🌷🌷🌷 اسفند عجب ماهى است! 😔😔
ماه پرواز بزرگ مردانی از جنس فرشتگان زمینی؛
#شهید_سید_حمید_طباطبایی_مهر (مدافع حرم): 4اسفند
#شهید_حمید_باکری : 6 اسفند
#شهید_حسین_خرازی :8 اسفند
#شهید_امیر_حاج_امینی : 10 اسفند
#شهید_ابراهیم_همت : 17 اسفند
#شهید_حجت_الله_رحیمی : 18 اسفند
#شهید_عبدالحسین_برونسی : 23 اسفند
#شهید_عباس_کریمی : 24 اسفند
#شهید_مهدی_باکری : 25 اسفند
سالگرد شهادت همگى گرامى باد.
شادی روح همه شهدا و علیالخصوص شهدای گمنام صلوات ( الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم)🌷🌷🌷
👇👇👇
🆔 @masjedqaem_aj
ماه پرواز بزرگ مردانی از جنس فرشتگان زمینی؛
#شهید_سید_حمید_طباطبایی_مهر (مدافع حرم): 4اسفند
#شهید_حمید_باکری : 6 اسفند
#شهید_حسین_خرازی :8 اسفند
#شهید_امیر_حاج_امینی : 10 اسفند
#شهید_ابراهیم_همت : 17 اسفند
#شهید_حجت_الله_رحیمی : 18 اسفند
#شهید_عبدالحسین_برونسی : 23 اسفند
#شهید_عباس_کریمی : 24 اسفند
#شهید_مهدی_باکری : 25 اسفند
سالگرد شهادت همگى گرامى باد.
شادی روح همه شهدا و علیالخصوص شهدای گمنام صلوات ( الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم)🌷🌷🌷
👇👇👇
🆔 @masjedqaem_aj
#یادی_از_شهدا
🌷 یه روز سه تا ترک با هم برادر بودن، علی و حمید و مهدی...
علی رو ساواک شهید کرد و جنازشو پس نداد. حمید...🌷
#شهید_علی_باکری
#شهید_حمید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
👇👇👇
🆔 @masjedqaem_aj
🌷 یه روز سه تا ترک با هم برادر بودن، علی و حمید و مهدی...
علی رو ساواک شهید کرد و جنازشو پس نداد. حمید...🌷
#شهید_علی_باکری
#شهید_حمید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
👇👇👇
🆔 @masjedqaem_aj
🌷🌷🌷 بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت: «من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفتر چه یادداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم، برایش بنویسم، یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!»
جا خوردم، نگاهش که کردم، به نظرم عصبانی شده بود!
گفتم: «مگه چی شده؟!»
گفت: «اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله.»
گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت: «نه!!.»🌷🌷🌷
#شهید_مهدی_باکری
👇👇👇
🆔 @masjedqaem_aj
گفت: «من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفتر چه یادداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم، برایش بنویسم، یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!»
جا خوردم، نگاهش که کردم، به نظرم عصبانی شده بود!
گفتم: «مگه چی شده؟!»
گفت: «اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله.»
گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت: «نه!!.»🌷🌷🌷
#شهید_مهدی_باکری
👇👇👇
🆔 @masjedqaem_aj