پاینده ایران
مگر نمیدانی امروز نوروز است؟!
«... از دور که شهر پیدا شد، دود و آتش بود که از شهر زبانه همیکِشید. به شهر که رسیدم، کُشته بود که بر جایجای شهر، فتاده بود. زنان و مردان و کودکان. مهاجمان حتی بر حیوانات رحم نکرده، آنها را نیز کشته بودند.
ناگاه از برزنی صدای بَربَط (تار) شنیدیم. به کوی وارد شدیم و مَردی را در حال بَربَطنوازی و #رقص دیدیم.
گفتیم: «ای مَرد! این چه حال است؟»
با چشمانی گریان و حالی پریشان گفت: «سپاهیان مسلمان بر نیمروز (سیستان) تاخته و یزیدابنمهلب دستور کُشتارِ همگان داد و کشتند و سوختند. من به همراه اندکی از مردم، بیرون از شهر بودیم و پس از رفتن آنان بازآمدیم.»
حیرتزده گفتیم: «پس این #نواختن و #رقص از برای چیست؟»
گفت: «مگر نمیدانید که امروز، #نوروز است؟»
(از کتاب #تاریخ_سیستان، که ١٠٠٠ سال پیش نوشته شده است، و در باره یکی از ایرانیکُشیهای اعراب مهاجم است)
#ایران
۶ فروردین ۱۴۰۴
@paniranist_party
مگر نمیدانی امروز نوروز است؟!
«... از دور که شهر پیدا شد، دود و آتش بود که از شهر زبانه همیکِشید. به شهر که رسیدم، کُشته بود که بر جایجای شهر، فتاده بود. زنان و مردان و کودکان. مهاجمان حتی بر حیوانات رحم نکرده، آنها را نیز کشته بودند.
ناگاه از برزنی صدای بَربَط (تار) شنیدیم. به کوی وارد شدیم و مَردی را در حال بَربَطنوازی و #رقص دیدیم.
گفتیم: «ای مَرد! این چه حال است؟»
با چشمانی گریان و حالی پریشان گفت: «سپاهیان مسلمان بر نیمروز (سیستان) تاخته و یزیدابنمهلب دستور کُشتارِ همگان داد و کشتند و سوختند. من به همراه اندکی از مردم، بیرون از شهر بودیم و پس از رفتن آنان بازآمدیم.»
حیرتزده گفتیم: «پس این #نواختن و #رقص از برای چیست؟»
گفت: «مگر نمیدانید که امروز، #نوروز است؟»
(از کتاب #تاریخ_سیستان، که ١٠٠٠ سال پیش نوشته شده است، و در باره یکی از ایرانیکُشیهای اعراب مهاجم است)
#ایران
۶ فروردین ۱۴۰۴
@paniranist_party