پاتوق کتاب زاهدان
🔹 #معرفی_کتاب های فروشگاه: #کتاب #لحظه_های_انقلاب نوشته #سیدمحمود_گلابدره_یی يکي از پرفروشترين و خواندنی ترین آثار درباره روزهای پیروزی #انقلاب_اسلامی است. @patogh_zahedan 🔵پاتوق کتاب زاهدان
برشی از کتاب:
حالا هم، باز میبینیم که این حرکت-ها و این جنب و جوشها و قدم به قدم پیشرویها در هیچ یک از فرمولهای شناخته شده و از قبل تعیین شدهی خارج از شناخت و شعور ما #مسئولین و متعهدین نمیگنجد، مثل بقیهی فرمولهایی که نگنجید.
کجا دکترهای #جامعه_شناس و #فیلسوف های ریز و درشت و اینجایی و آنجایی میتوانستند حدس بزنند که این بچههای "بروسلی" و شیفتگان موزیک و رقص و سکس و لُختی و کارتونهای فضانوردی و سریالهای پی در پی تلویزیونی و مُردهی فوتبال جام جهانی و خوانندگان پیکهای کوچک و بزرگ #آمریکا یی و کتابهای کانون پرورش فکری و این دخترهای مینی ژوپیِ هر روز به یک شکل درآ و رنگ و وارنگ و عاشقان #سریال های کوتاه و بلند و خوانندگان #مجله های خارجی و داخلی، یکباره سیاه به سر بکشند و یکباره بریزند توی خیابانها و بی اینکه بخواهند تنشان را به هم بمالند و لاس بزنند و به هم متلک بگویند و هم را اذیت بکنند، چسبیده به هم، پشت به پشت هم، با هم یک صدا داد بزنند:
"توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر نداره." و شبها سر بام خانه ها، عوض این که برای هم سوت آرتیستی بزنند و آمریکاییوار، مثل هنرپیشههای سریالها به هم دروغ بگویند، بانگ "الله اکبر" و "لا اله الا الّله" سر بدهند و روز، با اینکه بلد نیستند چادر به سر کنند، تکه پارچهی سیاهی به سر بکشند و بیایند باز توی خیابان تا در راه رهایی شهید بشوند.
این #فرهنگ کجا بود؟ آیا کسی میفهمد؟ آیا در هیچ فرمولی میگنجد؟ آیا کسی تا به حال به فکرش هم رسیده بود که با سرِبام رفتن و " #الله اکبر" گفتن و داد زدن هم میتوان فرماندهی کل قوای سومین ارتش دنیا را که حالا با ١٩١ رأی موافق و ٢٧ رأی مخالف و ١١ رأی الکی ممتنع، از مجلس رأی اعتماد هم گرفته و نخست وزیر نظامی #ایران هم، شده به گریه انداخت و این طور زبون و ذلیلش کرد؟" (لحظههای انقلاب، #محمود_گلابدرهای، انتشارات عصر داستان: ١٣٩١، ص ۵۵ ،۵۶ و ۵٧)
@patogh_zahedan
🔵پاتوق کتاب زاهدان
حالا هم، باز میبینیم که این حرکت-ها و این جنب و جوشها و قدم به قدم پیشرویها در هیچ یک از فرمولهای شناخته شده و از قبل تعیین شدهی خارج از شناخت و شعور ما #مسئولین و متعهدین نمیگنجد، مثل بقیهی فرمولهایی که نگنجید.
کجا دکترهای #جامعه_شناس و #فیلسوف های ریز و درشت و اینجایی و آنجایی میتوانستند حدس بزنند که این بچههای "بروسلی" و شیفتگان موزیک و رقص و سکس و لُختی و کارتونهای فضانوردی و سریالهای پی در پی تلویزیونی و مُردهی فوتبال جام جهانی و خوانندگان پیکهای کوچک و بزرگ #آمریکا یی و کتابهای کانون پرورش فکری و این دخترهای مینی ژوپیِ هر روز به یک شکل درآ و رنگ و وارنگ و عاشقان #سریال های کوتاه و بلند و خوانندگان #مجله های خارجی و داخلی، یکباره سیاه به سر بکشند و یکباره بریزند توی خیابانها و بی اینکه بخواهند تنشان را به هم بمالند و لاس بزنند و به هم متلک بگویند و هم را اذیت بکنند، چسبیده به هم، پشت به پشت هم، با هم یک صدا داد بزنند:
"توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر نداره." و شبها سر بام خانه ها، عوض این که برای هم سوت آرتیستی بزنند و آمریکاییوار، مثل هنرپیشههای سریالها به هم دروغ بگویند، بانگ "الله اکبر" و "لا اله الا الّله" سر بدهند و روز، با اینکه بلد نیستند چادر به سر کنند، تکه پارچهی سیاهی به سر بکشند و بیایند باز توی خیابان تا در راه رهایی شهید بشوند.
این #فرهنگ کجا بود؟ آیا کسی میفهمد؟ آیا در هیچ فرمولی میگنجد؟ آیا کسی تا به حال به فکرش هم رسیده بود که با سرِبام رفتن و " #الله اکبر" گفتن و داد زدن هم میتوان فرماندهی کل قوای سومین ارتش دنیا را که حالا با ١٩١ رأی موافق و ٢٧ رأی مخالف و ١١ رأی الکی ممتنع، از مجلس رأی اعتماد هم گرفته و نخست وزیر نظامی #ایران هم، شده به گریه انداخت و این طور زبون و ذلیلش کرد؟" (لحظههای انقلاب، #محمود_گلابدرهای، انتشارات عصر داستان: ١٣٩١، ص ۵۵ ،۵۶ و ۵٧)
@patogh_zahedan
🔵پاتوق کتاب زاهدان