مجله روز گُفتار ⛾
43 subscribers
2.91K photos
465 videos
81 files
71 links
Download Telegram
.
فكر كن نه بازوهاى قوى داری نه خوب بلدى شمشير بزنی اما اسير شدی و بايد با گلادياتورها بجنگى.
زره تنت مي كنن و شمشير به دستت میدن، وقتى وارد ميدون جنگ ميشى از گلادياتورى كه بايد باهاش مبارزه كنى می ترسى، اما واسه زنده موندن تلاش می کنی و با تموم توانت شمشير ميزنى ولى در اخر شكست مى خورى.
وقتى شمشيرت مى افته امپراطور يا مى تونه دستش رو بياره بالا تا بهت یه فرصت ديگه بده يا مى تونه شست دستش رو بگيره پايين تا كارت رو تموم كنن. امپراطور تصميم ميگيره دستش رو بالا بگیره و اجازه بده یه روز ديگه هم بجنگى.
تو هم شمشيرت رو برمى دارى و خوشحال از اين كه زنده موندى ميرى تا فردا مثل يه گلادياتور واقعى مبارزه کنی.
روز بعد فرا ميرسه و این بار تو علاوه بر گلادياتوری كه باهاش مى جنگى از امپراطور هم ميترسى، مى دونى كه اين بار چيزی واسه از دست دادن ندارى. شمشيرت رو محكم تر توی دستت مى گيرى و با دل و جرات بيشترى مى جنگى.
اما باز هم شكست مى خورى و منتظر ميشى تا ديگه بكشنت ولى اين بار مردم دستشون رو ميارن بالا و وساطت مى كنن تا زنده بمونى. امپراطور هم به خاطر مردم دوباره می بخشدت و اجازه می ده باز هم بجنگى.
فرصت زنده بودن شايد واسه بار دوم هم خوشايند باشه اما ترس از شكست دوباره باعث ميشه ديگه شمشیر توی دست هات بلرزه.
روز سوم علاوه بر گلادياتوری كه باهاش می جنگى و امپراطور، از تماشاگرا هم مى ترسى... باز هم مى جنگى، مى جنگى، هر چى توان دارى توى دست هات میذارى ولى دوباره شكست مى خورى!
حالا بگو اون لحظه چه حسى دارى؟
مى خواى باز هم زنده بمونى؟ مى خوای باز هم بجنگى؟
يا مى خواى امپراطور این بار شست لعنتيش رو پايين بگيره؟
~
#سفرنامه_رم #روزبه_معین
#کولوسئوم
@roozgoftar