نگری و دوچرخه سواری و در کوه و بیابان می خوابید.
جالب این که در تمام این بیست سال که من در منزل و جای گرم اخبار تماشا میکردم و دیوانه وار تاریخ و سیاست و فلسفه میخواندم، منتهای هراسم این بود که ایران مورد هجوم واقع شود یا دچار قحطی شود و من در شرایط جنگی آواره شوم و در بیابان بخوابم و این همکار ما واقعا در بیابان می خوابید!
ایکاش با آن «یار ناموافق» بیشتر رفت و آمد میکردم.
در این مدت دست کم روزی یکبار Breaking News را دیدهام با این حس که این بار دیگر دنیا دچار Break میشود و میشکند! ممکن است این یک رفتار رفلکسیو باشد که آدم زخم را بخاراند یا به دندانی که درد می کند زبان بزند، اما صمیمانه پیشنهاد میکنم، از سبک زندگی من به سبک زندگی آن همکار و همشهری من #مهاجرت کنید!
نوشته دکتر ایمان فانی
@persianschooloflife
❇️ مدیریت زمان در روالها و عادتهای زندگی ما معنا پیدا میکند. به شیوهی جدیدی اندیشیدن و رفتار کردن باید عادت کنیم.
@SajadSoleimanicom
I کانال آموزش مدیریت زمان
بهترین بازیگر زن تاریخ سینمای ایران
بانو: سوسن تسلیمی
به قول بهرام بیضایی، هر صد سال شاید یک نفر مثل او بیاید،
هنرمندی که در آتش انقلاب ایران سوخت، جلوی بازیگریش را گرفتند تا سینمای سطحی امروز پیش بیایید (درست مثل مدیریت جامعه).
کتاب گفتگوی او با محمد عبدی را بخوانید، از زندگی در ایران، مسائل هنری و اجتماعی میگوید، بعد از دلایل #مهاجرت و سختیهایی که کشید و نهایتاً باز هم در کشور #سوئد موفق شد و هست.
سه صفحه آخر #کتاب را برایتان آوردهام، خودم با اشک و حسرت خواندم و کتاب را به پایان بردم.
از این گفتگو یک فیلم مستند دربارهی #زندگینامه ایشان ساخته شده به نام «در دوردست» که اگر وقت مطالعه ندارید، آن را ببینید.
پیشنهاد میکنم حداقل سه #فیلم این بانوی هنرمند را ببینید و قدرت بازیگری را تماشا کنید، پیشنهاد من:
-- باشو غریبه کوچک
-- چریکه تارا
-- مرگ یزدگرد
بانو: سوسن تسلیمی
به قول بهرام بیضایی، هر صد سال شاید یک نفر مثل او بیاید،
هنرمندی که در آتش انقلاب ایران سوخت، جلوی بازیگریش را گرفتند تا سینمای سطحی امروز پیش بیایید (درست مثل مدیریت جامعه).
کتاب گفتگوی او با محمد عبدی را بخوانید، از زندگی در ایران، مسائل هنری و اجتماعی میگوید، بعد از دلایل #مهاجرت و سختیهایی که کشید و نهایتاً باز هم در کشور #سوئد موفق شد و هست.
سه صفحه آخر #کتاب را برایتان آوردهام، خودم با اشک و حسرت خواندم و کتاب را به پایان بردم.
از این گفتگو یک فیلم مستند دربارهی #زندگینامه ایشان ساخته شده به نام «در دوردست» که اگر وقت مطالعه ندارید، آن را ببینید.
پیشنهاد میکنم حداقل سه #فیلم این بانوی هنرمند را ببینید و قدرت بازیگری را تماشا کنید، پیشنهاد من:
-- باشو غریبه کوچک
-- چریکه تارا
-- مرگ یزدگرد
تولد 14 آبان و چند اصل زندگی
با همه چالشها، اصل #زندگی برام لذتبخشه..
چند تا اصلی که باهاش زندگی میکنم رو مینویسم تا مرورش کنم:
یک) میدونم گرفتار جبر تاریخی/ژنتیک/جغرافیایی هستم. میدونم هرگز برخی موارد برای من دستیافتنی نیست، اما چراغ #امید درونم شغلهوره و برای حداقل فرصتها، حداکثر تلاشم رو میکنم.
و از معجزه #پذیرش برای گذر از فاصلههای ناممکن استفاده میکنم.
دو) اهل هجرتم، اهل گذاشتن و گذشتن.
یکبار نوشتم: از نقطهای که زندگی را شروع کردهام، به اندازه قرنها و به فاصله قارهها دورم (هرچند با دوچرخه و رکاب زدن بتونم بهشون برسم)، این #مهاجرت از آنجا و آنها، همچنان ادامه دارد.
سه) آنچه در ذهنم به قطعیت رسیده را قاطعانه اجرا میکنم، کمتر چیزی جلودارم هست، اما اگر ذرهای شک به باور و قطعیتم، اهل متوقف شدن، بازبینی و اصلاح یا دورریختن کامل هستم.
چهار) #کار و شغل برای من همیشه مقولهای «بسیار جدی» بوده و هست.
پنج) سر هر ایدئولوژی و باوری را به پای زندگی ذبح کردهام و میکنم. هر آنچه با زندگی و زیستن و بهبود شرایط در تضاد باشد، رد میکنم.
شش) حس خوشبختی را به دم اسبی نبستهام که نتونم ازش سواری بگیرم، پس، اغلب لحظهها حسش میکنم.
هفت) عاشق زبانها و لهجه، انسانها و فرهنگها، ترانهها و غذاهای و سبک زندگی متفاوت و گوناگون جدیدم. تنوع، را میپرستم و از یکدستسازی، بیزارم.
هشت) در چشم دیگران، بیش از تلاش برای شناخت آنها، خودم را میبینم. چشم دیگری، تکهای از پازل ِ آیینهی خودآگاهی من است.
نه) هر سال، بیشتر از سال قبل، ضعفها و ناتوانیها و نابلدیها و اشتباهاتم را کشف میکنم، خجالت میکشم و تلاش میکنم تعداد و دامنهی آنها را کاهش بدهم.
به همین دلیل، دکمه غلط کردم و اشتباه کردم را همیشه همراه خودم دارم.
من سجاد هستم،
بابای دختری به نام لارا و همسر بانویی به نام گلاره و این روزها ساکن تهران، که سال شناسنامهای جدیدی را شروع میکنم...
لینک پیج اینستاگرام
با همه چالشها، اصل #زندگی برام لذتبخشه..
چند تا اصلی که باهاش زندگی میکنم رو مینویسم تا مرورش کنم:
یک) میدونم گرفتار جبر تاریخی/ژنتیک/جغرافیایی هستم. میدونم هرگز برخی موارد برای من دستیافتنی نیست، اما چراغ #امید درونم شغلهوره و برای حداقل فرصتها، حداکثر تلاشم رو میکنم.
و از معجزه #پذیرش برای گذر از فاصلههای ناممکن استفاده میکنم.
دو) اهل هجرتم، اهل گذاشتن و گذشتن.
یکبار نوشتم: از نقطهای که زندگی را شروع کردهام، به اندازه قرنها و به فاصله قارهها دورم (هرچند با دوچرخه و رکاب زدن بتونم بهشون برسم)، این #مهاجرت از آنجا و آنها، همچنان ادامه دارد.
سه) آنچه در ذهنم به قطعیت رسیده را قاطعانه اجرا میکنم، کمتر چیزی جلودارم هست، اما اگر ذرهای شک به باور و قطعیتم، اهل متوقف شدن، بازبینی و اصلاح یا دورریختن کامل هستم.
چهار) #کار و شغل برای من همیشه مقولهای «بسیار جدی» بوده و هست.
پنج) سر هر ایدئولوژی و باوری را به پای زندگی ذبح کردهام و میکنم. هر آنچه با زندگی و زیستن و بهبود شرایط در تضاد باشد، رد میکنم.
شش) حس خوشبختی را به دم اسبی نبستهام که نتونم ازش سواری بگیرم، پس، اغلب لحظهها حسش میکنم.
هفت) عاشق زبانها و لهجه، انسانها و فرهنگها، ترانهها و غذاهای و سبک زندگی متفاوت و گوناگون جدیدم. تنوع، را میپرستم و از یکدستسازی، بیزارم.
هشت) در چشم دیگران، بیش از تلاش برای شناخت آنها، خودم را میبینم. چشم دیگری، تکهای از پازل ِ آیینهی خودآگاهی من است.
نه) هر سال، بیشتر از سال قبل، ضعفها و ناتوانیها و نابلدیها و اشتباهاتم را کشف میکنم، خجالت میکشم و تلاش میکنم تعداد و دامنهی آنها را کاهش بدهم.
به همین دلیل، دکمه غلط کردم و اشتباه کردم را همیشه همراه خودم دارم.
من سجاد هستم،
بابای دختری به نام لارا و همسر بانویی به نام گلاره و این روزها ساکن تهران، که سال شناسنامهای جدیدی را شروع میکنم...
لینک پیج اینستاگرام