Peshrawcpiran
922 subscribers
28.8K photos
15.1K videos
884 files
27.5K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
Peshrawcpiran
Photo
📚📕کتاب: #ايدئولوژي_آلماني
(Deutsche Ideologie)

اثر: ماركس و انگلس🖋

قسمت پنجم (5)

فويرباخ: تضاد نظرية
ماترياليستي و ايده آليستي

3- توليد و مراوده. تقسيم كار و اشكال مالكيت – قبيلهاي، قديمي و فئودالي

با توسعۀ مالکيت خصوصی، برای اولين بار به همان روابطی برمیخوريم که بار ديگر در مقياسی وسيعتر، در مورد مالکيت خصوصی مدرن صادق است.

از يک سو، تمرکز مالکيت خصوصی وجود ثابت میکند خيلی زود در رم آغاز شد و از زمان دارد که چنان که قانون کشاورزی لينسينين جنگهای داخلی و به ويژه تحت حکومت امپراطورها به بعد با سرعت گسترش يافت؛ و از سوی ديگر، همراه با فراگرد فوق، تبديل تودههای کشاورزان کوچک به پرولتاريا، که به علت موقعيت واسطه اش بين شهروندان مالک و بردگان هيچ گاه به توسعۀ مستقلی دست نيافت.

سومين شکل مالکيت، مالکيت فئودالی يا زمينداری است. اگر عهد باستان از شهر و خطۀ کوچک آن شروع شد، قرون وسطی از روستا آغاز گرديد. علت تفاوت نقطۀ آغاز فوق، کمی جمعيت در آن زمان و پراکندگی آن بر روی ناحيهای بزرگ بود که فاتحان باعث افزايش آن نشدند. بنابراين، برخلاف يونان و روم، توسعۀ فئوداليزم، در خطهای بس بزرگتر و با زمينه سازی فتحهای روم و گسترش کشاورزی که در ابتدا با اين فتحها همراه بود، آغاز شد.

قرنهای آخر زندگی رو به زوال امپراطوری روم و فتح آن توسط قومهای وحشی، قسمت چشمگيری از نيروهای توليدی را از بين برد؛ کشاورزی رو به زوال نهاده بود، و صنعت به دليل عدم وجود بازار دچار فساد شده بود، بازرگانی مرده يا به سختی متوقف شده بود، و جمعيت روستاها و شهرها دچار نقصان گشته بود. اين شرايط و نحوۀ سازمانيابی فتوحات که از اين شرايط متأثر بود، همراه با نفوذ قانون نظامی ژرمن، به ايجاد مالکيت فئودالی منجر شد. اين مالکيت نيز، مانند مالکيت قبيلهای و گروهی (کمونی)، بر يک جامعه استوار است؛ ليکن در اينجا طبقۀ توليد کنندۀ مستقيمی که در تعارض با آن است، برخلاف مورد جامعۀ قديم، نه بردگان، بلکه خرده دهقانان سرف شده، است.

به مجرد توسعۀ تکامل فئوداليزم، تضاد با شهرها نيز آغاز میشود. ساخت سلسله مراتبی زمينداری و ملازمان مسلح همراه با آن، اشراف را به سرفها مسلط ساخت.

سازمان فئودالی، مانند سازمان مالکيت گروهی (کمونی) باستانی، همائی مردم بر ضد يک طبقۀ مقهور توليد کننده بود؛ ليکن به علت شرايط متفاوت توليد، شکل همائی و رابطه با توليد کنندگان مستقيم متفاوت بود. يعنی سازمان بندی فئودالی همتای اين ساخت فئودالی زمينداری در شهرها به شکل مالکيت شرکتی پيشه ها، جلوه گر بود. در اينجا، مالکيت در درجۀ اول از کار يکايک افراد تشکيل شده بود.

لزوم تشکيل همائیها عليه همائیهای اشراف غارتگر، نياز به بازارهای سرپوشيدۀ گروهی، در عصری که صنعتگر يک بازرگان نيز بود، رقابت فزايندۀ سرفهای فراری که در شهرهای نوپا ازدحام میکردند و ساخت فئودالی تمام کشور، همه و همه باعث ايجاد اصناف شدند.

انباشت تدريجی سرمايه های
کوچک صنعتگران و تعداد ثابت آنها، در قياس با جمعيت در حال رشد، باعث به وجود آمدن رابطۀ و شاگردان، و در نتيجه سلسله مراتبی مشابه با سلسله مراتب روستاها در بين کارگران کار آموخته شهرها گرديد.

از اين رو در عصر فئودالی، مالکيت در درجۀ اول از يک سو از دارائی ارضی و کار سرفی همبسته با آن، و از سوئی ديگر، از کار شخصی افرادی که با سرمايۀ کوچک خود، از کار کارگران کار آموخته استفاده میکردند، تشکيل میشد.

سازمان بندی هر دو را شرايط محدود توليد – کشت مختصر و ابتدائی زمين و صنعت حرفهای – تعيين میکرد. در دوران رونق فئوداليزم، تقسيم کار به مقدار کمیتری شهر و روستا به وجود آمده و تقسيم جامعه به صورت گرفته بود. در هر کشور برابر نهاد، به طور نيرومندی شکل گرفته بود؛ ليکن گذشته از تمايز بين شاهزادگان، اشراف، روحانيون مرتبه ها و دهقانان در روستاها، و استادکاران، کارگران کار آموخته، شاگردان و به زودی تودۀ کارگران که در کنار آن گاهگاه در شهرها، تقسيم بندی مهمی وجود نداشت. در کشاورزی، نظام خردکشی صنايع روستائی خود دهقانان رشد کرد، تقسيم فوق را مشکل ساخت.

در صنعت، در درون پيشه ها تقسيم کاری وجود نداشت، و اين تقسيم بين پيشه ها بسيار محدود بود. در شهرهای قديمی، جدائی بين صنعت و تجارت شکل گرفته بود؛ در شهرهای جديد اين فراگرد بعداً، هنگامی که شهرها روابط متقابل يافتند، تکامل يافت.

ادغام قلمروهای بزرگ در پادشاهیهای فئودالی، هم برای اشراف زمين دار و هم برای شهرها يک ضرورت بود، بنابراين، همه جا در رأس سازمان بندی طبقۀ حاکم، يعنی اشراف، يک شاه وجود داشت

🆔️ @peshrawcpiran
Peshrawcpiran
Photo
📚📕کتاب: #ايدئولوژي_آلماني
(Deutsche Ideologie)

اثر: #ماركس و #انگلس🖋
قسمت هفتم (7)

فويرباخ: تضاد نظرية
ماترياليستي و ايده آليستي

1- پيش شرطهاي رهائي واقعي

2- ماترياليسم تأملي و ناهماهنگ فويرباخ

  ☆ ☆ ☆

1- پيش شرطهاي رهائي واقعي انسان

البته زحمت تبيين اين موضوع را برای فيلسوفان فرزانۀ خود متحمل نخواهيم شد که "رهائی" "انسان" حتی يک قدم، از طريق تقليل فلسفه، دين شناسی، جوهر و اراجيف ديگر به "خودآگاهی" و از طريق رها ساختن "انسان" از استيلای اين عبارات که هرگز او را بندۀ خود نداشتهاند، تحقق نخواهد پذيرفت
و به آنها توضيح نخواهيم داد که به رهائی واقعی فقط در دنيای واقعی و از طريق وسائل واقعی میتوان رسيد، و نمیتوان بدون ديگ بخار و جراثقال دوار که با قاطر کار میکند، بردگی را از ميان را نمیتوان بدون کشاورزی پيش رفته از بين برد، و در مجموع، رهائی مردم تا برداشت؛ سرواژ زمانيکه نتوانند غذا و آب، مسکن و لباس در مقادير و کيفيتهای کافی به دست آورند، امکان پذير نيست.

"رهائی"، عملی تاريخی و نه ذهنی است، و با توجه به شرايط تاريخی، ميزان پيش رفتگی بعداً، مطابق با مراحل مختلف تکامل آنها، صنعت، تجارت، کشاورزی، مراوده... فراهم می آيد و نيز مهملات دينی و دين شناختی را خلق مهملاتی شبيه به جوهر، ذهن، خودآگاهی و نقد محض میکنند، و سپس آن گاه که به حد کافی تکامل يافتند، آنها را کنار میگذارند. در آلمان، کشوری که در آن فقط تکامل تاريخی ناچيزی در حال وقوع است، اين تکاملهای ذهنی، اين چيزهای مبتذل ستوده شده و بی خاصيت که بايد مورد مبارزه قرار گيرند، طبيعتاً جايگزين فقدان تکامل تاريخی میشوند و ريشه میگيرند. ليکن مبارزۀ مزبور فقط دارای اهميت محلی است. ناهماهنگ


2- ماترياليسم تأملي و ناهماهنگ فويرباخ

در واقعيت و برای ماترياليست اهل عمل، يعنی کمونيست، مسئله بر سر دگرگون ساختن دنيای موجود، و برخورد عملی با اشياء موجود و تغيير آنها دور میزند. هر موقع، گاه و بی گاه، با چنين نظراتی در کارهای فويرباخ برمیخوريم، آنها را اشارات جدا افتادهای بيش نمیيابيم و تأثير آنها بر روی جهان بينی کلیاش به قدری ناچيز است که نمیتوان بيش از جنينهای قابل تکامل، قلمدادشان سوی ديگر به کرد.

"برداشت" فويرباخ از دنيای حسی احساس محض محدود است؛ او به جای "انسان تاريخی واقعی"، (8) "انسان"، را قرار میدهد.

"انسان" در واقع "آلمانی" است. در مورد اول، يعنی تأمل بر روی دنيای حسی، او بالاجبار ناگهان به چيزهائی برمیخورد که بين آگاهی و احساس او تضاد به وجود میآورد، و هماهنگی از پيش فرض شدۀ او يعنی هماهنگی همۀ قسمتهای دنيای حسی و به ويژه هماهنگی انسان و طبيعت را آشفته می سازد پناه ببرد؛

يک برای برطرف ساختن اين آشفتگی، او مجبور است به يک ادراک دوگانه ادراک کفر آميز که "فقط امور کاملاً آشکار" را درک میکند، و يک ادراک متعالی و فلسفیتر که "جوهر واقعی" چيزها را درمیيابد. او متوجه نيست که دنيای حسی پيرامون او چيزی نيست که به طور مستقيم از ابديت بيايد و برای هميشه ثابت باشد، بلکه محصول صنعت و موقعيت جامعه است.

محصول در اين معنا که محصولی تاريخی و نتيجۀ فعاليت نسلهای پی در پی ای است که هر يک بر روی دوش نسل قبل ايستاده است، به تکامل صنعت و نحوۀ مراودۀ خود میپردازد، و نظام اجتماعی اش برخوردار را مطابق با نيازهای جديد تغيير میدهد. حتی امور واقعی که از سادهترين "ايقان حسی" هستند، فقط از طريق تکامل اجتماعی، صنعت و مراودۀ بازرگانی به او تعلق میگيرند. چنان که همه میدانيم، درخت گيلاس، مانند تقريباً همۀ درختان ميوه فقط چند قرن قبل از طريق بازرگانی به منطقۀ ما آمد. از اين رو، برای فويرباخ، درخت مزبور از طريق عمل يک جامعۀ معين در يک عصر معين، به يک "ايقان حسی" تبديل شده است.

حال که صحبت به اينجا کشيد، میتوان گفت که وقتی به چيزها بدين گونه، يعنی آن طور که واقعاً هستند و آن طور که وقوع میيابند، نگريسته میشود، چنان که بعداً واضحتر خواهيم ديد، همۀ مسائل عميق فلسفی، به سادگی به يک امر واقع تجربی تبديل میشوند.

برای مثال مسئلۀ مهم رابطۀ انسان با طبيعت (برونو پا را بسيار فراتر میگذارد و از "برابر نهادهای طبيعت و تاريخ" صحبت میکند و گوئی اينها دو "چيز" جداگانه هستند و هميشه در رو به روی انسان يک طبيعت تاريخی و يک تاريخ مربوط به "جوهر" و "خود آگاهی"، طبيعی وجود نداشته است)، که همۀ "آثار متعالی درک ناپذير"، از آن نتيجه شده اند، آن گاه که میفهميم "وحدت انسان و طبيعت" هميشه در صنعت و در هر عصر بسته به تکامل صنعت، در شکلهای مختلف وجود داشته، و پا به پای آن "مبارزۀ" انسان و طبيعت، بسته به تکامل نيروهای توليدیاش در هر عصر نيز موجود بوده است، به خودی خود فرو میريزد. ...

🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran

👇👇👇
Peshrawcpiran
Photo
📚📕کتاب: #ايدئولوژي_آلماني
(Deutsche Ideologie)

اثر: #ماركس و #انگلس🖋
قسمت هشتم (8)

#کتابخوان_پیشرو

فويرباخ: تضاد نظرية
ماترياليستي و ايده آليستي

1- پيش شرطهاي رهائي واقعي انسان
2- ماترياليسم تأملي و ناهماهنگ فويرباخ
3- مناسبات ابتدائي تاريخي، يا جنبه هاي اساسي فعاليت اجتماعي:

☆ ☆ ☆

3- مناسبات ابتدائي تاريخي، يا جنبه هاي اساسي فعاليت اجتماعي:

🔹توليد وسائل معيشت،

🔸توليد نيازهاي جديد،

🔹بازتوليد انسانها(خانواده)، مراودة اجتماعي


از آن جا که داريم دربارۀ آلمانیها که فاقد مقدمات هستند، صحبت میکنيم، بايد با بيان اولين مقدمۀ کليۀ وجود انسان و از آن رو همۀ تاريخ شروع کنيم؛ و آن مقدمه عبارت از اين است که: برای "ساختن تاريخ" انسان بايد در موقعيتی باشد که بتواند زندگی کند.

ليکن زندگی بيش از هر چيز درگير خوردن و نوشيدن، مسکن، پوشاک و چيزهای متعدد ديگر است.

بنابراين، اولين کنش تاريخی، توليد وسائل لازم برای برطرف ساختن اين نيازها، يعنی توليد خود زندگی مادی است. و به راستی اين کنشی تاريخی و شرط اساسی همۀ تاريخ است که امروز مانند هزاران سال قبل، بايد همه روزه و همه ساعته برای نگه داشتن زندگی انسان برآورده شود. حتی هنگامی که دنيای حسی، مانند چوب دست برونوی مقدس (11)، به يک حدّاقل تقليل يابد، فعل توليد اين چوب دست را به عنوان يک پيش فرض در خود دارد.

بنابراين، در هر گونه برداشت از تاريخ، بايد پيش از همه اين واقعيت اساسی را با همۀ اهميت و پيامدهای آن مورد توجه قرار داد.
همه میدانند که آلمانیها هيچ گاه چنين نکردهاند، و از اين رو، هر گز دارای مبنائی خاکی برای تاريخ، و در نتيجه يک مورخ نبودهاند. فرانسویها و انگليسیها، گو اين که به گونۀ بسيار يک جانبهای متوجه رابطۀ بين اين واقعيت و آن چه که تاريخ میخوانند – به ويژه تا زمانیکه در ستيزهای ايدئولوژی سياسی گرفتار بودند – شدهاند، معهذا با نوشتن تاريخهای جامعۀ مدنی، بازرگانی و صنعت برای اولين بار، کوششهائی در جهت بخشيدن يک مبنای ماترياليستی به تاريخ نويسی به عمل آوردهاند. (12).

نکتۀ دوم اين که، برآوردن نياز اول، عمل برآوردن و ابزاری که برای اين برآوردن به دست آمده است، به نيازهای جديدی میانجامد، و اين ايجاد نيازهای جديد اولين کنش تاريخی است.

ما در اينجا بلافاصله دودمان روحانی حکمت بزرگ و تاريخی آلمانیها را باز میشناسيم که هر موقع مواد و مطلب مثبتشان تمام میشود و از ارائۀ مهملات دين شناختی، سياسی يا ادبی بيشتر عاجز میمانند، اظهار میکنند که اين اصلا نه تاريخ، بلکه "عصر ماقبل تاريخ" است. ليکن روشنمان نمیکنند که چگونه از اين "ماقبل تاريخ" چرند میتوان به خود تاريخ رسيد؛ گر چه، از سوئی ديگر، در نظر پردازیهای خود دربارۀ تاريخ، به اين "ماقبل" با اشتياق بسيار میچسبند؛ زيرا که در آن جا خود را از دخالت "واقعيات ناپخته" در امان میبينند و میتوانند عنان غريزۀ نظرپردازی خود را رها کنند و بسازند و خراب کنند. هزار هزار فرضيه سومين عامل که از همان آغاز به تکامل تاريخ وارد میشود، اين است که انسانها، که همه روزه به باز آفرينی زندگی خود میپردازند، شروع به ساختن انسانهای ديگر و توليد مثل میکنند: و بدين گونه رابطۀ بين مرد و زن، پدر و مادر و فرزندان و خانواده مطرح میشود.

خانواده که در ابتدا تنها مناسبت اجتماعی است، بعدها، هنگامی که نيازهای بيشتر، مناسبات اجتماعی تازهتر و جمعيت بيشتر، نيازهای جديدتری را به وجود می آورد، (بجز در آلمان) مقام پائينتری پيدا میکند که بايد مطابق با دادههای تجربی موجود، و نه همان طور که در آلمان معمول است، مطابق با "مفهوم خانواده" مورد تحليل قرار گيرد.

البته اين سه جنبه از فعاليت اجتماعی را نبايد به صورت سه مرحله، بلکه به صورت سه جنبه، يا برای اين که آلمانیها بهتر بفهمند، سه "لحظه" پذيرفت که به طور همزمان از ابتدای تاريخ و انسانهای اوليه وجود داشتهاند، و هنوز در تاريخ امروز خود نمائی میکنند.

توليد زندگی، چه توليد زندگی خود در کار و زندگی ديگران در توليد مثل، به عنوان يک رابطۀ دوگانه به نظر میرسد: طبيعی از سويی، و اجتماعی از سوی ديگر – اجتماعی بدان معنا که بر همکاری چندين نفر، بدون توجه به شرايط، به چگونگی، و به نوع هدف، دلالت میکند - از آن چه که گذشت چنين نتيجه میشود که هميشه يک شيوۀ خاص توليد، يا مرحلۀ صنعتی، با شيوۀ خاصی از، يا مرحلۀ اجتماعی همراه است، و اين شيوۀ همکاری خود يک "نيروی توليدی" است. به همکاری علاوه، اين موضوع که اجزای نيروهای توليدی قابل دسترس انسانها، حالت جامعه و از آن رو "تاريخ انسانيت" را تعيين میکند، بايد هميشه در رابطه با تاريخ صنعت و مبادله مورد مطالعه قرار گيرد.

🆔️ @peshrawcpiran

👇👇👇
📕کتاب: #ايدئولوژي_آلماني
(Deutsche Ideologie)

اثر: #ماركس و #انگلس
قسمت یازدهم (11)

#کتابخوان_پیشرو

فويرباخ: تضاد نظرية
ماترياليستي و ايده آليستي

1- پيش شرطهاي رهائي واقعي انسان
2- ماترياليسم تأملي و ناهماهنگ فويرباخ
3- مناسبات ابتدائي تاريخي، يا جنبه هاي اساسي فعاليت اجتماعي:
4- تقسيم اجتماعي كار و پيامدهاي آن:
مالكيت خصوصي، دولت،
"بيگانه شدن" فعاليت اجتماعي

☆ ☆ ☆

5- تكامل نيروهاي توليدي، به مثابة يك مقدمة كمونيزم

🆔️ @peshrawcpiran
👇👇👇