149 subscribers
2.19K photos
73 videos
346 files
23 links
اداره آموزش
شرکت کشت و صنعت کارون
Download Telegram
امروز با #مولانا

بهار آمد بهار آمد، بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد، نگار بردبار آمد

صبوح آمد صبوح آمد، صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو، به ایثار عقار آمد

صفا آمد صفا آمد، که سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد، شفای هر نزار آمد

حبیب آمد حبیب آمد، به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد، طبیب هوشیار آمد

سماع آمد سماع آمد، سماع بی ‌صداع آمد
وصال آمد وصال آمد، وصال پایدار آمد

ربیع آمد ربیع آمد، ربیع بس بدیع آمد
شقایق‌ها و ریحان‌ها و لاله خوش عذار آمد

کسی آمد کسی آمد، که ناکس زو کسی گردد
مهی آمد مهی آمد، که دفع هر غبار آمد

دلی آمد دلی آمد، که دل ‌ها را بخنداند
میی آمد میی آمد، که دفع هر خمار آمد

کفی آمد کفی آمد، که دریا دُر از او یابد
شهی آمد شهی آمد، که جان هر دیار آمد

کجا آمد کجا آمد، کز این جا خود نرفته است او
ولیکن چشم گه آگاه و گه بی‌اعتبار آمد

ببندم چشم و گویم شد، گشایم گویم او آمد
و او در خواب و بیداری، قرین و یار غار آمد

کنون ناطق خمش گردد، کنون خامش به نطق آید
رها کن حرف بشمرده، که حرف بی‌ شمار آمد
@karunagroindustry
#معرفی_کتاب
#زندگی_عشق_و_دیگر_هیچ
نویسنده: #لئو_بوسکالیا
ترجمه: مهدی قراچه داغی/ زهره فتوحی
نشر دایره. چاپ سی ام. زمستان 94

لئو بوسکالیا نویسنده و سخنران آمریکایی است که بیش از 26 اثر ارزشمند در موضوعات عشق و خودسازی نگارش کرده است. بوسکالیا در 31 مارس 1924 متولد و در 11 ژوئن 1998 بر اثر سکته قلبی در گذشت.
و اما کتاب "زندگی، عشق و دیگر هیچ" اثری فوق العاده زیبا و شیوا در مورد خودسازی و قدرت عشق در زندگی می باشد. قسمتهایی از کتاب:
پرسید یکی که عاشقی چیست ؟
گفتم که مپرس از این معانی
آنگه که چو من شوی ببینی
آنگه که بخواندت بخوانی (#مولانا)
اگر می خواهی در سفر عشق، شریک باشی، باید عشق را بیاموزی. عشق پدیده ای آموختنی است. در این آموزش باید ساده ترین کار جهان را انجام دهی. ساده ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کار جهان این است کسی باشی که دیگران می خواهند. پس خود را پیدا کن و همان باش که هستی.
بنابراین همیشه بگو من وجود دارم، من هستم، من اینجا هستم، من در حال رشد هستم، تنها من هستم که زندگی ام را می سازم، تنها من و نه هیچکس دیگر! من باید با کمبودها و خطاها و گناهان و اشتباهات خود رو در رو قرار بگیرم. از نبودن من، هیچکس به قدر من رنج نخواهد برد. انسان عاشق می گوید همه چیز از صافی وجود من می گذرد، پس هرچه بزرگتر باشم و هرچه بیشتر داشته باشم، بیشتر می بخشم؛ هرچه که دانشم بیشتر باشد بیشتر ناگزیرم که ارزانی کنم. می توانم خود را جالب ترین، زیباترین، اعجاب انگیزترین و پرمهرترین انسان روی زمین سازم. چرا که انسان توانایی غریبی دارد؛ می توانیم پرواز کنیم؛ می توانیم رنگ را احساس کنیم؛ می توانیم بهتر از عقاب ببینیم؛ از سگ شکاری شامه ی قوی تری داشته باشیم؛ می توانیم ذهنیتی عظیم را دارا باشیم، پیوسته و همیشه آکنده از رویاهای شیرین، و با این حال انگار به آنچه هستیم، انگار با این جزء کوچک از آنچه می توانیم باشیم، دلخوشیم.
از آنجاکه جامعه و فرد، اغلب بی نقص و کامل نیستند، انسان برای تداوم یادگیری در مقاطعی ناگزیر خواهد شد که خود را تقویت کند. دوستدار عشق باید بگوید من دوست دارم، برای اینکه باید داشته باشم، برای اینکه عزم آن را دارم. من بخاطر خود مهر می ورزم و نه بخاطر دیگران، من دوست داشتن را بخاطر شعفی که به من می بخشد دوست دارم و با این حال میدانم که دیگران نیز از شادی بی نصیب نخواهند ماند. اگر دیگران تقویت کننده من باشند که چه خوب، اگر نه، باز هم چه خوب! چرا که اراده من بر دوست داشتن قرار دارد، من سرِ دوست داشتن دارم. عشق، همیشه خلاق است و هرگز ویران نمی کند. این تنها دستمایه انسان است و تنها حقیقت و تنها بقا است. لازمه عشق، قوی بودن است؛ عشق پیری و جوانی نمی شناسد.
من قویاً اعتقاددارم كه "ضد عشق"، نفرت نيست، بي تفاوتي است. ذره اي اهميت ندادن است.
اگر صحنه خود را دوست نداري، اگر شاد نيستي، اگر تنها هستي، اگر رخداد حوادث را احساس نمي كني، صحنه را تغيير بده، پرده پشت صحنه را رنگ تازه اي بزن، بازيگران تازه اي گرد بياور و نمايشنامه جديد بنويس.
انسان عاشق از تلف کردن بیزار است؛ تلف کردن وقت، امکانات. به قدری هدر می دهیم که گویی عمر ابدی داریم. انسان عاشق می داند که باید برای امروز زندگی کرد و آموخت. باید زندگی در یکصد سال دیگر را آموخت. انسان عاشق در لحظه زندگی می کند و زیبایی در زمان زیستن را دوست دارد.
راه زندگی را انتخاب کن
راه عشق را انتخاب کن
راه محبت را انتخاب کن
را ه ایمان را انتخاب کن
راه اعتقاد را انتخاب کن
راه نیکی را انتخاب کن
این ها همه به تو بستگی دارد.

دوستان و همراهان گرامی شما را به خواندن این کتاب و کتاب های دیگر این نویسنده دعوت می نماییم. ضمناً این کتاب در کتابخانه مرکز آموزش شرکت کشت و صنعت کارون موجود می باشد.

به ناگاه یاد این شعر از فریدون مشیری افتادم:
ای باغ پر سخاوت اندیشه های ناب
پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب
جان من و تو یک نفس از هم جدا مباد
ای خوب جاودانه، ای دوست، ای کتاب
@karunagroindustry
می خواهم تغییر کنم!
دکتر علی شمیسا

قانون هفتاد و هشتم: از تقلید افراطی دوری کن!

تقلید کورکورانه و افراطی از دیگران، عاقبتش هلاک و فناست:
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
#مولانا
تقلید یا الگو برداری، سطوحی دارد که قطعاً یک انسان مبتدی از این حوزه باید بگذرد تا الفبا و ساختار کلی یک موضوع را یاد بگیرد و اساساً ادبیات شاگرد، باید این چنین باشد. مثلاً تو ابتدا می توانی در مقابل استاد بزرگ، طبیعت، سر فرود آوری و از بسیاری از قوانین آن پیروی کنی و تغییر، عزت نفس و اعتماد به نفس کلی خود را شکل بدهی، اما به مرور حس آفرینشگری و نوآوری خود را فعال سازی و آن اژدهای خفته ی درونی خود را به جریان بینداری تا انرژی کیهانی در تو شکل بگیرد و بتوانی خداوندگار زمین و زمان خود بشوی. اما اگر بخواهی در همین حوزه و مرحله ی ابتدایی تقلید، متوقف بشوی، شخصیت خلاق خود را به فساد می کشانی و شاید روزی برسد که همه چیز دیر شود. در بستر طبیعت، ابتدا خوب نگاه کن و حواس پنجگانه ات را با کیفیت زندگی ترکیب کن تا پدیده ی سومی به وجود آوری!
به خاطر داشته باش که در این حوزه ی جدید هم از مدل سازی پیروی کنی؛ اما به مرور خودت را از این شرایط رهایی بده! این قدر از نگاه، افکار، و رفتار دیگران گدایی نکن!
قبح تقلید بیش از حد را درک کن. این ادبیات، تو را از مقام اشرف مخلوقات دور می اندازد. خود را مصلوب قفس های دیگران نکن، تو حتی امضای خودت را هم می خواهی کپی برداری کنی. این رفتار با سوگیری انسان خلاق، منافات دارد. منتظری کسی ایده یا عطسه ای کند، از آن تقلید کنی و به سرعت عنوان را عوض کنی و اثر را به نام خودت به ثبت برسانی.
فاصله ی این نوع رفتار با سرقت ادبی و معنوی، به خط مویی بند است. با تقلید افراطی، به نوعی به ماهیت انسان بودن خودت توهین می کنی. تو در عالم خلقت، آسانترین راه را انتخاب کرده ای. عادت تقلید، شکلی از جهل است که تو را درگیر روزمرگی می کند. کمی از انرژی تخیل و تصور نامحدود خود بهره ببر! تقلید در ابتدا یادگیری عقلانی است اما در امتداد مسیر، ذهن را به فساد می کشاند و دیگر تو را به فتح قله ی رویاهای خود نمی رساند. وقتی تقلید، بیش از حد در تو قد بکشد، قدرت پرواز را از دست خواهی داد و مجبور می شوی از خود واقعی ات فاصله بگیری، مثل گربه ای که پاهایش در پوسته ی گردو گیر کند و از نفس بیفتد. تقلید افراطی، شکلی از عفونت ذهن است که به افکار، احساسات و رفتار تو به شدت لطمه می زند. دیگر دغدغه ی نوآوری نداری وآدم حالش از موجودیت تو به هم می خورد. در مقابل تقلید، به ادبیات تحقیق ایمان بیاور و حرکت کن. خودباوری آنجاست که خود را تجربه بکنی.

نتیجه: با خود پیمان می بندم که از هرگونه تقلید بیمارگون پرهیز کنم.
@karunagroindustry
امروز با #مولانا

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آنِ سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا

از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا

عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا

ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا

درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا

آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا

فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا

آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا

شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا

از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا

آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا

بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا

قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا

از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا

ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا

خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
@karunagroindustry
امروز با #مولانا

در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را ديوانه کردی عاقبت

آمدی کآتش در اين عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت

ای ز عشقت عالمی ويران شده
قصد اين ويرانه کردی عاقبت

من تو را مشغول می کردم دلا
ياد آن افسانه کردی عاقبت

عشق را بی خويش بردی در حرم
عقل را بيگانه کردی عاقبت

شمع عالم بود لطف چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت

يک سرم اين سوست يک سر سوی تو
دوسرم چون شانه کردی عاقبت

دانه ای بيچاره بودم زير خاک
دانه را دُردانه کردی عاقبت

دانه ها را باغ و بستان ساختی
خاک را کاشانه کردی عاقبت

ای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی و مردانه کردی عاقبت

کاسه ی سر، از تو پر، از تو تهی
کاسه را پيمانه کردی عاقبت

جان جانداران سرکش را به علم
عاشق جانانه کردی عاقبت...
@karunagroindustry
امروز با #مولانا

گر بی ‌دل و بی ‌دستم، وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم، آهسته که سرمستم

در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم

پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم

ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم

رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم

ای می بترم از تو من باده ترم از تو
پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم

از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم

تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
خود را چو فنا دیدم آهسته که سرمستم...
@karunagroindustry
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها، زشت یا زیبا مکن

"خوب دیدن" شرط انسان بودن است
عیب را، در این و آن پیدا مکن

#مولانا
@karunagroindustry
یک لحظه داغم می کشی، یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی، تا واشود چشمان من
#مولانا

زندگی هیچ یک از ما، از خوشی و ناخوشی تهی نیست. اما تا اینکه این خوشی و ناخوشی را چگونه تفسیر کنیم. حالا این تفسیر مولانا را همین جا بگوییم. یک لحظه داغم می کنی، یعنی رنجم می دهی، یک دم به باغم می کشی، یعنی خوشی برای من می فرستی. برای چی؟ برای اینکه چشمانم باز شود.
شما را اگر همیشه در یک حالت قرار دهند، خوابتان می گیرد. درست مثل یک ماشینی که بدون دست انداز با یک سرعت ثابتی همینطور حرکت می کند، هم راننده خوابش می رود هم سرنشینها خوابشان می برد. همین که دوتا دست انداز دیدند، همه بیدار می شوند. حالا این ماشین می خواهد ماشین خوشی باشد، می خواهد ماشین ناخوشی باشد. در هر دو حال، آدم عادت میکند. از تابستان بروید به زمستان، از زمستان بروید به تابستان. از خوشی به ناخوشی، از ناخوشی به خوشی. این تلاطم ها و تحول ها، چشم آدم را بیدار می کند و از خواب زدگی بیرون می آورد.

#دکتر_احمد_حلت
@karunagroindustry
امروز با #مولانا

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل ‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌ کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می ‌آید
تو منشین منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می‌ جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می ‌جوشد، درون چیزی دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان، ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سر گر نمی‌ گنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمی ‌گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغست این دل بیدار، به زیر دامنش می ‌دار
از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد
@karunagroindustry
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

#مولانا
@karunagroindustry
اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز می‌گردد.
این بدان مانَد که کسى اطراف خانه ی خود گلزار برپا کند. پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد
و چون بدِ يكى گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد.
پس اکنون که می‌توانی در باغ و گلزار باشى، چرا در ميان خارستان و مارستان مى‌گَردى؟
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى.

#فیه_ما_فیه
#مولانا
@karunagroindustry
بیدار شو ای دل که جهان می‌ گذرد
وین مایه ی عمر رایگان می گذرد

در منزل تن، مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان می گذرد

#مولانا
@karunagroindustry
همراهان عزیز
با درود
در ادامه باز هم چند فایل جذاب و کم حجم در قابل پاورپوینت ارائه می شود.
این فایل ها عبارتند از:
#قواعد_زندگی – قواعدی ساده به صورت دو زبانه برای زندگی بهتر
#روستایی_بدون_استرس – تصاویر زیبایی از روستایی در هلند
#کردار_نیک – دستوراتی برای آرامش
#آرزوی_خوب – گاهی انتظارات ما، باعث می شوند از لحظاتمان لذت نبریم. زندگی می تواند خیلی ساده و می تواند خیلی پیچیده باشد. لذت را فراموش نکنیم
#ریاضی_زندگی – اهمیت نگرش در زندگی بیشتر از هر چیز دیگر است
#مولانا - هفت پند ساده از مولوی
#مونترال – پارک و فضای سبز بسیار زیبایی در مونترال که چشم ها را نوازش می دهد
#دو_انتخاب – ما هر روز دو انتخاب داریم؛ اینکه خوشحال باشیم و یا اینکه عصبی و دلزده. کدام راه زیباتر است؟ انتخاب با ماست.

امید است ارائه آنها رضایت خاطر شما عزیزان را فراهم نماید.
@karunagroindustry
امروز با #مولانا

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده ی عشق، بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد
هر دل که نه عاشق است، رد خواهد بود
@karunagroindustry
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ، برای هیچ، بر هیچ مپیچ
#مولانا
@karunagroindustry
امروز با #مولانا
اگر می خواهیم جهان برای ما خوش و زیبا باشد، باید عاشق بود...

اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بی‌کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد

همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرّم و عیّار باشد

به عاشق ده تو هر جا شمع مرده ‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

وگر تنهاست، عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد...
@karunagroindustry
#خودشناسی

در این دنیا اگر همه چیز را فراموش کنی باکی نیست. تنها یک چیز را نباید از یاد برد؛ تو برای کاری به دنیا آمدی که اگر آن را انجام نرسانی، هیچ کاری نکرده‌ای!

از آدمی کاری برمی‌آید که آن کار نه از آسمان برمی‌آید و نه از زمین و نه از کوه‌ها، اما تو می‌گویی کارهای زیادی از من برمی‌آید، این حرف تو به این می‌ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه ‌ای را ساطور گوشت کنی و بگویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته‌ام، یا اینکه در دیگی زرین، شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشانی را به دیوار فرو ببری و کدوی شکسته ‌ای را به آن آویزان کنی. این کار از میخی چوبین نیز برمی‌آید.

🔸خود را اینقدر ارزان مفروش که بسیار گرانبهایی! بهانه می‌آوری که من با انجام دادن کارهای سودمند، روزگار می‌گذرانم. دانش می‌آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره‌شناسی و پزشکی می‌خوانم، اما اینها همه برای تو است و تو برای آنها نیستی.
اگر خوب فکر کنی درمی‌یابی که اصل تویی و همه این‌ها فرع است. تو نمی‌دانی که چه شگفتی‌ها و چه جهان‌ های بیکرانی در تو موج می‌زند. آخر این تن، اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد...

#فیه‌_ما_فیه
#مولانا
@karunagroindustry
مولانا، اسباب غمهای نازل و جانکاه را چند چیز میداند که قوی ترین آن، #خودخواهی و تعلّق خاطر است.
چنانکه روزی کسی از غمناکی خود نالید، مولانا گفت: همه ی دلتنگی های دنیا از دلبستگی به دنیاست. هر دم که از این جهان آزاد باشی و خود را غریب دانى، در هر رنگ بنگری و هر مزه بچشى، دانی که با او نمانى و جای دیگر می روی، دلتنگ نباشی.

این همه غم ها که اندر سینه هاست
از بخار و گَردِ بود و بادِ ماست

این غمانِ بیخ کن چون داسِ ماست
این چنین شد و آنچنان وسواس ماست

آنانکه خودپسند نیستند، غمناک نیز نخواهند بود؛ زیرا هر کس از روی شهرت و مقام و خودپسندی، ظاهر خود و یا کارش را برای دیگران آراسته نماید، وقتی متوجه شود که دیگران آن را ندیده اند، به غم و افسردگی دچار می شود.

در واقع این افراد از یگانه بودن می رمند و در نتیجه خویشتن حقیقی خود را تحمل نمی کنند. هم اینان امکان توسعه شخصی را از خودشان گرفته و به لذت های زودگذر و کم اثر، دل خوش می نمایند.

ای تو در پیکار، خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بیستی
که منم این، والله آن تو نیستی

یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق...

#مولانا
@karunagroindustry
از بامداد روى تو ديدن حيات ماست
امروز روى خوب تو يا رب چه دلرباست

امروز در جمال تو خود لطف ديگرست
امروز هر چه عاشق شيدا کند سزاست

#مولانا
@karunagroindustry
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد

گل‌ها چو میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد

خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد

نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد

بی گفت زبان تو بی‌ حرف و بیان تو
از باطن تو گوش ات بشنیده مبارک باد

#مولانا
@karunagroindustry