#تفاوت_سوسیالیسم_با_کمونیسم
#جهان_امروز
در ادبیات حزبی تان گاها از سوسیالیسم و گاها از کمونیسم نام می برید. تقاوت این دو چیست؟ با توجه به اینکه انواع برداشت از سوسیالیسم می شود شما چه تعریفی برای سوسیالیسمی که در راستای یک جامعه کمونیستی است دارید؟
جهان امروز: توضیح جایگاه این دو می تواند رابطه آنها با هم و در عین حال تفاوت آنها را نشان دهد.
سوسیالیسم الغای مالکیت خصوصی است. سوسیالیسم نه ایدئولوژی است و نه فلسفه، بلکه مبانی فرایندی است گذرا و پیوسته، نقد و سنتز اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مناسبات طبقاتی سرمایه داری. این دوران گذرا، بی درنگ در پی انقلاب پرولتری، جایگزین سرمایهداری میشود. کارگران سازمان یافته و برخوردار از آگاهی و دانش طبقاتی خویش، با بر قراری دیکتاتوری طبقاتی و نه حزبی و ائتلاف احزاب، بلکه، با پشتوانهی ساختاری شورایی- تراز کمون، یا ساختاری نه- دولتی، بالنده و پوینده به سوی رهایی انسان، به کمونیسم فرا میروید. طبقه کارگر زمانی می تواند فرهنگ و فسلفه خویش را بیان کند، که بسان پرولتاریا ی خود آگاه و همبسته، از اسارت حکومت و مناسبات طبقاتی بورژوازی و هژمونی ایدئولوژی و سنت و فرهنگ مناسبات و طبقه حاکم رهایی یافته و امکان نفی فلسفه و طبقه خویش را با گذر از گذار سوسیالیسم به کمونیسم به کف آرد.
سوسیالیسم، نیازی به میانجی ندارد. همانگونه که برای اثبات خود انسان، به میانجی نیازی نیست، برای شناخت انسان بلاواسطه به انسان باز می گردیم. سوسیالیسم، از آگاهی حسی عملی و نظری آدمی و طبیعت به عنوان ذات آغاز می کند.
سوسیالسم، خودآگاهی ایجابی آدمی است و میانجی آن الغای مذهب نیست، کمونیسم/ موضع نفی در نفی است و از این روی مرحله واقعی ضروری برای دوران بعدی پیشرفت در فرایند خود رهایی و نوسازی آدمی است و دوران ساختار جامعه انسانی برای رسیدن و رهیافت و دستیافت انسان به جامعه انسانی است. سوسیالیسم مارکس و انگلس، دستآورد تعیین سرنوشت خویش به دست خویش، است و بس. به بیان مارکس، «خودکنشی و خودگردانی جامعه به دست تولید کنندگان همبسته». این هنگامی است که تولید کنندگان همبسته، در تولید و توزیع و قدرت سیاسی، خود گردانِ خویش باشند. در سوسیالیسم، خودکنشگری- خودگردانی تولید کنندگان همبسته- سوسیالیستی که مازاد تولید زیر کنترل تولید کنندگان در آمده و ارزش اضافی جایی در این مناسبات ندارد. انباشت سرمایه وجود ندارد.
«ابزار کار به مالکیت اشتراکی جامعه تبدیل گردد.» این نخستین گام سوسیالیسم و اقدام سوسیالیستی پس از پیروزی انقلاب است. سوسیالیسم پرولتری، معنای نفی سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی است. بینش پرولتاریای آگاه، کمونیسم را بازگشتی به سوی سرشت انسانی می شناسد. سوسیالیسم گام نخست، همواره جاری به سوی فاز پیوستهی کمونیسم است.
«کمونیسم به عنوان فرارفتن ایجابیِ از مالکیت خصوصی و از خودبیگانگی آدمی و در نتیجه، تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی. بنابراین کمونیسم به معنای بازگشت کامل آدمی، به خویشتن، به عنوان موجودی اجتماعی (یعنی انسان) است. بازگشتی آگاهانه و کامل در چارچوب کل ثروت و رفاه حاصل از تکامل قبلی [جامعه]. این کمونیسم که ناتورآلیسمی کاملا رشد یافته است، با اومانیسم [انسان باوری] یکسان است و بهعنوان اومانیسمِ کاملا رشد یافته با ناتورالیسم، برابر است: کمونیسم راه حل واقعی تعارض آدمی با طبیعت و آدمی با آدمی است. حل واقعی تعارض میان هستی و ذات، میان عینیت یافتگی و اثبات خویشتن، میان آزادی و ضرورت، میان فرد و نوع.
کمونیسم، معمایِ تاریخ شده است و خود را راه حل [این معما] می داند...کمونیسم... بنابراین فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، یعنی به تملک در آوردن زندگی انسانی، همانا فرارفتن ایجابی از هرگونه بیگانگی است؛ به کلام دیگر بازگشت آدمی از مذهب، خانواده، دولت و غیره، به وجود انسانی یعنی به وجود اجتماعی خویش می باشد.»
بورژوازی زیر نام سوسیالیسم، انواع سوسیالیسم ها را به جامعه قالب می کند. آنها با سوء استفاده از بیان مارکس، نتیجه ضد مارکسی و ضد کارگری از سوسیالیسم می گیرند و آنهم تنها به یک شرط، آن هم به شرط حذف نتیجهگیری مارکس. مارکس این فرایند گذار را بلاواسطه فازی بدون گسست از کمونیسم می شمارد. مبارزه طبقاتی را باید بر علیه حکومت محلی سرمایه و اسثمارگران محلی آغاز کرد؛ این وظیفه پرولتاریای جهانی در هر سرزمین محل کار و سکونت اوست. طبقه کارگر، تولید کنندهی واقعی است. ارزش افزوده در این مناسبات و در اساس، ارزش آفریده به کجا انباشت و هزینه میشود. هدف تولید چیست؟
در پی پیروزی انقلاب کارگری و سرنگونی انقلابی یعنی سوسیالیستی مناسبات و حاکمیت سرمایه، سازماندهی سوسیالیستی پی گرفته می شود. زیرا که به نگرش مارکسی، سوسیالیسم روندی است بلافاصله جایگزین؛ گزینهی کارگری به جای آنکه در بربریت نماند.
#جهان_امروز
در ادبیات حزبی تان گاها از سوسیالیسم و گاها از کمونیسم نام می برید. تقاوت این دو چیست؟ با توجه به اینکه انواع برداشت از سوسیالیسم می شود شما چه تعریفی برای سوسیالیسمی که در راستای یک جامعه کمونیستی است دارید؟
جهان امروز: توضیح جایگاه این دو می تواند رابطه آنها با هم و در عین حال تفاوت آنها را نشان دهد.
سوسیالیسم الغای مالکیت خصوصی است. سوسیالیسم نه ایدئولوژی است و نه فلسفه، بلکه مبانی فرایندی است گذرا و پیوسته، نقد و سنتز اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مناسبات طبقاتی سرمایه داری. این دوران گذرا، بی درنگ در پی انقلاب پرولتری، جایگزین سرمایهداری میشود. کارگران سازمان یافته و برخوردار از آگاهی و دانش طبقاتی خویش، با بر قراری دیکتاتوری طبقاتی و نه حزبی و ائتلاف احزاب، بلکه، با پشتوانهی ساختاری شورایی- تراز کمون، یا ساختاری نه- دولتی، بالنده و پوینده به سوی رهایی انسان، به کمونیسم فرا میروید. طبقه کارگر زمانی می تواند فرهنگ و فسلفه خویش را بیان کند، که بسان پرولتاریا ی خود آگاه و همبسته، از اسارت حکومت و مناسبات طبقاتی بورژوازی و هژمونی ایدئولوژی و سنت و فرهنگ مناسبات و طبقه حاکم رهایی یافته و امکان نفی فلسفه و طبقه خویش را با گذر از گذار سوسیالیسم به کمونیسم به کف آرد.
سوسیالیسم، نیازی به میانجی ندارد. همانگونه که برای اثبات خود انسان، به میانجی نیازی نیست، برای شناخت انسان بلاواسطه به انسان باز می گردیم. سوسیالیسم، از آگاهی حسی عملی و نظری آدمی و طبیعت به عنوان ذات آغاز می کند.
سوسیالسم، خودآگاهی ایجابی آدمی است و میانجی آن الغای مذهب نیست، کمونیسم/ موضع نفی در نفی است و از این روی مرحله واقعی ضروری برای دوران بعدی پیشرفت در فرایند خود رهایی و نوسازی آدمی است و دوران ساختار جامعه انسانی برای رسیدن و رهیافت و دستیافت انسان به جامعه انسانی است. سوسیالیسم مارکس و انگلس، دستآورد تعیین سرنوشت خویش به دست خویش، است و بس. به بیان مارکس، «خودکنشی و خودگردانی جامعه به دست تولید کنندگان همبسته». این هنگامی است که تولید کنندگان همبسته، در تولید و توزیع و قدرت سیاسی، خود گردانِ خویش باشند. در سوسیالیسم، خودکنشگری- خودگردانی تولید کنندگان همبسته- سوسیالیستی که مازاد تولید زیر کنترل تولید کنندگان در آمده و ارزش اضافی جایی در این مناسبات ندارد. انباشت سرمایه وجود ندارد.
«ابزار کار به مالکیت اشتراکی جامعه تبدیل گردد.» این نخستین گام سوسیالیسم و اقدام سوسیالیستی پس از پیروزی انقلاب است. سوسیالیسم پرولتری، معنای نفی سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی است. بینش پرولتاریای آگاه، کمونیسم را بازگشتی به سوی سرشت انسانی می شناسد. سوسیالیسم گام نخست، همواره جاری به سوی فاز پیوستهی کمونیسم است.
«کمونیسم به عنوان فرارفتن ایجابیِ از مالکیت خصوصی و از خودبیگانگی آدمی و در نتیجه، تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی. بنابراین کمونیسم به معنای بازگشت کامل آدمی، به خویشتن، به عنوان موجودی اجتماعی (یعنی انسان) است. بازگشتی آگاهانه و کامل در چارچوب کل ثروت و رفاه حاصل از تکامل قبلی [جامعه]. این کمونیسم که ناتورآلیسمی کاملا رشد یافته است، با اومانیسم [انسان باوری] یکسان است و بهعنوان اومانیسمِ کاملا رشد یافته با ناتورالیسم، برابر است: کمونیسم راه حل واقعی تعارض آدمی با طبیعت و آدمی با آدمی است. حل واقعی تعارض میان هستی و ذات، میان عینیت یافتگی و اثبات خویشتن، میان آزادی و ضرورت، میان فرد و نوع.
کمونیسم، معمایِ تاریخ شده است و خود را راه حل [این معما] می داند...کمونیسم... بنابراین فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، یعنی به تملک در آوردن زندگی انسانی، همانا فرارفتن ایجابی از هرگونه بیگانگی است؛ به کلام دیگر بازگشت آدمی از مذهب، خانواده، دولت و غیره، به وجود انسانی یعنی به وجود اجتماعی خویش می باشد.»
بورژوازی زیر نام سوسیالیسم، انواع سوسیالیسم ها را به جامعه قالب می کند. آنها با سوء استفاده از بیان مارکس، نتیجه ضد مارکسی و ضد کارگری از سوسیالیسم می گیرند و آنهم تنها به یک شرط، آن هم به شرط حذف نتیجهگیری مارکس. مارکس این فرایند گذار را بلاواسطه فازی بدون گسست از کمونیسم می شمارد. مبارزه طبقاتی را باید بر علیه حکومت محلی سرمایه و اسثمارگران محلی آغاز کرد؛ این وظیفه پرولتاریای جهانی در هر سرزمین محل کار و سکونت اوست. طبقه کارگر، تولید کنندهی واقعی است. ارزش افزوده در این مناسبات و در اساس، ارزش آفریده به کجا انباشت و هزینه میشود. هدف تولید چیست؟
در پی پیروزی انقلاب کارگری و سرنگونی انقلابی یعنی سوسیالیستی مناسبات و حاکمیت سرمایه، سازماندهی سوسیالیستی پی گرفته می شود. زیرا که به نگرش مارکسی، سوسیالیسم روندی است بلافاصله جایگزین؛ گزینهی کارگری به جای آنکه در بربریت نماند.
#تفاوت_سوسیالیسم_با_کمونیسم
در ادبیات حزبی تان گاها از سوسیالیسم و گاها از کمونیسم نام می برید. تقاوت این دو چیست؟ با توجه به اینکه انواع برداشت از سوسیالیسم می شود شما چه تعریفی برای سوسیالیسمی که در راستای یک جامعه کمونیستی است دارید؟
جهان امروز: توضیح جایگاه این دو می تواند رابطه آنها با هم و در عین حال تفاوت آنها را نشان دهد.
سوسیالیسم الغای مالکیت خصوصی است. سوسیالیسم نه ایدئولوژی است و نه فلسفه، بلکه مبانی فرایندی است گذرا و پیوسته، نقد و سنتز اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مناسبات طبقاتی سرمایه داری. این دوران گذرا، بی درنگ در پی انقلاب پرولتری، جایگزین سرمایهداری میشود. کارگران سازمان یافته و برخوردار از آگاهی و دانش طبقاتی خویش، با بر قراری دیکتاتوری طبقاتی و نه حزبی و ائتلاف احزاب، بلکه، با پشتوانهی ساختاری شورایی- تراز کمون، یا ساختاری نه- دولتی، بالنده و پوینده به سوی رهایی انسان، به کمونیسم فرا میروید. طبقه کارگر زمانی می تواند فرهنگ و فسلفه خویش را بیان کند، که بسان پرولتاریا ی خود آگاه و همبسته، از اسارت حکومت و مناسبات طبقاتی بورژوازی و هژمونی ایدئولوژی و سنت و فرهنگ مناسبات و طبقه حاکم رهایی یافته و امکان نفی فلسفه و طبقه خویش را با گذر از گذار سوسیالیسم به کمونیسم به کف آرد.
سوسیالیسم، نیازی به میانجی ندارد. همانگونه که برای اثبات خود انسان، به میانجی نیازی نیست، برای شناخت انسان بلاواسطه به انسان باز می گردیم. سوسیالیسم، از آگاهی حسی عملی و نظری آدمی و طبیعت به عنوان ذات آغاز می کند.
سوسیالسم، خودآگاهی ایجابی آدمی است و میانجی آن الغای مذهب نیست، کمونیسم/ موضع نفی در نفی است و از این روی مرحله واقعی ضروری برای دوران بعدی پیشرفت در فرایند خود رهایی و نوسازی آدمی است و دوران ساختار جامعه انسانی برای رسیدن و رهیافت و دستیافت انسان به جامعه انسانی است. سوسیالیسم مارکس و انگلس، دستآورد تعیین سرنوشت خویش به دست خویش، است و بس. به بیان مارکس، «خودکنشی و خودگردانی جامعه به دست تولید کنندگان همبسته». این هنگامی است که تولید کنندگان همبسته، در تولید و توزیع و قدرت سیاسی، خود گردانِ خویش باشند. در سوسیالیسم، خودکنشگری- خودگردانی تولید کنندگان همبسته- سوسیالیستی که مازاد تولید زیر کنترل تولید کنندگان در آمده و ارزش اضافی جایی در این مناسبات ندارد. انباشت سرمایه وجود ندارد.
«ابزار کار به مالکیت اشتراکی جامعه تبدیل گردد.» این نخستین گام سوسیالیسم و اقدام سوسیالیستی پس از پیروزی انقلاب است. سوسیالیسم پرولتری، معنای نفی سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی است. بینش پرولتاریای آگاه، کمونیسم را بازگشتی به سوی سرشت انسانی می شناسد. سوسیالیسم گام نخست، همواره جاری به سوی فاز پیوستهی کمونیسم است.
«کمونیسم به عنوان فرارفتن ایجابیِ از مالکیت خصوصی و از خودبیگانگی آدمی و در نتیجه، تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی. بنابراین کمونیسم به معنای بازگشت کامل آدمی، به خویشتن، به عنوان موجودی اجتماعی (یعنی انسان) است. بازگشتی آگاهانه و کامل در چارچوب کل ثروت و رفاه حاصل از تکامل قبلی [جامعه]. این کمونیسم که ناتورآلیسمی کاملا رشد یافته است، با اومانیسم [انسان باوری] یکسان است و بهعنوان اومانیسمِ کاملا رشد یافته با ناتورالیسم، برابر است: کمونیسم راه حل واقعی تعارض آدمی با طبیعت و آدمی با آدمی است. حل واقعی تعارض میان هستی و ذات، میان عینیت یافتگی و اثبات خویشتن، میان آزادی و ضرورت، میان فرد و نوع.
کمونیسم، معمایِ تاریخ شده است و خود را راه حل [این معما] می داند...کمونیسم... بنابراین فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، یعنی به تملک در آوردن زندگی انسانی، همانا فرارفتن ایجابی از هرگونه بیگانگی است؛ به کلام دیگر بازگشت آدمی از مذهب، خانواده، دولت و غیره، به وجود انسانی یعنی به وجود اجتماعی خویش می باشد.»
بورژوازی زیر نام سوسیالیسم، انواع سوسیالیسم ها را به جامعه قالب می کند. آنها با سوء استفاده از بیان مارکس، نتیجه ضد مارکسی و ضد کارگری از سوسیالیسم می گیرند و آنهم تنها به یک شرط، آن هم به شرط حذف نتیجهگیری مارکس. مارکس این فرایند گذار را بلاواسطه فازی بدون گسست از کمونیسم می شمارد. مبارزه طبقاتی را باید بر علیه حکومت محلی سرمایه و اسثمارگران محلی آغاز کرد؛ این وظیفه پرولتاریای جهانی در هر سرزمین محل کار و سکونت اوست. طبقه کارگر، تولید کنندهی واقعی است. ارزش افزوده در این مناسبات و در اساس، ارزش آفریده به کجا انباشت و هزینه میشود. هدف تولید چیست؟
در پی پیروزی انقلاب کارگری و سرنگونی انقلابی یعنی سوسیالیستی مناسبات و حاکمیت سرمایه، سازماندهی سوسیالیستی پی گرفته می شود. زیرا که به نگرش مارکسی، سوسیالیسم روندی است بلافاصله جایگزین؛ گزینهی کارگری به جای آنکه در بربریت نماند. سوسیالیسم و نخستین اقدامش با
در ادبیات حزبی تان گاها از سوسیالیسم و گاها از کمونیسم نام می برید. تقاوت این دو چیست؟ با توجه به اینکه انواع برداشت از سوسیالیسم می شود شما چه تعریفی برای سوسیالیسمی که در راستای یک جامعه کمونیستی است دارید؟
جهان امروز: توضیح جایگاه این دو می تواند رابطه آنها با هم و در عین حال تفاوت آنها را نشان دهد.
سوسیالیسم الغای مالکیت خصوصی است. سوسیالیسم نه ایدئولوژی است و نه فلسفه، بلکه مبانی فرایندی است گذرا و پیوسته، نقد و سنتز اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مناسبات طبقاتی سرمایه داری. این دوران گذرا، بی درنگ در پی انقلاب پرولتری، جایگزین سرمایهداری میشود. کارگران سازمان یافته و برخوردار از آگاهی و دانش طبقاتی خویش، با بر قراری دیکتاتوری طبقاتی و نه حزبی و ائتلاف احزاب، بلکه، با پشتوانهی ساختاری شورایی- تراز کمون، یا ساختاری نه- دولتی، بالنده و پوینده به سوی رهایی انسان، به کمونیسم فرا میروید. طبقه کارگر زمانی می تواند فرهنگ و فسلفه خویش را بیان کند، که بسان پرولتاریا ی خود آگاه و همبسته، از اسارت حکومت و مناسبات طبقاتی بورژوازی و هژمونی ایدئولوژی و سنت و فرهنگ مناسبات و طبقه حاکم رهایی یافته و امکان نفی فلسفه و طبقه خویش را با گذر از گذار سوسیالیسم به کمونیسم به کف آرد.
سوسیالیسم، نیازی به میانجی ندارد. همانگونه که برای اثبات خود انسان، به میانجی نیازی نیست، برای شناخت انسان بلاواسطه به انسان باز می گردیم. سوسیالیسم، از آگاهی حسی عملی و نظری آدمی و طبیعت به عنوان ذات آغاز می کند.
سوسیالسم، خودآگاهی ایجابی آدمی است و میانجی آن الغای مذهب نیست، کمونیسم/ موضع نفی در نفی است و از این روی مرحله واقعی ضروری برای دوران بعدی پیشرفت در فرایند خود رهایی و نوسازی آدمی است و دوران ساختار جامعه انسانی برای رسیدن و رهیافت و دستیافت انسان به جامعه انسانی است. سوسیالیسم مارکس و انگلس، دستآورد تعیین سرنوشت خویش به دست خویش، است و بس. به بیان مارکس، «خودکنشی و خودگردانی جامعه به دست تولید کنندگان همبسته». این هنگامی است که تولید کنندگان همبسته، در تولید و توزیع و قدرت سیاسی، خود گردانِ خویش باشند. در سوسیالیسم، خودکنشگری- خودگردانی تولید کنندگان همبسته- سوسیالیستی که مازاد تولید زیر کنترل تولید کنندگان در آمده و ارزش اضافی جایی در این مناسبات ندارد. انباشت سرمایه وجود ندارد.
«ابزار کار به مالکیت اشتراکی جامعه تبدیل گردد.» این نخستین گام سوسیالیسم و اقدام سوسیالیستی پس از پیروزی انقلاب است. سوسیالیسم پرولتری، معنای نفی سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی است. بینش پرولتاریای آگاه، کمونیسم را بازگشتی به سوی سرشت انسانی می شناسد. سوسیالیسم گام نخست، همواره جاری به سوی فاز پیوستهی کمونیسم است.
«کمونیسم به عنوان فرارفتن ایجابیِ از مالکیت خصوصی و از خودبیگانگی آدمی و در نتیجه، تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی. بنابراین کمونیسم به معنای بازگشت کامل آدمی، به خویشتن، به عنوان موجودی اجتماعی (یعنی انسان) است. بازگشتی آگاهانه و کامل در چارچوب کل ثروت و رفاه حاصل از تکامل قبلی [جامعه]. این کمونیسم که ناتورآلیسمی کاملا رشد یافته است، با اومانیسم [انسان باوری] یکسان است و بهعنوان اومانیسمِ کاملا رشد یافته با ناتورالیسم، برابر است: کمونیسم راه حل واقعی تعارض آدمی با طبیعت و آدمی با آدمی است. حل واقعی تعارض میان هستی و ذات، میان عینیت یافتگی و اثبات خویشتن، میان آزادی و ضرورت، میان فرد و نوع.
کمونیسم، معمایِ تاریخ شده است و خود را راه حل [این معما] می داند...کمونیسم... بنابراین فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، یعنی به تملک در آوردن زندگی انسانی، همانا فرارفتن ایجابی از هرگونه بیگانگی است؛ به کلام دیگر بازگشت آدمی از مذهب، خانواده، دولت و غیره، به وجود انسانی یعنی به وجود اجتماعی خویش می باشد.»
بورژوازی زیر نام سوسیالیسم، انواع سوسیالیسم ها را به جامعه قالب می کند. آنها با سوء استفاده از بیان مارکس، نتیجه ضد مارکسی و ضد کارگری از سوسیالیسم می گیرند و آنهم تنها به یک شرط، آن هم به شرط حذف نتیجهگیری مارکس. مارکس این فرایند گذار را بلاواسطه فازی بدون گسست از کمونیسم می شمارد. مبارزه طبقاتی را باید بر علیه حکومت محلی سرمایه و اسثمارگران محلی آغاز کرد؛ این وظیفه پرولتاریای جهانی در هر سرزمین محل کار و سکونت اوست. طبقه کارگر، تولید کنندهی واقعی است. ارزش افزوده در این مناسبات و در اساس، ارزش آفریده به کجا انباشت و هزینه میشود. هدف تولید چیست؟
در پی پیروزی انقلاب کارگری و سرنگونی انقلابی یعنی سوسیالیستی مناسبات و حاکمیت سرمایه، سازماندهی سوسیالیستی پی گرفته می شود. زیرا که به نگرش مارکسی، سوسیالیسم روندی است بلافاصله جایگزین؛ گزینهی کارگری به جای آنکه در بربریت نماند. سوسیالیسم و نخستین اقدامش با