نکته ها و نغزهای تربیتی
241 subscribers
31 photos
95 videos
7 files
176 links
من احمد رضا آذربایجانی(آذر)به عنوان یک فعال فرهنگی و پژوهشگر تربیتی پیش تر یادداشت هایی داشتم که در آن به مسایل و موارد تربیتی و حوزه های مرتبط می پرداختم. به نظرم رسید که هم آن یادداشت ها و هم بعضی از جستجو ها و پژوهش هایم را در اینجا به اشتراک بگذارم.
Download Telegram
🌀 آغاز آغاز یادگیری

🌿مطالب زیر را بخوانید و حدس بزنید سفارش چه کسی است و به چه کسی است؟

سعی کنید خواب و بیداری شما منظم باشد، یادگیری و تحصیل را قطع که نمی‌کنید هیچ، بلکه باید اندکی رنگ پژوهیدن آنرا هم تقویت کنید.
🔻 در مورد تغذیه با یک مشاور صحبت کنید، علیرغم آنکه مادران باردار به بعضی از مواد غذایی ابزار بی علاقگی شدید و افراطی می‌کنند ولی شما باید بررسی کنید که آیا این بی علاقگی ناشی از ذهنیت های قبلی شما است یا طبیعت بدن شما در این زمان آنرا موافق طبع و ساختار شما نمی‌داند؛
🔻 ورزش های مناسب و نرم که متناسب با ماه بارداری شما است را با زمانبندی با ریتم متناوب در تارنمای خودم گذاشته ام،؛
🔻 موسیقی که واقعا موسیقی باشد گوش کنید و شبه موسیقی(a-inor) گوش نکنید، موسیقی های کلاسیک که اکثرا زیبایی معین و قابل قبولی موافق طبع و روان ما دارند را پیشنهاد می‌کنم به ویژه موتزارت، سولو های باخ، تکنوازی های عبادی و کسایی، عمر بشیر، عمر اکرم و... را پیشنهاد می کنم.
🔻 راستی از ادبیات کلاسیک که روی توانایی زبان فرزند شما موثر است هم غافل نشوید.
🔻هر آوازی را گوش ندهید ولی قطعات آوازی را هم که گوش می دهید سعی کنید شعر آنرا بنویسید و بفهمید و سپس شعر آنها را جستجو کنید و با آنچه که گوش شما تشخیص داده مقایسه کنید چون روی مغز فرزند شما و گوش دادن او در آینده اثر خواهد گذارد ، ترجیحا روزانه یک ساعت بیشتر موسیقی گوش نکنید، 🔻حتما هر روز کتاب بخوانید؛
🔻هر فیلم و هر سریالی را دنبال نکنید؛
🔻 حتما هر روز با همسر خود ولو شده ده دقیقه گفت و گو کنید، لطف مقالات گفت و گو را هم بخوانید تا منظور مرا بفهمید،
🔻 بازدید از مراکز...
🤔کمتر متخصص بارداری است که چنین سفارش هایی بکند. یا کمتر مادر بارداری است که نزد مشاور روانشناس یا مشاور تربیتی برود ، اصلا شاید کمتر روانشناس و مشاور و اهل تعلیم و تربیتی باشد که در این زمینه ورود کند.
🔻روانشناسی رشد که علم نوپایی است روی موضوع آموزش و جدیدا یادگیری پیش از تولد اندکی کار کرده و دارای نظراتی است و موضوع ژن و تربیت ژنتیک یا نقش محیط را طرح می‌کند.
🔻پیش از روانشناسی رشد، اندیشه های دینی یا باورهای های عمومی و فرهنگی اجتماعات در این زمینه ابراز نظر و سفارشات داشته است.
البته افلاطون نیز معتقد بود که تربیت فرزند ۲۰ سال قبل از تولد فرزند آغاز می‌شود، قطعا روانشناسان رشد سخن افلاطون را اینگونه تفسیر می‌کنند که محیط رشد، ژنتیک و اجتماعی که والدین در آن رشد یافته اند به عنوان سه مولفه مهم رشد، مورد نظر افلاطون بوده است.
🔻مشاهدات و حتی مطالعات خود من در طی سالها کار با کودکان و نوجوانان نقش یادگیری های والدین از محیط، اجتماع و خانواده را در یادگیری های بعدی کودکان به شکل معنا داری نشان می دهد.
🔻هر چه بنیادهای یادگیری در ما قوی تر و پیشینی تر باشد روند یادگیری بعدی نیز قوی تر خواهد شد.
🔻قاعدتا یادگیری های ما از آغاز طفولیت رنگ و بوی استدلال و تجربه و محاسبه کمتر دارند و بیشتر جنبه های القایی آن مطرح است ولی روحیه ی پژوهشگری ما اگر تربیت شود آن القائات را مورد باز اندیشی قرار میدهد و اگر درست، خوب و زیبا باشند آنها را حفظ می‌کند و اگر نادرست باشند در آنها تجدید نظر می کنند، البته الگوهای تربیتی نادری را شاهد هستیم که به راحتی در یاد گرفته های قبلی خود که به فرد القا شده، تجدید نظر کند ولی خود طبیعت و آگاهی عالم به عنوان یاد دهنده بخش زیادی از القائات را بت شکنانه فرو می ریزد.
🔻یادگیری های ما هر چه عمیق تر و دقیق تر باشند، مفید تر و موثر تر هستند.
🔻در اندیشه های دینی یادگیری های ما حتی پس از مرگ هم تداوم دارند(البته در نوشته های افلاطون و ارسطو نیز چنین مواردی را می شود جستجو کرد)،به عبارتی موضوع بهشت و دوزخ به یادگیری های ما مربوط است.
🔻یک یادگیری ما را به بیکران علم می برد که از آن به بهشت تفسیر می کنیم و یک یادگیری ناقص ما را در دور باطل دوزخ جای میدهد.

احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
اگر طبیبی را گویند که علاج این رنجور می کنی، چرا علاج پدرت نکردی که بمُرد؟ و علاج فرزندت نکردی؟ و مصطفی(ص) را گویند چرا عمّت را که بولهب است، از تاریکی برون نیاوردی؟ جواب گوید که رنج هایی است که قابل علاج نیست؛  مشغول شدن طبیب بدان جهل باشد.

و رنج هایی است که قابل علاج است؛ ضایع گذاشتن آن بی رحمی باشد.

یکی در زمینی چیزی میکارد، او را گویند چرا در آن زمین ها که پهلوی خانه تُست نکاشتی؟
-زیرا شوره بود، لایق نبود.


مقالات شمس تبریزی
باور یا اندیشه؟

🔻آیا حجاب یا بی حجابی بر آمده از آگاهی است یا باور؟
🔻حجاب حق است یا تکلیف؟
🔻آیا عاشق به معشوقش «باور» دارد یا «آگاهی»؟
🔻قاعدتا ما به آنچه آگاهی داریم برتری داریم برای همین عشق به پایین تر که بی معنا است.
اگر هم عاشق به معشوق باور دارد، این باور از کجا آمده؟یعنی مبنای آن آگاهی است یا غیر آگاهی؟
🔻شما وقتی برای مداوا نزد پزشک می روید آیا به درمانگری او «باور» دارید یا «آگاهی» دارید؟
🔻اصلا ما به باورهای خود مان آگاهی داریم یا نه؟ یا آیا ما به آگاهی های خودمان باور نداریم؟
🔻سقراط باورها را با طرح سوالات خودش به چالش می کشاند حالا سوال این است که آیا خود سقراط به آگاهی باور داشت یا به باورهایش آگاهی؟
🤔ممکن است طرح سوالات بیشتر من در این یادداشت، باعث بشود برای تداوم خواندن مطالب من باور یا آگاهی شما تحت‌الشعاع قرار گیرد؟
🌿اصلا باور و عقیده چیست؟ زندگی ما بدون باور چگونه زندگی خواهد بود؟چرا باور هست؟

🔻واژه «عقیده» خیلی راه را آسان تر میکند. عقیده از «عقده» به معنای «گره» بر آمده است. یعنی وقتی به امری اعتقاد و عقیده داریم در واقع با آن امر گره خورده ایم. کلمه ی «عقد توافق» یعنی گره خوردن ما با امری بر اساس توافق.
👌در واقع تعریف باور و عقیده عبارت است از
گره خوردن ما با یک آگاهی یا شبه آگاهی.

🔻در نظر داشته باشید ما نمی توانیم در همه ی امور آگاهی داشته باشیم، مثلا وقتی مکانیک اتومبیل ما برای تعمیر اتومبیل ما دست به کار می شود ما بر اساس باور خود به عملکرد مکانیکی او، اجازه و دسترسی تعمیر اتومبیل را به او می دهیم. اما یک نکته وجود دارد و آن این است که به مکانیک بودن آن شخص حتی الامکان آگاهی داریم.
🔻وقتی نزد پزشک می رویم لزوما بر اساس این آگاهی که او پزشک است اقدام می کنیم ولی هر بار در عملکرد او و نتایج درمانی او در دیگر بیماران نظر می کنیم ولی در مجموع مطالعه سوابق و عملکرد او باور ما را نسبت به امکان درمانگری وی تقویت میکند. ما وقتی به درمانگری او آگاهی پیدا می‌کنیم که خودمان هم در حد او یا بالاتر در آن تخصص، درمانگر شده باشیم.
🔻ما در کودکی به آنچه والدین، سپس معلم، سپس همسالان ( و جدیدا فضای مجازی)می گویند باور داریم.
🔻نظر کردن در باورها و ریشه ی آنها چه بسا باعث شود که باور و عقیده ای را کنار بگذاریم. البته کمتر کسی است که در باورها و عقاید خود تامل و اندیشه کند و هر گاه اندیشه و آگاهی بخواهد گره های زده شده را برای تجدید نظر برای مدتی باز کند، تن و روان فرد باور کننده و معتقد می لرزد. البته باید در نظر داشت که شکستن باورها هم با اولین آگاهی به دست آمده، عاقلانه نیست.
🔻اندیشمند ترین افراد نیز بدون باور نیستند منتهی آنها هر بار در باورها تعمق و کند و کاو می کنند و با محاکات خرد آنرا می سنجند و اگر دوباره گرهی زدند به ستون محکم تری خود را گره می زنند. چون اندیشه اگر جایی قرار است به درد بخورد ضرورتا در مقوله باورها باید مدد رسان باشد.
🔻در نظر داشته باشید ما بدون گره زدن ریسمان و افسار خود به آگاهی نمی توانیم در عالم زمان و مکان حرکت کنیم و اگر کاملا آگاهی شویم گویی فعل محض شده و در عالم ملکوت سیر می کنیم. منتهی نکته ای هست و آن اینکه گره خوردن بر آگاهی خوب است ولی فاجعه آن است که اگر گره ریسمان و افسار ما به شبه آگاهی باشد چه بلایی سر ما خواهد آمد. گمراهی مصداق گره زدن و گره خوردن افسار به توهم و شبه آگاهی است.
🔻اگر عاشق و عاقل گاه، کنار هم جمع نمی شوند به خاطر همین موضوع است که عاشق با باور حرکت می کند و عاقل با آگاهی.
🔻به نظر می‌رسد عاشق باورمند و مومن صرف و عاقل آگاه و عالم صرف بی معنا باشد و اگر عاشق یا عاقلی چنین تصوری از خود دارند احتمالا هر دو در توهم هستند چون عاشق علیرغم اصیل دانستن باور خود به معشوق برای آگاهی خود نسبت به معشوق و آگاهی به عشق خود تلاش می‌کند مگر نه عشق او هر لحظه در معرض انهدام خواهد بود.
🔻 همانطور که عاقل هم به آگاهی و علم خود باور دارد چون با تکیه بر آگاهی ها چراغ روبروی خود را روشن نگاه می‌دارد و عاقل میداند که آگاهی او نور محض نیست ولی اکثرا راهگشا است.
🔻استاد من دکتر دینانی پس از مدتها تعمق در اندیشه ورزی های عرفا، مومنین و اهل باور و تعمق در باورهای فلاسفه و اهل عقل، کتاب اندیشیدن باور یا باور به اندیشه را نوشته است. در واقع عصاره کتاب سه جلدی او در دفتر عقل آیت عشق در این کتاب آمده است. به نظر من کتاب یاد شده را بهتر است نزد یک اهل تجربه که با باور و اندیشه پیوند دارد مطالعه کرد.

احمدرضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🌿آغاز تربیت

🌀تربیت را از جامعه باید شروع کرد یا فرد؟

یک دعوای قدیمی وجود دارد که بعضی می گویند فرد در جامعه شکل می گیرد و بنابراین جامعه اصیل است ولی باید روی جامعه کار کرد و بعضی می گویند مهمترین اجزا یک جامعه فرد ( شخص انسان) است برای همین باید بر تربیت فرد متمرکز شد و فرد اصیل است.
🔻به دو امر که علت هم فرض شده باشند در اصطلاح «دور» می گویند و به صورت منطقی هم چنین چیزی درست نیست، مثلا من علت فرزندم و فرزندم علت من باشد.
🔻اما موضوعی در فلسفه هست که به آن دور هرمنوتیک می گویند و این دور به سان دیگر دور ها، باطل نیست.
مثلا چگونه جز ء را بدون درک کل تصور کنیم؟
وقتی ما می گوییم کل یعنی امری که دارای جزء است و وقتی می گوییم جز ء در واقع یک کل را در نظر گرفته ایم. به عبارتی علت شناخت کل، «جزء» بوده و همان لحظه علت شناخت جزء،«کل» بوده است.
یا وقتی می گوییم خود شناسی بدون خدا شناسی و خدا شناسی بدون خودشناسی امکان ندارد نیز دچار دور هرمنوتیکی شده ایم. این دور ناظر به یک امر مهم است و آن هم «خود» است.
🔻در واقع سوال اول متن را باید اینگونه پاسخ بدهیم.
🌀تربیت را باید از «خود» شروع کرد.🌀

🔻این «خود» است که هم به جامعه و هم فردیت اجتماعی دسترسی دارد. اگر کسی روی خودش کار کند روی جامعه هم کار کرده است، اگر کسی روی خودش کار کند روی فردی از اجتماع هم کار کرده است.
🔻ایراد گرفتن از جهان کار آسانی است ولی ایراد گرفتن از خود، کار دشواری است از این رو خیلی ها تصمیم بر تغییر جهان می گیرند در حالی که آنها باید ابتدا خودشان را بشناسند و بر تصحیح آن بکوشند.
🔻برای تغییر جهان ضروری است از تغییر خویش شروع کرد. چون کسی که خودش را نمی شناسد چگونه می تواند دیگری را بشناسد به زعم یکی از حکما بزرگ:
🔻 «ریشه ی بدی را از دل دیگری برکن با کندن ریشه ی بدی از دل خودت.»
احمدرضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
Forwarded from مصطفی ملکیان
❇️چهار توصیه مهم

✍️مصطفی ملکیان

بارها گفته ام اگر کسی از من بپرسد توصیه هایی که آدم می‌تواند به دوستان و همنوعان خود بکند،چیست، می گویم چهار توصیه است که در واقع کل توصیه ها را در بر می‌گیرد که عبارتند از:

1️⃣ خودت باش: یعنی آنگونه که هستی،بنما و آنگونه که می‌نمایانی باش.

2️⃣ خودت را باش : تو اول مسول خویش هستی لذا هیچ چیزی که تو را از اینکه دغدغه سرنوشت خودت را داشته باشی،دور نکند.

3️⃣ خود را بشناس: شناخت خود،مقدم بر شناخت خدا و جهان و دیگران است زیرا اگر خود را بشناسم و هیچ چیز دیگری را نشناسم،زیان نکرده ام اما اگر خود را نشناسم و هر چیز دیگری را بشناسم ،سود نکرده ام
بنابراین مهمترین و اصلی‌ترین مساله فلسفه این است که" چه باید کرد؟" و به تعبیر بهتر و دقیقتر این است که " چه باید بکنم؟"

4️⃣ خودت را بهبود بخش: یعنی با دیگران مسابقه نده بلکه با خودت مسابقه بده .یعنی در هر آن از آناتِ زندگی به خود بگو : فلانی،بهتر از اینکه اکنون هستی،می‌توانی بشوی یا نه؟

💢 کتاب راهی به رهایی، مصطفی ملکیان.نشر نگاه معاصر،چاپ دوم.ص۸۳و ۸۴

@mostafamalekian
🌹هویت در تربیت

در یکی از یادداشت ها به آغاز تربیت اشاره کردم، اینکه تربیت باید از «خود» آغاز شود.
(https://t.me/sarveyasin/32)

🔻خود شناسی یا وجود شناسی پس از «خود یابی» شروع می شود. به طور مثال وقتی کودک شیرخوار به اینکه «هست»، آشنا می شود و «خود» ی را می یابد که دستانش را تکان می‌دهد، خود»ی دارد که می بیند و می شنود و در حقیقت خودی دارد که حس می کند و صاحب ادراک است، و در همین زمان است که او شیفته ی بازی پنهان شدن و ظاهر شدن والدین خود می شود که پشت دستان شان یا پشت یک مانعی چهره را مخفی می کنند و برای او پیدا و پنهان می شوند، شادی کودک در آن لحظات بر آمده از جستجویی تازه است، او پیش تر در درون، خودش را پیدا کرده و حالا خوشحال است که در بیرون هم کسانی هستند که او را یافته اند. او از چشم دیگران به خود می نکرد تا خودش را بیشتر بشناسد.
🔻هر چیزی باطن و ظاهر و هر چیزی جان و جهان دارد.
🔻واژه «جهان» از فعل جهاندن بر آمده و دال بر ظهور است.
مثلا دیدن و لمس شاخه گل، جهان شاخه ی گل است و وقتی بوی آنرا استشمام می کنیم جان آن شاخه ی گل را ادراک می کنیم. البته این مثال است چون به محض نظر کردن به جان هر چیزی، گویی آن چیز جهان شده است.
نوشته آخر را اینگونه هم بخوانید:
🔻به محض نظر کردن به «باطن» هر پدیده، آن پدیده، برای نظر کننده «ظاهر» شده است.
👌مثال ها گاه نزدیک می‌کنند و گاه دور.👌
🔻در گفتی دیگر: «زیبا» جان است، وقتی زیبایی از زیبا صادر می‌شود نسبت آنها جان و جهان است.
حالا اگر زیبایی به صورت بوی خوش، صدای خوش، نوای خوش در بیاید باز نسبت «بوی خوش» به «زیبایی» نسبت جان و جهان است. یعنی بوی خوش، مصداق جهان برای زیبایی است.
اگر بوی خوش به شکل گل ظاهر شود، دوباره نسبت آنها جان و جهان است ، اگر گل به شکل و شمایل گل نرگس یا گل یاس در بیاید باز نسبت آنها جان و جهان است.
🔻همه ی این مثال ها برای آن بود که ادارک نسبی به موضوع مراتب جان و جهان پیدا کنیم و سپس این نکته گفته شود که «خود» هم مراتب دارد. خود هم جان و جهان دارد.
🔻اکثر ما بیش تر به مقوله جهان و ظاهر خود نظر داریم در حالیکه «خود» بسته به امری بی انتها است که هر چه می خواهیم با شناخت خود، او را متوقف کنیم، شدنی نیست. او دایم و با هر نفس در حال شدن و جلوه است.
موضوع هویت هم اینگونه است.
🔻 ما هویت شناسنامه ای داریم که جهان هویت ما است، مثلا اسم داریم ، جغرافیا داریم، گویش و زبان داریم و...
🔻جان هویت هم داریم، یعنی یک هست مستقلی داریم که عین چشمه، جوشنده و زاینده است.
🙏تعلیم و تربیت سالم حداقل کاری که برای هویت جان می تواند بکند آن است که جلوی جوشندگی و تجلی آنرا نگیرد.
🔻در مورد هویت جهان از طریق دروس تاریخ، علوم اجتماعی، مطالعه‌ی هنر و ادبیات می تواند کمک کند تا دانش آموز در تعلیق هویت جهان، با جان خودش هم بیگانه نشود.
در موضوع هویت جان انسان، وجوه و اخلاق و عقل مورد توجه است.
در موضوع هویت جهان انسان مکان دارد، زمان دارد، شرقی یا غربی است، قاره دارد، کشور و شهر و محله دارد.
بیگانگی با هر یک از وجوه و ابعاد برای او و جهان او خسارت بار است.
بعدا به نقش هنرها و ادبیات و زبان در موضوع هویت جهان خواهم پرداخت.
🔻هر چند هویت جهان از طریق جلوه ها و مواجهه محسوس صورت می گیرد اما هویت جان از طریق خلوت کردن، مشاهده می‌شود و روش یادگیری هر کدام با دیگری متفاوت است.

🙏پیشاپیش سپاسگزار خواهم شد اگر نقص ها یا کژتابی های مطالب یا اصولاً نقد خود را در زیر خود مطالب یادآوری کنید.

احمد رضا آذربایجانی(آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🌀در هم تنیدگی باور و اندیشه

پیش تر مطلبی در مورد موضوع این یادداشت به آدرس https://t.me/sarveyasin/31 در هم تنیدگی باور و اندیشه نوشته ام.
در زمانی که کمتر از ده سال داشتم برادر و خواهر و دختر و پسر خاله هایم پول شان را روی هم گذاردند و برای اولین بار آناناس خریدند، وقتی آنرا باز کردند و شروع به خوردن کردند چون اولین تجربه آنها بود در آن ظاهراً عمیق شده بودند. من هم به چهره ها و حرف ها دقیق نگاه می کردم، مرحوم مادرم آنرا چشید و از خاله ام پرسید بوی دارو نمی‌دهد؟ و خاله ام تایید کرد. من علیرغم داشتن سهم، به آن لب نزدم ، باور من آن بود که آناناس دارو است و دارو برای بیمار است، من هم که بیمار نیستم.
تقریبا ۲۰ سال بعد که یاد گرفته بودم باز اندیشی کنم و آثار آناناس طبیعی را دیدم و خواندم، تصمیم گرفتم که آنرا تجربه کنم. رسوب باور من در مورد آناناس باعث شد با اکراه این کار را بکنم ولی وقتی تجربه کردم از اینکه این همه مدت از آن محروم بودم خودم را سرزنش کردم که چرا آنروز یا اندکی بعد تجربه نکرده ام.
🔻آناناس چون سرشار از ویتامین بود، طعم و عطری داشت که شبیه بعضی از داروهای تقویتی دوران کودکی من بود و شاید خاصیت دارویی هم داشت ولی غذا بود تا دارو. تازه چه کسی به غیر از وهم به من گفته بود که چون آناناس طعم دارو می‌دهد پس دارو است؟ این باور از کجا آمده بود؟
🔻اینکه من در آن سنین به مادرم و سخنان او اعتماد و باور کنم امر عاقلانه ای است ولی او که نگفته بود این میوه دارو است و بیا این دارو را بخور!؟
🔻همه ی داستان بالا را برای آن گفتم که در مورد اهمیت و نقش آگاهی و اهمیت و نقش باور تاکید کنم.
😱بعضی از مردم در پای باور خود، اندیشه را سر بریده اند
و
😱 بعضی از مردم در پای اندیشه خود، باور را سر بریده اند
🔻چون سر بریدن کنایه از فدا کردن امری برای قربانی کننده است کدام قربانی صحیح بوده است ؟
🔻در اکثر انقلاب ها، به ظاهر اهل باور و اهل اندیشه با یکدیگر در نزاع قرار می‌گیرند اما سوال این است که آیا اهل باور، برای قربانی اندیشه بدون «اندیشه» عمل می‌کنند؟
یا اهل اندیشه برای قربانی باور ، بدون «باور» عمل می‌کنند؟
🔻مطالعه ی نزاع انقلابیون فرانسه به ما می گوید دو طیف چگونه سر یکدیگر را زیر گیوتین می فرستادند.
🔻وقتی روبسپیر که بهره ای هم از علم سیاست و حقوق داشت به خاطر انقلاب فرانسه حکم سر بریدن دوست خودش دانتون که او نیز حقوقدان بود را می داد ، دانتون قبل از آنکه سرش زیر گیوتین قطع شود گفت: دوست من فردا هم نوبت توست؛ و چنین نیز شد.
🔻در موضوع جدا سازی باور از اندیشه کسانی مثل کانت نیز تلاش کردند، البته خود کانت هم مومن بود ولی گفت بگذارید امور آسمان ها برای آسمان باشد. یعنی باور و تفلسف را به کل جدا می‌دانست. دکارت نیز که مومن بود با متدیک کردن عقل علیرغم دینداری اش کلید جداسازی باور از اندیشه را در جهان به ویژه در غرب زد؛ البته به ظاهر باعث پیشرفت غرب هم شد.
🔻اما فیلسوف همزمان دکارت یعنی صدرا هم مورد مذمت اهل آگاهی(اندیشه) و هم مورد مذمت اهل باور قرار گردید. اهل آگاهی(اینجا منظور فلاسفه ی صرف) صدرا را متکلم خطاب و حرف هایش را نشنیده گرفتند ،اهل باور هم تا آنجا پیش رفتند که قرار بود او را به حکم بی دینی یا ارتداد اعدام کنند ولی با پا در میانی اساتید او در دربار لزوما او را تبعید کردند.
🔻باور و اندیشه و اندیشه و باور در هم تنیده اند همانگونه که عشق و عقل در هم تنیده اند.
🔻در داستان بالا اهمیت نقادی باور را می بینم ولی نکته این است که چه بسا به توهم آنکه این باور ناشی از اندیشه است دیگر در آن باز اندیشی نشود و چندین نسل هم بچرخد و تازه باز نشر هم بشود و زمانی بفهمیم که با توهم آگاهی و اندیشه، سر اندیشه را بریده ایم که دیگر دیر شده باشد.
احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
در تبیین موضوع قبلی یعنی در هم تنیدگی باور و اندیشه
https://t.me/sarveyasin/35

🌀رابطه ی باور و اندیشه را می شود در تقسیم های ذیل آورد:

🔻۱. گاه باور ‌ قدرتمند است و به اندیشه می گوید تو در خدمت من هستی و لازم است تا حدی اندیشه کنی که اسباب زحمت برای من نباشی، پس فقط در خدمت من و برای توسعه ی من بیندیش.
🔻اهل باورهایی از همین گروه هستند که به اندیشه می گویند تو اصلا میندیش. نمونه ی بارز آنها اخباریون افراطی هستند که حتی تفسیر قرآن، استفاده از نظر جمعی و تعقل (اندیشه) را مطرود و خطا و البته حرام می دانند، می توانید نمونه ی شیعه ی آنرا با کلید واژه استر آبادی مطالعه کنید.

🔻۲. گاه اندیشه قدرتمند است و به باور می گوید ای باور تو در خدمت من هستی. هر جا من کشفی داشتم تو باید آنرا باور کنی و به جامعه هم باید بقبولانی.
🔻اهل اندیشه هایی هم از همین گروه هستند که به باور می گویند تو اصلا حضور نداشته باش. در نظر داشته باشید خود این مدعا در ذات خود دال بر باور شدید آنها به خود است.
خود بنیانگذار علم جامعه شناسی، که ابتدا بر این اندیشه بود که ضرورت پیشوای اجتماعی یک امر بیهوده است و ضرورتی ندارد، خودش به پیشوا تبدیل شده بود.

🔻۳. گاه اندیشه کار خود را می کند ، باور هم کار خود را.
و در کار یکدیگر هم دخالت نمی کنند.

🔻۴. گاه تقسیم وظایف می‌کنند. مثلا باور مسوول هر چیزی است که برای مردن و امنیت دهی برای عالم مرگ است و اندیشه مسوول هر چیزی است که برای زنده بودن و رفاه عالم دنیا است.
🔻اگر باور همه ی ذهن ما را در اختیار بگیرد اجازه اندیشه و خود تصحیحی نمی دهد. اصلا طاغوت ها برآمده از همین مدل باور بوده اند، طاغوت یا ادعای خدا بودن دارد یا خودش را نماینده بلامنازع خدا میداند و هر چه خواست می کند. قرآن یک محک برای شناخت طاغوت از خدا داده است: دوستی با خدا ما را از جهل به آگاهی می برد در حالیکه دوستی با طاغوت ما را از آگاهی به جهل می برد.
(آیه ۲۵۷ سوره بقره)
🔻اگر اندیشه همه ی ذهن ما را در اختیار بگیرد چه بسا فرصت پیدا نکنیم به عالم معنا یا عالم دیگر یا هر گونه معنویتی راه پیدا کنیم. تازه مگر ما چقدر فرصت داریم تا همه ی امور را تجربه کنیم و با در نظر گرفتن فضای کاملا نسبی با شکی بی پایان و تمام نشدنی، زندگی را بگذرانیم؟
🔻بعضی از روشنفکران دینی خواستند اندیشه را در خدمت باور به کار بگیرند که خیلی وقتها به ضد آن تبدیل شده است، چون عنصر جان و عنصر معنا در آن باور دیده نشده ولی به دنبال حربه ای از جنس اندیشه برای قبولاندن آن باور به مردم بوده اند.

اما حالت پنجمی نیز هست که:

🔻۵. باور و اندیشه با یکدیگر گفت و گو دارند، به نظر می‌رسد اهل اندیشه برای محک امور بدون هر گونه باوری اندیشه را آغاز می‌کنند، که در واقع این طور نیست چون آنها به عقل و محک خودشان باور دارند، شاید در میانه ی راه هر بار محک را تعدیل و تقویت کنند اما اینگونه نیست که آنرا کلا حذف کنند.
مثلا فرض کنید یک منتقد، خود نقد کردن را نقد کند و به این نتیجه برسد که نقد کردن خوب نیست.
آیا شما به نقد او تردید نمی کنید؟
تردید خود شما در گام اول از جنس باور است، اما به محض آنکه می پرسید چرا نقد او را قبول ندارید مشغول اندیشه شده اید و اگر بتوانید دلیلی مستدل بیاورید باور خود را اندیشیده اید.
🔻باور می گوید ای اندیشه قبول کن که زیبایی، حکمت، ظاهر، باطن، علم، هست(وجود شان متعالی است).

اندیشه می گوید اگر بدون تامل قبول کنم که دیگر اندیشه نیستم.

باور (اینجا باوری است که از جان مطمئن بر آمده) می گوید تو از طریق خودت زیبایی، حکمت، علم و... را نگاه کن.

اندیشه پس از تامل می گوید: واقعیت آن است که آنها هستند چون خود من هم از آنها هستم.
باور می پرسد که دیگر چه؟

🔻اندیشه: حکمت، جمال، علم و حب درجاتی دارند همان طور که باورها هم درجه و رتبه دارند.
باور برایش جالب است که چقدر با اندیشه رابطه اش خوب است ولی برای او سوال پیش آمده و از اندیشه می پرسد: پس چرا اینهمه دعوا بین اندیشه ها و باورها هست.
اندیشه پس از تامل پاسخ می‌دهد، مشکل از باور یا مشکل از ایمان نیست مشکل از اهل باور است که نخواستند در هستی و شناخت آنچه به او باور دارند تعمق کنند یا به کسانی گوش سپردند که اهل قرب(کند و کاو عمیق و خالص) نبودند.
باور می گوید: به نظرم مشکل از اندیشه های کم حوصله و نصفه و نیمه هست که در من تعمق نکردند و ادعای نقادی داشتند.

احمد رضا آذربایجانی(آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🌀در تداوم موضوع در هم تنیدگی باور و اندیشه

در خصوص در هم تنیدگی باور و اندیشه بعضی اشاره داشتند که باور و اندیشه دو امر کاملا منفک هستند. در مثال های خود موضوع ایمان را آوردند و ایمان را از مقوله باور ندانستند.
🔻خود اینکه آنچه در مورد تفکیک باور و اندیشه به نحوی که به هم نمی رسند را طرح کرده اند شایبه ایجاد می‌کند که آیا نظر این عزیزان از باور های آنها است یا اندیشه های شان.
🔻باور شدت و ضعف دارد. یعنی باور برای تقویت یا تضعیف با امری از جنس فهم و آگاهی در آمیخته است.
🔻اینکه شما به ۲×۲=۴باور داشته باشید از آن کار بر می‌آید اگر هم از طریق محاسبه و اندیشه به ۲×۲=۴ رسیده باشید نیز کارا است منتهی یکی از آنها احتمالا کنش گری شما را نشان میدهد و یکی از آنها احتمالا کنش پذیری شما را.
اینکه شما کنش گری را انتخاب کنید یا کنش پذیری باز به اندیشه یا باور شما مربوط است.

🔻اهل تفکیک باور از اندیشه، معتقد بودند که گفت و گوی بین باور و اندیشه ممکن نیست.
اینجا سوال می‌کنیم که گفت و گو مگر غیر از با هم اندیشیدن نیست؟
🔻شاید یک گفت و گوی خوب از مواجهه، طرح مسأله، شناخت مسأله، کند و کاو، نقادی، تعامل ،خود تصحیحی و همدلی (گوش دادن فعال و تفکر مراقبتی) اعضا آن حکایت دارد ولی واقعیت آن است که گفت و گو ها هم درجه و مراتب دارند و گاه با نقص بعضی از وجوه آن آغاز و شروع می‌شود. آیا اگر اهالی یک باور خاص، گوش دادن را بر خود حرام کردند دال بر آن است که عقیده و باور گفته که گوش دادن در امر اعتقادی و باورها حرام است؟
🔻«وهم» یک ادراک کارا و مفید است، اما اگر اهل توهم را که بر وهم(ادراک ناقص) خود تکیه و قضاوت کرده و حکمی داده اند را با ادراک وهم اشتباه بگیریم خطا است.
یعنی باور و عقیده در ذات خود نمی گویند که اندیشه در امر ما خطا است بلکه بعضی از اهل باور و عقیده اندیشیدن در باور ها و عقاید خود را حرام می دانند و مشکل از آن طبقه است.
🔻در هر امری که تشکیک و مراتب باشد امکان گفت و گو بین آن مراتب هست. اصلا گفت و گو بین مراتب و درجات است و وجود تفکر مراقبتی نیز ناظر به همدلی و سفر در مراتب است. اگر مراتب را نپذیریم گفت و گو در بهترین حالت خود یک مناظره بدون خود تصحیحی و یا یک مذاکره است و توافق واقعی در آن رخ نمی‌دهد.
در نظر داشته باشیم بین هر دو امری که بتوانند به هم برسند نیز امکان گفت و گو هست، چه بسا ممکنست باور ماه ما را به اندیشیدن تشویق کند و چه بسا اندیشیدن ما را به باور برساند.
🔻ممکنست شخصی بگوید ایمان از سنخ باور نیست و اندیشه است. از او می پرسیم آیا فرد مومن در هنگام تشکیک و نقد، پیرامون آنچه به آن مومن است باید در جا از ایمان خود صرفنظر کند یا صبر هم بکند؟
اینکه گفته اند صبر برای مومن به سان سر برای تنه است، از سنخ اندیشه است یا باور؟ یعنی ما آنرا اندیشه و تجربه کرده ایم یا چون در گام اول گوینده را مجرب و خردمند دیدیم آنرا پذیرفتیم(ولو آنکه بعدا در آن تعمق کنیم و آنرا به بوته ی تجربه و اندیشه ببریم)؟
🔻سوال مهم تر اصلا خود ایمان یعنی چه؟شما تعریف خود را در کجا و چگونه به دست آورده اید؟ اگر در فرهنگ اصلاحات و واژه ها آنرا خوانده اید بدون تعمق آنرا پذیرفته اید که خود آن از سنخ باور می شود؟!
ایمان از سنخ عشق هم که باشد هر عاشقی به معشوق خودش باور دارد.
🔻وقتی کسی ایمان را فقط از سنخ اندیشه بداند از او می پرسیم که آیا امنیت مومن که به آن ایمان می گوییم بین فرد مومن و آنچه به او مومن است بستگی و تعلق نمی آورد؟(آیا ایمان متضمن علاقه و احساس تعلق نیست؟)
آیا فرد مومن آنچه به او ایمان دارد را محترمانه به چالش می کشد یا بی رحمانه او را مورد تردید قرار می‌دهد و سپس که تردید برآورده شد به او مومن می شود؟

🔻اگر کسی هم ایمان را لزوما از سنخ باور بداند نیز از او می پرسیم آیا ایمان ها درجه دارند یا امر بدون رتبه و درجه هستند؟ آیا درجات ایمان ناشی از آگاهی اشتداد پیدا می‌کنند ؟
🔻ممکنست فرد مومن که لزوما ایمان را باور بداند بگوید به خاطر مناسک و قصد قربت ایمان من افزایش پیدا کرد از او می پرسیم آیا قصد قربت آگاهانه است یا نا آگاهانه؟آیا آنکه می خواهی به او نزدیک شوی مومن دانا و آگاه و فهیم به خود می خواهد یا عاشق و مایل ناآگاه؟
🔻چالش های بالا نشان می‌دهد ایمان، هم از سنخ اندیشه و هم از سنخ باور است. امنیت فرد مومن ناشی از آگاهی است، اما در نظر داشته باشید که «آگاهی» هم به خودش مومن است یعنی به خودش باور و فهم دارد. همانگونه که خداوند قبل از آنکه دیگران به او علم یا ایمان داشته باشند او به خودش عالم و مومن است.

🙏پیشنهاد می‌کنم نقدها و نظرات را در کامنت های خود گروه نکته و نغزها و درد و دل های تربیتی بگذارید تا دیگران هم از آن استفاده کنند.
احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
●تابلوی خوشبختی
اثر "عابدین دینو"(1993-1913)

عابدین دینو از نقاشان برجسته ترکیه است که شهرت جهانی دارد. وی اهل قلم و ادبیات هم بوده. دینو متولد استانبول است اما به دعوت ناظم حکمت، شاعر و  نمایشنامه نویس شهیر ترک،  مدتی (حدود سه سال) را در مسکو زندگی می‌کند سپس به اروپا رفته و مدت زیادی را در آنجا اقامت می‌کند.

ناظم حکمت روزی از عابدین دینو می‌پرسد می‌توانی "خوشبختی" را بکشی؟ عابدین دینو هم این تابلو را نقاشی می‌کند.

هرچقدر روی نقاشی بیشتر دقت کنید، بیشتر لذت می‌برید!

یک خانواده ۸ نفره در یک اطاقک حقیر روی تخت خوابی کهنه و فرسوده آرام خوابیده‌اند. مرد چتری به دست دارد تا چکه‌های سقف اتاقک اذیت‌شان نکند.
همه اعضای خانواده لبخند برلب دارند. راز نقاشی همین است. یا شاید همگی یک رویا می‌بینند. هر چه هست در سکوت، آرام و لبخند برلب خوابیده‌اند.

در این کلبه‌ی حقیرانه سگ و گربه هم آرامش دارند. در کنار بخاری احتمالا خاموش، مرغی نقاشی شده و در لب پنجره دو پرنده‌ی میهمان حضور دارند.

تابلو "خوشبختی" شاهکار و یکی از نقاشی‌های معروف عابدین دینو است.
🤔کدام را می پسندیم؟:
.
🔻هیچ قبل و بعدی نیست. اتفاقی حاضر شده ایم و به محض مردن، نابود نابودیم. باید از این فرصت حسابی لذت ببریم. ما در شانس گاهی هستیم که طبیعت به ما داده باید از میوه هایش بخوریم و افسانه ی قبل و بعد را فراموش کنیم. من دنبال عدالت نیستم چون فعلا به کام من است و وقتی شانس به من رو کرده چه لزومی دارد در جستجوی عدالت باشم ، چون جستجوی عدالت مرا با افسانه ی از جایی آمدن و به جایی رفتن گرفتار می‌کند.

🔻هیچ قبل و بعدی نیست. اتفاقی حاضر شده ایم و به محض مردن، نابود نابودیم. کوشیدن احمقانه است چون تهی ندارد. . ما در زندانی هستیم که زندگی در آن معنا ندارد، از این سلول به آن سلول شدن هم چیزی را عوض نمی‌کند. شاید زودتر ته این رویای مسخره را ببینیم بهتر باشد. از بی عدالتی ها و سکوت ها فهمیدم خبری نیست که نیست.

🔻قبل و بعد همین جا است، فقط خالق ما هست و ما نیستیم. من کسی نیستم که جویای عدالت باشم. چون او هر کاری که بکند عدالت است.

🔻قبل و بعد همین جا است، باید از موضوع قبل و بعد برای مدیریت دیگران به نفع خودم بهره برداری کنم. من هر کاری بکنم یعنی عدالت.

🔻قبل هست ولی بعدی نیست. آفرید و در این برهوت رها یمان کرد و دیگر هم خبری از او نیست. باید خودم برای خودم به فکر خدایی باشم.

🔻مسافریم ، آمده ایم و باید بر گردیم، پیش تر بودیم و این سفر برای شدن ما است. شاید زندانی به نظر بیاییم ولی اینجا مجال یادگیری و تجربه شوق و هجران است. ما هستیم، از آنجا که آمده ایم و مشتاقش هستیم به ما هستی مستقلی داده که آینه ی او باشیم. عدالت هست چون در اجزا که آنرا می بینم، در جاهایی هم که نمی بینم به خاطر اعطا هستی به من مختار است یا شاید من از محدوده کوچک خودم اوضاع را می بینم و به وسعت دید بیشتری برای او را دیدن، نیاز دارم.

احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🪞اهمیت هنر در تربیت

فارغ از نقش و تاثیر افزایش هوش و صرافت و یا تقویت ادراک ریاضی در کارکرد های هنری به ویژه از زمان خردسالی، اما هنر یک نقش مهم و اساسی قابل اعتنا برای تربیت ما را بر عهده دارد.

آن نقش چیست؟

🔻تقریبا همه ی ما انسانها در این خطر هستیم که به محض قدرتمند تر شدن، افراد جذب ما شوند و وقتی آنها جذب ما شوند برای بهره برداری از این امکان، تصویری از ما به ما می‌دهند که واقعی نیست و ما را هر روز آلوده تر و بدبخت تر می‌کند. کافیست معلم پر قدرتی (از حیث کاریزما، روش تدریس، علمی که تدریس می کنید، جایگاه اجتماعی و... باشید) آن وقت شاگردان شما پروانه وار برای سهیم شدن در آن قدرت سراغ شما می‌آیند و فاجعه وقتی است که دسته جمعی برای شما ساحتی غیر آنچه هستید بر اساس یک توهم قایل شوند مثلا بگویند استاد! هیچکس در عالم از لحاظ علمی به پای شما نمی رسد، درس شما نه، و لزوما این خود شما هستید که ما را زنده نگاه می‌دارید و...

🔻مسلما این ادعا و حرف ها شما را از آن که خود واقعی تان را ببینید محروم می‌کند ، اهریمن و نقش اهریمن در آنکه ضحاک ، را خون آشام کند و مار به دوش کند هم ناظر به همین ساختن چهره ای است که غیر او بوده است.
و

نقش هنر

🔻هنر آینه ای است که می تواند ستایش های دروغین و فریبکاری های دانسته یا نادانسته ی اطرافیان را برای ما از همان کودکی تا زمانی که در مدار قدرت مهمان شویم را عیان کند.

🔻هنر امکانی برای خودشناسی است.

🫷 اینجا به نقش شبه هنر ها و عدم توجه به بهره برداری ناصحیح از هنر نمی پردازم اما با مثالی آینه بودن هنر را عیان تر می‌کنم.🫸

🔻انوشیروان در آغاز پادشاهی ستمگر بوده و نقش چاپلوسان و تغذیه کنندگان از منبع قدرت کاری با او کرده که کسی را یارای نقد او نیست. به واسطه ی تعبیر رویای خاص او توسط بزرگمهر، وزیر محبوبش می شود.
در حین سفر از شهر و خرابه ها، پادشاه از وزیر خود می پرسد: ای بزرگمهر_تو که زبان حیوانات میدانی_ آن دو جغد در بالای ساختمان چه می گویند؟ بزرگمهر طفره می‌رود و انوشیروان امر می کند که بگوید:
وزیر اشاره میکند که جغد جوان برای خواستگاری دختر جغد پیر آمده و جغد پیر در حال گفتن شرایط ازدواج است.
پادشاه می پرسد شرط او چیست؟ بزرگمهر ناچار می گوید که جغد پیر می گوید باید چند خانه خراب به من بدهی تا دخترم را به تو بدهم (چون جغد ها در خرابه ها زندگی می کنند) و خواستگار می گوید نگران نباش تا مملکت توسط انوشیروان اداره می شود، از این خانه های ویران بسیار خواهد بود.
پادشاه از این سخن حالش بد می شود و در او تحول ایجاد شده و راه عدالت را در پیش می‌گیرد.

🔻در ملک این لفظ چنان در گرفت
کاه برآورد و فغان بر گرفت
در لینک زیر تصویری زیبا از نقاشی آقامیرک از داستان خواستگاری جغد از کتاب خمسه نظامی را نگاه کنید.
https://t.me/sarveyasin/41
احمدرضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🔻انوشیروان در آغاز پادشاهی ستمگر بوده و نقش چاپلوسان و تغذیه کنندگان از منبع قدرت کاری با او کرده که کسی را یارای نقد او نیست. به واسطه ی تعبیر رویای خاص او توسط بزرگمهر، وزیر محبوبش می شود.
در حین سفر از شهر و خرابه ها، پادشاه از وزیر خود می پرسد: ای بزرگمهر_تو که زبان حیوانات میدانی_ آن دو جغد در بالای ساختمان چه می گویند؟ بزرگمهر طفره می‌رود و انوشیروان امر می کند که بگوید:
وزیر اشاره میکند که جغد جوان برای خواستگاری دختر جغد پیر آمده و جغد پیر در حال گفتن شرایط ازدواج است.
پادشاه می پرسد شرط او چیست؟ بزرگمهر ناچار می گوید که جغد پیر می گوید باید چند خانه خراب به من بدهی تا دخترم را به تو بدهم (چون جغد ها در خرابه ها زندگی می کنند) و خواستگار می گوید نگران نباش تا مملکت توسط انوشیروان اداره می شود، از این خانه های ویران بسیار خواهد بود.
پادشاه از این سخن حالش بد می شود و در او تحول ایجاد شده و راه عدالت را در پیش می‌گیرد.
در ملک این لفظ چنان در گرفت
کاه برآورد و فغان بر گرفت
این داستان در تبیین یادداشت زیر در کانال نکته ها ونغزهای تربیتی آمده است.

https://t.me/sarveyasin/40
💪منبع قدرت، علم یا عالم؟

حدود پانزده سال پیش برای آنکه اعضای کمتر همراه، بازیگوش تر و هنجار شکن کلاس (در بچه های شش ساله) بتوانند خود را بهتر مدیریت کنند و با دیگران همدلی بیشتر کنند قرار شد تا هر هفته به دلیل امتیازاتی که مربیان بر اساس همکاری با همکلاسی ها و مربی می کنند یکی از شاگردان را به عنوان شهردار انتخاب کنیم.
یک نشان هم برای شهردار درست کرده بودیم و هر کس به عنوان شهردار انتخاب می شد، صاحب این نشان می شد.
🔻شهردار رابط بین مربی و همکلاسی ها بود، در رتبه بندی برای شهردار بعدی نقش داشت. برای نظافت کلاس و کارگاه غیر از همکاری بر کار همکلاسی ها در خصوص نظافت نظارت داشت، در زمان دادن وسایل یا تغذیه بچه های کلاس همکار مربی بود.

🔻این تجربه نکات مهمی داشت ولی چند نکته آن نغز تر بود و برای من و مربیان باعث تامل گردید، به چند مورد آن اشاره می‌کنم.

🔻۱. اعضا بازیگوش و هنجار شکن با شهردار شدن، کمی بهتر خود را مدیریت می کردند و شهردار شدن آنها در همراهی آنها اثر معنا دار داشت.
🔻۲. چون یکی از فعالیت های ما تقویت خوب گوش دادن به همکلاسی و مربی بود، شهردار شدن لااقل در آن زمان به گوش دادن آنها کمک می‌کرد.
🔻۳. چون گزارش های مکتوب والدین داشتیم ، گزارش ها حاکی بود که بعضی از بچه ها در خانه هم قصد داشته اند تا همان نقش را ادامه دهند.
🔻۴. در آخر هفته در مورد عملکرد شهردار بچه ها نظر می دادند و حتی چند بار شهرداری بعضی از بچه ها هم تمدید شد.
و چند مورد دیگر ...

اما

یک نکته ی مهم که برایم به شدت عبرت آموز بود.

🔻۵. وقتی کسی شهردار می شد حتی اگر آن فرد قبل از شهردار شدن به شدت نا محبوب بود و دوستی نمی داشت به محض نصب نشان ریاست بر سینه ی او ، اکثریت کلاس سر اینکه کنار او بنشینند یا با او همراه باشند یا با او دوست شوند سبقت و رقابت و حتی دعوا و نزاع می کردند.
🔻بخش مهمی از وقت من به آن می گذشت تا در میزهای گفت و گو یا موضوعات کلاس نقاشی یا حتی میانجیگری بین بچه های گرفتار در نزاع، برای تعدیل نگاهی بود که: لزوما هر کسی نشان قدرت گرفت ملاک ما برای نزدیک شدن به او نباید باشد، حتی باید کمک کنیم که او اشتباه نکند، نه آنکه چون او قدرت دارد اشتباهات او را مخفی کنیم. در مورد این صحبت می کردیم که قدرت حاکی از علم و آگاهی افراد است. حتی اگر کسی ثروت و انرژی دارد که آن هم از مصادیق قدرت است وقتی قدرت او واقعی است که علم مدیریت، علم استفاده، علم رشد و علم حفظ آنرا هم دارد.
🔻تقریباً تلاش های من در این زمینه کمتر اثر داشت یا لااقل آثار آن، در آن زمان معلوم نبود. برایم مسأله بود که موضوع تلاش برای دوستی صاحب قدرت در کودکان شش ساله از کجا نشأت گرفته؟ آیا این موضوع که حتی کودک شش ساله دنبال منبع قدرت می گردد حاکی از یک تربیت وراثتی است؟ ژنتیک و غریزی است؟ آیا در حیوانات هم چنین است؟معیارهای قدرت و برتری واقعی کدام است؟

🔻🔻در تجربیات دیگرم در معلم تعاملی گفت و گو هم، گاه تا دو حتی سه سال به شاگردانم در کارگاه های اندیشه یادآوری کرده ام که وقتی حرف میزنند برای همه ی همکلاسی ها حرف بزنند و به همدیگر نگاه کنند و فقط من را مخاطب نکنند، حتی به آنها گفته ام اسم من«بچه ها» است ولی آنها مجددا خطاب شان با صدا زدن اسم من و گفتن ایده و نظر و سوال شان لزوما به طرف من بوده است نه همکلاسی ها؛ گویی کسر شأن آنها است که همکلاسی ها مخاطب آنها باشد ، البته همین جا اشاره کنم که کودکان زیر هفت سال مخاطب قرار دادن همکلاسی ها را در کمتر از پنج جلسه یاد می گرفتند و به شرط تمرین پایدار بود ولی در کودکان بالای ده سال با مشکل روبرو بوده است و با فاصله افتادن این یادگیری برگشت پذیر بوده است.

🔻نتیجه ی صریحی که میخواهم از این گفته ها بگیرم آن است که گویی توجه به قدرت در ژن و رفتارهای والدین و اجتماع رسوخ کرده در صورتی که توجه به علم و عدالت باعث رشد پایدار خواهد شد.
احمدرضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
ملی گرایی و تعلیم و تربیت

🌀یکی از مهم ترین مسایل آموزش و پرورش این است که ملی گرایی در تعلیم و تربیت باشد یا نباشد؟
🔻ملی گرایی ‌ بیشتر در زیر مجموعه هویت جهان است(برای تعریف هویت جهان، یادداشت لینک زیر را مطالعه کنید: https://t.me/sarveyasin/34)

🔻«ملی گرایی»، یعنی گرایش به هویت ملی؛ هویت ملی هم عبارت است از آنکه شخص، شاخصه های فرهنگی و تمدنی سرزمینی خود اعم از هنر ، دانش، زبان یا تاریخ و جغرافیای که در آن هست را به عنوان معرف خود بشناسد و بشناساند.
🔻مثلا وقتی کسی می گوید من فارسی زبان هستم به وجه زبان از هویت ملی خود به عنوان معرف اشاره کرده است. وقتی کسی طب سوزنی را به عنوان شاخصه ی علمی کشور خود معرفی می‌کند، به وجه علوم کشف شده در وطن خود به عنوان یک معرف ملیت خود اشاره کرده است.
🔻حالا می شود سوال کرد که ایرانی بودن، آمریکایی بودن، هندی بودن یا ژاپنی بودن یعنی چه؟

آیا ملاک محل تولد است ؟

🔻حالا اگر پدر و مادر شما که از جایی غیر از انگلیس آمده و در آنجا شما را به دنیا آورده اند شما با این وصف هویت ملی شما دال بر انگلیسی بودن شما است ؟

🔻اگر در کره به دنیا نیامده باشید ولی پوشش و زبان تان کره ای شده باشد، موسیقی آنجا را بخوانید و معرفی کنید چه ؟
🔻واقعا ما لازم است هویت ملی داشته باشیم ؟
🔻موضوع وطن و علاقه به وطن هم ناشی از ملی گرایی است. حالا وطن ما حقیقتا کجاست ؟ آیا صرف داشتن زبان یک قوم یا یک کشور می‌شود گفت وطن ما کجاست؟

🔻وطن جایی است که در آن نشو و نما داشته ایم، یعنی از شاخه و بر آمده و زایده و وجوه آن هستیم. حالا لازم است که به منشأ خود علاقه داشته باشیم ؟چرا؟
آیا این علاقه را باید تسری داد؟تا چه حدی؟
حالا اگر بی وطن باشیم چه می‌شود ؟
🔻همه ی این سوالات به علاوه سوالات زیر جزو سوالاتی است که دانشمندان تعلیم و تربیت آنرا می پرسند و سعی می‌کنند در مورد آن به نتیجه برسند:

🔻آیا لازم است تا آموزش و پرورش به هویت ملی شاگردان بپردازد؟ چه ضرورتی دارد؟ به کدام وجوه هویتی تاکید شود؟
🔻 آیا پرداختن به وجه برتری نژادی اعم از قومی یا ملی لازم است؟ قوم گرایی خوب است یا بد چرا؟ تفاوت های هویت قومی با هویت ملی چیست؟ تاکید بر کدام لازم است؟ تا چه حد؟ و از طریق کدام برنامه های درسی؟ با چه راهبردی؟
🔻شاید در این یادداشت بیشتر سوال طرح کرده ام ولی با توجه به آنکه قصد من از یادداشت ها تعمق در موضوعات تربیتی است اما فکر کنم تعمق در سوالات خودش به نوعی هویت مربوط باشد. در نظر داشته باشید که همانگونه که خبر ها به ما هویت می‌دهد، سوالاتی که با آنها در گیر هستیم هم به ما هویت می‌دهد. همانگونه که آرزوها و فرامین به ما نیز در هویت ما موثر اند.

🙏یادداشت های مرا در کانال نکته ها و نغزهای تربیتی دنبال کنید.

احمدرضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
گزاره های خبری و سوالی در گفت و گو

🔻شما در مورد معلم یا استادی که در مقابل سوال شاگردشان بگویند:
«سوالت بیهوده و مزخرف است. لطفاً وقت کلاس را نگیر» نظرتان چیست؟
🌀سوال شاگرد از حالت های زیر خارج نیست:

🔻۱. از موضوع درس و بحث خارج است.
مثلا در میانه ی درس فیزیک، شاگرد سوال کند چرا بعضی از خرس ها عسل دوست دارند؟
🔻۲. زمینه ی سوال پیش فرضی است که از لحاظ منطقی دارای اشکال است و یا یک مغالطه پیش فرض سوال است.
مثلا در میانه ی درس ادبیات فارسی، شاگرد سوال کند با توجه به نظر بعضی از ایران شناسان که گفته اند حافظ و سعدی پاسبان زبان عربی در اشعار فارسی هستند چرا ما باید در مورد شعر آنها صحبت کنیم؟
🔻۳. قصد شاگرد با طرح سوال لزوما امتحان کردن معلم است و آنها از این مقصود با خبر شده اند.
مثلا در میان کارگاه تفکر از مربی تسهیل‌گر سوال کند که ما چند مغالطه رایج داریم و لطفاً آنها را شرح کنید.
در نظر داشته باشید ممکنست تسهیل‌گر در عمل مغالطه ها را تشخیص بدهد و در حال چرخاندن بحث در میان همه اعضا گفت و گو، به بعضی از آنها هم اشاره کند ولی کار تسهیل‌گر لزوما پاسخگویی به چنین سوالاتی نیست و او به سوالاتی توجه دارد که بتواند آنرا در بین اعضا گفت و گو بچرخاند.
🔻۴. معلم یا استاد با مسأله جدیدی روبرو شده اند که پاسخ به آن سوال دشوار است و نیاز به پژوهش دارد و از دانش آنها خارج است.
مثلا شاگرد در حین تدریس موضوع توحید که معلم اشاره کرده توحید یعنی قایل بودن به یگانگی خدا، سوال کند:
آقای معلم این خودکار من یگانه است چون خودم آنرا در دست گرفته ام و حتی بارها آنرا با دندانم خراش داده ام مطمئنا این خودکار من منحصر به فرد است از طرفی خدا هم یگانه است؟ حالا چه فرقی بین این خودکار و خدا است؟ هر دو که یگانه اند ؟

🌀مربی یا معلم می توانند در حیطه ی موضوع کلاس اجازه طرح سوال بدهند، حتی سوالاتی که جنبه سنجش او را دارند نیز مهم اند، اگر سوال جنبه ی پژوهشی دارد و در اصطلاح یک مسأله است نیز باید به شخص کاردانی ارجاع شود و یا اگر فرصت هست، مربی و شاگرد با هم به حل مسأله و پژوهش بپردازند یا کلاس را در مسیر پژوهش گروهی برای حل آن مسأله مدیریت کنند و زیر چتر آن سوال تدریس عمیق، دقیق، مفید و موثر رخ دهد.
🔻حتی اگر پیش فرض طرح سوال خطا است باید مربی یا تسهیل‌گر به نقد پیش فرض بپردازد منتهی معلم به شیوه ی سخنرانی یا سقراطی این کار را میکند و تسهیل‌گر با انداختن توپ سوال و کند و کاو در بین اعضا به نقد آن می پردازد.

🔻پ.ن: سوال،سوال است و دور انداختن آن، در گفت و گو کار عاقلانه ای نیست.
👌اما
🔻 در یک گفت و گو گزاره های خبری را لزوما می توان به چالش کشید و نقادی کرد.
به چهار گزاره های زیر توجه کنید.

🔻۱. شما واقعا تنبل هستید.
گزاره «خبری» است و می شود پس از طرح، سریعا آنرا نقد (رد و قبول با استدلال، استناد و برهان) کرد

🔻۲. کاش شما تنبل نمی بودید.
گزاره « تمنایی» است و در صورت نیاز به نقد باید ابتدا پرسید یعنی من تنبل هستم؟به چه دلیل؟چرا چنین آرزویی برای من کردی؟

🔻۳. دست از تنبلی بردار.
گزاره «امری» است و در صورت نیاز به نقد باید پرسید مگر من تنبل هستم؟در چه موردی تنبلی کرده ام؟ تو مطمئن هستی؟ از کجا فهمیدی؟

🔻۴. شما واقعا تنبل نیستی ؟
گزاره «سوالی» است و باید پاسخ آنرا داد.
بیشتر گفت و گو هابی که خراب می شوند یا شکل نمی گیرند بخاطر عدم توجه به نوع گزاره ها است. مثلا وقتی کسی پرسید که آیا واقعا تنبل نیستی طرف مقابل بلادرنگ می گوید خودت تنبل هستی. در صورتی که او می تواند بگوید پاسخ سوال تو... است.
یا در زمان امر کردن شخص مقابل، باید پس از بررسی جایگاه و اجازه داشتن او مبنی بر فرمان دلیل امر را جویا شد.
یا در زمان آرزو کردن طرف مقابل حتی می‌تواند در صورت حسن نیت ابتدا تشکر کند و وقتی دلیل آن را فهمید به صحت یا عدم صحت آن بپردازد.

🔻می توانید یادداشت های مرا در کانال نکته ها و نغزهای تربیتی دنبال کنید.
https://t.me/sarveyasin
احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
اهالی گفت و گو

👌برای اندیشه از سوالات زیر شروع می کنیم:

🔻به نظر شما بین کدام دو سو (طرفین) های زیر امکان گفت و گو هست؟(قبل از آنکه ادامه ی بحث را بخوانید لااقل روی چهار گزینه اندیشه و تامل کنید)
۱. بین عاشق و معشوق.
۲. بین عدل و ظلم
۳. بین عشق و نفرت
۴. بین شرق و غرب
۵. بین شرقی و غربی
۶. بین حکومت و تحت حاکمیت
۷. بین دولت و ملت
۸. بین دولت و دولت یا ملت و ملت
۹. بین عالم و جاهل
۱۰. بین زن و مرد
۱۱. بین زنیت و مردیت
۱۲. بین باور و اندیشه
۱۳. بین جزمیت و یقین
۱۴. بین شعور و بی شعوری

🔻آیا می توان تصور کرد که سیاه و سفید یا جهل و علم با یکدیگر گفت و گو کنند؟

🔻در نظر بگیرید وقتی گفت و گو در می گیرد اعضا گفت و گو می توانند مسافر در هم بشوند، در آغاز این سفر در ذهن و خیال رخ می‌دهد. مثلا غرب و شرق نمی توانند با هم گفت و گو کنند،چون یکجا جمع نمی شوند، بین آنها به غایت فاصله هست و به هم نمی رسند اما بین شرقی و غربی امکان گفت و گو هست چون شرقی می داند که از او شرقی تر هم هست یا خود او نسبت به دیگری غرب محسوب می‌شود.
🔻انسان به عنوان زن و انسان به عنوان مرد می توانند با یکدیگر گفت و گو کنند اما بین دو ویژگی زنیت و مردیت بدون ویژگی بالاتر آنها یعنی انسانیت امکان گفت و گو نیست.
✔️در واقع اهالی گفت و گو می توانند به هم برسند.
🔻باور در یکجا یعنی جزمیت و سکون و در یکجا به معنی یقین به معنای ثابت و کامل است. (ثابت به معنی حق که با غیر حق آمیخته نیست و کامل به معنای فراگیر)
باور به معنی جزمی خودش نمی تواند با اندیشه گفت و گو کند. چون اندیشه یعنی حرکت و جزمیت یعنی ساکن بودن. اگر ما جزو کسانی هستیم که یک مطلبی را به عنوان حق مطلق فرض کرده ایم قاعدتاً نمی توانیم در مورد آن گفت و گو کنیم، مگر آنکه قبل از هر چیز به این نتیجه برسیم که حق تر از ما یا باطل تر هم ممکنست وجود داشته باشد.
🔻بین شعور و بی شعوری گفت و گو نخواهد بود. شاید شعور بخواهد آگاهی بدهد ولی بی شعوری آنرا راه نمی‌دهد. ما بی شعور مطلق در عالم نداریم ولی انسان عجیب موجودی است چون می تواند در مقابل یک آگاهی سخت و محکم بایستد و متعصبانه بی شعوری را انتخاب کند و با همان هم بمیرد و با همان بی شعوری هم محشور شود. اما فاجعه آنجاست که یکروز می فهمد که چون امر نامناسبی را برای همنشینی انتخاب کرده و همان دوزخ او می شود.
🔻بین جهل و علم به هیچ عنوان گفت و گو نخواهد بود، در نظر بگیرید گفت و گو با طرح پرسش و با داشتن موضوع مورد توافق بین اهالی گفت و گو آغاز می شود. جهل و علم بر چه موضوعی توافق دارند؟ یا در نظر داشته باشید دو کس هستند که برای شان سوال پیش نمی‌آید برای جهل مطلق و علم مطلق.

🔻اگر در جایی ما به عنوان جاهل با یک عالم گفت و گو می کنیم و حرفهای عالم را هم گوش می کنیم ما در واقع جاهل نیستیم چون:

✔️۱. ما لزوما در حالت علم می توانیم علم تر شویم به این معنی که ما جاهل مطلق نیستیم و به یک امر بسیار مهم علم داریم و آنهم جهل خودمان است، از همین رو می توانیم به طرف علم برویم.
✔️۲. گوش دادن یکی از عناصر مهم گفت و گو ست و وقتی ما گوش می دهیم از جنس عقل و علم هستیم . البته ممکنست که ما در یکجا در خدمت جهل مان گوش بدهیم تا بتوانیم دشمن خود را در این موضوع که علم است شناسایی کنیم و به دلیل اراده با او مقابله کنیم ولی با این حال شاید اراده ی ما و آگاهی ما در بعضی امور نتوانند گفت و گو کنند ولی نفس گوش دادن برای آگاهی و علم است.

و ته کلام
✔️به «تر» به عنوان تفضیل توجه کنیم چون مبنایی است که امکان گفت و گو را فراهم می‌کند.
🔻به طور مثال
بین شاید بین تاریکی و روشنی گفت و گو نشود ولی بین روشن و روشن تر امکان گفت و گو هست. همانطور که بین تاریک و تاریک تر هم امکان گفت و گو هست.
و نکته آخر و مهم
هر گفت و گویی دستاوردی دارد
دستاورد گفت و گوی بین تاریک و تاریک تر آگاهی به تاریکی است و آگاهی به هر چیزی، راهی برای مدیریت آن چیز است.
گفت و گوی بین عزیز و عزیز تر برکت دارد همانگونه که گفت و گوی بین ذلیل و ذلیل تر هم برکت دارد؛ ثمره ی هر دو گفت و گو عزت است ،در یکی شدید تر و در دیگری ضعیف تر.
یادداشت های مرا در کانال نکته و نغزهای تربیتی دنبال کنید.
https://t.me/sarveyasin
احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🔻آیا بین کودکی که ذایقه اش با عسل و کودکی که ذایقه اش با مربا و کودکی که ذایقه اش با شکر تربیت شده فرق هست یا نه؟

🔻 تاکید آموزش و پرورش آمریکا برای دانش آموزان آمریکایی در موضوع اهمیت تغذیه جالب است. «دانش آموزان از آرد سفید(بدون سبوس) و شکر جدا خودداری کنند».

طی سالهای هشتاد و چهار تا نود تقریبا از تمام مراجعه کنندگان موسسه آموزشی و فرهنگی که مدیر آن بودم خواستم تا پرسشنامه نسبتا کاملی را در مورد وضعیت تغذیه خود پر کنند.
🔻شاید در آینده در یادداشت هایی بعضی از آن تجربیات را به اشتراک بگذارم اما نکته حایز اهمیت آن بود که رابطه ی قوی و معنا داری بین تغذیه و یادگیری و خلق و خوی افراد مشاهده کردم. آنقدر که وقتی شاگردی حال و هوایش عوض می شد متوجه می‌شدم که تغذیه او هم عوض شده است. با مرور تغییر در نقاشی های کودکان یا عملکرد شان در کارگاه های اندیشه،متوجه تغییر در تغذیه هم می‌شدم ، والدینی هم همکاری کردند و با تغییر تغذیه فرزندان نشان دادند که اثر گذاری از این سو هم امکان دارد.
🔻واقعیت آن است که این مقدمه را برای نقش غذا در تربیت انتخاب نکردم و میخواستم مقایسه ای بکنم بین موسیقی و آثار هنری و شبه هنری که ما از آن ها استفاده می‌کنیم. سخن حکیمانه ای است که می گوید: «ای انسان زیرک در خوراکی ها و چشیدنی های خود عمیقأ دقت کن که چه میخوری و چگونه میخوری».

🔻 سفارش سخن بالا فقط در مورد غذای دهان نیست بلکه در مورد غذای چشم و گوش و شامه و حتی وهم و خیال هم هست.

🔻هویت بدن و مغز کودکی که عسل طبیعی می‌خورد نسبت به کودکی که شکر می‌خورد متفاوت است. همانگونه که هویت روان و اخلاق کودکی که گوشش با موسیقی کامل و سالم تغذیه می شود با کودکی که هر چه دستش برسد گوش می‌دهد متفاوت است.
همنشینی، رو در رویی و ملاقات با آثار فاخر و کاملا زیبا در روح و جان ما اثر می‌گذارد. فرض کنید فرزند شما در بین آدم هابی که با خوشرویی برخورد می‌کنند، به یکدیگر سلام می‌کنند، به هم احترام می‌گذارند بزرگ شود. آیا فرزند شما با کودکی که در بین آدم های بداخلاق و متکبر و از خود راضی بزرگ شده است، اطرافیان او احترام و همدلی نمی‌دانند، بد زبان هستند، فرق دارد یا ندارد؟حالا اگر به واسطه خوش هیکلی یا زیبایی چهره، شیفته چنین فردی شود چه؟
🔻در یادداشت بعدی می خواهم جزیی تر به نقش استفاده از خوراک چشم ها و گوش ها در شکل گیری و هویت مان اشاره کنم.

یادداشت های مرا در کانال نکته ها و نغزهای تربیتی دنبال کنید.
https://t.me/sarveyasin
احمدرضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی
🌀شش روز

👏شهریست پر کرشمه و یاران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر شش ام

✍️شهری که حافظ، هنرمند حکیم ایرانی در شعر بالا از آن یاد کرده گویی همان جهات سته(شش گانه) در فلسفه و حکمت است.

🔻اگر شما در خانه و کاشانه ای باشید که پیش روی شما تناسب و زیبایی، پشت سر تان (یعنی تاریخ تان) تناسب و صحت، شرق شما زیبا، غرب شما نیز زیبا، آسمان شما پر ستاره و زمین تان پر از گوهر باشد آن وقت شما که در میانه ی آن هستید چه خواهید شد؟

🔻اگر بر فراز این شش سو(بالا و پایین،غرب و شرق و جلو پشت) باشید چه ؟یعنی بر آن وجوه محاط باشید و آنها در ولایت شما باشند، چه؟
🔻طبیعی است که اگر در میانه ی آن کیفیات باشید شما هم کیفیت پیدا می‌کنید و اگر بر آن جهات شش گانه مسلط باشید نشان می‌دهد آن زیبایی ها از شما هستند و شما جان هستید و آنها جهان شما.
👌حرفهای بالا را می توان حاوی نکات زیر دانست:

🔻۱. زیبایی هم آینه است هم شایستگی انعکاس در آینه ها را دارد، از این رو یکی از کارهای تربیت، صیقل دادن فکر و روان ما است تا ما انعکاس زیبایی شویم. هنرهای زیبا نقش مهمی در صیقل دادن ما دارند.
🔻۲. اگر نیک بنگریم غیر از زیبایی در پیرامون ما نیست و این ما هستیم که جهان را زیبا و غیر زیبا می کنیم.
🔻۳. می‌شود جهان را زیبا کرد، با شناختن زیبای های درون خود و ظاهر کردن آن.
🔻۴. می توان از هر جهت یک حسن را جستجو کرد و به خود اضافه کرد و اگر جهات شش گانه در بیرون باشد حتما جهت هفتمی هم هست که آن خود ما هستیم.
هفت در ادبیات عرفانی و رمزازپند (جایگزین پیشنهادی من برای اسطوره) به معنای راه بی نهایت است.
🔻۵. عالمان تربیتی یک سو نگر نیستند ، دو سو نگر هم نیستند، بلکه سو های مختلف را می نگرند. همه ی سو ها به یک طرف سوی «خود» هم به یک طرف.
🔻۶. کار «رب» تربیت است، رب عالم را در شش روز آفرید. آفرینش او از زمانی شروع شد که به هر سوی خود نگریست و آنها را صدا زد. «روز» یعنی چشم انداختن، پیدا شدن و ظاهر شدن.
🔻سخن را با سخن حافظ آغاز کردم با او نیز پیش ببرم.
🔻در بیت زیر با خط(_) و نقطه(۰) هنر نمایی ویژه ای کرده است.
🔻قبل از خواندن در خاطر داشته باشید زلف خطی است و رخ در کنار آن نقطه، خال نقطه است، عارض نیز نقطه است و قامت خط.

👏فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن زلف و رخ و خال و خط و عارض و قامت

🔻اگر برای مان سوال بود که نکته امروز و نغز
امروز چه بود. می توانیم چند سو بودن تربیت را «نکته» در نظر بگیریم و «نغز» آنرا نیز به الهام بخشی از سخن حافظ خود شناس پیوند بزنیم.

ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن.

🔻یادداشت های مرا می توانید در کانال نکته ها و نغزها بخوانید.
https://t.me/sarveyasin
احمدرضا آذربایجانی آذر پژوهشگر علوم تربیتی
🌀تربیت رهایی بخش

اگر به ما بگویند بین دو گزینه زیر یکی را انتخاب کن، کدام را انتخاب می کنیم؟

🔻۱. آزادت بگذاریم که زندان را انتخاب کنی.

🔻۲. مجبورت کنیم که آزادی داشته باشی.

👌تربیت می تواند ما را به آزادی سوق دهد همانگونه که می تواند ما را موجودی اسیر سازماندهی کند.

🔻چگونه دو امر بالا امکان دارد؟

🔻اگر به خواست ها و اراده ها نگاه کنیم شاید از جنس آزادی باشند ولی اکثر آنها گرفتار شدن هستند. مثلا:

💪کسی بگوید من اراده ی قوی دارم و با اراده ی قوی خودم در زیر دریا شهری ساخته ام. من در زیر دریا کلی خدم و حشم و کلی پیرو و اسیر دارم. من با آزادی که داشتم این کار بزرگ و شگرف را انجام داده ام، فرزندانم تا نسل های متمادی از این وطن جدید خویش ساخته، که فرصت و برکت است برخوردار هستند.
🔻از این شخص می پرسند: مگر زندگی زیر دریا موهبت و فرصت است. چقدر آنجا می توانی جولان بدهی؟ثروت و موفقیت و موقعیت و میراث تو در غیر زیر دریا به کارت می‌آید؟ چگونه به این انتخاب رسیده ای؟ کسی نبود که مجبورت کند وسیع تر انتخاب کنی؟

🔻در مقابل:
🔻کسی هست که مجبور است در مسیر آگاهی و عقلانیت حرکت کند، مثلا به شما اجازه ندهند که بدون استفاده از عقل انتخاب کنی، آنگاه عقل بر اساس فطرت و طبیعت شما برای شما مسیرهایی را معرفی می کند که بهترین فرصت و جولان را برای شما ایجاد می‌کند.

🔻ما در دو موضوع زیر  اختیار داریم که:

🔻۱. خودمان سرور باشیم بی آنکه راه سروری بدانیم.

🔻۲. سروری داشته باشیم که مسیر سروری را برای ما فراهم کند.

جلال الدینی بلخی می گوید:

کیست مولا؟ آنکه آزادت کند
بند رقیت ز پایت وا کند.

🔻در نظر داشته باشیم مولا و سرور همانی است که بر اساس عقل، خرد و آگاهی منطبق بر فطرت و طبیعت ما را سیر و پرواز می‌دهد.

🔻یاداشت های مرا در کانال نکته و نغزها بخوانید
https://t.me/sarveyasin
احمد رضا آذربایجانی (آذر) پژوهشگر علوم تربیتی