📌اسطوره و اسطوره شناسی
📝دکتر ابولقاسم اسماعیل پور مطلق
اسطوره و نماد بی گمان دو روی یک سکه اند. یعنی اسطوره ها را به زبان عادی نمی توان بیان کرد، بلکه به زبان رمزی، سمبلیک یا به اصطلاح به زبان نمادین می توان آنها را بیان کرد. اسطوره اگر به شکل عادی و واقع گرایانه بیان شود دیگر اسطوره نیست. می شود یک داستان عادی یا یک قصه. در روزگار باستان بیشتر تلاش بر این بوده یا نگرش این بوده که تاریخ را به اسطوره بدل می کردند. شاید به این دلیل که در اعصار گذشته تاریخ، تعریف علمی و آکادمیک مشخص نداشت. در واقع تاریخ به اسطوره بدل می شده یا تاریخ با زبان و بیان نمادین شکلش را عوض می کرده است به این ترتیب شاید جذابیت بیشتری هم می یافته است. چون تاریخ در گذشته شامل داستانسرایی، قصه گویی و سرگرمی بوده است. با این هدف اصلی شاهنامه خوانی، تداوم اسطوره های باستانی و حماسه ملی و تاریخ باستان بوده، برای سرگرمی نیز بوده است. بنابراین وقتی تاریخ زبان و بیان نمادین به خود می گیرد تبدیل به اسطوره می شود. اسطوره درواقع وظیفه تاریخ در وهله اول در توجیه و تفسیر جهان پیرامونی بوده است، این که جهان چیست؟ از کجا آمده ام؟ اسطوره یعنی دین اولیه انسان به همان مفهوم کهنش. فرق افسانه و اسطوره نیز در همین جاست. اسطوره ها به مبانی و مباحث بنیادی هستی پاسخ می دادند. ولی افسانه ها در عین جذابیت به قهرمانان شگفت آور جادویی و به اصطلاح پریان و جادوگران و قهرمانانی که عمدتا از جنس انسان بودند، می پرداختند. افسانه ها اگر چه به عنوان داستان های جذاب در فرهنگ ما مطرح بودند، اما اعتقادی به آنها وجود نداشت . اما وقتی در اسطوره های باستانی به اسطوره مثلا میترا می پرداختند و می گفتند میترا خدای پیمان است و یا میترا خدای خورشید است، اعتقادی پشت آن بود.
@tarikhandishmag
📝دکتر ابولقاسم اسماعیل پور مطلق
اسطوره و نماد بی گمان دو روی یک سکه اند. یعنی اسطوره ها را به زبان عادی نمی توان بیان کرد، بلکه به زبان رمزی، سمبلیک یا به اصطلاح به زبان نمادین می توان آنها را بیان کرد. اسطوره اگر به شکل عادی و واقع گرایانه بیان شود دیگر اسطوره نیست. می شود یک داستان عادی یا یک قصه. در روزگار باستان بیشتر تلاش بر این بوده یا نگرش این بوده که تاریخ را به اسطوره بدل می کردند. شاید به این دلیل که در اعصار گذشته تاریخ، تعریف علمی و آکادمیک مشخص نداشت. در واقع تاریخ به اسطوره بدل می شده یا تاریخ با زبان و بیان نمادین شکلش را عوض می کرده است به این ترتیب شاید جذابیت بیشتری هم می یافته است. چون تاریخ در گذشته شامل داستانسرایی، قصه گویی و سرگرمی بوده است. با این هدف اصلی شاهنامه خوانی، تداوم اسطوره های باستانی و حماسه ملی و تاریخ باستان بوده، برای سرگرمی نیز بوده است. بنابراین وقتی تاریخ زبان و بیان نمادین به خود می گیرد تبدیل به اسطوره می شود. اسطوره درواقع وظیفه تاریخ در وهله اول در توجیه و تفسیر جهان پیرامونی بوده است، این که جهان چیست؟ از کجا آمده ام؟ اسطوره یعنی دین اولیه انسان به همان مفهوم کهنش. فرق افسانه و اسطوره نیز در همین جاست. اسطوره ها به مبانی و مباحث بنیادی هستی پاسخ می دادند. ولی افسانه ها در عین جذابیت به قهرمانان شگفت آور جادویی و به اصطلاح پریان و جادوگران و قهرمانانی که عمدتا از جنس انسان بودند، می پرداختند. افسانه ها اگر چه به عنوان داستان های جذاب در فرهنگ ما مطرح بودند، اما اعتقادی به آنها وجود نداشت . اما وقتی در اسطوره های باستانی به اسطوره مثلا میترا می پرداختند و می گفتند میترا خدای پیمان است و یا میترا خدای خورشید است، اعتقادی پشت آن بود.
@tarikhandishmag
Forwarded from فروش اقساطی خودرو
از «هنرى فورد» میلیاردر معروف آمریکایی و صاحب یکی از بزرگترین کارخانه های سازنده انواع اتومبیل، "فورد موتور"، در آمریکا پرسیدند:
«اگر شما فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید تمام ثروت خود را از دست داده اید و دیگر چیزی در بساط ندارید، چه می کنید؟»
فورد پاسخ داد:
«دوباره یکی از نیازهای اصلی مردم را شناسایی می کنم و با کار و کوشش، آن خدمت را با کیفیت و ارزان به مردم ارائه می دهم و مطمئن باشید بعد از پنج سال دوباره فورد امروز خواهم بود»
@Khoodro_Aghsati
«اگر شما فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید تمام ثروت خود را از دست داده اید و دیگر چیزی در بساط ندارید، چه می کنید؟»
فورد پاسخ داد:
«دوباره یکی از نیازهای اصلی مردم را شناسایی می کنم و با کار و کوشش، آن خدمت را با کیفیت و ارزان به مردم ارائه می دهم و مطمئن باشید بعد از پنج سال دوباره فورد امروز خواهم بود»
@Khoodro_Aghsati
📌احترام و تقدس سگ در هزاره های قدیم
📝میثم نواییان
@tarikhandishmag
در اسطوره های ایرانی و منابع کهن تر نشانه هایی از کاربرد واژه سگ مشاهده می شود. هرودوت از بانوی مادی به نام اسپاکو (spako) به صورت مونث یاد می کند و این نام را به درستی سگ ماده معرفی می کند. در ان روزگار سگ بودن عیبی نداشته و کلمه محترم بوده است . در ریگ ودا، یمه، دو پیامبر دارد که هردو سگ اند. این سگ ها پاسدار راه بهشت اند و مردگان را وا می دارند. این سگ ها در مراسم تشیع مردگان در دین زرتشتی نیز وظیفه ای بر عهده دارند که با این اسطوره مربوط است. زر تشتیان آیین سگ دید در مورد مردگان به جا می آوردند و آن عبارت بود از این که برای برداشتن مردگان و برای بردن مردگان به دخمه باید مرده را در معرض دید سگ چهار چشم قرار داد. حضور سگ زرد یا سفید در محل عبور جنازه موجب می شد که دروج(دیو) یا دیو لاشه فرار کند.در نقش های گاوکشی میترا همواره سگی با وفا دیده می شود. در داستان جمشید که سگ از لحاظ پاسداری کردن همانند مهر است. به موجب وندیداد اوستا احترام به سگ بسیار واجب است که البته میان اقوام کاسپی و آلبانی پرستش آن امری رایج بوده است. اهمیت این حیوان به حدی است که برخی از مهم ترین بناهای تاریخی را به نام او نامگذاری کرده اند. مانند به قلعه سلسال تالش و قلعه رودخان فومن،سگسار می گفتند.
در طی کاوش های باستانشناسی در قایم شهر در حاشیه رودخانه تلار در تپه طالقانی یا قلک آثاری مربوط به هزاره اول پیش از میلاد به دست آمده است. آنچه در این حفاری قابل توجه است تدفین سگ است. دفن کردن سگ در این منطقه مانند انسان و به صورت چمباتمه که برای نخستین بار در ایران گزارش شده است. البته در این باره دو احتمال می توان داد: نخست اینکه ممکن است سگ مورد احترام عمیق صاحب خود بوده که پس از مرگ با آن به صورت یک انسان بر خورد شده است و یا آنکه به دفن سگ باور داشته اند که در آن صورت باید به وجود کیش سگ پرستی در میان کاسیان که همسایگی شان هیرکانیان نیز در این امر شریک بوده اند، احتمال داد.
@tarikhandishmag
📝میثم نواییان
@tarikhandishmag
در اسطوره های ایرانی و منابع کهن تر نشانه هایی از کاربرد واژه سگ مشاهده می شود. هرودوت از بانوی مادی به نام اسپاکو (spako) به صورت مونث یاد می کند و این نام را به درستی سگ ماده معرفی می کند. در ان روزگار سگ بودن عیبی نداشته و کلمه محترم بوده است . در ریگ ودا، یمه، دو پیامبر دارد که هردو سگ اند. این سگ ها پاسدار راه بهشت اند و مردگان را وا می دارند. این سگ ها در مراسم تشیع مردگان در دین زرتشتی نیز وظیفه ای بر عهده دارند که با این اسطوره مربوط است. زر تشتیان آیین سگ دید در مورد مردگان به جا می آوردند و آن عبارت بود از این که برای برداشتن مردگان و برای بردن مردگان به دخمه باید مرده را در معرض دید سگ چهار چشم قرار داد. حضور سگ زرد یا سفید در محل عبور جنازه موجب می شد که دروج(دیو) یا دیو لاشه فرار کند.در نقش های گاوکشی میترا همواره سگی با وفا دیده می شود. در داستان جمشید که سگ از لحاظ پاسداری کردن همانند مهر است. به موجب وندیداد اوستا احترام به سگ بسیار واجب است که البته میان اقوام کاسپی و آلبانی پرستش آن امری رایج بوده است. اهمیت این حیوان به حدی است که برخی از مهم ترین بناهای تاریخی را به نام او نامگذاری کرده اند. مانند به قلعه سلسال تالش و قلعه رودخان فومن،سگسار می گفتند.
در طی کاوش های باستانشناسی در قایم شهر در حاشیه رودخانه تلار در تپه طالقانی یا قلک آثاری مربوط به هزاره اول پیش از میلاد به دست آمده است. آنچه در این حفاری قابل توجه است تدفین سگ است. دفن کردن سگ در این منطقه مانند انسان و به صورت چمباتمه که برای نخستین بار در ایران گزارش شده است. البته در این باره دو احتمال می توان داد: نخست اینکه ممکن است سگ مورد احترام عمیق صاحب خود بوده که پس از مرگ با آن به صورت یک انسان بر خورد شده است و یا آنکه به دفن سگ باور داشته اند که در آن صورت باید به وجود کیش سگ پرستی در میان کاسیان که همسایگی شان هیرکانیان نیز در این امر شریک بوده اند، احتمال داد.
@tarikhandishmag
📌بخشی از مقاله روابط بازارهای محلی شمال ایران با روسیه تزاری در دوره قاجار
📝دکتر زمانه حسن نژاد
آنچه که موجب شد فعالیت روس ها در شمال ایران در دوران معاصر مورد توجه قرار گیرد، تغییر در سیاست های کلان این همسایه شمالی در مواجهه با ولایات خزری ایران چون گیلان و مازندران بود.
در ادوار پیشین، بنادر دیلم و استرآباد در حاشیه جنوبی دریاچه خزر، مهم ترین راه های ارتباطی بودند که این سواحل را به باب الاباب (دربند ) قفقاز یا به گفته ی منابع هم عصرش به بلاد کفر متصل می کردند. بسیاری از بزرگان از جزیره ابسکون در استرآباد سوار بر کشتی می شدند و از راه دریا به سرزمین های دیلمان، خزران و دربند سفر می کردند. خاقانی شروانی که در دربار شروان در ناحیه ی اران ساکن بود، برای سفر به خراسان از مسیر دریای خزر استفاده کرده، خود به این قضیه اشاره کرده است :" سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم که افتخار طبرستان به خراسان یابم". این ابیات بیان گر سفر او از قفقاز در مسیر دریای خزر به خراسان است. در عصر سلجوقی، تجارت و بازرگانی مابین سرزمین های جنوبی دریاچه خزر و نواحی شمالی آن، رونق فراوانی داشت.
مسعودی، مورخ قرن سوم هجری که سفرهایی نیز به سایر سرزمین ها داشته، اشاره می کند از ساحل گرگان به طبرستان و سایر سرزمین ها رفته است. همچنین وی به رودی که از سرزمین خزران به دریاچه ی خزر منتهی می شد، اشاره می کند. این مسیر یاد شده در کنار مسیر دریایی گرگان از راه های دریایی است که اغلب کشتی های روس از آن راه ها وارد دریای خزر می شدند...
در دوران پیش از انقلاب مشروطه، روس ها موفق به کسب امتیازات متعددی در شمال ایران شدند، از جمله امتیاز تاسیس شیلات دریای خزر توسط خاندان لیانازوف ، جاده سازی، احداث راه آهن و بانک استقراضی روس که این امتیازات از یک سو بازارهای پر جمعیت و ثروتمند شمال ایران را تحت نفوذ روسیه در می آورد. از سوی دیگر زیر ساخت های مادی هم چون راه ها و موسسات مدنی، چون بانک و غیره را به دنبال داشت. هر چند روس ها از ایجاد این تاسیسات در پی تسهیل منافع اقتصادی خویش بودند، اما در عمل این امتیازات و پروژه ها برای مردمان شمال ایران زیر ساخت های اقتصادی مناسبی را فراهم نموده و سبب رونق و تکامل نهاد محلی اقتصاد گشت.
♦️شماره چهارم تاریخ اندیش را می توانید با 25 درصد تخفیف و بدون هزینه پست از سایت نشریه به آدرس:
Www.tarikhandish.ir/shop/
تهیه نمایید.
📝دکتر زمانه حسن نژاد
آنچه که موجب شد فعالیت روس ها در شمال ایران در دوران معاصر مورد توجه قرار گیرد، تغییر در سیاست های کلان این همسایه شمالی در مواجهه با ولایات خزری ایران چون گیلان و مازندران بود.
در ادوار پیشین، بنادر دیلم و استرآباد در حاشیه جنوبی دریاچه خزر، مهم ترین راه های ارتباطی بودند که این سواحل را به باب الاباب (دربند ) قفقاز یا به گفته ی منابع هم عصرش به بلاد کفر متصل می کردند. بسیاری از بزرگان از جزیره ابسکون در استرآباد سوار بر کشتی می شدند و از راه دریا به سرزمین های دیلمان، خزران و دربند سفر می کردند. خاقانی شروانی که در دربار شروان در ناحیه ی اران ساکن بود، برای سفر به خراسان از مسیر دریای خزر استفاده کرده، خود به این قضیه اشاره کرده است :" سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم که افتخار طبرستان به خراسان یابم". این ابیات بیان گر سفر او از قفقاز در مسیر دریای خزر به خراسان است. در عصر سلجوقی، تجارت و بازرگانی مابین سرزمین های جنوبی دریاچه خزر و نواحی شمالی آن، رونق فراوانی داشت.
مسعودی، مورخ قرن سوم هجری که سفرهایی نیز به سایر سرزمین ها داشته، اشاره می کند از ساحل گرگان به طبرستان و سایر سرزمین ها رفته است. همچنین وی به رودی که از سرزمین خزران به دریاچه ی خزر منتهی می شد، اشاره می کند. این مسیر یاد شده در کنار مسیر دریایی گرگان از راه های دریایی است که اغلب کشتی های روس از آن راه ها وارد دریای خزر می شدند...
در دوران پیش از انقلاب مشروطه، روس ها موفق به کسب امتیازات متعددی در شمال ایران شدند، از جمله امتیاز تاسیس شیلات دریای خزر توسط خاندان لیانازوف ، جاده سازی، احداث راه آهن و بانک استقراضی روس که این امتیازات از یک سو بازارهای پر جمعیت و ثروتمند شمال ایران را تحت نفوذ روسیه در می آورد. از سوی دیگر زیر ساخت های مادی هم چون راه ها و موسسات مدنی، چون بانک و غیره را به دنبال داشت. هر چند روس ها از ایجاد این تاسیسات در پی تسهیل منافع اقتصادی خویش بودند، اما در عمل این امتیازات و پروژه ها برای مردمان شمال ایران زیر ساخت های اقتصادی مناسبی را فراهم نموده و سبب رونق و تکامل نهاد محلی اقتصاد گشت.
♦️شماره چهارم تاریخ اندیش را می توانید با 25 درصد تخفیف و بدون هزینه پست از سایت نشریه به آدرس:
Www.tarikhandish.ir/shop/
تهیه نمایید.
Forwarded from Bukharamag
شب دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
شب دکتر محمد علی اسلامی ندوشن در ساعت پنج بعد از ظهر چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۸در کانون زبان پارسی واقع در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی برگزار می شود . در این مراسم استادان : مهدی محقق ، اصغر دادبه
ابوالفضل خطیبی ، فریدون مجلسی ، امیر حسین جلالی سخنرانی خواهند کرد. و فیلم مستند " روزها " به نمایش در می اید.دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد است. او دانش آموخته حقوق بین الملل از فرانسه است و استاد پیشین دانشگاه تهران که علاوه بر دروس حقوقی درحوزه ادبیات تطبیقی که واجد آثار ارزشمندی بود به تدریس نقد ادبی و سخن سنجی و ادبیات تطبیقی نیز می پرداخت. دکتر اسلامی در دهه های اخیر بیشتر اوقات خود را صرف تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرده و آثارش بصورت کتاب در بیش از ۵۰ جلد در زمینه های گوناگون اعم ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است..
برخی از کتابهای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن عبارتند از: ماجرای پایانناپذیر حافظ، چهار سخنگوی وجدان ایران، تأمّل در حافظ، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، داستان داستانها، سرو سایه فکن، ایران و جهان از نگاه شاهنامه نامه نامور، ایران را از یاد نبریم، به دنبالسایه همای، ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم، سخنها را بشنویم، ایران و تنهائیش،ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟ مرزهای ناپیدا، شور زندگی (وان گوگ)، روزها (سرگذشت – در چهار جلد)، باغ سبز عشق، ابر زمانه و ابر زلف، افسانه افسون، دیدن دگرآموز، شنیدن دگرآموز، جام جهان بین، آواها و ایماها.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
خیابان ولی عصر . سه راه زعفرانیه . خیابان عارف نسب . پلاک ۱۲. کانون زبان پارسی
شب دکتر محمد علی اسلامی ندوشن در ساعت پنج بعد از ظهر چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۸در کانون زبان پارسی واقع در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی برگزار می شود . در این مراسم استادان : مهدی محقق ، اصغر دادبه
ابوالفضل خطیبی ، فریدون مجلسی ، امیر حسین جلالی سخنرانی خواهند کرد. و فیلم مستند " روزها " به نمایش در می اید.دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد است. او دانش آموخته حقوق بین الملل از فرانسه است و استاد پیشین دانشگاه تهران که علاوه بر دروس حقوقی درحوزه ادبیات تطبیقی که واجد آثار ارزشمندی بود به تدریس نقد ادبی و سخن سنجی و ادبیات تطبیقی نیز می پرداخت. دکتر اسلامی در دهه های اخیر بیشتر اوقات خود را صرف تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرده و آثارش بصورت کتاب در بیش از ۵۰ جلد در زمینه های گوناگون اعم ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است..
برخی از کتابهای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن عبارتند از: ماجرای پایانناپذیر حافظ، چهار سخنگوی وجدان ایران، تأمّل در حافظ، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، داستان داستانها، سرو سایه فکن، ایران و جهان از نگاه شاهنامه نامه نامور، ایران را از یاد نبریم، به دنبالسایه همای، ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم، سخنها را بشنویم، ایران و تنهائیش،ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟ مرزهای ناپیدا، شور زندگی (وان گوگ)، روزها (سرگذشت – در چهار جلد)، باغ سبز عشق، ابر زمانه و ابر زلف، افسانه افسون، دیدن دگرآموز، شنیدن دگرآموز، جام جهان بین، آواها و ایماها.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
خیابان ولی عصر . سه راه زعفرانیه . خیابان عارف نسب . پلاک ۱۲. کانون زبان پارسی
Forwarded from Bukharamag
شب دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن برگزار شد/ گزارش از پریسا احدیان .عکسها از : پریا فتحی http://bukharamag.com/1398.07.25158.html
مجله فرهنگی و هنری بخارا
شب دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن برگزار شد/ پریسا احدیان - مجله فرهنگی و هنری بخارا
عکس ها از: پریا فتحی عصر چهارشنبه، سوم مهرماه سال یکهزار و سیصد و نود و هشت، پانصد و هفدهمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری یزد، مؤسسۀ مردم نهاد اندیشه روشن ندوشن، بنیاد میبدی، انتشارات یزدان و بنیاد موقوفات دکتر محمود…
Forwarded from میهننامه (امیر سیفی)
مدتهاست که با آرشیوی از مجلاتی مانند کلک، مدرسه، نگاهنو، شهروند امروز، مهرنامه و بخارا و... روزگار میگذرانم و زمستون بی پایان این دیار را بی آنکه سر آید، سر میکنم. نشریاتی جانافزا و روحنواز...
ملالی دلنشین بر دل داشتم که همینها مرا بس، همانگونه که فیلمهای حاتمی و بیضایی و مهرجویی و... که به یکباره همان کاری که صفی یزدانیان و "در دنیای تو ساعت چند است؟" با دنیای فیلمبازیهایم کرد، مرتضی هاشمیپور و "فرهنگبان" با دنیای مجلاتم کرد... آن امیدم داد که سینما هنوز ادامه دارد، این امیدم داد که مجله هست، خواهد بود...
فرهنگبان به قدری قوی، منسجم و پربار است که بعضا به خواب میماند تا واقعیت، خوابی که رویای شیرین و دیرینِ ما بوده و هست. در فرهنگبان نه میشود از مطلبی گذشت و نه میتوان بعد از شروع مطالعه کنارش گذاشت. با اینکه ظاهر و فرمی به غایت دلنشین و جذاب دارد اما اسیر ظاهر نیست و در پی محتواست، محتوایی که زبان و ادبیات فارسی شالوده و بنیانش را شکل داده است، با صفحهبندی و فونتی چشمنواز.
فرهنگبان را بخرید و بخوانید، اگر از هر مقاله و یادداشت و مطلبش بهرهی کافی نگرفتید، گناهش گردنِ من!
t.me/mihannameh
ملالی دلنشین بر دل داشتم که همینها مرا بس، همانگونه که فیلمهای حاتمی و بیضایی و مهرجویی و... که به یکباره همان کاری که صفی یزدانیان و "در دنیای تو ساعت چند است؟" با دنیای فیلمبازیهایم کرد، مرتضی هاشمیپور و "فرهنگبان" با دنیای مجلاتم کرد... آن امیدم داد که سینما هنوز ادامه دارد، این امیدم داد که مجله هست، خواهد بود...
فرهنگبان به قدری قوی، منسجم و پربار است که بعضا به خواب میماند تا واقعیت، خوابی که رویای شیرین و دیرینِ ما بوده و هست. در فرهنگبان نه میشود از مطلبی گذشت و نه میتوان بعد از شروع مطالعه کنارش گذاشت. با اینکه ظاهر و فرمی به غایت دلنشین و جذاب دارد اما اسیر ظاهر نیست و در پی محتواست، محتوایی که زبان و ادبیات فارسی شالوده و بنیانش را شکل داده است، با صفحهبندی و فونتی چشمنواز.
فرهنگبان را بخرید و بخوانید، اگر از هر مقاله و یادداشت و مطلبش بهرهی کافی نگرفتید، گناهش گردنِ من!
t.me/mihannameh
Forwarded from آرشیو منابع سیاسی 👈انتقال به کانال دوم 👈Archpol@ 👉
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥۶۶ سال بعد از ۲۸ مرداد
▪️چرا انگلیسی ها حاضر به انتشار اسناد کودتای ۲۸ مرداد نیستند؟
▪️گفت وگو همشهری تی وی با مجید تفرشی
🌐 آرشیو منابع سیاسی
🆔 @Archpoldeb
▪️چرا انگلیسی ها حاضر به انتشار اسناد کودتای ۲۸ مرداد نیستند؟
▪️گفت وگو همشهری تی وی با مجید تفرشی
🌐 آرشیو منابع سیاسی
🆔 @Archpoldeb
📌پیشینه و بنیاد جشن مهرگان
بی گمان جشن اصلی مهرگان در هنگام طبیعی اش در یک راستا با نوروز، بایستی آغاز پاییز و یکم مهر ماه باشد. امّا چون شانزدهم این ماه نیز روزِ مهر است از همین روی بر اثر برخورد دو نام روز و ماه، جشن اصلی را در این روز می گرفتند.
در پارسی باستان، در نبشته های هخامنشی، هر چند که به روشنی از این جشن نام برده نشده است امّا به علّت آگاهی رسانی تاریخ نویسان یونانی و رومی، از جشن «میتراکانا» یاد شده است.
در گفتار "پیشینه و بنیاد جشن نوروز، بخش نخست" درباره ی دو آیین کهن بین النّهرینی اشاره یی شد که آیین اَکتیو در آغاز پاییز برگزار می شده و با پیروزی "مَُردوخ" بر "تیامَت" پیوند داشته است. آیین اَکتیو، در بنیاد، تا هزاره ی دوم پیش از میلاد، جشنی به کلّی جدا از جشن سال نو بود. جشن اَکتیو را مردم "اور" در نیمه ی نخست هزاره ی سوم می شناختند و سپس در پایان همین هزاره، مردم "نیپور" و "لَگَش" و "اومَّ" نیز این آیین را برپا می داشتند. گُواه هایی در دست است که اَکتیو اصلی، در آغاز، جشنی پاییزی بوده است. آغاز باران های پاییزی و آغاز کِشتِ زمستانه در این هنگام و به سر رسیدن یک سال کشاورزی، همه زمینه های منطقی برگزاری این جشن بوده اند. امّا، از دیدگاه اسطورگی، در هزاره ی نخست پیش از میلاد گویا این جشن به مناسبت پیروزی مَُردوخ یا آشور بر تیامَت برگزار می شد.
چگونگی آیین های اَکتیو روشن نیست؛ امّا مسأله ی بنیادین در این جشن دیدار از "بَیتِ اَکتیو" یا "خانه ی اَکتیو" بود. این خانه پرستشگاهی بود که در کنار یا بر روی رودی بزرگ در میان روستاهای بیرون باروی شهر جای داشت. دسته ها به راه می افتادند و در جلوی این دسته ها نماد زمینی خداوند شهر، بُت، را از نیایشگاه بیرون می آوردند و به سوی بیت اکتیو می رفتند، و پس از اقامتی کوتاه در بیت، دوباره به همان گونه وی را به نیایش گاه باز می گرداندند. آمدنِ شاه در این آیین ها و در کنار بت بایسته بود، مردم نیز شادمانه در این آیین ها شرکت می جُستند.
به هر روی جشن مهرگان، همان گونه که در بین النّهرین باستان رواج داشته است، شش روز به درازا می کشید، که از روز شانزدهم مهر آغاز می گردید و آغاز آن را "مهرگان عامّه" و پایان آن را "مهرگان خاصّه" می گفتند.
در این جشن نیز گویا نظم رایج از میان برداشته می شد. کَتِزیاس می نویسد که شاهان هخامنشی که هرگز نمی بایست مست شوند، در روزهای مهرگان در باده پیمایی با دیگر می خواران شرکت می کردند. حتّا گفته شده است که شاهان نیز در این جشن می رقصیدند.
ابوریحان بیرونی در کتاب "التَفّهیم فی صِناعَتُ التَنجیم" می نویسد: «اندرین روز آفریدون ظفر یافت بر بیوَراسبِ جادو، آنکِ به ضحّاک معروف است؛ و به کوهِ دَنباوَند بازداشت. و روزها (که) از پسِ مهرگان است، همه جشن اند. بر کَردارِ آنچِ از پسِ نَوروز بود». بلعمی نیز می نویسد: «آفریدون ظفر یافت و ضحّاک را بِگرِفت و بِکُشت؛ و همان روز کاوه تاج بر سرِ آفریدون نِهاد و جِهان بر وَی سپرد. و آن مهر روز بود از مهر ماه، و آن را مهرگان نام کردند و عید گرفتند، و آفریدون به مُلک بِنِشَست».
این افسانه دقیقاً یادآور پیروزی مَُردوخ بر تیامَت است و به پادشاهی رسیدن وی بر جهان خدایان است که در جشن اَکیتی یا اَکتیو از آن یاد شده است و همه ی اسطوره تکرار گشته است یا به سخنی دیگر در ایران این افسانه ی خدایی به افسانه های حَماسی دگرگون شده است.
بی گمان جشن اصلی مهرگان در هنگام طبیعی اش در یک راستا با نوروز، بایستی آغاز پاییز و یکم مهر ماه باشد. امّا چون شانزدهم این ماه نیز روزِ مهر است از همین روی بر اثر برخورد دو نام روز و ماه، جشن اصلی را در این روز می گرفتند.
در پارسی باستان، در نبشته های هخامنشی، هر چند که به روشنی از این جشن نام برده نشده است امّا به علّت آگاهی رسانی تاریخ نویسان یونانی و رومی، از جشن «میتراکانا» یاد شده است.
در گفتار "پیشینه و بنیاد جشن نوروز، بخش نخست" درباره ی دو آیین کهن بین النّهرینی اشاره یی شد که آیین اَکتیو در آغاز پاییز برگزار می شده و با پیروزی "مَُردوخ" بر "تیامَت" پیوند داشته است. آیین اَکتیو، در بنیاد، تا هزاره ی دوم پیش از میلاد، جشنی به کلّی جدا از جشن سال نو بود. جشن اَکتیو را مردم "اور" در نیمه ی نخست هزاره ی سوم می شناختند و سپس در پایان همین هزاره، مردم "نیپور" و "لَگَش" و "اومَّ" نیز این آیین را برپا می داشتند. گُواه هایی در دست است که اَکتیو اصلی، در آغاز، جشنی پاییزی بوده است. آغاز باران های پاییزی و آغاز کِشتِ زمستانه در این هنگام و به سر رسیدن یک سال کشاورزی، همه زمینه های منطقی برگزاری این جشن بوده اند. امّا، از دیدگاه اسطورگی، در هزاره ی نخست پیش از میلاد گویا این جشن به مناسبت پیروزی مَُردوخ یا آشور بر تیامَت برگزار می شد.
چگونگی آیین های اَکتیو روشن نیست؛ امّا مسأله ی بنیادین در این جشن دیدار از "بَیتِ اَکتیو" یا "خانه ی اَکتیو" بود. این خانه پرستشگاهی بود که در کنار یا بر روی رودی بزرگ در میان روستاهای بیرون باروی شهر جای داشت. دسته ها به راه می افتادند و در جلوی این دسته ها نماد زمینی خداوند شهر، بُت، را از نیایشگاه بیرون می آوردند و به سوی بیت اکتیو می رفتند، و پس از اقامتی کوتاه در بیت، دوباره به همان گونه وی را به نیایش گاه باز می گرداندند. آمدنِ شاه در این آیین ها و در کنار بت بایسته بود، مردم نیز شادمانه در این آیین ها شرکت می جُستند.
به هر روی جشن مهرگان، همان گونه که در بین النّهرین باستان رواج داشته است، شش روز به درازا می کشید، که از روز شانزدهم مهر آغاز می گردید و آغاز آن را "مهرگان عامّه" و پایان آن را "مهرگان خاصّه" می گفتند.
در این جشن نیز گویا نظم رایج از میان برداشته می شد. کَتِزیاس می نویسد که شاهان هخامنشی که هرگز نمی بایست مست شوند، در روزهای مهرگان در باده پیمایی با دیگر می خواران شرکت می کردند. حتّا گفته شده است که شاهان نیز در این جشن می رقصیدند.
ابوریحان بیرونی در کتاب "التَفّهیم فی صِناعَتُ التَنجیم" می نویسد: «اندرین روز آفریدون ظفر یافت بر بیوَراسبِ جادو، آنکِ به ضحّاک معروف است؛ و به کوهِ دَنباوَند بازداشت. و روزها (که) از پسِ مهرگان است، همه جشن اند. بر کَردارِ آنچِ از پسِ نَوروز بود». بلعمی نیز می نویسد: «آفریدون ظفر یافت و ضحّاک را بِگرِفت و بِکُشت؛ و همان روز کاوه تاج بر سرِ آفریدون نِهاد و جِهان بر وَی سپرد. و آن مهر روز بود از مهر ماه، و آن را مهرگان نام کردند و عید گرفتند، و آفریدون به مُلک بِنِشَست».
این افسانه دقیقاً یادآور پیروزی مَُردوخ بر تیامَت است و به پادشاهی رسیدن وی بر جهان خدایان است که در جشن اَکیتی یا اَکتیو از آن یاد شده است و همه ی اسطوره تکرار گشته است یا به سخنی دیگر در ایران این افسانه ی خدایی به افسانه های حَماسی دگرگون شده است.
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
پرسش از زیانهای تاریخ
ما چنین عادت کردهایم که به هنگام بحث از دانش تاریخ تنها از سودهای آن پرسش کنیم و از زیانهای آن غافل بمانیم! هیچ نپرسیدهایم و نمیپرسیم - و یا کمتر پرسیده و میپرسیم - که تاریخ در کنار سودهایش چه زیانهایی میتواند داشته باشد. اگرنه درباره کل معرفت تاریخی که دستکم درباره گونه - یا گونههایی - از آن طرحچنین پرسشی بسبار بایسته است.
پرسش از فایده تاریخ پرسشیست قدیمی. از روزگار باستان تاکنون اندیشهگران و فیلسوفان در بحث پیرامون معرفت تاریخ همواره از فایده ( فایدههای ) آن پرسیدهاند. آنچه که اساسا و بکلی - و یا تقریبا بکلی - مورد غفلت قرار گرفته بود پرسش از زیان ( زیانهای ) تاریخ بود! پرسش از زبان تاریخ در محاق پرسش از فایده تاریخ بود. البته پارهای از قدما - مثل غزالی - در این باره که تاریخ بیهوده است و بنابراین پرداختن به آن مایه وقتکشی و به مثابه هدر دادن عمر است اشاراتی جستهگریخته داشتند. اما از تامل جدی خبری نبود.مساله فراتر از معرفت تاریخ بود. در سنت ما تعبیر دانشناسودمند یا « علملاینفع » تعبیریست آشنا. حتی در پارهای از دعاهای ما وجود دارد و مومن از آن به خدا پناه میبرد. نمونهاش در تعقیبات نماز عصر.
پارهای از اهل حدیث با تاریخ و مورخان سر ناسازگاری داشتند و محادلههایی میان آنان و مورخان در جریان بود. حدیثهایی از پیامبر گرامی اسلام ( صلیالله علیه و آله ) نقل میشد در نفی فایده تاریخ. اهل تاریخ توبیخ و مذمت میشدند و ناچار بودند از خود و از دانش خود دفاع کنند. نمونههای مشهور و مهم آثاری که در این زمینه پدید آمدند کتاب الاعلان بالتوبیخ لمن ذمالتاریخ شمسالدین سخاوی و المختصر فی علمالتاریخ کافیجی هستند.
گذشته از این پیشینهها؛ مساله زیانهای تاریخ و حافظهتاریخی در روزگار ما بود که مورد توجه و تامل حدی قرار گرفت. نخستین کسی که خطرات و زیانها و آسیبهای تاریخ و تاریخگرایی حافظهتاریخی را گوشزد کرد و فیسفانه در آن نظر کرد فردریک نیچه بود. او رسالهای نوشت به نام سود و زیان تاریخ برای زندگی که بخش دوم کتاب مشهور او تاملات نابهنگام بود. از دیگاه نیچه انسان و جامعه مدرن بیمارست و ریشه و بنیاد این بیماری تا یخگرایی حاد و تندیست که آدمی را از دریافتن گوهر راستین زندگی ، از زیستن در لحظه اکنون بازداشته است و میدارد. انسان و حامعه مدرن تاریخزده است. تاریخزدگی بیماری کشندهای است. اضطراب و بیقراری انسان مدرن ریشه در این بیماری مهلک دارد. رساله یادشده نیچه را باید خواند. اینجا مجال چندانی برای بحث درباره تاملات نیچه وجود ندارد.
@mardomnameh
حافظهتاریخی همه جا خوب نیست. در کنار سودها و کارکردهای نیک و پسندیده ، میتواند زیانمند نیز باشد. حافظهتاریخی میتواند بسیار خطرناک باشد. آدمی را همواره در بند گذشته نگه میدارد. فراموشی میتواند نعمتی رهاییبخش باشد و آدمی را از زیربار گذشته به در آورد. گذشتهای که چیرگیاش بر ذهن و روح و روان آدمی مانعیست بزرگ و سدی است استوار برای متصل شدن به لحظه حال ، برای آبتنی کردن در حوضچهی اکنون.
در در روزگار ما تامل و پژوهش درباره حافظهتاریخی و کارکردهای آن رشدی روزافزون دارد. پیوند آن با سیاست و کنش سیاسی انسان مورد توجه جدی قرار گرفته است.
@mardomnameh
آدمی به آسانی میتواند نیرنگ رنگ را بخورد به ستیزه و جنگ در آید و با همنوع خود در آویزد. چنانکه تاریخ به روشنی گواهی میدهد مورخانی که اسیر رنگهای نژادی و قومی و ایدیولوژیک و ... میشوند به آتشبیاران معرکه تبدیل میشوند. تاریخ و حافظهتاریخی که ریشهاش از چنین گرایشهایی آب میخورد مادهمنفجره جنگهایی است که میتواند ناگهانی و سرزده از راه برسد. چنین تاریخهایی خیلی زود و آسان میتوانند آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و روسی و یا ایرانی و ترک و عرب و چینی و ژاپنی و... را به جان هم بیندازند. کافیست درباره ریشهها و زمینههای جنگها اندکی بیندیشیم. اسکندر به ایران یورش آورد به این بهانه و به این نام که میخواهد انتقام حمله ایرانیان به یونان را بگیرد. پرسپولیس یا تختجمشید را به آتش کشید تا انتقام به آتش کشیده شدن سارد و ویران کردن آتن و... توسط ایرانیان را گرفته باشد. در روزگاران بعد پارهای از امپراطوران روم مانند هادریان و تراژان و... میخواستند پا جای پای اسکندر بگذارند و فاتح پارس و پارت باشند. حتی ناپلئون بناپارت هم - بگونهای دیگر - میخواست اسکندر دوران باشد. صدام حسین هم میخواست سردار قادسیه باشد. کسانی دیگر نیز میخواستهاند چنگیز و تیمور باشند. تاریخ از اینگونه منتقمان و منجیان ( منجیان دروغین ) فروان به خود دیده است. آیا باز هم خواهد دید؟ وقتی که کتابهای تاریخی و بویژه کتابهای درسی پر از خاطره جنگها و ستیزهها و کشتارهاست ، وقتی که نیرنگ رنگ همچنان از ما دلبری می
ما چنین عادت کردهایم که به هنگام بحث از دانش تاریخ تنها از سودهای آن پرسش کنیم و از زیانهای آن غافل بمانیم! هیچ نپرسیدهایم و نمیپرسیم - و یا کمتر پرسیده و میپرسیم - که تاریخ در کنار سودهایش چه زیانهایی میتواند داشته باشد. اگرنه درباره کل معرفت تاریخی که دستکم درباره گونه - یا گونههایی - از آن طرحچنین پرسشی بسبار بایسته است.
پرسش از فایده تاریخ پرسشیست قدیمی. از روزگار باستان تاکنون اندیشهگران و فیلسوفان در بحث پیرامون معرفت تاریخ همواره از فایده ( فایدههای ) آن پرسیدهاند. آنچه که اساسا و بکلی - و یا تقریبا بکلی - مورد غفلت قرار گرفته بود پرسش از زیان ( زیانهای ) تاریخ بود! پرسش از زبان تاریخ در محاق پرسش از فایده تاریخ بود. البته پارهای از قدما - مثل غزالی - در این باره که تاریخ بیهوده است و بنابراین پرداختن به آن مایه وقتکشی و به مثابه هدر دادن عمر است اشاراتی جستهگریخته داشتند. اما از تامل جدی خبری نبود.مساله فراتر از معرفت تاریخ بود. در سنت ما تعبیر دانشناسودمند یا « علملاینفع » تعبیریست آشنا. حتی در پارهای از دعاهای ما وجود دارد و مومن از آن به خدا پناه میبرد. نمونهاش در تعقیبات نماز عصر.
پارهای از اهل حدیث با تاریخ و مورخان سر ناسازگاری داشتند و محادلههایی میان آنان و مورخان در جریان بود. حدیثهایی از پیامبر گرامی اسلام ( صلیالله علیه و آله ) نقل میشد در نفی فایده تاریخ. اهل تاریخ توبیخ و مذمت میشدند و ناچار بودند از خود و از دانش خود دفاع کنند. نمونههای مشهور و مهم آثاری که در این زمینه پدید آمدند کتاب الاعلان بالتوبیخ لمن ذمالتاریخ شمسالدین سخاوی و المختصر فی علمالتاریخ کافیجی هستند.
گذشته از این پیشینهها؛ مساله زیانهای تاریخ و حافظهتاریخی در روزگار ما بود که مورد توجه و تامل حدی قرار گرفت. نخستین کسی که خطرات و زیانها و آسیبهای تاریخ و تاریخگرایی حافظهتاریخی را گوشزد کرد و فیسفانه در آن نظر کرد فردریک نیچه بود. او رسالهای نوشت به نام سود و زیان تاریخ برای زندگی که بخش دوم کتاب مشهور او تاملات نابهنگام بود. از دیگاه نیچه انسان و جامعه مدرن بیمارست و ریشه و بنیاد این بیماری تا یخگرایی حاد و تندیست که آدمی را از دریافتن گوهر راستین زندگی ، از زیستن در لحظه اکنون بازداشته است و میدارد. انسان و حامعه مدرن تاریخزده است. تاریخزدگی بیماری کشندهای است. اضطراب و بیقراری انسان مدرن ریشه در این بیماری مهلک دارد. رساله یادشده نیچه را باید خواند. اینجا مجال چندانی برای بحث درباره تاملات نیچه وجود ندارد.
@mardomnameh
حافظهتاریخی همه جا خوب نیست. در کنار سودها و کارکردهای نیک و پسندیده ، میتواند زیانمند نیز باشد. حافظهتاریخی میتواند بسیار خطرناک باشد. آدمی را همواره در بند گذشته نگه میدارد. فراموشی میتواند نعمتی رهاییبخش باشد و آدمی را از زیربار گذشته به در آورد. گذشتهای که چیرگیاش بر ذهن و روح و روان آدمی مانعیست بزرگ و سدی است استوار برای متصل شدن به لحظه حال ، برای آبتنی کردن در حوضچهی اکنون.
در در روزگار ما تامل و پژوهش درباره حافظهتاریخی و کارکردهای آن رشدی روزافزون دارد. پیوند آن با سیاست و کنش سیاسی انسان مورد توجه جدی قرار گرفته است.
@mardomnameh
آدمی به آسانی میتواند نیرنگ رنگ را بخورد به ستیزه و جنگ در آید و با همنوع خود در آویزد. چنانکه تاریخ به روشنی گواهی میدهد مورخانی که اسیر رنگهای نژادی و قومی و ایدیولوژیک و ... میشوند به آتشبیاران معرکه تبدیل میشوند. تاریخ و حافظهتاریخی که ریشهاش از چنین گرایشهایی آب میخورد مادهمنفجره جنگهایی است که میتواند ناگهانی و سرزده از راه برسد. چنین تاریخهایی خیلی زود و آسان میتوانند آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و روسی و یا ایرانی و ترک و عرب و چینی و ژاپنی و... را به جان هم بیندازند. کافیست درباره ریشهها و زمینههای جنگها اندکی بیندیشیم. اسکندر به ایران یورش آورد به این بهانه و به این نام که میخواهد انتقام حمله ایرانیان به یونان را بگیرد. پرسپولیس یا تختجمشید را به آتش کشید تا انتقام به آتش کشیده شدن سارد و ویران کردن آتن و... توسط ایرانیان را گرفته باشد. در روزگاران بعد پارهای از امپراطوران روم مانند هادریان و تراژان و... میخواستند پا جای پای اسکندر بگذارند و فاتح پارس و پارت باشند. حتی ناپلئون بناپارت هم - بگونهای دیگر - میخواست اسکندر دوران باشد. صدام حسین هم میخواست سردار قادسیه باشد. کسانی دیگر نیز میخواستهاند چنگیز و تیمور باشند. تاریخ از اینگونه منتقمان و منجیان ( منجیان دروغین ) فروان به خود دیده است. آیا باز هم خواهد دید؟ وقتی که کتابهای تاریخی و بویژه کتابهای درسی پر از خاطره جنگها و ستیزهها و کشتارهاست ، وقتی که نیرنگ رنگ همچنان از ما دلبری می
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
کند و ذهن و زبان و جان بسباری از ما را رنگ آتش میزند چه انتظاری میتوان داشت؟!
این رشته سر دراز دارد و مجال ما تنگ است. پس لاجرم رشته را می بریم!
@mardomnameh
#داریوش_رحمانیان
دوازدهم مهرماه نود و هشت
این رشته سر دراز دارد و مجال ما تنگ است. پس لاجرم رشته را می بریم!
@mardomnameh
#داریوش_رحمانیان
دوازدهم مهرماه نود و هشت
📌میترا
📝دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق
@tarikhandishmag
میترا در اساطیر هند و ایرانی در اصل خدای پیمان بوده و بنا به توصیف مهر یشت اوستا، خورشید چشم میترا است . در واقع تعریفی که مهر یشت اوستا از میترا می کند، بعدها چنان با خورشید آمیخته می شود که عوام الناس فقط ظاهر را می دیدند که خدا کو؟ خورشید را می دیدند، بنابراین فکر می کردند که میترا یعنی خورشید و میترا می شود مهر و مهر هم معنی لغوی اش، پیمان بوده است. مهر در ودایی هند و سانسکریت و هم در اوستا به معنی پیمان است. پیمانی که میترا با رونا خدای آسمان در دوره ی هند و ایرانی می بندد و ضامن آن خدای آسمان است.
اسطوره میترایی اگر چه در دوره ی ساسانیان بر آمده و بالیده شده ، اما اصلش پیشا زرتشتی و مربوط به هزاره دوم قبل از میلاد بوده که در کتیبه ای آمده است.
اسطوره ی میترا ست که جشن مهرگان را داریم. مهرگان جشن کشاورزی و جشن پاییزی است و در واقع تا دوره صفویه و حتی دوره قاجار جشن مهرگان به همان عظمت نوروز برگزار می شد. یعنی دو جشن بزرگ در سال داشتیم ؛ جشن مهرگان جشن پاییزه بود و نوروز جشن بهاره و هر دو هم وزن هم بودند. ولی مهرگان به دلیل میتراییسم و باور به میترا که یک آیین خیلی باستانی است به آن صورت در حیات فرهنگی ایران تداوم پیدا نکرد، فقط در اقلیت هایمان ماند، اما نوروز تداوم یافت به دلیل اینکه نوروز دیگر اسطوره میترا نیست. بلکه آیین است. نوروز، یلدا، مهرگان، سده و مانند اینها آیین اند.
نوروز تفاوتش با مهرگان در چیست؟ در واقع مهرگان به میترا مربوط می شد و خدای کمتر شناخته شده ای که بعد از اسلام فراموش شد. خدای خورشید و بت پرستی در حاشیه قرار گرفت. ولی نوروز را مردم ادامه دادند و هر سالی که جشن نوروز می گیریم در واقع آن اسطوره آفرینش در اساطیر ایران تکرار می شود.
شب یلدا هم تکرار همان مهرگان است. شب یلدا یا جشن شب همان جشن میترا ست. همان به یکباره می شود شب تولد حضرت مسیح یا تولد خورشید است . اگر چه به یک بهانه ای میترا فراموش و حذف شده است ولی شب یلدا می ماند و اسطوره تداوم می یابد در قالب آیین هایی که هنوز زنده است.
@tarikhandishmag
📝دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق
@tarikhandishmag
میترا در اساطیر هند و ایرانی در اصل خدای پیمان بوده و بنا به توصیف مهر یشت اوستا، خورشید چشم میترا است . در واقع تعریفی که مهر یشت اوستا از میترا می کند، بعدها چنان با خورشید آمیخته می شود که عوام الناس فقط ظاهر را می دیدند که خدا کو؟ خورشید را می دیدند، بنابراین فکر می کردند که میترا یعنی خورشید و میترا می شود مهر و مهر هم معنی لغوی اش، پیمان بوده است. مهر در ودایی هند و سانسکریت و هم در اوستا به معنی پیمان است. پیمانی که میترا با رونا خدای آسمان در دوره ی هند و ایرانی می بندد و ضامن آن خدای آسمان است.
اسطوره میترایی اگر چه در دوره ی ساسانیان بر آمده و بالیده شده ، اما اصلش پیشا زرتشتی و مربوط به هزاره دوم قبل از میلاد بوده که در کتیبه ای آمده است.
اسطوره ی میترا ست که جشن مهرگان را داریم. مهرگان جشن کشاورزی و جشن پاییزی است و در واقع تا دوره صفویه و حتی دوره قاجار جشن مهرگان به همان عظمت نوروز برگزار می شد. یعنی دو جشن بزرگ در سال داشتیم ؛ جشن مهرگان جشن پاییزه بود و نوروز جشن بهاره و هر دو هم وزن هم بودند. ولی مهرگان به دلیل میتراییسم و باور به میترا که یک آیین خیلی باستانی است به آن صورت در حیات فرهنگی ایران تداوم پیدا نکرد، فقط در اقلیت هایمان ماند، اما نوروز تداوم یافت به دلیل اینکه نوروز دیگر اسطوره میترا نیست. بلکه آیین است. نوروز، یلدا، مهرگان، سده و مانند اینها آیین اند.
نوروز تفاوتش با مهرگان در چیست؟ در واقع مهرگان به میترا مربوط می شد و خدای کمتر شناخته شده ای که بعد از اسلام فراموش شد. خدای خورشید و بت پرستی در حاشیه قرار گرفت. ولی نوروز را مردم ادامه دادند و هر سالی که جشن نوروز می گیریم در واقع آن اسطوره آفرینش در اساطیر ایران تکرار می شود.
شب یلدا هم تکرار همان مهرگان است. شب یلدا یا جشن شب همان جشن میترا ست. همان به یکباره می شود شب تولد حضرت مسیح یا تولد خورشید است . اگر چه به یک بهانه ای میترا فراموش و حذف شده است ولی شب یلدا می ماند و اسطوره تداوم می یابد در قالب آیین هایی که هنوز زنده است.
@tarikhandishmag
📌سنت ازدواج در ایران باستان
✍پرفسور النا مالچانووا
.@tarikhandishmag
در مورد سرزمین ایران اولین فردی که سنت خویدوده یا همان سنت ازدواج با نزدیک ترین خویشاوند را اجرا نمود، کمبوجیه بود. نام این پیوند زناشویی در انتهای این بند یسنا ( 12،9) آمده است : " من خود را پیرو اعتقادی می دانم که به اهورا مزدا باور داشته، اهورا مزدایی که دشمنان را وادار می سازد تا سلاح بر زمین گذارند، اهورا مزدایی که حامی خویدوده است، اهورا مزدایی که پاک و پرهیزگار است."
اگر به سخن هرودوت با تمام جزییات آن اعتماد کنیم در آن صورت می توان گفت که تا پیش از کمبوجیه، خویدوده برای ایرانیان ساکن غرب این سرزمین ناشناخته بوده است. نکته جالب اینجاست، سنتی که بر اساس امیال یک پادشاه شکل گرفت، بعدها مورد پذیرش تمامی افراد مقید به اصول دینی شد و به یک وظیفه دینی مبدل گشت. خالتوس لیدیایی تاریخ نگار هم عصر هرودوت می نویسد: "مغان با مادران خویش هم بستر می شوند. آنان ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خود داشته باشند." این امکان وجود دارد که در مراحل اولیه گسترش اجتماع زرتشتیان، آن زمانی که این اجتماع برای بقا مجبور به مبارزه بود پیوند زناشویی میان افراد این آیین روز به روز گسترش می یافت و از آنجایی که تعداد پیروان این آیین چندان زیاد نبود، پس افرادی از یک خانواده نیز به عقد یکدیگر در می امدند. در نتیجه روحانیون زرتشتی که به عقاید گذشتگان خود احترام می گذاشتند به این باور یقین یافتند که درون خویشاوندی عملا به تقویت آیین شان منجر می شود و بدین ترتیب این سنت را محترم شمردند. بنابراین کمبوجیه اولین پادشاه فارسی است که این سنت را اجرا نمود .
در آثار پارسی میانه یا همان پهلوی واژه خویدوده به عنوان عمل در خور ارزشمندی آورده شده است. در دینکرت از این موضوع سخن به میان می آید:" انتقال نیروی شخص به اشخاصی همانند خود فرد که در نتیجه چنین انتقال نیرویی،به پیوند زناشویی ایجاد شده با فرد صاحب کمال و سعادت کمک کرده و از آنها محافظت می کند "که این خویدوده نامیده می شود.
@tarikhandishmag
✍پرفسور النا مالچانووا
.@tarikhandishmag
در مورد سرزمین ایران اولین فردی که سنت خویدوده یا همان سنت ازدواج با نزدیک ترین خویشاوند را اجرا نمود، کمبوجیه بود. نام این پیوند زناشویی در انتهای این بند یسنا ( 12،9) آمده است : " من خود را پیرو اعتقادی می دانم که به اهورا مزدا باور داشته، اهورا مزدایی که دشمنان را وادار می سازد تا سلاح بر زمین گذارند، اهورا مزدایی که حامی خویدوده است، اهورا مزدایی که پاک و پرهیزگار است."
اگر به سخن هرودوت با تمام جزییات آن اعتماد کنیم در آن صورت می توان گفت که تا پیش از کمبوجیه، خویدوده برای ایرانیان ساکن غرب این سرزمین ناشناخته بوده است. نکته جالب اینجاست، سنتی که بر اساس امیال یک پادشاه شکل گرفت، بعدها مورد پذیرش تمامی افراد مقید به اصول دینی شد و به یک وظیفه دینی مبدل گشت. خالتوس لیدیایی تاریخ نگار هم عصر هرودوت می نویسد: "مغان با مادران خویش هم بستر می شوند. آنان ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خود داشته باشند." این امکان وجود دارد که در مراحل اولیه گسترش اجتماع زرتشتیان، آن زمانی که این اجتماع برای بقا مجبور به مبارزه بود پیوند زناشویی میان افراد این آیین روز به روز گسترش می یافت و از آنجایی که تعداد پیروان این آیین چندان زیاد نبود، پس افرادی از یک خانواده نیز به عقد یکدیگر در می امدند. در نتیجه روحانیون زرتشتی که به عقاید گذشتگان خود احترام می گذاشتند به این باور یقین یافتند که درون خویشاوندی عملا به تقویت آیین شان منجر می شود و بدین ترتیب این سنت را محترم شمردند. بنابراین کمبوجیه اولین پادشاه فارسی است که این سنت را اجرا نمود .
در آثار پارسی میانه یا همان پهلوی واژه خویدوده به عنوان عمل در خور ارزشمندی آورده شده است. در دینکرت از این موضوع سخن به میان می آید:" انتقال نیروی شخص به اشخاصی همانند خود فرد که در نتیجه چنین انتقال نیرویی،به پیوند زناشویی ایجاد شده با فرد صاحب کمال و سعادت کمک کرده و از آنها محافظت می کند "که این خویدوده نامیده می شود.
@tarikhandishmag
Forwarded from مطالعات ایرانی- گیلانشناسی/ Iran - Guilan Research
💠 #همایش_ملی "گیلان در گستره عصر قاجار"
◽️زمان: چهارشنبه، ۱۷ مهرماه ۹۸
◽️مکان: دانشگاه گیلان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تالار حکمت
🔹 به همراه:
🔺نمایشگاه تمبر
🔺 کارت پستال
🔺 اسنادی از دوره قاجاریه
🔸 بازدید برای عموم آزاد است🔸
◽️زمان: چهارشنبه، ۱۷ مهرماه ۹۸
◽️مکان: دانشگاه گیلان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تالار حکمت
🔹 به همراه:
🔺نمایشگاه تمبر
🔺 کارت پستال
🔺 اسنادی از دوره قاجاریه
🔸 بازدید برای عموم آزاد است🔸
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
در ضرورت و فوریت نوکردن معرفت/رشته تاریخ
جامعه ایران به نوکردن معرفت و رشته تاریخ بسبار نیازمندست. این از فوریترین و بنیادیترین نیازهای ماست. اهمیت این کار - چنانکه بارها به شکلهای گوناگون در فرصتهای مختلف عرض کردهام - از نوسازی صنعتی و کوشش برای ساختن انواع و اقسام آلات و ادوات نظامی و سرمایهگذاریهای نجومی در سپاه و ارتش و... اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. این از مهمترین شرایط و لوازم دفاع از هستی ایران است. ماندگاری ایران در گرو این کار است. غفلت از چالشهای بنیادینی که پیش روی هویت ایرانی و هستی ایران قرار گرفته است میتواند آسیبها و لطماتی وارد کند که هیچیک از یورشهای بنیانکن روزگاران گذشته نکردند و نداشتند. ایران در برابر همه آن یورشها تاب آورد و ماند اما آیا در برابر چالشهای روزگار کنونی و آینده نیز تاب خواهد آورد؟ اگر ایران را به مثابه خیال و افسانه - و نه تاریخ - روایت کنند و ما عاطل و باطل بنشینیم سرانجاممان چه خواهد شد؟ اگر افسانهسازیها و داستانپردازیهایی که در تحریف تاریخ منطقه و پیرامون انجام میشود زیرپای « روایت » ایران را خالی کند از ایران چه خواهد ماند؟
نو کردن نامه کهن ایران و ایرانیان یک ضرورت و فوریت است. به آن بیندیشیم.
@mardomnameh
#داریوش_رحمانیان
مهرماه نود و هشت
جامعه ایران به نوکردن معرفت و رشته تاریخ بسبار نیازمندست. این از فوریترین و بنیادیترین نیازهای ماست. اهمیت این کار - چنانکه بارها به شکلهای گوناگون در فرصتهای مختلف عرض کردهام - از نوسازی صنعتی و کوشش برای ساختن انواع و اقسام آلات و ادوات نظامی و سرمایهگذاریهای نجومی در سپاه و ارتش و... اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. این از مهمترین شرایط و لوازم دفاع از هستی ایران است. ماندگاری ایران در گرو این کار است. غفلت از چالشهای بنیادینی که پیش روی هویت ایرانی و هستی ایران قرار گرفته است میتواند آسیبها و لطماتی وارد کند که هیچیک از یورشهای بنیانکن روزگاران گذشته نکردند و نداشتند. ایران در برابر همه آن یورشها تاب آورد و ماند اما آیا در برابر چالشهای روزگار کنونی و آینده نیز تاب خواهد آورد؟ اگر ایران را به مثابه خیال و افسانه - و نه تاریخ - روایت کنند و ما عاطل و باطل بنشینیم سرانجاممان چه خواهد شد؟ اگر افسانهسازیها و داستانپردازیهایی که در تحریف تاریخ منطقه و پیرامون انجام میشود زیرپای « روایت » ایران را خالی کند از ایران چه خواهد ماند؟
نو کردن نامه کهن ایران و ایرانیان یک ضرورت و فوریت است. به آن بیندیشیم.
@mardomnameh
#داریوش_رحمانیان
مهرماه نود و هشت
Forwarded from مورخان
🖋 حضور زنان گیلانی در امور اقتصادی و تأثیر آن بر جایگاه زنان گیلانی در دوره قاجار
علیرضا احمدی
عدم تبعیض جنسیتی در گیلان در معماری خانهها نیز مشهود است، یکی از ارکان مهم خانههای ایرانی معماری درونگرای آن است که فضای زنانه و اهل حرم را بهطور هنرمندانهای از دید بیگانگان و نامحرمان جدا میسازد، اما در گیلان چنین تقسیمبندیای در معماری و فضای منازل وجود ندارد، مارسل بازن در این رابطه مینویسد «مساکن اساساً بهطرف حیاطی داخلی باز میشود. تشکیلات مسکن در این منطقه نه حفاظ حسودانه ای در برابر نگاه بیگانگان ایجاد کرده و نه تقسیمبندی دقیقی بین مردان و زنان به عملآورده است. این نمونههایی ا...
movarekhan.com/blog/592
🌐 شبکه مورخان @movarekhan
کانال علمی تاریخپژوهان ایران
⚡️ ادامه در INSTANT VIEW 👇🏻
علیرضا احمدی
عدم تبعیض جنسیتی در گیلان در معماری خانهها نیز مشهود است، یکی از ارکان مهم خانههای ایرانی معماری درونگرای آن است که فضای زنانه و اهل حرم را بهطور هنرمندانهای از دید بیگانگان و نامحرمان جدا میسازد، اما در گیلان چنین تقسیمبندیای در معماری و فضای منازل وجود ندارد، مارسل بازن در این رابطه مینویسد «مساکن اساساً بهطرف حیاطی داخلی باز میشود. تشکیلات مسکن در این منطقه نه حفاظ حسودانه ای در برابر نگاه بیگانگان ایجاد کرده و نه تقسیمبندی دقیقی بین مردان و زنان به عملآورده است. این نمونههایی ا...
movarekhan.com/blog/592
🌐 شبکه مورخان @movarekhan
کانال علمی تاریخپژوهان ایران
⚡️ ادامه در INSTANT VIEW 👇🏻
مورخان
حضور زنان گیلانی در امور اقتصادی و تأثیر آن بر جایگاه زنان گیلانی در دوره قاجار
علیرضا احمدی