Peshrawcpiran
923 subscribers
28.8K photos
15.1K videos
884 files
27.5K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
Peshrawcpiran
Photo
📚📕کتاب: #ايدئولوژی_آلمانی
(Deutsche Ideologie)

اثر: #ماركس و #انگلس🖋
قسمت نهم (9)

فويرباخ: تضاد نظرية
ماترياليستي و ايده آليستي

3 – مناسبات ابتدائي تاريخي، يا جنبه هاي اساسي فعاليت اجتماعي:

🔸توليد وسائل معيشت،

🔹توليد نيازهاي جديد،

🔸بازتوليد انسانها(خانواده)،

🔹مراودة اجتماعي، آگاهي

  ☆ ☆ ☆

فقط پس از در نظر گرفتن چهار لحظه، چهار جنبه از روابط اوليۀ تاريخی است که میفهميم انسان ليکن حتی از همان آغاز نيز، اين آگاهی "محض" نيست، "ذهن" از همان دارای "آگاهی" نيز هست.

آغاز با نفرين "زير فشار" بودن ماده رو به رو است که در اينجا به شکل لايههای آشفته شدۀ هوا، صداها، به طور خلاصه، به شکل زبان ظاهر میشود. قدمت زبان به قدمت آگاهی است، زبان عملی است، زبان آگاهی واقعی است که برای انسانهای ديگر نيز وجود دارد، و فقط از اين روست که برای من نيز وجود دارد؛ زبان، مانند آگاهی، فقط از نياز، از ضرورت ارتباط با انسانهای ديگر نتيجه میشود.

هر گاه رابطهای وجود داشته باشد، برای من وجود دارد: حيوان خود را با هيچ چيز "مرتبط" نمیسازد؛ حيوان اصولاً خود را "مرتبط" نمیکند. برای حيوان، رابطهاش با ديگران به صورت يک رابطه وجود ندارد. بنابراين، آگاهی از همان ابتدا يک محصول اجتماعی است و تا زمانی که انسانها وجود دارند، بدين گونه باقی خواهد ماند. البته، آگاهی در ابتدا، تنها آگاهی مربوط به محيط حسی بی ميانجی و آگاهی دارای ارتباط محدود با اشخاص و اشياء بيرون از فردی است که دارد خودآگاه میشود.

در عين حال، آگاهی نسبت به طبيعت است که ابتدا به عنوان نيروئی کاملاً بيگانه، نيرومند و غير قابل حمله رو در روی انسانها میايستد و روابط انسانها با آن کاملاً حيوانی است و انسانها از آن مانند حيوانات میترسند؛ از اين رو اين آگاهی کاملاً حيوانی از طبيعت (دين طبيعی)
است.

ما اين را بلافاصله مشاهده میکنيم: اين دين طبيعی يا اين رابطۀ خاص بين انسانها و طبيعت توسط شکل جامعه تعيين میشود و بالعکس.

در اينجا مانند همه جا، همانندی طبيعت و انسان به نحوی ظاهر میشود که رابطۀ محدود انسانها با طبيعت، رابطۀ محدود آنها را با يکديگر تعيين میکند، و رابطۀ‌ محدود آنها با يکديگر، رابطۀ محدود انسانها با طبيعت را تعيين میدارد، و اين درست بدين دليل که طبيعت به زحمت توسط تاريخ تغيير داده شده است؛ و از سوئی ديگر، آگاهی انسان نسبت به ضرورت برقراری رابطه با افراد پيرامون او، آغاز اين آگاهی است که او اصولاً در جامعه زندگی میکند. اين آغاز بهمان اندازۀ خود زندگی اجتماعی در اين مرحله، حيوانی است. اين آگاهی، آگاهی گلهوار است، و در اين مرحله فرق بين انسان با گوسفند فقط در اين است که در مورد انسان، آگاهی جای غريزه را میگيرد، يا اين که غريزۀ او غريزهای آگاهانه است. اين آگاهی گوسفندگونه يا قبيلهای، از طريق افزايش بهره وری، افزايش نيازها، و آن چه برای هر دو اساس است، از طريق افزايش جمعيت تکامل و گسترش میيابد.

با اينها، تقسيم کار که در ابتدا چيزی جز تقسيم کار در عمل جنسی نبود، تکامل میيابد و تقسيم کار خود انگيخته يا "طبيعی" با توجه به استعدادهای طبيعی (مثلاً قدرت جسمی)، تقسيم کار فقط از زمانی صورت واقعی میيابد، که نيازها، حوادث و غيره و غيره به وجود میآيد:

از اين لحظه به بعد است که آگاهی میتواند ادعا کند چيزی تقسيم کار مادی و ذهنی ظاهر میشود.

بغير از آگاهی نسبت به عمل موجود است، و بدون اين که بيانگر چيزی واقعی باشد، واقعاً بيانگر چيزی است ؛ از اين لحظه به بعد، آگاهی در موقعيتی است که بتواند خود را از دنيا رها سازد و به تشکيل نظريۀ "محض" دين شناسی، فلسفه، اخلاق و غيره بپردازد. ليکن حتی اگر اين نظريه، دين شناسی و فلسفه، اخلاق و غيره با روابط موجود تضاد پيدا کند، اين تنها بدين علت امکان پذير است که روابط اجتماعی موجود با نيروهای توليدی موجود تضاد پيدا کردهاند. به علاوه، در يک حوزۀ خاص از روابط يک ملت، اين موضوع فقط از طريق تضاد، نه آن تضادی که در درون مدار ملی به وجود می آيد، بلکه تضاد بين اين آگاهی ملی و عمل ملل ديگر يعنی بين آگاهی ملی و آگاهی عمومی يک ملت (چنان که در آلمان)، روی میدهد؛ ليکن چون به نظر میرسد اين تضاد فقط به صورت يک تضاد در درون آگاهی ملی وجود داشته باشد، به نظر اين ملت میرسد که چون دقيقا تجسم کثافت ملی است، مبارزه نيز فقط محدود به اين کثافت است.

🆔️ @peshrawcpiran
👇👇👇
Peshrawcpiran
Photo
📚📕کتاب: #ايدئولوژی_آلمانی
(Deutsche Ideologie)

اثر: #ماركس و #انگلس🖋
قسمت دهم (10)

فويرباخ: تضاد نظریه
ماترياليستی و ايده آليستی

4- تقسيم اجتماعی كار و پيامدهاي آن:
مالكيت خصوصی، دولت،
"بيگانه شدن" فعاليت اجتماعی

  ☆ ☆ ☆

تقسيم کار که همۀ اين تضادها به تلويح در آن واقع است، و خود بر تقسيم طبيعی کار در خانواده و تقسيم جامعه به خانوادههای منفرد مخالف؛ با يکديگر استوار است، متضمن توزيع، و به راستی توزيع نابرابر، کمی و کيفی کار و محصولات آن و در نتيجه دارائی (مالکيت) است که هسته، يعنی اولين شکل آن در خانواده که در آن زن و فرزندان بردگان شوهر هستند، قرار دارد.

اين بردگی که به صورت پنهان در خانواده وجود دارد، با وجود همۀ خامیاش، اولين شکل مالکيت است؛ ليکن حتی در اين مرحله، به طور کامل با تعريف اقتصاددانهای امروزين که آن را قدرت استفاده از نيروی کار ديگران میدانند، مطابقت دارد. در نهايت، تقسيم کار و دارائی (مالکيت) خصوصی، بيانهای يکسانی هستند: در يکی، همان چيز در رابطه با فعاليت، و در ديگری در رابطه با محصول فعاليت تصديق میشود.

به علاوه، تقسيم کار به تلويح بر تضاد بين منافع افراد و خانوادهها با منافع عمومی همۀ افراد که با يکديگر در مراودهاند، دلالت دارد. و به راستی، اين نفع عمومی، فقط به صورت "نفع کلی" در تخيل وجود ندارد، بلکه پيش از همه، به صورت رابطۀ متقابل افرادی که کار بين آنها تقسيم میشود، وجود دارد.

از اين تضاد بين منافع خاص و عام، منفعت عام شکل مستقلی به صورت دولت میيابد که از منافع واقعی فردی و گروهی جدا میافتد.

شکل ديگری که منفعت عام بدان صورت متجلی میشود، يک زندگی گروهی (کمونی) موهوم است که معهذا بر پيوندهای واقعی تجمعات خانوادگی و قبيلهای – با منافع مشترک خويشاوندی، زبانی و تقسيم کار در مقياسی بزرگتر و منافع ديگر – و به خصوص چنان که بعداً خواهيم ديد، بر طبقات استوار است. اين طبقات با توجه به اصل تقسيم کار از افتراق يک تودۀ بزرگ جمعيت به وجود آمده و يکی از آنها بر ديگران تسلط میيابد: از آن چه گذشت، چنين نتيجه میشود که کليۀ مبارزات داخل دولت، مبارزۀ بين دمکراسی، آريستوکراسی، و نظام پادشاهی، مبارزه برای به دست آوردن حق رأی، غيره و غيره، فقط اشکال موهومی هستند – در مجموع، نفع کلی، شکل موهوم منافع عمومی است – که در آنها، مبارزات واقعی طبقات مختلف، بين يکديگر به سرانجام میرسد در اين باره تئوريسينهای آلمانی، با وجود دريافت مقدمات کافی از موضوع در سالنامۀ آلمانی – فرانسوی و خانوادۀ مقدس (13)، کوچکترين دانشی ندارند.

به علاوه چنين نتيجه گرفته میشود که اگر طبقهای قصد تسلط دارد، حتی هنگامی که مانند مورد پرولتاريا تسلط آن به از ميان رفتن کامل شکل قديمی جامعه و تسلط به طور کلی منجر میگردد، بايد به منظور نشان دادن نفع خود به صورت نفع عام – که در ابتدا مجبور به انجام آن است – ابتدا قدرت سياسی را به دست آورد.

درست بدين دليل که افراد فقط به دنبال منافع خاص خود هستند، که از نظر آنها با نفع عام آنها مطابقت نمیکند، نفع دوم، نفعی "بيگانه" برای آنها و "مستقل" از آنها، و نفعی "کلی" خاص و مشخص خوانده میشود؛ يا اين که خود آنها بايد، هم چون دموکراسی در درون اين ناسازگاری باقی بمانند. از سوی ديگر، برخورد عملی اين منافع خاص، که در واقع هميشه در جهت مخالف منافع عام و منافع عام موهوم حرکت میکنند، دخالت و ممانعت عملی توسط نفع "کلی" موهوم به شکل دولت را ضروری میگرداند.

و بالاخره، تقسيم کار اولين مثال از اين حقيقت را به دست میدهد که مادامی که انسان در يک جامعۀ دارای رشد طبيعی باقی میماند، يعنی مادامی که بين نفع خاص و نفع عام فاصلهای وجود دارد، بنابراين، مادامی که فعاليت نه به طور داوطلبانه، بلکه به طور طبيعی تقسيم میشود، رفتار خود انسان به صورت قدرت بيگانهای مخالف با او درمیآيد، که به جای اين که در کنترل او باشد، او را برده میسازد.

زيرا به مجرد اين که تقسيم کار موجوديت پيدا میکند، هر انسانی از يک حوزۀ فعاليت خاص و استثنائی که بر او تحميل میشود و گريز از آن امکان پذير نيست، برخوردار میگردد.

او يک شکارچی، يک ماهيگير، يک چوپان، يا يک نقد نويس است و اگر نمیخواهد وسائل معاش خود را از دست بدهد، بايد چنان باقی بماند؛ حال آن که در جامعۀ کمونيستی که در آن هيچ کس دارای حوزۀ خاصی از فعاليت نيست و میتواند در هر رشتهای که بخواهد، موفق شود.

جامعه، توليد همگانی را تنظيم میکند و بدين گونه برايم امکان پذير میسازد که امروز کاری و فردا کاری ديگر را انجام دهم، صبح شکار کنم، بعد از ظهر به ماهیگيری بپردازم و عصر به دامداری، و چون دارای ذهن نيز هستم پس از شام نقد بنويسم، و اينها همه بدون اين که هيچ گاه شکارچی، ماهيگير، چوپان يا نقد نويس شوم.

🆔️ @peshrawcpiran
👇👇👇