ghrmzejiiigh🫀
20 subscribers
629 photos
115 videos
24 files
382 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
🌼🍋☕️🫖🍋‍🟩🌱
One Of The Girls
The Weeknd, JENNIE, Lily-Rose Depp
Lock me up and throw away the key
He knows how to get the best out of me
@ghrmzejiiigh
ghrmzejiiigh🫀
The Weeknd, JENNIE, Lily-Rose Depp – One Of The Girls
خداوندا یک عدد د ویکند‌
هرچه سریعتر به من عطا کن🤲
👍1🤗1
📜ما در گروه کتابخوانی "برای ادبیات"
خوانش مجموعه بزرگ #کمدی_الهی #دانته_آلگیری را کنارهم شروع کردیم!
🍎🐍👺🪔🪦🏛⛪️
"ای آن که داخل می‌شوی،
دست از هرامیدی‌ بشوی!"
👇
https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری
#سعدیا
🎹🎼
2🤗1
"د ویکند!"

کشیک‌های روز جمعه و روزهای تعطیل را
از یاد مبر!
از یاد مبر آخرهفته‌هایی که خیلی‌ها استراحت می‌کردند تو مجبور بودی ساعت 05:05 پنچ و پنج‌دقیقه از تخت‌ و رخت خواب بزنی بیرون و خودت را برسانی به اورژانس کودکان.
در راه زنی بلوچ ناشناس نشسته بر زمین درحال شیون، پدر و جدت را مخاطب شکی قرار می‌دهد که در ایمان به پروردگارش رخنه کرده است:)
در اورژانس، پرستار برمی‌گردد جلوی بیمار با نهایت تکبر و از روی تحقیر به تو می‌گوید:
"یه آپوتلم برای مریض ننوشتی😏"

و تو که برای چهارمین‌بار تا این‌لحظه این رفتار زشت را از او دیدی و کاسه صبرت لبریز شده نه از روی بی‌احترامی که از مقابله به مثل بالاخره روبروی بیمار سر می‌روی:
"من باید تشخیص بدم یا شما؟ شما داروهایی که داره رو دیدی؟هر مریضی میاد جلوش یه ایرادی داری از صبح می‌گیری."

و پرستاری که درجوابت می‌گوید:
"من ۱۲ ۱۳ سال سابقه کار دارم با من درست حرف بزن🤬"


که اگر حقیقتا تجربه و سابقه کار داشتی می‌دانستی روبروی بیمار برنمی‌گردند به تشخیص و درمان پزشک ایراد بگیرند چون دودش به چشم خودت هم عزیزم قطعا فرومی‌رود.
#پریسا
۱۴۰۳/۰۴/۰۸-اورژانس امیرالمؤمنین زاهدان
🔥1🤯1
ghrmzejiiigh🫀
"د ویکند!" کشیک‌های روز جمعه و روزهای تعطیل را از یاد مبر! از یاد مبر آخرهفته‌هایی که خیلی‌ها استراحت می‌کردند تو مجبور بودی ساعت 05:05 پنچ و پنج‌دقیقه از تخت‌ و رخت خواب بزنی بیرون و خودت را برسانی به اورژانس کودکان. در راه زنی بلوچ ناشناس نشسته بر زمین…
"فایو اُ فایو یا پنج تا پنج دقیقه؟"

امروز اسکرین اورژانس که نشسته بودم، بین بیمارها فرصتی پیدا کردم و در کانال تلگرام شاهین کلانتری کلمه پنج را کاویدم و  پس از مدت‌ها به حس و حال خوشایند نوشتن در عصر کرونا بازگشتم.
آن‌هنگام ‌که موضوعی یا دغدغه‌ای برایم پیش می‌آمد و یا فیلم و کتابی می‌خواندم و می‌دیدم و بی‌درنگ به پستی اینستاگرامی یا قسمتی از جستار تبدیلش می‌کردم.
اما باید پذیرفت ‌آن زمان که برای نوشتن و پرورش ایده‌هایم فراغ بال داشتم دیگر گذشته و تنها چاره پیش‌رو، پیشه پنج تا پنج دقیقه است!
"I'm going back to 505
If it's a seven hour flight ✈️ or a forty-five minute drive 🚗 "


من از پلکان پنج تا پنج دقیقه بالا می‌روم و باری دیگر "درِ مخفی" اتاقی را می‌گشایم که نه فقط خاطراتم در آن که علایقم، کسانی که دوستشان دارم و یا داشته‌ام، کودکی، نوجوانی و جوانی بربادرفته‌ام سال‌ها بدون هیچ توجه‌ای خاک می‌خورند.

تصمیم گرفته‌ام از امروز جمعه هرروز پنج‌تا پنج‌دقیقه بنویسم و به این شکل نگذارم یکی دیگر از کارهایی که دوست دارم و برایش تلاش کرده‌ام از دستم سر بخورد.
از قدیم گفته‌اند:
"ماهی را هروقت از آب بگیری
تازه است."😉


#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
🥰1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همین الان تماشای این قسمت از #سریال #در_انتهای_شب را به پایان رساندم و اغراق نیست اگر بگویم اولین سریال ایرانی ست که این حجم از مسائل زنان، روان و جامعه سنتی ایران را به تصویر می‌کشد.
من به احترام آفرینش این صحنه می‌ایستم.👌

انتخاب پارسا پیروزفر برای بازی نقش بهنام شاید انتخابی ناخودآگاه بوده باشد اما انگار تمام دیالوگ‌هایی که رو در رویش گفته می‌شود، حرف‌های بُرنده‌ای ست که روزی گلوی بهاره‌ها را خراشیده‌اند.
این صحنه‌ای از خلوت یک #نارسیسیت تنها ست
که بسیار مرا یاد تو می‌اندازد.
پارسا پیر‌وزفر حتی نامش مرا یاد تو می‌اندازد.
Joker 🤡
تویی که اگر تنهایی‌ات را از نزدیک لمس نمی‌کردم
هیچ‌گاه با دیدن این صحنه دلم برای بهنام نمی‌سوخت.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
👎1💔1
"کلوا واشربوا ولاتسرفوا" !

یادتونه زمانی که مدرسه می‌رفتیم معلمای قرآن و دبیرای دینی‌مون می‌گفتن خمینی با یه لیوان آب وضو می‌گرفته؟:))))
الان من از خمینی بدتر شدم با یه لیوان حموم میرم، آشپزی می‌کنم، ظرفا رو می‌شورم، مسواک می‌زنم و... خلاصه هرکاری که نیاز به آب داشته باشه با یه لیوان آب انجام میدم.
چون آب زاهدان از ۱۲ ساعتی که من خونه‌م فقط ۱ ساعت وصله! تازه آب شرب رو باید بری با دبه از سرچشمه برداری بیاری.🤣
بعد من از قطعی آب خونه‌ سبزوارم اونم یه بار در ۳سالی که بودم، می‌نالیدم!
این‌جا ست که #مولانا می‌فرماید:
شکر قدرت قدرتت افزون کند
جبر نعمت از کفت بیرون کند
@ghrmzejiiigh
👍1😢1
خب خوراک امشبمون:
پکوره‌ پکوره نیا🤣
پ‌.ن:متاسفانه فهمیدم با ترشی انبه دچار واکنش آنافیلاکتیک میشم.🥴
😢2
"بلوتوث"
[زاهدان]
امروز عصر به رسم چندسال پیش که زاهدان بودم و اتوبوس‌سواری تا بازار را برای اولین‌بار تجربه کردم، پیاده رفتم تا ایستگاه خیابان دانشگاه.
بلوتوثم را روشن کردم ایرداتزم را گذاشتم و #کمدی_الهی پلی کردم.
فایل پنجم کتاب به طور کلی طبقات مختلف دوزخ را معرفی می‌کند و گناه‌کارترین طبقه را از آن خیانتکاران می‌شمرد.
خیانت به احساس و عواطف دیگر انسان‌ها و...تا خیانت به ولی نعمت که در راس آن‌ها ابلیس ست.
تمام خیابان دانشگاه از پشت شیشه باز که تنها راه تهویه هوای اتوبوس است، می‌گذشت.
یادم می‌آمد از آن آخرین روزهای کووید-۱۹ که زاهدان بودم و با ماسک رنگی‌ام روی همین صندلی‌ها نشسته بودم و از تمام راه فیلم گرفتم.این‌گونه با این شهر برای چندسال وداع کردم.(وداع زمان) البته که دوسه‌باری این میان به اجبار بازگشتم.
با سبزوار هم به همین‌شکل خداحافظی کردم.
از تمام خیابان بیهق و کاشفی فیلم گرفتم و در اسنپ از گریه‌ام که انگار از مرگ عمویم پیش‌تر باخبر شده بودم.
من همه خاطراتم را با بدن سرد او که حتی نتوانستم برای آخرین بار ببینمش، به خاک سپردم.
چقدر هم منتظرش بودم.درِ بخش روان را می‌زدند و من از در وارد می‌شدم و در دیگری را در انتهای راهرو می‌کوفتم و بعد دنبال او می‌گشتم که با لبخند بگوید:"پریسا عمو"
تو را هم با او به خاک سپردم چرا که چهره و آن رخوت همیشگی‌ در زبان بدنت بسیار شبیه او بود.
چندبار شنیدم که اطرافیانم به من گفتند:
"خاک گور سرد است!"
گاهی می‌ترسم که کاملا از یاد ببرمت چرا که سرعت زندگی‌ام هرثانیه از مرگ پیشی می‌گیرد و با فکر کردن و نشخوار کردن واژگانی پراکنده تمام تلاشم را می‌کنم که آخرین ذرات گرمای بدنت را در ذهنم نگاه دارم.
اما تو مرده‌ای و اتوبوس می‌ایستد.
[بازار امیرالمؤمنین]
پیاده می‌شوم و از پلکانی که تابلوی مُهر فوری دارد پایین می‌روم.
یکی از هم‌کلاسی‌هایمان هم‌زمان برای مُهرش وارد می‌شود.هردو هم‌دیگر را به جا می‌آوریم اما به روی خودمان نه!
-روی مهرت باید بنویسم دکتر فوجی؟
-نه اینترن پایین اسم.
فروشنده می‌پرسد ژلاتین مُهر قدیمی‌ام را می‌خواهم با خودم ببرم؟ و من یک لحظه با خودم می‌گویم برای یادگاری از روزگاری که سبزوار اینترن بودم(امدادی، واسعی، مبینی) و آن را در یک پلاستیک کوچک در کیفم می‌گذارم و به راهم به سمت بازار رسولی پیاده ادامه می‌دهم.
از بازار طلافروش‌ها میانبر می‌زنم، مسجد جامع و شک می‌کنم به راه و از جوانی بلوچ آدرس می‌پرسم.
راه را درست می‌رفتم اما او راه تازه‌ای پیشنهاد کرد و گفت که بهتر است از کوچه پس کوچه‌ها نروی.
[بازار رسولی]
ادامه‌ش جالبه باشه برای پس‌فردا 👋
"عروسک"
گمان می‌کنم آدمی‌زاد تنها تا آستانه نوجوانی برای پدر و مادر هم‌چون یک اثر هنریِ جالب و شگفت‌انگیز و یادآور عروسک‌های زمان کودکی است و
ازین‌رو چندین‌بار احتمال آن می‌رود که برای تکرار حس خوش خلقت در دام اشتباه قبلی‌شان بیافتند.
با این تفاوت که این عروسک هوشمند نیازهایی دارد که باید برطرف بشود.
تا یک نوزاد بخواهد ببالد و بتواند روی پای خودش بایستد، جگر پدر و مادر خون شده‌است.
اما همان‌طور که ما در درون، خود را هنوز هم کودکی احساس می‌کنیم هفت‌ هشت ساله که از هر فکر و دغدغه‌ای رها بودیم، شاید آن‌دو هم هنوز ما را هم‌چون آن نوزادی ببینند که روزی برای اولین‌بار در آغوشش گرفتند.
#پریسا_فوجی
بخش اطفال نوزادان
بیمارستان امیرالمؤمنین زاهدان

۱۴۰۳/۰۴/۱۰
👍1😍1
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
+تو قلب نداری!
آدم‌آهنی: نه، ندارم.هیچ‌وقت هم نداشتم.مگه نمی‌دونستی؟!
+چرا می‌دونستم ولی می‌خواستم قلبمو فقط به تو بدم.
آدم‌آهنی: حالا که دادی دیگه چی ازم میخوای؟!
+می‌خواستم که توو دستات نگهش داری ولی تو انداختیش روی زمین!
آدم‌آهنی: چون هیچ‌کس تاحالا قلبشو بهم نداده نمی‌دونم چه جوری نگهش دارم.

#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
🤯1