✒
ظهر یکروز داشتم از بازار رسولی برمیگشتم خوابگاه.از شیشهٔ تاکسی به آسمان آرام و آبی با ابرهای سفید پنبهمانند نگاه میکردم.همینطور که رانندهٔ تاکسی میپرسید شما دانشجویی؟چندساله اینجایی؟ باخودم گفتم چقدر دلم برای این شهر آرام و مردم خونگرمش، تنگ میشود!!
چقدر این شهر به آسمان پشت شیشه شبیه است!
.
روز بعد از برگشتنم به مشهد، بلوچستان ناآرام شد.من صفحهٔ حوادث نیستم که بتوانم تمام اتفاقات ناگوار و دلخراشی که هرلحظه در این کشور و هرجای جهان رخ میدهد، پوشش دهم و نمیتوانم باشم.کاری که از من و امثال من برمیآید، کمک کردن به خودمان یعنی مطالعه و آگاهی ست تا حداقل زودباور نباشیم و دیگرکار، خدمت به مردم است.
سهلانگاری است اگر گمان کنیم تنها اتفاقی که در بلوچستان میافتد، همین ماجرای امروز است و بس!
اما میتوانیم در فضای مجازی همراه و همدل باشیم.جایی خواندم مردم نیازهای اولیهشان! را از طریق نت و چت! برآورده میکنند، حالا نوبت به پویشهای مجازی و هشتگ زدن رسید، اینترنت بیفایده شد؟!
به نظرم حرفش درست آمد.یک روز همین ابراز انزجارهای مجازی به واقعیت میپیوندد.
نمیگویم که بدون مطالعه راجع به همهچیز نظر داد اما میتوان خشم و احساس خود را بروز داد.
چند نکته:
اول این که بعضی از ما هنوز باید دیدگاهمان را تغییر دهیم! که وقتی کسی میگوید زاهدان تحصیل میکند، برنگردیم بگوییم برای یک دختر تنها سخت نیست؟! اولین حرفی که من از بیشتر افراد شنیدم و میخواهم پاسخ دهم بله برای من دوری راه و خوابگاهی بودن خیلی سخت بود اما چه بسا تهران بسیار سختتر و آزاردهندهتر برای آدم تنهایی مثل من میبود.
دوم: نکند «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم» بهانهای شود که چشمانتظار عزای بعدی باشیم!
آنها که میپندارند با داغ روی داغ، مردم را سرگرم میکنند تا به دزدی و فساد خود بپردازند، درحقیقت بر خشم فروخوردهٔ ما دریادریا میافزایند و نمیدانند بالاخره یکروز این کاسهٔ صبر لبریز میشود و این خشم جاری و هرچه بر سر راهش باشد با خود خواهد برد.
.
رانندهٔ تاکسی جوان بلوچی بود که آهنگهای رپ زیرخاکی گذاشته و سلیقهٔ موسیقیاش بد نبود.بعد از بهرام، همینطور که داشتم باخودم فکر میکردم، ضبط ماشین هیچکس میخواند:
ما از همون رگ و خونیم، از همون نژاد
بریم سوی سازندگی اگه دلتون بخواد
خجالت داره اگه که ساکت باشین...
#پریسا_فوجی
#تسلیت_بلوچستان #سراوان
#سراوان_تنها_نیست #بلوچستان
https://www.instagram.com/p/CL4rkq6ju_-/?igshid=n51vakyx1yk5
ظهر یکروز داشتم از بازار رسولی برمیگشتم خوابگاه.از شیشهٔ تاکسی به آسمان آرام و آبی با ابرهای سفید پنبهمانند نگاه میکردم.همینطور که رانندهٔ تاکسی میپرسید شما دانشجویی؟چندساله اینجایی؟ باخودم گفتم چقدر دلم برای این شهر آرام و مردم خونگرمش، تنگ میشود!!
چقدر این شهر به آسمان پشت شیشه شبیه است!
.
روز بعد از برگشتنم به مشهد، بلوچستان ناآرام شد.من صفحهٔ حوادث نیستم که بتوانم تمام اتفاقات ناگوار و دلخراشی که هرلحظه در این کشور و هرجای جهان رخ میدهد، پوشش دهم و نمیتوانم باشم.کاری که از من و امثال من برمیآید، کمک کردن به خودمان یعنی مطالعه و آگاهی ست تا حداقل زودباور نباشیم و دیگرکار، خدمت به مردم است.
سهلانگاری است اگر گمان کنیم تنها اتفاقی که در بلوچستان میافتد، همین ماجرای امروز است و بس!
اما میتوانیم در فضای مجازی همراه و همدل باشیم.جایی خواندم مردم نیازهای اولیهشان! را از طریق نت و چت! برآورده میکنند، حالا نوبت به پویشهای مجازی و هشتگ زدن رسید، اینترنت بیفایده شد؟!
به نظرم حرفش درست آمد.یک روز همین ابراز انزجارهای مجازی به واقعیت میپیوندد.
نمیگویم که بدون مطالعه راجع به همهچیز نظر داد اما میتوان خشم و احساس خود را بروز داد.
چند نکته:
اول این که بعضی از ما هنوز باید دیدگاهمان را تغییر دهیم! که وقتی کسی میگوید زاهدان تحصیل میکند، برنگردیم بگوییم برای یک دختر تنها سخت نیست؟! اولین حرفی که من از بیشتر افراد شنیدم و میخواهم پاسخ دهم بله برای من دوری راه و خوابگاهی بودن خیلی سخت بود اما چه بسا تهران بسیار سختتر و آزاردهندهتر برای آدم تنهایی مثل من میبود.
دوم: نکند «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم» بهانهای شود که چشمانتظار عزای بعدی باشیم!
آنها که میپندارند با داغ روی داغ، مردم را سرگرم میکنند تا به دزدی و فساد خود بپردازند، درحقیقت بر خشم فروخوردهٔ ما دریادریا میافزایند و نمیدانند بالاخره یکروز این کاسهٔ صبر لبریز میشود و این خشم جاری و هرچه بر سر راهش باشد با خود خواهد برد.
.
رانندهٔ تاکسی جوان بلوچی بود که آهنگهای رپ زیرخاکی گذاشته و سلیقهٔ موسیقیاش بد نبود.بعد از بهرام، همینطور که داشتم باخودم فکر میکردم، ضبط ماشین هیچکس میخواند:
ما از همون رگ و خونیم، از همون نژاد
بریم سوی سازندگی اگه دلتون بخواد
خجالت داره اگه که ساکت باشین...
#پریسا_فوجی
#تسلیت_بلوچستان #سراوان
#سراوان_تنها_نیست #بلوچستان
https://www.instagram.com/p/CL4rkq6ju_-/?igshid=n51vakyx1yk5
Instagram
Instagram
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
✒
ظهر یکروز داشتم از بازار رسولی برمیگشتم خوابگاه.از شیشهٔ تاکسی به آسمان آرام و آبی با ابرهای سفید پنبهمانند نگاه میکردم.همینطور که رانندهٔ تاکسی میپرسید شما دانشجویی؟چندساله اینجایی؟ باخودم گفتم چقدر دلم برای این شهر آرام و مردم خونگرمش، تنگ میشود!!
چقدر این شهر به آسمان پشت شیشه شبیه است!
.
روز بعد از برگشتنم به مشهد، بلوچستان ناآرام شد.من صفحهٔ حوادث نیستم که بتوانم تمام اتفاقات ناگوار و دلخراشی که هرلحظه در این کشور و هرجای جهان رخ میدهد، پوشش دهم و نمیتوانم باشم.کاری که از من و امثال من برمیآید، کمک کردن به خودمان یعنی مطالعه و آگاهی ست تا حداقل زودباور نباشیم و دیگرکار، خدمت به مردم است.
سهلانگاری است اگر گمان کنیم تنها اتفاقی که در بلوچستان میافتد، همین ماجرای امروز است و بس!
اما میتوانیم در فضای مجازی همراه و همدل باشیم.جایی خواندم مردم نیازهای اولیهشان! را از طریق نت و چت! برآورده میکنند، حالا نوبت به پویشهای مجازی و هشتگ زدن رسید، اینترنت بیفایده شد؟!
به نظرم حرفش درست آمد.یک روز همین ابراز انزجارهای مجازی به واقعیت میپیوندد.
نمیگویم که بدون مطالعه راجع به همهچیز نظر داد اما میتوان خشم و احساس خود را بروز داد.
چند نکته:
اول این که بعضی از ما هنوز باید دیدگاهمان را تغییر دهیم! که وقتی کسی میگوید زاهدان تحصیل میکند، برنگردیم بگوییم برای یک دختر تنها سخت نیست؟! اولین حرفی که من از بیشتر افراد شنیدم و میخواهم پاسخ دهم بله برای من دوری راه و خوابگاهی بودن خیلی سخت بود اما چه بسا تهران بسیار سختتر و آزاردهندهتر برای آدم تنهایی مثل من میبود.
دوم: نکند «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم» بهانهای شود که چشمانتظار عزای بعدی باشیم!
آنها که میپندارند با داغ روی داغ، مردم را سرگرم میکنند تا به دزدی و فساد خود بپردازند، درحقیقت بر خشم فروخوردهٔ ما دریادریا میافزایند و نمیدانند بالاخره یکروز این کاسهٔ صبر لبریز میشود و این خشم جاری و هرچه بر سر راهش باشد با خود خواهد برد.
.
رانندهٔ تاکسی جوان بلوچی بود که آهنگهای رپ زیرخاکی گذاشته و سلیقهٔ موسیقیاش بد نبود.بعد از بهرام، همینطور که داشتم باخودم فکر میکردم، ضبط ماشین هیچکس میخواند:
ما از همون رگ و خونیم، از همون نژاد
بریم سوی سازندگی اگه دلتون بخواد
خجالت داره اگه که ساکت باشین...
#پریسا_فوجی
#تسلیت_بلوچستان #سراوان
#سراوان_تنها_نیست #بلوچستان
https://www.instagram.com/p/CL4rkq6ju_-/?igshid=n51vakyx1yk5
ظهر یکروز داشتم از بازار رسولی برمیگشتم خوابگاه.از شیشهٔ تاکسی به آسمان آرام و آبی با ابرهای سفید پنبهمانند نگاه میکردم.همینطور که رانندهٔ تاکسی میپرسید شما دانشجویی؟چندساله اینجایی؟ باخودم گفتم چقدر دلم برای این شهر آرام و مردم خونگرمش، تنگ میشود!!
چقدر این شهر به آسمان پشت شیشه شبیه است!
.
روز بعد از برگشتنم به مشهد، بلوچستان ناآرام شد.من صفحهٔ حوادث نیستم که بتوانم تمام اتفاقات ناگوار و دلخراشی که هرلحظه در این کشور و هرجای جهان رخ میدهد، پوشش دهم و نمیتوانم باشم.کاری که از من و امثال من برمیآید، کمک کردن به خودمان یعنی مطالعه و آگاهی ست تا حداقل زودباور نباشیم و دیگرکار، خدمت به مردم است.
سهلانگاری است اگر گمان کنیم تنها اتفاقی که در بلوچستان میافتد، همین ماجرای امروز است و بس!
اما میتوانیم در فضای مجازی همراه و همدل باشیم.جایی خواندم مردم نیازهای اولیهشان! را از طریق نت و چت! برآورده میکنند، حالا نوبت به پویشهای مجازی و هشتگ زدن رسید، اینترنت بیفایده شد؟!
به نظرم حرفش درست آمد.یک روز همین ابراز انزجارهای مجازی به واقعیت میپیوندد.
نمیگویم که بدون مطالعه راجع به همهچیز نظر داد اما میتوان خشم و احساس خود را بروز داد.
چند نکته:
اول این که بعضی از ما هنوز باید دیدگاهمان را تغییر دهیم! که وقتی کسی میگوید زاهدان تحصیل میکند، برنگردیم بگوییم برای یک دختر تنها سخت نیست؟! اولین حرفی که من از بیشتر افراد شنیدم و میخواهم پاسخ دهم بله برای من دوری راه و خوابگاهی بودن خیلی سخت بود اما چه بسا تهران بسیار سختتر و آزاردهندهتر برای آدم تنهایی مثل من میبود.
دوم: نکند «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم» بهانهای شود که چشمانتظار عزای بعدی باشیم!
آنها که میپندارند با داغ روی داغ، مردم را سرگرم میکنند تا به دزدی و فساد خود بپردازند، درحقیقت بر خشم فروخوردهٔ ما دریادریا میافزایند و نمیدانند بالاخره یکروز این کاسهٔ صبر لبریز میشود و این خشم جاری و هرچه بر سر راهش باشد با خود خواهد برد.
.
رانندهٔ تاکسی جوان بلوچی بود که آهنگهای رپ زیرخاکی گذاشته و سلیقهٔ موسیقیاش بد نبود.بعد از بهرام، همینطور که داشتم باخودم فکر میکردم، ضبط ماشین هیچکس میخواند:
ما از همون رگ و خونیم، از همون نژاد
بریم سوی سازندگی اگه دلتون بخواد
خجالت داره اگه که ساکت باشین...
#پریسا_فوجی
#تسلیت_بلوچستان #سراوان
#سراوان_تنها_نیست #بلوچستان
https://www.instagram.com/p/CL4rkq6ju_-/?igshid=n51vakyx1yk5
Instagram
Instagram
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
✒
ظهر یکروز داشتم از بازار رسولی برمیگشتم خوابگاه.از شیشهٔ تاکسی به آسمان آرام و آبی با ابرهای سفید پنبهمانند نگاه میکردم.همینطور که رانندهٔ تاکسی میپرسید شما دانشجویی؟چندساله اینجایی؟ باخودم گفتم چقدر دلم برای این شهر آرام و مردم خونگرمش، تنگ میشود!!
چقدر این شهر به آسمان پشت شیشه شبیه است!
.
روز بعد از برگشتنم به مشهد، بلوچستان ناآرام شد.من صفحهٔ حوادث نیستم که بتوانم تمام اتفاقات ناگوار و دلخراشی که هرلحظه در این کشور و هرجای جهان رخ میدهد، پوشش دهم و نمیتوانم باشم.کاری که از من و امثال من برمیآید، کمک کردن به خودمان یعنی مطالعه و آگاهی ست تا حداقل زودباور نباشیم و دیگرکار، خدمت به مردم است.
سهلانگاری است اگر گمان کنیم تنها اتفاقی که در بلوچستان میافتد، همین ماجرای امروز است و بس!
اما میتوانیم در فضای مجازی همراه و همدل باشیم.جایی خواندم مردم نیازهای اولیهشان! را از طریق نت و چت! برآورده میکنند، حالا نوبت به پویشهای مجازی و هشتگ زدن رسید، اینترنت بیفایده شد؟!
به نظرم حرفش درست آمد.یک روز همین ابراز انزجارهای مجازی به واقعیت میپیوندد.
نمیگویم که بدون مطالعه راجع به همهچیز نظر داد اما میتوان خشم و احساس خود را بروز داد.
چند نکته:
اول این که بعضی از ما هنوز باید دیدگاهمان را تغییر دهیم! که وقتی کسی میگوید زاهدان تحصیل میکند، برنگردیم بگوییم برای یک دختر تنها سخت نیست؟! اولین حرفی که من از بیشتر افراد شنیدم و میخواهم پاسخ دهم بله برای من دوری راه و خوابگاهی بودن خیلی سخت بود اما چه بسا تهران بسیار سختتر و آزاردهندهتر برای آدم تنهایی مثل من میبود.
دوم: نکند «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم» بهانهای شود که چشمانتظار عزای بعدی باشیم!
آنها که میپندارند با داغ روی داغ، مردم را سرگرم میکنند تا به دزدی و فساد خود بپردازند، درحقیقت بر خشم فروخوردهٔ ما دریادریا میافزایند و نمیدانند بالاخره یکروز این کاسهٔ صبر لبریز میشود و این خشم جاری و هرچه بر سر راهش باشد با خود خواهد برد.
.
رانندهٔ تاکسی جوان بلوچی بود که آهنگهای رپ زیرخاکی گذاشته و سلیقهٔ موسیقیاش بد نبود.بعد از بهرام، همینطور که داشتم باخودم فکر میکردم، ضبط ماشین هیچکس میخواند:
ما از همون رگ و خونیم، از همون نژاد
بریم سوی سازندگی اگه دلتون بخواد
خجالت داره اگه که ساکت باشین...
#پریسا_فوجی
#تسلیت_بلوچستان #سراوان
#سراوان_تنها_نیست #بلوچستان
https://www.instagram.com/p/CL4rkq6ju_-/?igshid=n51vakyx1yk5
ظهر یکروز داشتم از بازار رسولی برمیگشتم خوابگاه.از شیشهٔ تاکسی به آسمان آرام و آبی با ابرهای سفید پنبهمانند نگاه میکردم.همینطور که رانندهٔ تاکسی میپرسید شما دانشجویی؟چندساله اینجایی؟ باخودم گفتم چقدر دلم برای این شهر آرام و مردم خونگرمش، تنگ میشود!!
چقدر این شهر به آسمان پشت شیشه شبیه است!
.
روز بعد از برگشتنم به مشهد، بلوچستان ناآرام شد.من صفحهٔ حوادث نیستم که بتوانم تمام اتفاقات ناگوار و دلخراشی که هرلحظه در این کشور و هرجای جهان رخ میدهد، پوشش دهم و نمیتوانم باشم.کاری که از من و امثال من برمیآید، کمک کردن به خودمان یعنی مطالعه و آگاهی ست تا حداقل زودباور نباشیم و دیگرکار، خدمت به مردم است.
سهلانگاری است اگر گمان کنیم تنها اتفاقی که در بلوچستان میافتد، همین ماجرای امروز است و بس!
اما میتوانیم در فضای مجازی همراه و همدل باشیم.جایی خواندم مردم نیازهای اولیهشان! را از طریق نت و چت! برآورده میکنند، حالا نوبت به پویشهای مجازی و هشتگ زدن رسید، اینترنت بیفایده شد؟!
به نظرم حرفش درست آمد.یک روز همین ابراز انزجارهای مجازی به واقعیت میپیوندد.
نمیگویم که بدون مطالعه راجع به همهچیز نظر داد اما میتوان خشم و احساس خود را بروز داد.
چند نکته:
اول این که بعضی از ما هنوز باید دیدگاهمان را تغییر دهیم! که وقتی کسی میگوید زاهدان تحصیل میکند، برنگردیم بگوییم برای یک دختر تنها سخت نیست؟! اولین حرفی که من از بیشتر افراد شنیدم و میخواهم پاسخ دهم بله برای من دوری راه و خوابگاهی بودن خیلی سخت بود اما چه بسا تهران بسیار سختتر و آزاردهندهتر برای آدم تنهایی مثل من میبود.
دوم: نکند «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم» بهانهای شود که چشمانتظار عزای بعدی باشیم!
آنها که میپندارند با داغ روی داغ، مردم را سرگرم میکنند تا به دزدی و فساد خود بپردازند، درحقیقت بر خشم فروخوردهٔ ما دریادریا میافزایند و نمیدانند بالاخره یکروز این کاسهٔ صبر لبریز میشود و این خشم جاری و هرچه بر سر راهش باشد با خود خواهد برد.
.
رانندهٔ تاکسی جوان بلوچی بود که آهنگهای رپ زیرخاکی گذاشته و سلیقهٔ موسیقیاش بد نبود.بعد از بهرام، همینطور که داشتم باخودم فکر میکردم، ضبط ماشین هیچکس میخواند:
ما از همون رگ و خونیم، از همون نژاد
بریم سوی سازندگی اگه دلتون بخواد
خجالت داره اگه که ساکت باشین...
#پریسا_فوجی
#تسلیت_بلوچستان #سراوان
#سراوان_تنها_نیست #بلوچستان
https://www.instagram.com/p/CL4rkq6ju_-/?igshid=n51vakyx1yk5
Instagram
Instagram
👍1