Forwarded from انتشارات چارلز بوکُفسکی
"عشق خام"
ای دختر کوچولوی غمگین
با چشمهای مهربون،
زمانش که برسه تا از چاقوت استفاده کنی،
من نمیترسم و مقصرت نمیدونم.
وقتی در کنار ساحل به تنهایی رانندگی میکنم،
و درختان خرما تاب میخورن،
درختای سنگین و زشت خرما،
وقتی زندهها از راه نمیرسن،
و مردهها از اینجا نمیرن.
من تو رو مقصر نمیدونم
و حتی بوسههامون رو به خاطر میسپارم
وقتی لبهامون در عشقی خام بودن،
و تو همه چیزت رو به من دادی
و من هرچی ازم باقی مونده بود رو به تو دادم.
اتاق کوچیکت رو به خاطر میسپارم
احساست رو
نور پنجره رو
صفحههای موسیقیت رو
کتابهات رو
قهوههای صبح رو
ظهرهامون و شبهامون رو
بدنهامون رو که در هم جریان پیدا کردن و با هم خوابیدن
جریانهایی ریز و سریع و دایمی،
پاهای تو
پاهای من
بازوان تو
بازوهای من
خنده تو و گرمات
که من رو دوباره شاد کرد.
ای دختر کوچولوی غمگین با چشمهای مهربون.
تو هیچ چاقویی نداری
چاقو مال منه
و فعلا استفادهش نمیکنم.
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه: #مهیار_مظلومی
از کتاب: #آنچه_اهمیت_دارد_این_است_که_چگونه_از_میانه_آتش_بگذریم
@bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی✅
ای دختر کوچولوی غمگین
با چشمهای مهربون،
زمانش که برسه تا از چاقوت استفاده کنی،
من نمیترسم و مقصرت نمیدونم.
وقتی در کنار ساحل به تنهایی رانندگی میکنم،
و درختان خرما تاب میخورن،
درختای سنگین و زشت خرما،
وقتی زندهها از راه نمیرسن،
و مردهها از اینجا نمیرن.
من تو رو مقصر نمیدونم
و حتی بوسههامون رو به خاطر میسپارم
وقتی لبهامون در عشقی خام بودن،
و تو همه چیزت رو به من دادی
و من هرچی ازم باقی مونده بود رو به تو دادم.
اتاق کوچیکت رو به خاطر میسپارم
احساست رو
نور پنجره رو
صفحههای موسیقیت رو
کتابهات رو
قهوههای صبح رو
ظهرهامون و شبهامون رو
بدنهامون رو که در هم جریان پیدا کردن و با هم خوابیدن
جریانهایی ریز و سریع و دایمی،
پاهای تو
پاهای من
بازوان تو
بازوهای من
خنده تو و گرمات
که من رو دوباره شاد کرد.
ای دختر کوچولوی غمگین با چشمهای مهربون.
تو هیچ چاقویی نداری
چاقو مال منه
و فعلا استفادهش نمیکنم.
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه: #مهیار_مظلومی
از کتاب: #آنچه_اهمیت_دارد_این_است_که_چگونه_از_میانه_آتش_بگذریم
@bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی✅