#هنر_و_ادبیات_کارگری
«رکاوارن»
در آغوش گشودهٔ تو میگذارم
ساز خوانندگیام را،
پُتک معدنچیان و گاوآهن برزگران را.
به سادگی تمام، سپاسگزار توام
برای خاطر نورت.
با نسیم،
با نسیم علفزاران صدای تو نیز میورزد
تا اعماق صحراها و دوردستهای جنوب.
درخت بالندۀ آنهمه امید!
در دل خورشید زاده شدی.
میوهات میرسد
و آواز سر میدهد تا حصول آزادی.
#ویکتور_خارا
🖋ترجمه:
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
«رکاوارن»
در آغوش گشودهٔ تو میگذارم
ساز خوانندگیام را،
پُتک معدنچیان و گاوآهن برزگران را.
به سادگی تمام، سپاسگزار توام
برای خاطر نورت.
با نسیم،
با نسیم علفزاران صدای تو نیز میورزد
تا اعماق صحراها و دوردستهای جنوب.
درخت بالندۀ آنهمه امید!
در دل خورشید زاده شدی.
میوهات میرسد
و آواز سر میدهد تا حصول آزادی.
#ویکتور_خارا
🖋ترجمه:
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
به یاد میآرَمَت آماندا..
در خیابانهای بارانی،
به سوی کارخانه میدویدی...
کارخانهای که «مانوئل»
در آن کار میکرد...
با «لبـخـندی» بر پهنای صورت..
و باران در گیسوانَت.
.
« دیدارش میخواستی»...
فقط پنج دقیقه،
تـمـام ِ زندگیات در پنج دقیقه!
سوت ِ کارخانه به صدا درآمده و
زمان ِ بازگشت به کار است
و تو ، با گام برداشتن ات
همه چیز را « روشـنــایی» میبخشی
آن «پنج دقیقه»
چون گل شکوفایَت کرده ست...
.
.
به یاد میآرَمَت آماندا
در خیابانهای بارانی..
هیـچ چیز ِ دیگر اهمیتی نـداشت.
دیـدارش میخواستی
با «لبــخـندی» بر پهنای صورت
و باران در گیسوانَت
هیچ چیز ِ دیگر اهمیتی نداشت
دیــدارش میخواستی
و او،
هوای « مبـارزه » در سر،
سر به کوهها نهاد
اویی که هرگز
حتی پَشهای را نیازُرده بود.
سر به کوهها نهاد اما
و در پنج دقیقه
همه چیز پایان یافت.
سوت ِ کارخانه به صدا درآمده و
زمان ِ بازگشت به کار است.
بسیاری لیک
باز نخواهند گشت
و... مانوئل یکی از آنها است.
.
.
به یاد میآرَمَت آماندا
در خیابانهای بارانی
هیــچ چـیز ِ دیگر اهمـیتی نداشت
دیـدارش میخـواستی .....
#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
در خیابانهای بارانی،
به سوی کارخانه میدویدی...
کارخانهای که «مانوئل»
در آن کار میکرد...
با «لبـخـندی» بر پهنای صورت..
و باران در گیسوانَت.
.
« دیدارش میخواستی»...
فقط پنج دقیقه،
تـمـام ِ زندگیات در پنج دقیقه!
سوت ِ کارخانه به صدا درآمده و
زمان ِ بازگشت به کار است
و تو ، با گام برداشتن ات
همه چیز را « روشـنــایی» میبخشی
آن «پنج دقیقه»
چون گل شکوفایَت کرده ست...
.
.
به یاد میآرَمَت آماندا
در خیابانهای بارانی..
هیـچ چیز ِ دیگر اهمیتی نـداشت.
دیـدارش میخواستی
با «لبــخـندی» بر پهنای صورت
و باران در گیسوانَت
هیچ چیز ِ دیگر اهمیتی نداشت
دیــدارش میخواستی
و او،
هوای « مبـارزه » در سر،
سر به کوهها نهاد
اویی که هرگز
حتی پَشهای را نیازُرده بود.
سر به کوهها نهاد اما
و در پنج دقیقه
همه چیز پایان یافت.
سوت ِ کارخانه به صدا درآمده و
زمان ِ بازگشت به کار است.
بسیاری لیک
باز نخواهند گشت
و... مانوئل یکی از آنها است.
.
.
به یاد میآرَمَت آماندا
در خیابانهای بارانی
هیــچ چـیز ِ دیگر اهمـیتی نداشت
دیـدارش میخـواستی .....
#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"پرسش؟"
«پرسش من این است
هرگز به فکرتان رسیده که این سرزمین مال ماست؟
مال کسی است که بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد...
حصارها را ویران کن!!
آنها را در هم بکوب!!!
این سرزمین مال ماست»
🎙خواننده:
#ویکتور_خارا
دکلمه:
#مظفر_مقدم
ترجمه:
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
«پرسش من این است
هرگز به فکرتان رسیده که این سرزمین مال ماست؟
مال کسی است که بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد...
حصارها را ویران کن!!
آنها را در هم بکوب!!!
این سرزمین مال ماست»
🎙خواننده:
#ویکتور_خارا
دکلمه:
#مظفر_مقدم
ترجمه:
#احمد_شاملو
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
⚙️:#هنر_و_ادبیات_کارگری
همانند بسیاری دیگر،
من عرقریختن آموختم،
نه فهمیدم که مدرسه چیست
و نه دانستم بازی چه معنا دارد.
در سپیدهدم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر
با کار بزرگ شدم.
🖌:#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
همانند بسیاری دیگر،
من عرقریختن آموختم،
نه فهمیدم که مدرسه چیست
و نه دانستم بازی چه معنا دارد.
در سپیدهدم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر
با کار بزرگ شدم.
🖌:#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
Peshrawcpiran
Photo
#شعر
ترانه ـ سرود «مانیفست» (بیانیه)، آخرین اثر #ویکتور_خارا پیش از جاناختنش در استادیوم سانتیاگو بود.
متن «مانیفست» ترجمۀ #احمد_شاملو:
«نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضۀ صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است
و چون آب مقدّس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانۀ من آنچنان که "ویولتا" میگفت هدفی یافته است.
آری، گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند.
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمندِ زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرودخوانان شهادت را پذیرا شود.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانه یی بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکه یی بیش نیست
امّا ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت؛
شعری همیشه زنده و تازه و پویا».
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
ترانه ـ سرود «مانیفست» (بیانیه)، آخرین اثر #ویکتور_خارا پیش از جاناختنش در استادیوم سانتیاگو بود.
متن «مانیفست» ترجمۀ #احمد_شاملو:
«نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضۀ صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است
و چون آب مقدّس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانۀ من آنچنان که "ویولتا" میگفت هدفی یافته است.
آری، گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند.
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمندِ زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرودخوانان شهادت را پذیرا شود.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانه یی بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکه یی بیش نیست
امّا ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت؛
شعری همیشه زنده و تازه و پویا».
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
Peshrawcpiran
Photo
ma basyarim viktor khara_1097101823(1)
<unknown>
▪شعر (ما بسیاریم) از #ویکتور_خارا
ترجمه: #احمد_شاملو
دکلمه: #ادریس_دژبند
#MP3
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
ترجمه: #احمد_شاملو
دکلمه: #ادریس_دژبند
#MP3
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
آواز من زنجیریست
که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را
چرا که آواز، کبوتریست که
برای رسیدن به دریا پرواز میکُند.
رها میشود
بالهایش را میگشاید
تا پرواز کند ....پرواز.
#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.
بگذار تا با هم بخوانیم سرود خلق را
چرا که آواز، کبوتریست که
برای رسیدن به دریا پرواز میکُند.
رها میشود
بالهایش را میگشاید
تا پرواز کند ....پرواز.
#ویکتور_خارا
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴همانند بسیاری دیگر،
من عرق ریختن آموختم،
نه فهمیدم مدرسه چیست و بازی چه معنا دارد.
در سپیده دم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند.
در کنار پدر
با کار بزرگ شدم...
#ویکتور_خارا
💢دوشنبه ١٣ آذر۱۴۰۲
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpirn
من عرق ریختن آموختم،
نه فهمیدم مدرسه چیست و بازی چه معنا دارد.
در سپیده دم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند.
در کنار پدر
با کار بزرگ شدم...
#ویکتور_خارا
💢دوشنبه ١٣ آذر۱۴۰۲
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpirn
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥موزیک سرود انقلابی
#ویکتور خارا
🎙ترانهی تو گلی از فلز بود.
💢جمعه ١١ اسفند ۱۴۰۲
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpiran1
#ویکتور خارا
🎙ترانهی تو گلی از فلز بود.
💢جمعه ١١ اسفند ۱۴۰۲
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpiran1