🔴#هنر_و_ادبیات_کارگری
روزی ما دوباره کبوترهایِمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کم ترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برایِ هر انسان
برادری ست.
روزی که دیگر درهایِ خانهِ شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای ست
و قلب
برایِ زندگی بس است.
روزی که معنایِ هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطرِ آخرین حرف دنبالِ سخن نگردی.
روزی که آهنگِ هر حرف زندگی ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنجِ جُست وجویِ قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ای ست
تا کم ترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی ، برایِ همیشه بیائی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برایِ کبوترهایِمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
روزی ما دوباره کبوترهایِمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کم ترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برایِ هر انسان
برادری ست.
روزی که دیگر درهایِ خانهِ شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای ست
و قلب
برایِ زندگی بس است.
روزی که معنایِ هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطرِ آخرین حرف دنبالِ سخن نگردی.
روزی که آهنگِ هر حرف زندگی ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنجِ جُست وجویِ قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ای ست
تا کم ترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی ، برایِ همیشه بیائی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برایِ کبوترهایِمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
🔴#هنر_و_ادبیات_کارگری
بنشین تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که از پشت تفنگم می بینمش
وقتی که می جنگم
می بینمش
که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه
تا به زور براندازیم
می بینمش
که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند
کس را کسی اجیر نمی گیرد
آنجا دیگر
نیاز را با نان در جنگ نمی بینی
اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها
می سازند و می سازند
از نان و شادی و دانش و زیبایی
هر آنچه را که بخواهی
اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند
نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی
آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی
مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که نام قشنگش را هر شب
بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند
نامی که هر صبح عزمی دوباره در دلمان نقش می کند
نامی که هر روز بوزینه ها آن را با فرچه هایی چون
ریش ها و کینه هایشان سیاه، سیه پوش می کنند
اما نام قشنگ دنیایم
از زیر آن سیاهی ها هم می گوی
آنجا
هر جا که می روی زیبا شهر است
با مردمی گشاده دل
با خانه هایی سرشار از عشق و دوستی
دیوار خانه ها
تازه اگر دیواری باشد
گلبافه های اطلسی و شمشادند
که مرزهای نازک خوشبختی را نشانه می کند
آنجا
صفای عشق
از بند زور و زر
از پیله دروغ و ریاکاری آزاد است
زن یار و مرد یار، هر دو برابر
افسانه نیست این
باور کن این حقیقتی انسانی است
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که روز اول مه را
با آرزوی آمدنش هر سال
در صد هزار شهر چراغانی
در بیشمار کارخانه، خیابان، میدان
جشن و سرور جهانی برپا می کنیم
دنیایی که زیر سو سوی فانوس معدن
می بینم آسمان چراغانش را
دنیایی که در کویر خشک نفس گیر
می بینمش
به سبزی جنگل ها
می بینمش
به سرخی مشعل ها
آنجا من و تو یاریم
آنجا من و تو با همه یارانیم
با من مگو کجاست
همین جاست یار من
دنیای آرزوی من و تو همین دنیاست
روی همین زمین سفتی که زیر پای ماست
تنها باید که
زیر و رو شود
آری باید که زیر و رو شود
هر چه زود تر
با دست ما که ساخته ایم و می سازیم
باید که زیر و رو شود
هر چه زودتر
بگذار تا بازهم با تو بگویم
از دنیای آرزویم
🎙: #ناصح_مردوخ
شاعر : فاتح شیخ
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
بنشین تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که از پشت تفنگم می بینمش
وقتی که می جنگم
می بینمش
که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه
تا به زور براندازیم
می بینمش
که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند
کس را کسی اجیر نمی گیرد
آنجا دیگر
نیاز را با نان در جنگ نمی بینی
اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها
می سازند و می سازند
از نان و شادی و دانش و زیبایی
هر آنچه را که بخواهی
اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند
نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی
آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی
مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که نام قشنگش را هر شب
بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند
نامی که هر صبح عزمی دوباره در دلمان نقش می کند
نامی که هر روز بوزینه ها آن را با فرچه هایی چون
ریش ها و کینه هایشان سیاه، سیه پوش می کنند
اما نام قشنگ دنیایم
از زیر آن سیاهی ها هم می گوی
آنجا
هر جا که می روی زیبا شهر است
با مردمی گشاده دل
با خانه هایی سرشار از عشق و دوستی
دیوار خانه ها
تازه اگر دیواری باشد
گلبافه های اطلسی و شمشادند
که مرزهای نازک خوشبختی را نشانه می کند
آنجا
صفای عشق
از بند زور و زر
از پیله دروغ و ریاکاری آزاد است
زن یار و مرد یار، هر دو برابر
افسانه نیست این
باور کن این حقیقتی انسانی است
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که روز اول مه را
با آرزوی آمدنش هر سال
در صد هزار شهر چراغانی
در بیشمار کارخانه، خیابان، میدان
جشن و سرور جهانی برپا می کنیم
دنیایی که زیر سو سوی فانوس معدن
می بینم آسمان چراغانش را
دنیایی که در کویر خشک نفس گیر
می بینمش
به سبزی جنگل ها
می بینمش
به سرخی مشعل ها
آنجا من و تو یاریم
آنجا من و تو با همه یارانیم
با من مگو کجاست
همین جاست یار من
دنیای آرزوی من و تو همین دنیاست
روی همین زمین سفتی که زیر پای ماست
تنها باید که
زیر و رو شود
آری باید که زیر و رو شود
هر چه زود تر
با دست ما که ساخته ایم و می سازیم
باید که زیر و رو شود
هر چه زودتر
بگذار تا بازهم با تو بگویم
از دنیای آرزویم
🎙: #ناصح_مردوخ
شاعر : فاتح شیخ
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
🔴#هنر_و_ادبیات_کارگری
🔶 دنیا بسیار زیباتر میشد
اگر انسان ها به جای دین،
به انسانیت معتقد بودند
انسانیت چیزی ست ورای همه ی ادیان
...
انسانیت،
مهربانی ست.
نماز و دعا و روزه ندارد!
انسانیت گاهی یک لبخند است
که به کودک غمگینی هدیه میکنید
انسانیت قضاوت نکردن دیگران است
انسانیت یعنی عشق و محبت
که از،یکدیگر دریغ میکنیم
🖌: #احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
🔶 دنیا بسیار زیباتر میشد
اگر انسان ها به جای دین،
به انسانیت معتقد بودند
انسانیت چیزی ست ورای همه ی ادیان
...
انسانیت،
مهربانی ست.
نماز و دعا و روزه ندارد!
انسانیت گاهی یک لبخند است
که به کودک غمگینی هدیه میکنید
انسانیت قضاوت نکردن دیگران است
انسانیت یعنی عشق و محبت
که از،یکدیگر دریغ میکنیم
🖌: #احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هنر_و_ادبیات_کارگری
از مرگ ...
هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمينی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون تر باشد
جستن
يافتن
و آنگاه
به اختيار برگزيدن
و از خويشتن خويش
با روئی پی افکندن ...
اگر مرگ را از اين همه ارزشی بيش تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسيده باشم.
#احمد_شاملو
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
از مرگ ...
هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمينی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون تر باشد
جستن
يافتن
و آنگاه
به اختيار برگزيدن
و از خويشتن خويش
با روئی پی افکندن ...
اگر مرگ را از اين همه ارزشی بيش تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسيده باشم.
#احمد_شاملو
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
#هنر_و_ادبیات_کارگری
راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر میگذرانیم
کلمات بیگناه
نابخردانه مینماید
پیشانی صاف
نشان بیعاریست
آن که میخندد
هنوز خبر هولناک را
نشنیده است
چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش
جنایتیست. -
چرا که از اینگونه سخن پرداختن
در برابر وحشتهای بیشمار
خموشی گزیدن است!
نیک آگاهیم
که نفرت داشتن
از فرومایهگی حتا
رخسارهی ما را زشت میکند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن
بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن میکند
دریغا!
ما که زمین را آمادهی مهربانی میخواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!
چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!
#برتولت_برشت
ترجمه:#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر میگذرانیم
کلمات بیگناه
نابخردانه مینماید
پیشانی صاف
نشان بیعاریست
آن که میخندد
هنوز خبر هولناک را
نشنیده است
چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش
جنایتیست. -
چرا که از اینگونه سخن پرداختن
در برابر وحشتهای بیشمار
خموشی گزیدن است!
نیک آگاهیم
که نفرت داشتن
از فرومایهگی حتا
رخسارهی ما را زشت میکند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن
بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن میکند
دریغا!
ما که زمین را آمادهی مهربانی میخواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!
چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!
#برتولت_برشت
ترجمه:#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
#هنر_و_ادبیات_کارگری
«رکاوارن»
در آغوش گشودهٔ تو میگذارم
ساز خوانندگیام را،
پُتک معدنچیان و گاوآهن برزگران را.
به سادگی تمام، سپاسگزار توام
برای خاطر نورت.
با نسیم،
با نسیم علفزاران صدای تو نیز میورزد
تا اعماق صحراها و دوردستهای جنوب.
درخت بالندۀ آنهمه امید!
در دل خورشید زاده شدی.
میوهات میرسد
و آواز سر میدهد تا حصول آزادی.
#ویکتور_خارا
🖋ترجمه:
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
«رکاوارن»
در آغوش گشودهٔ تو میگذارم
ساز خوانندگیام را،
پُتک معدنچیان و گاوآهن برزگران را.
به سادگی تمام، سپاسگزار توام
برای خاطر نورت.
با نسیم،
با نسیم علفزاران صدای تو نیز میورزد
تا اعماق صحراها و دوردستهای جنوب.
درخت بالندۀ آنهمه امید!
در دل خورشید زاده شدی.
میوهات میرسد
و آواز سر میدهد تا حصول آزادی.
#ویکتور_خارا
🖋ترجمه:
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
🚩:#هنر_و_ادبیات_کارگری
تفنگ را در دست بفشار
زمانِ انقلابِ خلقِ محروم است
چه شیرین است تفنگ در دست
سرود بر لب
به سوی آرزو رفتن
کبوترها!
زمانِ سختِ پرواز است
زمین تنگ است و راه آسمان باز است
کبوترها!
#هوشنگ_اعظمی_لرستانی
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
تفنگ را در دست بفشار
زمانِ انقلابِ خلقِ محروم است
چه شیرین است تفنگ در دست
سرود بر لب
به سوی آرزو رفتن
کبوترها!
زمانِ سختِ پرواز است
زمین تنگ است و راه آسمان باز است
کبوترها!
#هوشنگ_اعظمی_لرستانی
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
⚙️:#هنر_و_ادبیات_کارگری
همانند بسیاری دیگر،
من عرقریختن آموختم،
نه فهمیدم که مدرسه چیست
و نه دانستم بازی چه معنا دارد.
در سپیدهدم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر
با کار بزرگ شدم.
🖌:#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
همانند بسیاری دیگر،
من عرقریختن آموختم،
نه فهمیدم که مدرسه چیست
و نه دانستم بازی چه معنا دارد.
در سپیدهدم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر
با کار بزرگ شدم.
🖌:#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
⚙️:#هنر_و_ادبیات_کارگری
دختری هستم از خاورمیانه
دختری هستم که در افغانستان درسن شش سالگی در ازای یک بز به فروش می رسم ،
در عربستان به جرم رانندگی شلاق میخورم
در ایران به جرم بد حجابی شکنجه میشوم
در عراق به جرم عاشق شدن کشته میشوم
در پاکستان به جرم سرپیچی از قوانین سنگسار میشوم
و در تمامی کشورهای این دیار زن کش
به بلندای تاریخ غارتگرانش
هر لحظه و هر ساعت
در میان پنجه های شوم قوانین اش محکوم به فنا میشوم
دختری هستم از خاورمیانه
و از خود می پرسم
من که روزانه در قفس تنگی به پهنای خاورمیانه
همراه با رویاو ارزوهای خوبم
هزار بارزنده به گور میشوم
چرایک بار،فقط یک بار
برای رسیدن به قله ارزوهایم
برای رهایی از اسارت
برای پرسیدن
برای ازادی نمیرم؟؟؟
اگرچه پرواز، بهایش گران است
ماندن درقفس،بهایش بیشتر است
#ناهید_وفایی
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
دختری هستم از خاورمیانه
دختری هستم که در افغانستان درسن شش سالگی در ازای یک بز به فروش می رسم ،
در عربستان به جرم رانندگی شلاق میخورم
در ایران به جرم بد حجابی شکنجه میشوم
در عراق به جرم عاشق شدن کشته میشوم
در پاکستان به جرم سرپیچی از قوانین سنگسار میشوم
و در تمامی کشورهای این دیار زن کش
به بلندای تاریخ غارتگرانش
هر لحظه و هر ساعت
در میان پنجه های شوم قوانین اش محکوم به فنا میشوم
دختری هستم از خاورمیانه
و از خود می پرسم
من که روزانه در قفس تنگی به پهنای خاورمیانه
همراه با رویاو ارزوهای خوبم
هزار بارزنده به گور میشوم
چرایک بار،فقط یک بار
برای رسیدن به قله ارزوهایم
برای رهایی از اسارت
برای پرسیدن
برای ازادی نمیرم؟؟؟
اگرچه پرواز، بهایش گران است
ماندن درقفس،بهایش بیشتر است
#ناهید_وفایی
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
⚙️#هنر_و_ادبیات_کارگری
زیر سیلِ اندوه...
در کشاکِشِ درد و خون
فتاده بر کف سلول
باتوم و پوتین
لخته لخته های خون ...
دندانی که فرو میرود بر لب
پلک های نیمه باز....
عکس اوست آیا افتاده بر دیوار...
جانِ رفیق
دستم را بگیر
چروک میخورد لبخندی بر لب اش
.
بوی خون و نانِ نمور..
زل میزند بر دیوار....
میکشد خط
روی خط های بسیار
#پرولتر
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
زیر سیلِ اندوه...
در کشاکِشِ درد و خون
فتاده بر کف سلول
باتوم و پوتین
لخته لخته های خون ...
دندانی که فرو میرود بر لب
پلک های نیمه باز....
عکس اوست آیا افتاده بر دیوار...
جانِ رفیق
دستم را بگیر
چروک میخورد لبخندی بر لب اش
.
بوی خون و نانِ نمور..
زل میزند بر دیوار....
میکشد خط
روی خط های بسیار
#پرولتر
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran