سایت خبری-تحلیلی کلمه
🔴 یه دهه، یک عمر پس از جنبش سبز 🔹اکنون، به سال ۱۳۹۸ تاریخ جنبش سبز ملت ایران ده سال را پشت سر میگذارد. تاریخ سرکوب آزادی و اراده ملت و حبس آزادیخواهان و بیش از هشت سال حصر سه همراه بزرگ و نستوه آن جنبش، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد. 🔹اکنون زمان…
🔴مانیفستِ اعتبار
#30اقتراح
#دهسالگیجنبشسبز
#نوشتهبیستوچهارم
🔹کلمه: مسائل مربوط به جنبش سبز و شرایط امروز کشور را در قالب یک اقتراح با مخاطبان خود در میان گذارده و پاسخ نویسندگان و فعالان و صاحبنظران را در روزهای آتی که جملگی ایام موسوم به شکل گیری و ریشه دوانی جنبش سبز ملت ایران است، منتشر می کند. همچنین این باب گشوده است تا تمامی نویسندگانی که خود را مخاطب این پرسش ها می یابند و برای آن دغدغه یا مسئله ای دارند پاسخ خود را برای ما ارسال کنند تا رنگین کمان ملت که در خرداد 88 برآمد و آن جنبش بیافرید، سهم خود و حق خود را در نقش آفرینی در تولید متون و ادبیات دهمین سالگرد جنبش سبز ادا کند.
🔹متونی که در ایام آتی ذیل مسئله فوق در کلمه منتشر می شوند حاوی نکاتی سرنوشت ساز و تذکراتی بنیادین اند؛ برخی از نویسندگان بر شکل گیری مجمعی ملی برای نجات ایران از قید و بند استبداد سیاه حاکم بر آن تاکید کرده اند. دسته ای خواهان مشارکت زنده و موثر رهبران جنبش، بویژه مهندس میرحسین موسوی در قبال مسائل و رخدادهای حیاتی پیشاروی کشور و ملت شده اند و جمعی از اصلاح بنیادین قانون اساسی سخن رانده اند. در تمامی متون فوق آنچه به چشم می خورد دغدغه منافع کشور و حقوق ملت و رهایی ایران در کنار انتقادات اساسی به جنبش و نحوه پیش برد و سرکوب آن نهفته است و کلمه بی کم و کاست و ذره ای قضاوت یا دخالت به انتشار آنهمه دست می یازد.
✍🏻#لیلا_پاپلی
🔹ما مردمانِ معتبری هستیم. این حاکمیتها هستند که به ما نیاز دارند. بی"ما"، بیما دانشگاهیها، کارگرها، زنها، توانخواهان، رنگارنگها، روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، کشاورزان...بیما، حاکمیتها به پوستهای بیاستخوان، به تنهایی بیجان میمانند. ما ماندیم با اعتبارهایمان در دستهایمان و آنی که در مقابل ما ایستاد در مقابل دیدگان ما چونان آدم برفی در روز اول خردادی گرم آب شد.
🔹امروز ما مردمی معتبر هستیم، زخمی، دلشکسته و سربلند و می دانیم اگر راهحلی برای برون رفت از بحران باشد، در دستان ما و اعتبار ماست. سرمایهای که در همه این سالیان از سرمایۀ "من" به سرمایه "ما" بدل شد. سبز و استوار...
🔹در نیمسال بهار سال 1396، درست ده سال بعد از آنکه "دکتر" به حساب میآمدم، در درسِ دوره کارشناسی ارشد یکی از دوستانم که استاد حقالتدریسی یکی از دانشگاههای غیردولتی در ایران است ثبتنام کردم. دوستم حس خوبی نداشت. از فحوای کلامش حس کردم تصور می کند، این من قرار است بیایم و او را بیازمایم. من اما برایش نوشتم که واقعاً در مورد مبحثی که او قرار است طرح کند یعنی رابطه ساختارِ فضای شهری و عامل انسانی بسیار مبتدی هستم و در عین حال نیاز دارم که بیاموزم. این مبحث در رشته من تدریس نشده ، بنابراین به عنوان شاگرد هرگز در چنین کلاسی شرکت نکردهام و در عین حال نیاز دارم چنین مبحث نوینی را بخوانم که از دنیا عقب نمانم و از آنجا که بحثی تئوریک است و خود مبناهای دیگر دارد بیاستاد و کلاس نمیتوانم.
🔹دوستم برایم نوشت که غریب است که یک "استاد" بیاید و سر کلاسی بنشیند. نوشتم هشت سال است که من دیگر "استاد"نیستم و آموختن "اعتبارم" را به خطر نمیاندازد!.
🔹یکسال پیش از آن یعنی در هفتمین سالی که من دیگر "استاد" نبودم، تازه متوجه شدم که دقیقاً اتهامم چیست. هرچند همیشه میدانستم اما این نخستین بار بود که از پسِ بمبارانِ پرسشهای بیربط آزارنده در مورد اندیشهام و بودنم و زنبودنم و همسر و خانوادهام، آن درخواستِ سالهایشان بیرون زد. بازجو، از لای پرونده کلفتی که رو بهرویش بود عکسی از مهندس میرحسین موسوی بیرون آورد جلویم گذاشت و گفت بنویس خطت از این "آقا" سواست!.
🔹این شرطی بود برای آن که دوباره "استاد" شوم. در مشهد برف می آمد و هوا سرد و مه گرفته بود. هفت سال بود که کار نداشتم. هفت سال بود که زمان برایم متوقف مانده بود و آن لحظه، لحظۀ غریبی بود بین نوشتن و ننوشتن. میتوانستم توجیه کنم. مثلا به خودم بگویم با این نوشتن آسیبی به کسی نمیزنم، برمیگردم دانشگاه و آنجا شاگردهایی پرورش میدهم که چنین لحظهای را برای کسی نیافرینند. اما اگر می نوشتم آیا فرد جدیدی از آن نوشته متولد نمیشد؟ آدمی که دیگر "من" نبودم؟
🔹مهندس همراهِ ما بود و هست در حصر، من در حبسِ آزادی، چرا باید میگفتم ما هم سرنوشت نیستیم؟ این دروغ برایِ ما نوعی ایستادن در مقابل ارادۀ خودم بود، انکار هستیام! انکار همۀ راهی که به آن متعهدم.
👈🏻متن کامل:
yon.ir/w5Y43
✅@kaleme
#30اقتراح
#دهسالگیجنبشسبز
#نوشتهبیستوچهارم
🔹کلمه: مسائل مربوط به جنبش سبز و شرایط امروز کشور را در قالب یک اقتراح با مخاطبان خود در میان گذارده و پاسخ نویسندگان و فعالان و صاحبنظران را در روزهای آتی که جملگی ایام موسوم به شکل گیری و ریشه دوانی جنبش سبز ملت ایران است، منتشر می کند. همچنین این باب گشوده است تا تمامی نویسندگانی که خود را مخاطب این پرسش ها می یابند و برای آن دغدغه یا مسئله ای دارند پاسخ خود را برای ما ارسال کنند تا رنگین کمان ملت که در خرداد 88 برآمد و آن جنبش بیافرید، سهم خود و حق خود را در نقش آفرینی در تولید متون و ادبیات دهمین سالگرد جنبش سبز ادا کند.
🔹متونی که در ایام آتی ذیل مسئله فوق در کلمه منتشر می شوند حاوی نکاتی سرنوشت ساز و تذکراتی بنیادین اند؛ برخی از نویسندگان بر شکل گیری مجمعی ملی برای نجات ایران از قید و بند استبداد سیاه حاکم بر آن تاکید کرده اند. دسته ای خواهان مشارکت زنده و موثر رهبران جنبش، بویژه مهندس میرحسین موسوی در قبال مسائل و رخدادهای حیاتی پیشاروی کشور و ملت شده اند و جمعی از اصلاح بنیادین قانون اساسی سخن رانده اند. در تمامی متون فوق آنچه به چشم می خورد دغدغه منافع کشور و حقوق ملت و رهایی ایران در کنار انتقادات اساسی به جنبش و نحوه پیش برد و سرکوب آن نهفته است و کلمه بی کم و کاست و ذره ای قضاوت یا دخالت به انتشار آنهمه دست می یازد.
✍🏻#لیلا_پاپلی
🔹ما مردمانِ معتبری هستیم. این حاکمیتها هستند که به ما نیاز دارند. بی"ما"، بیما دانشگاهیها، کارگرها، زنها، توانخواهان، رنگارنگها، روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، کشاورزان...بیما، حاکمیتها به پوستهای بیاستخوان، به تنهایی بیجان میمانند. ما ماندیم با اعتبارهایمان در دستهایمان و آنی که در مقابل ما ایستاد در مقابل دیدگان ما چونان آدم برفی در روز اول خردادی گرم آب شد.
🔹امروز ما مردمی معتبر هستیم، زخمی، دلشکسته و سربلند و می دانیم اگر راهحلی برای برون رفت از بحران باشد، در دستان ما و اعتبار ماست. سرمایهای که در همه این سالیان از سرمایۀ "من" به سرمایه "ما" بدل شد. سبز و استوار...
🔹در نیمسال بهار سال 1396، درست ده سال بعد از آنکه "دکتر" به حساب میآمدم، در درسِ دوره کارشناسی ارشد یکی از دوستانم که استاد حقالتدریسی یکی از دانشگاههای غیردولتی در ایران است ثبتنام کردم. دوستم حس خوبی نداشت. از فحوای کلامش حس کردم تصور می کند، این من قرار است بیایم و او را بیازمایم. من اما برایش نوشتم که واقعاً در مورد مبحثی که او قرار است طرح کند یعنی رابطه ساختارِ فضای شهری و عامل انسانی بسیار مبتدی هستم و در عین حال نیاز دارم که بیاموزم. این مبحث در رشته من تدریس نشده ، بنابراین به عنوان شاگرد هرگز در چنین کلاسی شرکت نکردهام و در عین حال نیاز دارم چنین مبحث نوینی را بخوانم که از دنیا عقب نمانم و از آنجا که بحثی تئوریک است و خود مبناهای دیگر دارد بیاستاد و کلاس نمیتوانم.
🔹دوستم برایم نوشت که غریب است که یک "استاد" بیاید و سر کلاسی بنشیند. نوشتم هشت سال است که من دیگر "استاد"نیستم و آموختن "اعتبارم" را به خطر نمیاندازد!.
🔹یکسال پیش از آن یعنی در هفتمین سالی که من دیگر "استاد" نبودم، تازه متوجه شدم که دقیقاً اتهامم چیست. هرچند همیشه میدانستم اما این نخستین بار بود که از پسِ بمبارانِ پرسشهای بیربط آزارنده در مورد اندیشهام و بودنم و زنبودنم و همسر و خانوادهام، آن درخواستِ سالهایشان بیرون زد. بازجو، از لای پرونده کلفتی که رو بهرویش بود عکسی از مهندس میرحسین موسوی بیرون آورد جلویم گذاشت و گفت بنویس خطت از این "آقا" سواست!.
🔹این شرطی بود برای آن که دوباره "استاد" شوم. در مشهد برف می آمد و هوا سرد و مه گرفته بود. هفت سال بود که کار نداشتم. هفت سال بود که زمان برایم متوقف مانده بود و آن لحظه، لحظۀ غریبی بود بین نوشتن و ننوشتن. میتوانستم توجیه کنم. مثلا به خودم بگویم با این نوشتن آسیبی به کسی نمیزنم، برمیگردم دانشگاه و آنجا شاگردهایی پرورش میدهم که چنین لحظهای را برای کسی نیافرینند. اما اگر می نوشتم آیا فرد جدیدی از آن نوشته متولد نمیشد؟ آدمی که دیگر "من" نبودم؟
🔹مهندس همراهِ ما بود و هست در حصر، من در حبسِ آزادی، چرا باید میگفتم ما هم سرنوشت نیستیم؟ این دروغ برایِ ما نوعی ایستادن در مقابل ارادۀ خودم بود، انکار هستیام! انکار همۀ راهی که به آن متعهدم.
👈🏻متن کامل:
yon.ir/w5Y43
✅@kaleme
Telegraph
مانیفستِ اعتبار
#30اقتراح #دهسالگیجنبشسبز #نوشتهبیستوچهارم کلمه:چرا سالیان گذار از جنبشی سرکوب شده و رهبرانی همچنان محصور، در سرنوشت و روزگار ما موثر است و چرا باید به آن اندیشید و از اندیشیدن بدان چه مقصودی در پی است؟ این پرسش ها، مسائل اساسی نسل امروز در قبال پدیده…