بيدارزنى
Photo
🟣 «صدای ما را از اولین چهلم، اولین شهید این انقلاب میشنوید»
گزارش یکمعترض:
«تقریبا اول خط سوار شدم. خلوت بود یه خانم جوان سوار شد. با خندهی شیرین گفت:
«همه جا شلوغه، من دانشجوی امیر کبیرم، یکی از دوستام میگه از در مترو دارن مردم رو میزنند تا خود دانشکده». تمام طول مسیر نگاهش برق شادی داره
از ایستگاه تئاترشهر هر کسی سوار میشه نفسنفس میزنه. توی مترو یه بوی خاصی پیچیده...بوی عرق و اشکآور
توی ایستگاه منتظر همراهم میشم. وقتی میاد با هم تصمیم میگیریم کدوم ایستگاه پیاده بشیم.
ایستگاه شریعتی، همه با عجله حرکت میکنند و در عین حال با نگاه به هم رمزی رو تبادل میکنند، همه میدونیم برای چی اینجا هستیم.
توی سالن قبل از در خروجی کلی خانم ایستاده.
از هر طیف و سنی، عموما بدون حجاب.
لباسها مناسب برای دویدن، رنگها خنثی و موها پشت سر گره خورده.
دم در اما گاردیها با قیافههای خسته همراه با چندتایی لباس شخصی ایستادن
زنها بی توجه به حضورشون با هم حرف میزنند.
تصمیم میگیریم رو به شمال خیابون شریعتی حرکت کنیم. تمام مسیر ترافیک. اون طرف خیابون نیروهاشون کنار جدول نشستن.
این سمت اما همه از کنار هم رد میشیم و به هم گزارش میدیم:
(بالا گاز اشکآور زدن)، (خستهاند، راه برید از پا بیوفتن)، (لباس شخصیها کمی بالاتر وایسادن، از اینطرف نرید)، (لیزر میندازن، نترسید)
و یکدفعه صدای تیز موتورهاشون میپیچه و لیزر توی صورتمون میندازند و تیرهای ساچمهی شلیک میشه.
فرار میکنیم توی یکی از خیابون های فرعی. حدودا ۲۰ نفری هستیم. دختری با جیغ و فریاد همراهمون میشه و توی بغل همراهم گریه میکنه.
به هم دلداریم میدیم:
(لیزر ترس نداره، فقط ایجاد رعب و وحشت میکنند، نترسید)
میریم وسط خیابون فرعی و لباس شخصی ها رو شناسایی میکنیم. همه دیگه ميدونند که فرق یه لباس شخصی شیک با یه همراه واقعی رو انگار میتونیم بو بکشیم خودی رو از غیر خودی.
▪️از خیابون های فرعی بهم میرسیم
و یکی فریاد میزنه:
⚪️ #امسال_سال_خونه_سیدعلی_سرنگونه
و صداها از اطراف بلند میشه:
⚪️ #مرگ_بر_دیکتاتور
و جمعیت جواب میده...هیچ کس برای شعار دادن دست خالی نیست. هر شعار دو سه بار بیشتر تکرار نمیشه و یکی اون بین یه شعار دلچسبتر، رو میکنه:
🔴 #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
⚪️ #حکومت_بچهکش_نمیخواییم_نمیخواییم
⚪️ #مرگ_بر_خامنهای
⚪️ #مرگ_بر_اصل_ولایتفقیه
و همینطور شعارهای جمعیت تغییر میکنه. لباس شخصیها توی جمعیت میگردنند و سعی میکنند لیدرها رو شناسایی کنند، غافل از اینکه هر کدوم از اونها که اونجا بودند یه لیدر بود و پیدا کردن سر این شعارها سخت بود. فقط کافی بود گلویی نه حتی رسا شعاری بده تا صداش تا ته خیابون تکرار بشه.
برمیگردیم توی خیابون شریعتی. از کنار هم رد میشیم، به هم دلداری و قوت قلب میدیم.
یه خانم جلوی یک مغازه بخاطر گاز اشکآور بیحال افتاده و چند نفری بهش کمک میکنند تا نفس بکشه. توی دست زن و مرد سیگار روشن و توی صورت هم فوت میکنند. لباس شخصیها فریاد میزنند و تهدید میکنند. جمعیت انگار نمیبینه، نمیشنوه و مسیر خودش رو میره،
فقط وقتی که لیزر رو میگیرند به سمتمون به تجربه میدونیم که برای تاثیر گذاشتن چند تا ساچمه هم شلیک میکنند، میدونیم که بهتره صورتمون رو به دیوار باشه که توی چشمهامون شلیک نکنند، میدونیم که باید جمعی حرکت کنیم حتی وقتی بینمون فاصله میندازند، میدونیم بهترین پناه هم هستیم و هیچ ترسی از هم نداریم و انگار بدون اینکه همدیگه رو بشناسیم از یک خانوادهایم. حواسمون بهم هست. کنار خیابون رو بهم نشون میدیم، نیروهای خسته و خشمگین، پا دراز کرده کنار جوبها، بدون کلاه و باتومهای رها شده کنار دستشون.خوشحالیم.
از اینکه نمیتونند با خیال آسوده برند خونههاشون و مجبورند از ترس ما خیابونی مثل شریعتی رو پر کنند از نیرو. نیروهای خسته، درمانده، کلافه، کم خواب و گاز اشکآور خورده.
برمیگردیم. توی مترو همه درحال گزارش دادن هستن. از تجریش، فاطمی، میدون فردوسی، بازار تهران، لالهزار، دانشگاه تهران، تأتر شهر ...
دو تا دختر کم سن و سال با صدایی آروم زمزمه میکنند:
⚪️ #پشت_نظام_خم_شده_چهلم_مهسا_شده
واگن تکرار میکنه. یکی از ته واگن فریاد میزنه: «مرگ بر دیکتاتور». صداهامون با هم تلاقی میکنه. خانمی که نشسته بهم ماسک میده و تاکید میکنه مراقب خودم باشم و نذارم صورتم دیده بشه
اینجا تهران است.
صدای ما را از اولین چهلم، اولین شهید این انقلاب میشنوید.»
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
گزارش یکمعترض:
«تقریبا اول خط سوار شدم. خلوت بود یه خانم جوان سوار شد. با خندهی شیرین گفت:
«همه جا شلوغه، من دانشجوی امیر کبیرم، یکی از دوستام میگه از در مترو دارن مردم رو میزنند تا خود دانشکده». تمام طول مسیر نگاهش برق شادی داره
از ایستگاه تئاترشهر هر کسی سوار میشه نفسنفس میزنه. توی مترو یه بوی خاصی پیچیده...بوی عرق و اشکآور
توی ایستگاه منتظر همراهم میشم. وقتی میاد با هم تصمیم میگیریم کدوم ایستگاه پیاده بشیم.
ایستگاه شریعتی، همه با عجله حرکت میکنند و در عین حال با نگاه به هم رمزی رو تبادل میکنند، همه میدونیم برای چی اینجا هستیم.
توی سالن قبل از در خروجی کلی خانم ایستاده.
از هر طیف و سنی، عموما بدون حجاب.
لباسها مناسب برای دویدن، رنگها خنثی و موها پشت سر گره خورده.
دم در اما گاردیها با قیافههای خسته همراه با چندتایی لباس شخصی ایستادن
زنها بی توجه به حضورشون با هم حرف میزنند.
تصمیم میگیریم رو به شمال خیابون شریعتی حرکت کنیم. تمام مسیر ترافیک. اون طرف خیابون نیروهاشون کنار جدول نشستن.
این سمت اما همه از کنار هم رد میشیم و به هم گزارش میدیم:
(بالا گاز اشکآور زدن)، (خستهاند، راه برید از پا بیوفتن)، (لباس شخصیها کمی بالاتر وایسادن، از اینطرف نرید)، (لیزر میندازن، نترسید)
و یکدفعه صدای تیز موتورهاشون میپیچه و لیزر توی صورتمون میندازند و تیرهای ساچمهی شلیک میشه.
فرار میکنیم توی یکی از خیابون های فرعی. حدودا ۲۰ نفری هستیم. دختری با جیغ و فریاد همراهمون میشه و توی بغل همراهم گریه میکنه.
به هم دلداریم میدیم:
(لیزر ترس نداره، فقط ایجاد رعب و وحشت میکنند، نترسید)
میریم وسط خیابون فرعی و لباس شخصی ها رو شناسایی میکنیم. همه دیگه ميدونند که فرق یه لباس شخصی شیک با یه همراه واقعی رو انگار میتونیم بو بکشیم خودی رو از غیر خودی.
▪️از خیابون های فرعی بهم میرسیم
و یکی فریاد میزنه:
⚪️ #امسال_سال_خونه_سیدعلی_سرنگونه
و صداها از اطراف بلند میشه:
⚪️ #مرگ_بر_دیکتاتور
و جمعیت جواب میده...هیچ کس برای شعار دادن دست خالی نیست. هر شعار دو سه بار بیشتر تکرار نمیشه و یکی اون بین یه شعار دلچسبتر، رو میکنه:
🔴 #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
⚪️ #حکومت_بچهکش_نمیخواییم_نمیخواییم
⚪️ #مرگ_بر_خامنهای
⚪️ #مرگ_بر_اصل_ولایتفقیه
و همینطور شعارهای جمعیت تغییر میکنه. لباس شخصیها توی جمعیت میگردنند و سعی میکنند لیدرها رو شناسایی کنند، غافل از اینکه هر کدوم از اونها که اونجا بودند یه لیدر بود و پیدا کردن سر این شعارها سخت بود. فقط کافی بود گلویی نه حتی رسا شعاری بده تا صداش تا ته خیابون تکرار بشه.
برمیگردیم توی خیابون شریعتی. از کنار هم رد میشیم، به هم دلداری و قوت قلب میدیم.
یه خانم جلوی یک مغازه بخاطر گاز اشکآور بیحال افتاده و چند نفری بهش کمک میکنند تا نفس بکشه. توی دست زن و مرد سیگار روشن و توی صورت هم فوت میکنند. لباس شخصیها فریاد میزنند و تهدید میکنند. جمعیت انگار نمیبینه، نمیشنوه و مسیر خودش رو میره،
فقط وقتی که لیزر رو میگیرند به سمتمون به تجربه میدونیم که برای تاثیر گذاشتن چند تا ساچمه هم شلیک میکنند، میدونیم که بهتره صورتمون رو به دیوار باشه که توی چشمهامون شلیک نکنند، میدونیم که باید جمعی حرکت کنیم حتی وقتی بینمون فاصله میندازند، میدونیم بهترین پناه هم هستیم و هیچ ترسی از هم نداریم و انگار بدون اینکه همدیگه رو بشناسیم از یک خانوادهایم. حواسمون بهم هست. کنار خیابون رو بهم نشون میدیم، نیروهای خسته و خشمگین، پا دراز کرده کنار جوبها، بدون کلاه و باتومهای رها شده کنار دستشون.خوشحالیم.
از اینکه نمیتونند با خیال آسوده برند خونههاشون و مجبورند از ترس ما خیابونی مثل شریعتی رو پر کنند از نیرو. نیروهای خسته، درمانده، کلافه، کم خواب و گاز اشکآور خورده.
برمیگردیم. توی مترو همه درحال گزارش دادن هستن. از تجریش، فاطمی، میدون فردوسی، بازار تهران، لالهزار، دانشگاه تهران، تأتر شهر ...
دو تا دختر کم سن و سال با صدایی آروم زمزمه میکنند:
⚪️ #پشت_نظام_خم_شده_چهلم_مهسا_شده
واگن تکرار میکنه. یکی از ته واگن فریاد میزنه: «مرگ بر دیکتاتور». صداهامون با هم تلاقی میکنه. خانمی که نشسته بهم ماسک میده و تاکید میکنه مراقب خودم باشم و نذارم صورتم دیده بشه
اینجا تهران است.
صدای ما را از اولین چهلم، اولین شهید این انقلاب میشنوید.»
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
بيدارزنى
Video
🟣 گزارش یک معترض از اعتراضات چهارم آبانماه، تهران/شریعتی
«امروز از ساعت حدود پنج در خیابان شریعتی و خیابانها و کوچههای اطراف، جمعیت زیادی حضور داشت که با گذشت زمان بیشتر میشد. بسیاری از زنان، بیحجاب بودند. مردم در گروههای چند نفری در پیادهروها راه میرفتند و در زمانهایی که نیروهای سرکوب دور بودند شعارهای #زن_زندگی_آزادی و #مرگ_بر_دیکتاتور سر میدادند. جمعیتهایی شکل میگرفت و پراکنده میشد. این پراکندگی باعث شده بود که نیروها ندانند به کدام سمت بروند. با تاریکتر شدن هوا سرکوب و خشونت شدیدتر شد. بیشتر زن.ها سیاه پوش بودند و از کنار هم که رد می شدند همه به هم لبخند می زدند.
در قسمتی از خیابان عدهای از زنها خیابان را چند دقیقه بستند و شعار «زن، زندگی، آزادی» سردادند و روسریهای خود را چرخاندند.
صدای بوق ماشین ها قطع نمیشد. بعضی از مردم از داخل ماشینها و از روی موتورها شعار میدادند و صدای شعارهای پراکندهشان به گوش میرسید. جمعی از موتوریها بهطور هماهنگ و گروهی شعار میدادند.
خیابانها و کوچههای منتهی به شریعتی پر از مردمی بود که یا از سرکوب خیابان اصلی گریخته بودند یا داشتند به سمت شریعتی میرفتند. شلیک گاز اشکاور زیاد بود و پیوند معترضان را با هم دشوار میکرد. در بعضی کوچهها مردم سطل آشغالها را آتش زده بودند و درب بعضی از خانهها و مغازهها گشوده بود تا پذیرای معترضان خیابانی باشد.
نیروهای سرکوب با اسلحه و لیزر به سمت مردم نشانه میگرفتند و برای سرکوب از لیزر سبز، بمب صوتی، پینتبال دارای خرده سنگ و گاز اشکآور و... استفاده میکردند. در راه چند نفر را دیدیم که بازداشت شده بودند. در یکی از مغازههایی که پناه گرفته بودیم، نوجوان ۱۳ یا ۱۴ سالهای را دیدیم که نیروهای سرکوب او را کتک زده بودند. نیروهای یگان ویژه برای پخش کردن جمعیت به افرادی که در خیابان ایستاده بودند با پینت بال شلیک میکردند. شیشه بسیاری از ماشینها را شکستند یا به داخل ماشینها شلیک کردند و افراد داخل ماشینها را بازداشت کردند.
با پراکنده شدن جمعیت صدای شعارها از پنجرههای خانهها شروع شد که با بوق ماشینها تداخل داشت. در راه بازگشت، پدر و مادری که به دنبال فرزندشان بودند به ما در ماشینشان پناه دادند. ما با آرزوی این که دخترشان زود و سلامت به خانه برگردد با آنها وداع کردیم...»
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
«امروز از ساعت حدود پنج در خیابان شریعتی و خیابانها و کوچههای اطراف، جمعیت زیادی حضور داشت که با گذشت زمان بیشتر میشد. بسیاری از زنان، بیحجاب بودند. مردم در گروههای چند نفری در پیادهروها راه میرفتند و در زمانهایی که نیروهای سرکوب دور بودند شعارهای #زن_زندگی_آزادی و #مرگ_بر_دیکتاتور سر میدادند. جمعیتهایی شکل میگرفت و پراکنده میشد. این پراکندگی باعث شده بود که نیروها ندانند به کدام سمت بروند. با تاریکتر شدن هوا سرکوب و خشونت شدیدتر شد. بیشتر زن.ها سیاه پوش بودند و از کنار هم که رد می شدند همه به هم لبخند می زدند.
در قسمتی از خیابان عدهای از زنها خیابان را چند دقیقه بستند و شعار «زن، زندگی، آزادی» سردادند و روسریهای خود را چرخاندند.
صدای بوق ماشین ها قطع نمیشد. بعضی از مردم از داخل ماشینها و از روی موتورها شعار میدادند و صدای شعارهای پراکندهشان به گوش میرسید. جمعی از موتوریها بهطور هماهنگ و گروهی شعار میدادند.
خیابانها و کوچههای منتهی به شریعتی پر از مردمی بود که یا از سرکوب خیابان اصلی گریخته بودند یا داشتند به سمت شریعتی میرفتند. شلیک گاز اشکاور زیاد بود و پیوند معترضان را با هم دشوار میکرد. در بعضی کوچهها مردم سطل آشغالها را آتش زده بودند و درب بعضی از خانهها و مغازهها گشوده بود تا پذیرای معترضان خیابانی باشد.
نیروهای سرکوب با اسلحه و لیزر به سمت مردم نشانه میگرفتند و برای سرکوب از لیزر سبز، بمب صوتی، پینتبال دارای خرده سنگ و گاز اشکآور و... استفاده میکردند. در راه چند نفر را دیدیم که بازداشت شده بودند. در یکی از مغازههایی که پناه گرفته بودیم، نوجوان ۱۳ یا ۱۴ سالهای را دیدیم که نیروهای سرکوب او را کتک زده بودند. نیروهای یگان ویژه برای پخش کردن جمعیت به افرادی که در خیابان ایستاده بودند با پینت بال شلیک میکردند. شیشه بسیاری از ماشینها را شکستند یا به داخل ماشینها شلیک کردند و افراد داخل ماشینها را بازداشت کردند.
با پراکنده شدن جمعیت صدای شعارها از پنجرههای خانهها شروع شد که با بوق ماشینها تداخل داشت. در راه بازگشت، پدر و مادری که به دنبال فرزندشان بودند به ما در ماشینشان پناه دادند. ما با آرزوی این که دخترشان زود و سلامت به خانه برگردد با آنها وداع کردیم...»
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 سالگرد اسرا پناهی، دانشآموز جانباخته در قیام ژینا
اسرا پناهی، متولد ۱ فروردین ۱۳۸۶ دانشآموز دبیرستان شاهد در اردبیل بود. او در پی حملهی ماموران امنیتی و ناجا داخل حیاط مدرسه، با ضرب وشتم ماموران و ضربات باتوم، جان باخت.
چندین روایت از جوانب کشته شدن او در مدرسه منتشر شده است،
اما گزارشهای شاهدان عینی و خانوادههای دانشآموزان موثقتر است. یک منبع مطلع در دبیرستان شاهد به رادیو فردا گفته بود: «بچهها را به راهپیمایی برای حمایت از نظام بردند. تعدادی از بچهها مخالف بودند، بههرحال تعدادی را بردند.
بچهها شعار #مرگ_بر_دیکتاتور و شعار #زن_زندگی_آزادی دادهاند و مقنعههایشان را درآوردهاند.
مدیر مدرسه که نتوانسته بود بچهها را کنترل کند از آنها فیلم گرفت. بعد که بچهها را به مدرسه برگرداندند اینجا فضا متشنج شد. بچهها اعتراض داشتند و شعار میدادند. مدیر مدرسه به نیروی انتظامی زنگ زد و بعد از حضور ماموران که مأموران لباس شخصی هم حضور داشتند درگیری شد و بچهها مورد ضرب و جرح قرار گرفتند.»
اسرا پناهی پس از ضربوشتم ماموران امنیتی به بیمارستان منتقل و درآنجا جان سپرد.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
اسرا پناهی، متولد ۱ فروردین ۱۳۸۶ دانشآموز دبیرستان شاهد در اردبیل بود. او در پی حملهی ماموران امنیتی و ناجا داخل حیاط مدرسه، با ضرب وشتم ماموران و ضربات باتوم، جان باخت.
چندین روایت از جوانب کشته شدن او در مدرسه منتشر شده است،
اما گزارشهای شاهدان عینی و خانوادههای دانشآموزان موثقتر است. یک منبع مطلع در دبیرستان شاهد به رادیو فردا گفته بود: «بچهها را به راهپیمایی برای حمایت از نظام بردند. تعدادی از بچهها مخالف بودند، بههرحال تعدادی را بردند.
بچهها شعار #مرگ_بر_دیکتاتور و شعار #زن_زندگی_آزادی دادهاند و مقنعههایشان را درآوردهاند.
مدیر مدرسه که نتوانسته بود بچهها را کنترل کند از آنها فیلم گرفت. بعد که بچهها را به مدرسه برگرداندند اینجا فضا متشنج شد. بچهها اعتراض داشتند و شعار میدادند. مدیر مدرسه به نیروی انتظامی زنگ زد و بعد از حضور ماموران که مأموران لباس شخصی هم حضور داشتند درگیری شد و بچهها مورد ضرب و جرح قرار گرفتند.»
اسرا پناهی پس از ضربوشتم ماموران امنیتی به بیمارستان منتقل و درآنجا جان سپرد.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani