سایت خبری-تحلیلی کلمه
49.9K subscribers
5.5K photos
2.06K videos
157 files
7.96K links
کانال رسمی سایت خبری-تحلیلی کلمه در تلگرام.
www.kaleme.com

ارتباط با کانال کلمه
@kaleme_admin

📷 اینستاگرام:
instagram.com/kalemeh/
Download Telegram
سایت خبری-تحلیلی کلمه
🔴 یه دهه، یک عمر پس از جنبش سبز 🔹اکنون، به سال ۱۳۹۸ تاریخ جنبش سبز ملت ایران ده سال را پشت سر می‌گذارد. تاریخ سرکوب آزادی و اراده ملت و حبس آزادیخواهان و بیش از هشت سال حصر سه همراه بزرگ و نستوه آن جنبش، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد. 🔹اکنون زمان…
🔴مانیفستِ اعتبار

#30اقتراح

#ده‌سالگی‌جنبش‌سبز

#نوشته‌بیست‌وچهارم

🔹کلمه: مسائل مربوط به جنبش سبز و شرایط امروز کشور را در قالب یک اقتراح با مخاطبان خود در میان گذارده و پاسخ نویسندگان و فعالان و صاحبنظران را در روزهای آتی که جملگی ایام موسوم به شکل گیری و ریشه دوانی جنبش سبز ملت ایران است، منتشر می کند. همچنین این باب گشوده است تا تمامی نویسندگانی که خود را مخاطب این پرسش ها می یابند و برای آن دغدغه یا مسئله ای دارند پاسخ خود را برای ما ارسال کنند تا رنگین کمان ملت که در خرداد 88 برآمد و آن جنبش بیافرید، سهم خود و حق خود را در نقش آفرینی در تولید متون و ادبیات دهمین سالگرد جنبش سبز ادا کند.

🔹متونی که در ایام آتی ذیل مسئله فوق در کلمه منتشر می شوند حاوی نکاتی سرنوشت ساز و تذکراتی بنیادین اند؛ برخی از نویسندگان بر شکل گیری مجمعی ملی برای نجات ایران از قید و بند استبداد سیاه حاکم بر آن تاکید کرده اند. دسته ای خواهان مشارکت زنده و موثر رهبران جنبش، بویژه مهندس میرحسین موسوی در قبال مسائل و رخدادهای حیاتی پیشاروی کشور و ملت شده اند و جمعی از اصلاح بنیادین قانون اساسی سخن رانده اند. در تمامی متون فوق آنچه به چشم می خورد دغدغه منافع کشور و حقوق ملت و رهایی ایران در کنار انتقادات اساسی به جنبش و نحوه پیش برد و سرکوب آن نهفته است و کلمه بی کم و کاست و ذره ای قضاوت یا دخالت به انتشار آنهمه دست می یازد.

✍🏻#لیلا_پاپلی

🔹ما مردمانِ معتبری هستیم. این حاکمیتها هستند که به ما نیاز دارند. بی"ما"، بی­ما دانشگاهی­ها، کارگرها، زنها، توان­خواهان، رنگارنگها، روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، کشاورزان...بی­ما، حاکمیتها به پوستهای بی­استخوان، به تن­هایی بی­جان می­مانند. ما ماندیم با اعتبارهایمان در دستهایمان و آنی که در مقابل ما ایستاد در مقابل دیدگان ما چونان آدم برفی در روز اول خردادی گرم آب شد.

🔹امروز ما مردمی معتبر هستیم، زخمی، دلشکسته و سربلند و می دانیم اگر راه­حلی برای برون رفت از بحران باشد، در دستان ما و اعتبار ماست. سرمایه­ای که در همه این سالیان از سرمایۀ "من" به سرمایه "ما" بدل شد. سبز و استوار...

🔹در نیمسال بهار سال 1396، درست ده سال بعد از آنکه "دکتر" به حساب می­آمدم، در درسِ دوره کارشناسی ارشد یکی از دوستانم که استاد حق­التدریسی یکی از دانشگاههای غیردولتی در ایران است ثبت­نام کردم. دوستم حس خوبی نداشت. از فحوای کلامش حس کردم تصور می کند، این من قرار است بیایم و او را بیازمایم. من اما برایش نوشتم که واقعاً در مورد مبحثی که او قرار است طرح کند یعنی رابطه ساختارِ فضای شهری و عامل انسانی بسیار مبتدی هستم و در عین حال نیاز دارم که بیاموزم. این مبحث در رشته من تدریس نشده ، بنابراین به عنوان شاگرد هرگز در چنین کلاسی شرکت نکرده­ام و در عین حال نیاز دارم چنین مبحث نوینی را بخوانم که از دنیا عقب نمانم و از آنجا که بحثی تئوریک است و خود مبناهای دیگر دارد بی­استاد و کلاس نمی­توانم.

🔹دوستم برایم نوشت که غریب است که یک "استاد" بیاید و سر کلاسی بنشیند. نوشتم هشت سال است که من دیگر "استاد"نیستم و آموختن "اعتبارم" را به خطر نمی­اندازد!.

🔹یکسال پیش از آن یعنی در هفتمین سالی که من دیگر "استاد" نبودم، تازه متوجه شدم که دقیقاً اتهامم چیست. هرچند همیشه می­دانستم اما این نخستین بار بود که از پسِ بمبارانِ پرسشهای بی­ربط آزارنده در مورد اندیشه­ام و بودنم و زن­بودنم و همسر و خانواده­ام، آن درخواستِ سالهایشان بیرون زد. بازجو، از لای پرونده کلفتی که رو به­رویش بود عکسی از مهندس میرحسین موسوی بیرون آورد جلویم گذاشت و گفت بنویس خطت از این "آقا" سواست!.

🔹این شرطی بود برای آن که دوباره "استاد" شوم. در مشهد برف می آمد و هوا سرد و مه گرفته بود. هفت سال بود که کار نداشتم. هفت سال بود که زمان برایم متوقف مانده بود و آن لحظه، لحظۀ غریبی بود بین نوشتن و ننوشتن. می­توانستم توجیه کنم. مثلا به خودم بگویم با این نوشتن آسیبی به کسی نمی­زنم، برمی­گردم دانشگاه و آنجا شاگردهایی پرورش می­دهم که چنین لحظه­ای را برای کسی نیافرینند. اما اگر می نوشتم آیا فرد جدیدی از آن نوشته متولد نمی­شد؟ آدمی که دیگر "من" نبودم؟

🔹مهندس همراهِ ما بود و هست در حصر، من در حبسِ آزادی، چرا باید می­گفتم ما هم سرنوشت نیستیم؟ این دروغ برایِ ما نوعی ایستادن در مقابل ارادۀ خودم بود، انکار هستی­ام! انکار همۀ راهی که به آن متعهدم.

👈🏻متن کامل:

yon.ir/w5Y43

@kaleme