Audio
#برخیزید "
🎙رفیق جانباختە #ناصح_مردوخ
🌺کاری از رادیو حزب کمونیست ایران
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
🎙رفیق جانباختە #ناصح_مردوخ
🌺کاری از رادیو حزب کمونیست ایران
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩برنامە:
#یاد_جانباختگان_راە_سوسالیسم"
زندگینامە رفیق جانباختە: #ناصح_مردوخ
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
#یاد_جانباختگان_راە_سوسالیسم"
زندگینامە رفیق جانباختە: #ناصح_مردوخ
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩🚩پیشمرگ کومه له همچون پولاد، لشکری از ارتش سرخ کارگرانند.
🎙 #ناصح_مردوخ
🛑کاری از #کانال_پیشرو"
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
🎙 #ناصح_مردوخ
🛑کاری از #کانال_پیشرو"
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
abbass(1)
<unknown>
#دنیای_آرزویم"
✍ #فاتح_شیخ*
🎙رفیق جانباختە #ناصح_مردوخ٭
🛑کاری از
"رادیو صدای حزب کمونیست ایران"
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
✍ #فاتح_شیخ*
🎙رفیق جانباختە #ناصح_مردوخ٭
🛑کاری از
"رادیو صدای حزب کمونیست ایران"
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
🔴#هنر_و_ادبیات_کارگری
بنشین تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که از پشت تفنگم می بینمش
وقتی که می جنگم
می بینمش
که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه
تا به زور براندازیم
می بینمش
که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند
کس را کسی اجیر نمی گیرد
آنجا دیگر
نیاز را با نان در جنگ نمی بینی
اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها
می سازند و می سازند
از نان و شادی و دانش و زیبایی
هر آنچه را که بخواهی
اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند
نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی
آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی
مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که نام قشنگش را هر شب
بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند
نامی که هر صبح عزمی دوباره در دلمان نقش می کند
نامی که هر روز بوزینه ها آن را با فرچه هایی چون
ریش ها و کینه هایشان سیاه، سیه پوش می کنند
اما نام قشنگ دنیایم
از زیر آن سیاهی ها هم می گوی
آنجا
هر جا که می روی زیبا شهر است
با مردمی گشاده دل
با خانه هایی سرشار از عشق و دوستی
دیوار خانه ها
تازه اگر دیواری باشد
گلبافه های اطلسی و شمشادند
که مرزهای نازک خوشبختی را نشانه می کند
آنجا
صفای عشق
از بند زور و زر
از پیله دروغ و ریاکاری آزاد است
زن یار و مرد یار، هر دو برابر
افسانه نیست این
باور کن این حقیقتی انسانی است
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که روز اول مه را
با آرزوی آمدنش هر سال
در صد هزار شهر چراغانی
در بیشمار کارخانه، خیابان، میدان
جشن و سرور جهانی برپا می کنیم
دنیایی که زیر سو سوی فانوس معدن
می بینم آسمان چراغانش را
دنیایی که در کویر خشک نفس گیر
می بینمش
به سبزی جنگل ها
می بینمش
به سرخی مشعل ها
آنجا من و تو یاریم
آنجا من و تو با همه یارانیم
با من مگو کجاست
همین جاست یار من
دنیای آرزوی من و تو همین دنیاست
روی همین زمین سفتی که زیر پای ماست
تنها باید که
زیر و رو شود
آری باید که زیر و رو شود
هر چه زود تر
با دست ما که ساخته ایم و می سازیم
باید که زیر و رو شود
هر چه زودتر
بگذار تا بازهم با تو بگویم
از دنیای آرزویم
🎙: #ناصح_مردوخ
شاعر : فاتح شیخ
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
بنشین تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که از پشت تفنگم می بینمش
وقتی که می جنگم
می بینمش
که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه
تا به زور براندازیم
می بینمش
که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند
کس را کسی اجیر نمی گیرد
آنجا دیگر
نیاز را با نان در جنگ نمی بینی
اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها
می سازند و می سازند
از نان و شادی و دانش و زیبایی
هر آنچه را که بخواهی
اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند
نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی
آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی
مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که نام قشنگش را هر شب
بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند
نامی که هر صبح عزمی دوباره در دلمان نقش می کند
نامی که هر روز بوزینه ها آن را با فرچه هایی چون
ریش ها و کینه هایشان سیاه، سیه پوش می کنند
اما نام قشنگ دنیایم
از زیر آن سیاهی ها هم می گوی
آنجا
هر جا که می روی زیبا شهر است
با مردمی گشاده دل
با خانه هایی سرشار از عشق و دوستی
دیوار خانه ها
تازه اگر دیواری باشد
گلبافه های اطلسی و شمشادند
که مرزهای نازک خوشبختی را نشانه می کند
آنجا
صفای عشق
از بند زور و زر
از پیله دروغ و ریاکاری آزاد است
زن یار و مرد یار، هر دو برابر
افسانه نیست این
باور کن این حقیقتی انسانی است
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که روز اول مه را
با آرزوی آمدنش هر سال
در صد هزار شهر چراغانی
در بیشمار کارخانه، خیابان، میدان
جشن و سرور جهانی برپا می کنیم
دنیایی که زیر سو سوی فانوس معدن
می بینم آسمان چراغانش را
دنیایی که در کویر خشک نفس گیر
می بینمش
به سبزی جنگل ها
می بینمش
به سرخی مشعل ها
آنجا من و تو یاریم
آنجا من و تو با همه یارانیم
با من مگو کجاست
همین جاست یار من
دنیای آرزوی من و تو همین دنیاست
روی همین زمین سفتی که زیر پای ماست
تنها باید که
زیر و رو شود
آری باید که زیر و رو شود
هر چه زود تر
با دست ما که ساخته ایم و می سازیم
باید که زیر و رو شود
هر چه زودتر
بگذار تا بازهم با تو بگویم
از دنیای آرزویم
🎙: #ناصح_مردوخ
شاعر : فاتح شیخ
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#برافرازیم پرچم #آزادی و #سوسیالیسم را
سرود: #شوان_پرور
دکلمه فارسی: با صدای گرم رفیق جانباختە #ناصح_مردوخ
🆔 @peshrawcpiran
سرود: #شوان_پرور
دکلمه فارسی: با صدای گرم رفیق جانباختە #ناصح_مردوخ
🆔 @peshrawcpiran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سرودی هاوزنجیران دکلمه فارسیِ رفیق #ناصح مردوخ
💢چهارشنبه ٢٤ آبان ۱۴۰٢
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpirn
https://t.me/KomalaCpiranTv
💢چهارشنبه ٢٤ آبان ۱۴۰٢
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpirn
https://t.me/KomalaCpiranTv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴بنشین تا با تو بگویم از دنیای آرزویم
#ناصح_مردوخ
بنشین تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که از که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه
تا به زور براندازیم
می بینمش
که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند
کس را کسی اجیر نمی گیرد
آنجا دیگر
نیاز را با نان در جنگ نمی بینی
اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها
می سازند و می سازند
از نان و شادی و دانش و زیبایی
هر آنچه را که بخواهی
اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند
نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی
آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی
مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که نام قشنگش را هر شب
بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند
💢شنبه ١٠ شهریور ۱۴۰۳
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpiran1
#ناصح_مردوخ
بنشین تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که از که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه
تا به زور براندازیم
می بینمش
که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند
کس را کسی اجیر نمی گیرد
آنجا دیگر
نیاز را با نان در جنگ نمی بینی
اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها
می سازند و می سازند
از نان و شادی و دانش و زیبایی
هر آنچه را که بخواهی
اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند
نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی
آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی
مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله
بنشین
تا با تو بگویم
از دنیای آرزویم
دنیایی که نام قشنگش را هر شب
بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند
💢شنبه ١٠ شهریور ۱۴۰۳
https://t.me/peshrawcpiran
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpiran1