سایت خبری-تحلیلی کلمه
49.8K subscribers
5.51K photos
2.07K videos
157 files
7.97K links
کانال رسمی سایت خبری-تحلیلی کلمه در تلگرام.
www.kaleme.com

ارتباط با کانال کلمه
@kaleme_admin

📷 اینستاگرام:
instagram.com/kalemeh/
Download Telegram
🔴 بی‌طرف نمی‌توان بود در قطاری که به طرفی می‌رود

•روایتی از مبارزات مدنی در آمریکا
•هاوارد زین | ترجمه مرتضی میبدی | نشر همان، ۲۹۳ صفحه

▫️بهمن دارالشفایی: هاوارد زین از مشهورترین فعالان مدنی امریکا در نیمه دوم قرن بیستم است و در این کتاب تجربیات دهه‌ها مبارزه برای تغییر اجتماعی را روایت کرده است. این کتاب که نام اصلی آن یک «مردم» هم در خود دارد (مثلاً تاریخ مردمی آمریکا) یکی از تأثیرگذارترین و مشهورترین کتاب‌هایی است که درباره تاریخ آمریکا نوشته شده. روی کلمه مردم تاکید کردم چون وجه تمایز این کتاب از بیشتر تاریخ‌هایی که پیش از آن نوشته شده بود همین نگاه از پایین به بالا به تاریخ است.

هوارد زین، از فعالان مدنی مشهور دهه‌های اخیر آمریکا، این کتاب را در سال ۱۹۸۰ منتشر کرد و از آن موقع تا چند سال پیش مدام نسخه‌های جدیدی که وقایع جدید آمریکا را هم در بر می‌گرفتند بیرون می‌داد. ادعای زین این است که تاریخ آمریکا را از زاویه دید مردمی روایت می‌کند که در بقیه روایت‌ها به‌کل غایب هستند.

#جمعه‌های_ادبیات
#کتابخانه_کلمه
@kaleme
🟢 اگر دنیا دست زن‌ها بود جنگ کجا بود‌؟

،، دهمین سال درگذشت سیمین دانشور
اردیبهشت ۱۳۰۰ - اسفند ۱۳۹۰

▫️کاش دنیا دست زن‌ها بود، زن‌ها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ‌وقت خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود‌؟

▫️گریه نکن خواهرم، در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی؟

*از کتاب سووشون | ۱۳۴۸

#جمعه‌های_ادبیات
@kalame
جمعههای ادبیات

🔴 اسم اعظم


✍️ کلمه - سرمد

هیچ حرفی برای گفتن نیست
لاله و دشت و داغ‌ها رفتند
بلبلی نوحه کرد اول صبح
خواب مانده‌ایم، باغ‌ها رفتند

هیچ متنی برای خواندن نیست
خط شکست و کتیبه خالی شد
روح خفاش از دل ظلمت
گفت: به به چقدر عالی شد!

هیچ راهی برای رفتن نیست
کوچه‌ها شکل انتها دارند
خیش دست و فشار افشانه
روی دیوار راه می‌کارند

پای من بی زبان و دیده شکست
گوش هم رنگ پنبه می‌گیرد
پستوی خانه جای امنی نیست
خانه هم در سکوت می‌میرد

کاش دیوار کهنه موش نداشت
موش‌ها چشم و گوش سلطان‌اند
به سگ و گربه اعتمادی نیست
هرچه باشند باز حیوان‌اند

روی دیوار پر ز عکس خداست
زیر هر عکس آیه‌های قشنگ
آخر راه را خدای عبوس
بارها گفته از زبان فشنگ

از عمیق دلم صدایی گفت
آی انسان چه ناامیدی تو
اگر از آسمان نمی‌ماندی
کی به بن‌بست می‌رسیدی تو؟

اسم اعظم تویی تو سلطانی
عکس بی‌جان به خویش می‌نازد
تو به خود تکیه کن خدا با تو‌ست
بُرده آنکس که عشق می‌بازد

#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 جنگ است اسماعیل!

✍️ رضا براهنی
آذر ۱۳۱۴ - فروردین ۱۴۰۱

▫️جنگ است اسماعیل! جنگ است
و بعضی از جسدها را بی‌نام و نشان دفن می‌کنند
و بعضی‌ها را با نام و نشان
و موش و موریانه چه می‌دانند که مردگان شناسنامه‌ی تاریخی دارند یا نه
آفتاب بر گورستان و گلستان یکسان می‌تابد
و باران خادم و خائن نمی‌شناسد

▫️ای پسر واقعیِ «ابراهیم» و «نیما» با هم
ای بی‌خانه، ای بی‌آسمان، ای بی‌سقف، ای بی‌زمین!
ای سایه‌نشینِ تنگ‌دستِ این عصرِ تنگ‌دل
ای شاعر نسلی تهی‌دست
گورت کجاست تا که به مدد عشق، تو را از اعماقِ آن بیرون کشم؟

▫️من امید به روزهای بهتری دارم
قسم به چشم‌های سُرخت
که آفتاب روزی بهتر از آن روزی که تو مردی، خواهد تابید
وقتی که تو را تشییع کردند، من در زیر خاک سفر می‌کردم
بهار بر سر قبر تو خواهد آمد، حتی اگر من نتوانستم سر قبر تو بیایم
امید به روزهای بهتری دارم

▫️وطن را تو یافتی اسماعیل
وطن خاکی است که تو را در بر گرفته است
من امیدهایم را از این سوی زمین به آن سویش بردم
و نیز به اعماق زمین
هرکسی باید سهم خود را بپردازد
من نیز چنین کردم…

*از شعر بلند اسماعیل
#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 روسیه؛ خشاب‌های پر، جیب‌های خالی

🔺این درست است که روسیه در حوزه‌های صنایع سنگین، و به‌ویژه صنایع نظامی و فضانوردی، جزو کشورهای طراز اول جهان به شمار می‌رود اما سرمایه‌گذاری در این حوزه‌ها سطح زندگی مردم را بسیار پایین نگه داشته است زیرا اکثریت مردم پشتوانه‌ی مالی دیگری جز حقوق و دستمزدشان ندارند. سیاست نظامی‌گری شوروی به دلایل ایدئولوژیک و رقابت با جهان سرمایه‌داری حدود ۲۵ درصد از بودجه‌ی کشور را می‌بلعید و کمتر امکان پس‌انداز و سرمایه‌گذاری‌های جانبی را برای مردم باقی می‌گذاشت.

🔺به نظر می‌رسد که پس از فروپاشی شوروی، روسیه نتوانسته است از این وضعیت خلاصی یابد: «باید تأکید کرد که سطح پایین زندگی در میان بخش چشمگیری از ساکنان روسیه‌ی امروز تنها به دلیل میزان ناکافیِ درآمد آنها نیست بلکه به دلیل آن است که عملاً هیچ‌گونه پشتوانه‌ای در دست این بخش از مردم نیست که در صورت وجود، این امکان را فراهم کند که میزان درآمدشان را افزایش دهند».

📎کتاب «روسیه پس از فروپاشی شوروی: مردم، جامعه، اصلاحات» ترجمه: محسن شجاعی (ص ۲۳۰)
*معرفی: کاظم علمداری
#کتابخانه_کلمه
#جمعه‌های_ادبیات

@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 که پیروان جهالت همه بد آیین‌اند


✍️ کلمه - سرمد

به گوش آینه گفتم بیا و راز مرا
زِ چشم آبی دریا نگاهبانی کن
بگو به آب که این روح زرد را بسپار
به ذوق چشمه‌ی جان سبز و جاودانی کن

خیال محو مرا بر تن سحر بنگار
که روح خاکی من جذب آفتاب شود
دعای سرخ شفق شرح سینه‌ام بنما
که لوح تیره‌ی دل رنگ ماهتاب شود

به گوشِ آینه گفتم به ذهن خاک بگو
مرا به تهمت تردید، از یقین راندند
مجال سجده به پای عمیق ریشه نماند
مرا به صاعقه بردار ساقه سوزاندند

هزار مرتبه معراج خویش پیمودم
زِ هفت مرحله‌ی بهت کرده‌ام دیدار
براق جاذبه راندم به لیلة الاسرا
زِ روز تیره رسیدم به وسعت شبِ تار

به‌گوش آینه گفتم به فال نیک بگیر
اگر ز وحشتِ باور مرا نمی‌بینند
بِران به چوبِ «تعبد» روان گنگ مرا
که پیروان جهالت همه بد آیین‌اند

اگر مدد نکند جان پاک آیینه
هماره آب به جوی فریب خواهد رفت
دوباره کرمک شک در حجاب خودبینی
خدا نهاده به آغوش سیب خواهد رفت

#جمعه‌های_ادبیات
📎تصویر: محمد مرابطی - مغرب
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 سعدی فقر را می‌فهمید

✍️ میلاد عظیمی

مسلّم کسی را بوَد روزه‌داشت
که درمانده‌ای را دهد نانِ چاشت
وگرنه چه لازم که سعیی بری
ز خود بازگیری و هم خود خوری؟!

▫️نگویید چرا سعدی مشکلات جامعه را تا حدّ نانِ‌چاشت‌به‌درماندگان‌دادن فروکاسته است. نگویید خانه از پای‌بست ویران است و با یک گل بهار نمی‌شود. شیخ اجل گوش استماع برای این سخنان ندارد. او در روزگاری سخت و سیاه می‌زیست. مردم و حکومت را خوب می‌شناخت و با آنان در ارتباط بود. در برج عاج ننشسته بود. واقع‌بین بود و مقدورات و موانع را درست می‌دید و همچنین می‌کوشید چراغ آرمان‌های اخلاقی را در حدّ وسع روشن نگاه بدارد.

▫️هدفش این بود زندگی قدری اخلاقی‌تر و انسانی‌تر و زیستنی‌تر و خوشایندتر باشد… سعدی فقر و رنج و ستم و مصیبت را می‌فهمید. آن‌قدر عقل و تجربه و شفقت داشت که سیرشدن یک کودک گرسنه را هم مغتنم بداند… شاعر روشن‌بین با خود می‌گفت روزه‌داران اگر در حدّ یک وعده غذا هم به فکر درماندگان باشند، خود گامی به پیش است.

*کانال سخنرانی‌ها | گزینش و تیتر: کلمه
#جمعه‌های_ادبیات
#روز_سعدی
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 زخم داوود

سوزان ابوالهوی | ترجمه فاطمه هاشم‌نژاد
نشر آرما

▫️«زخم داوود» داستان فلسطین است. روابط عاطفی بین انسان‌ها و پیوندهای عمیق بین اعضای خانواده به خوبی تصویر شده است. خواننده با گذشته و حال شخصیت‌های داستان همراه می‌شود و تنها یک برش از زندگی آن‌ها را نمی‌بیند.

▫️کتاب آنجا که در مورد سران رژیم صهیونیستی مانند آریل شارون صحبت می‌کند تند و تیز است ولی وقتی در مورد اعضای معمولی این جامعه قضاوت می‌کند نگاهش همدلانه است زیرا آنها نیز قربانی سیاست‌های رژیم‌ صهیونیستی هستند.
به طور مثال، جولانتا یک زن یهودی است که خانواده‌اش را در آتش جنگ از دست داده و با وعده‌های دروغین رژیم صهیونیستی به این کشور مهاجرت کرده و به نوعی تقصیری در این جنگ ندارد.

▫️در متن کتاب وقتی دیوید از رنج‌های جولانتا صحبت می‌کند امل در دلش پاسخ او را می‌دهد که اگر مادر تو ترسیده و جنگ‌زده است مادر من نیز در آتش جنگ خانواده‌اش را از دست داده و علاوه بر این نقشی در رنج‌ها و ترس‌های مادر تو ندارد ولی یهودیان به فلسطین آمدند و فرزندان مادر من را کشتند چون یک روزی آتش جنگ جهانی دوم خانواده مادر تو را کشته بود.

▫️همان طور که کتاب روایت می‌کند، انسان‌ها می‌توانند حتی در جنگ به حس مشترک عمیقی دست پیدا کنند که فراتر ازهمه چیز است. مثلا جولانتا یک فرزند عرب را بزرگ می‌کند و به او عشق می‌ورزد و یا حسن خودش را به خطر می‌اندازد تا جان دوست یهودی‌اش را نجات بدهد. احساسات آدم‌ها در این کتاب بی‌پرده گفته شده و خواننده با آن همراه می‌شود تا جایی که می‌تواند خود را یکی از اعضای خانواده حس کند.

📎بیشتر بخوانید
#کتابخانه_کلمه
#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 برف سیاه

✍️ میخاییل بولگاکف | احمد پوری
نشر نیماژ

▫️«در مسکو جوان‌هایی هستند که حتماً شما هم به آنها برخورده‌اید. این آدم‌ها معمولاً روز انتشار مجله در دفترهای نشر سرگردانند، اما نویسنده نیستند. معمولاً در تمرین‌های نهایی نمایشنامه‌ها حضور دارند، اما بازیگر نیستند؛ همیشه در نمایشگاه‌های نقاشی حاضرند، اما نقاش نیستند. ستاره‌های طراز اول باله را مثل خیلی از آدم‌های معروف دیگر که زیاد هم ندیده‌اند، با نام کوچکشان صدا میزنند. در مراسم افتتاح تئاتر بالشوی خود را در ردیف هفتم و هشتم جا می‌کنند و از آنجا برای هنرمندی دست تکان می‌دهند، در متروپل آنها را می‌بینی که پشت میزهای کوچک کنار فواره‌ها جا خوش کرده‌اند و نور رنگارنگ لامپ‌ها پاچه‌های گشاد شلوارشان را روشن می‌کند».

▫️رمان "برف سیاه" حاصل تجربه‌ی نویسنده است از توقیف و سانسور و ریاکاری در شوروی پس از انقلاب. این رمان، حدود ۲۵ سال پس از مرگ بولگاکف در شماره‌ی ماه آگوست ۱۹۵۶ مجله‌ی ادبی نووی میر در شوروی با نام رمان تئاتری چاپ شد.

#جمعه‌های_ادبیات
#کتابخانه_کلمه
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 انقلابهای ۱۹۸۹
سقوط امپراتوری شوروی در اروپا

✍️
ویکتور شبشتین | بیژن اشتری
•نشر ثالث

این کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای در تقریبا پنجاه فصل از نظر ریتم و ضرباهنگ، ساختاری شبه فیلم سینمایی دارد و خواننده را لحظه به لحظه با سقوط امپراتوری شوروی در اروپا آشنا می‌کند. کتاب پر از جزئیات مبهوت‌کننده و دست اول درباره شخصیت‌هایی است که بازیگران اصلی در آن سال انقلاب‌های بزرگ بودند؛ سالی که جهان برای همیشه تغییر کرد.

کتاب کاملا مبتنی بر اسناد است و با زبانی ساده و روان، مخاطب را با سقوط یک امپراتوری پوشالی و ایدئولوژی‌محور که صرفا متکی به زور و اسلحه است و اقتصادش در شرف ویرانی است آشنا می‌کند و می‌گوید "فروپاشی دیکتاتوری‌های کمونیستی در اروپای شرقی بیشتر به علت عوامل درونی بود تا عوامل بیرونی". به باور نویسنده "رژیم کمونیستی برای ادامه حیاتش نیازمند مشارکت مردم و همکاری نهادهای اجتماعی بود اما مردم به تدریج این مشارکت را از رژیم دریغ کردند…”

#جمعه‌های_ادبیات
#کتابخانه_کلمه
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 شاید هورالعظیم جانی بگیرد

✍️ حامد اسماعیلیون

در سرگردانی در ویدیوهای خوزستان دیدم دوربین‌های تلویزیونی را به خانه‌ی یکی از جانباختگان اعتراضات خوزستان برده‌اند. اگر اشتباه نکنم خانه‌ی مصطفا نعیماوی بود با آن لبخند گشاده‌اش که دیگر نیست. پدرش چپیه‌ی آبی و سفید به سر داشت اگر باز هم اشتباه نکنم. گفت پیِ قاتلین فرزندش می‌گردد. وقتی دوربین از او دور می‌شد سرش را همان طور نشسته به دیوار تکیه داد و تلخ گریست.

می‌دانم لحظاتی بعد دوربین‌به‌دستانِ آموزش دیده که نان در خون بی‌پناهان می‌زنند بساط‌شان را جمع می‌کنند و می‌روند چرا که ماموریت به خوبی انجام شده است. خانواده‌ی قربانی در شوک هستند و به راحتی قد راست نخواهند کرد. ویدیو هم در لحظاتی دیگر در خبرگزاری سپاه منتشر می‌شود و همین. تمام این روش‌ها در جنایات پیشین هم تکرار شده است و به چشم همه آشناست. خانواده‌ای که غرق ماتم هستند و هنوز نمی‌دانند چه بر سرشان آمده مورد هجوم خبرنگاران خودی قرار می‌گیرند و چاره‌ای جز در گشودن بر این مهاجمان ندارند.

اما وقتی همه رفتند و خانه از هیاهو خالی شد پدر مصطفا می‌ماند و چپیه‌ی خیس از گریه‌اش که به حتم بر چشم‌ها کشیده است. شاید دلم می‌خواست در آن اتاق جلوی او می‌نشستم و بر شانه‌های یکدگر می‌گریستیم. به او می‌گفتم آن که هواپیمای بین‌المللی بود و همه چیزش ثبت شده بود قاتلین بی نام و نشان دارد حال چه کنیم برای تو که در میان جمعیتی انبوه دنبال قاتل فرزندت می‌گردی.

شاید به او بگویم همین‌ها که دوربین برچیدند و رفتند قاتلین فرزندان ما هستند. همین‌ها که به دفتر قاتل اصلی، آن که جان و مال و آب و زار و زندگی همه‌ی ما را در مشت گرفته است، گزارش خواهند نوشت همین‌ها که ما را در اندوه ابدی فرو برده‌اند. به او خواهم گفت در خلوت گریه نکن برادر من! گریه‌هایت را خشمت را در جمعیت رها کن. بیا با هم بگرییم در این شب سیاه، بیا بر این شوره‌زار بگرییم و اشک‌ها به جایی بروند شاید هورالعظیم جانی بگیرد.

بیا بر این سرزمین بگرییم برادر من که فرزندان ما برنمی‌گردند، که فرزندان ما از آغوش ما گریخته‌اند با خنده‌های‌شان، با موهای پریشان‌شان در باد، اما شاید از این اشک‌های شور رودی جاری شود، رودی که عاقبت به دریایی می‌پیوندد. | ٢٧ تیرماه ۱۴۰۰

#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 به خردسالی‌ات برگرد!

✍️ رضا رئیسی

تو بی‌جا بزرگ شدی
بی‌ربط قد کشیدی
به عمد تو را فربه کردند
گفتند شهسواری شایسته و سالاری
شگفتی‌هایی در انتظار توست
و تو باور کردی
اما، با نزولی آهسته و فرسایشی رو به پوچی نهادی
آنان که نامت را در روزنامه‌ها، مناره‌ها و منبرها و بلندگوها با آب‌و‌تاب و القاب کش‌دار فریاد زدند تو را به پیری زودرس آلودند.
با چهره‌ات هر کار خواستند کردند
تو را نقشی از آفتاب زدند و با خیال آسوده در سایه‌ات ارمیدند
تقدس و تظاهر قوانین بلوغ را وارونه می‌سازد
توهم و تکبر روزگار خودخواهان را سیاه خواهد کرد
سپیدی مو و زمزمه‌کردن واژه‌های پرطمطراق نشان بزرگی و میوه‌دادن نیست
تاریخ چهره‌هاي منفور را غرق آب‌دهان خواهد کرد
به خردسالی‌ات برگرد کودک کهنسال،
بگذار در صداقت بمیری!

*نقش: ابراهیم بولمینات
#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
#جمعه‌های_ادبیات

در جامِ شرابْ طعمِ زَهر آمده است
دجّالْ در این زمان به دَهر آمده است
«دهقانِ فداکار» بیا از جنگل
«چوپانِ دروغگو» به شهر آمده است
•تهران - ۱۳۸۸

✍️ سعید رضادوست
📷 علی رفیعی

@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 وقتی سکوت می‌کنم

✍️ رضا رئیسی

•وقتی سكوت می‌كنم در عين تنهايی در برابر شاهد سخن می‌گويم. یعنی دری ميان من و آگاهی باز شده است. یعنی تو را که جز شعر و شعار نیاموخته‌ای دور می‌اندازم.

•وقتی سكوت می‌كنم… يعنی در هر جایگاهی ایستاده‌ای صدايت را نمی‌شنوم و باور ندارم نیت تو نشان از انس و الفت و صداقت دارد. باز هم همان واژه‌ها. همان وعده‌ها. همان ناله‌ها. همان بازی‌ها. همان التماس‌ها. همان دروغ‌ها و همان درخواست‌ها و دستورها، كه سالهاست بدان خو كرده‌ام.

•وقتی سكوت می‌كنم يعنی ديگر تو را دوست ندارم. يعنی عشق و ارادت مرده است؛ و چيزي كه مردنی است درخور نگهداری و پاييدن نيست. آن‌که رأي و سهم مرا به هيچ می‌گيرد همان بهتر كه از او دور باشم.

•وقتی سكوت می‌كنم يعنی دير يا زود تو به بيهودگی و خستگی می‌رسی که رسیده‌ای؛ و در ماتم انباشته از بی‌كسی و بی‌‌اعتنايی ويران می‌شوی. از هم اكنون اين تراژدی قابل رؤيت است.

📎متن کامل
#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 زن، دریا و زنبیل کتاب

•روایتی از زندگی و کار فائزه علیزاده در روستای مزگاه | اثر عباس ناصری
•کتاب دماوند

✍️ الهه خسروی: آشنایی من با فائزه علیزاده چیزی شبیه به معجزه بود. بعد از ماجراهای انتخابات ۸۸ همه چیز به هم ریخته بود و من چند روزی به خانه‌اش رفته بودم تا از تهران دور شوم…

🔺چشم بر هم زدم خودم هم نشسته بودم وسط کتابخانه کوچکش و داشتم برای بچه‌ها کتاب می‌خواندم. یک‌بار هم به همراه دوستی تصمیم گرفتیم برای بچه‌ها نمایش عروسکی اجرا کنیم. عروسک را توی دستم تکان دادم و شروع کردم با بچه‌ها حرف زدن.

🔺حالا سال‌ها از آن روزها گذشته و خاطره فائزه علیزاده در ذهن من نقطه روشنی است که همیشه به دادم می‌رسد. زنی که کاری کارستان کرده است. شرح تلاش‌هایش برای کودکان و زنان روستای مزگاه، برای حفظ طبیعت، برای کارآمد کردن مادران روستا و... همه در کتاب «زن، دریا و زنبیل کتاب» جمع شده تا سندی باشد از وجود انسانی بزرگ و بی‌همتا. اما این روایت، فقط یک روایت ساده نیست، شاید الگویی است برای ما، برای هر کس که دلش می‌خواهد کمی از تاریکی اطراف کم کند.»

📎منبع و متن کامل

#کتابخانه_کلمه
#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 روحانیان و حلقه‌ی شیطان

•نام گل سرخ | اثر اومبرتو اکو
ترجمه شهرام طاهری

▫️فشار وارد آوردن بر مردم در اجرای احکام دین موجب گریز مردم از دین می‌گردد. من خود در دیر دیدم و حالا برای شما تکرار می‌کنم که فشار بازپرسان مذهبی، مهمترین عامل گریز مردم از دین است.

▫️بازپرسان برای اثبات مهارت خود در جایی که انحراف از دین رخ نداده، تصویر وقوع انحراف را ترسیم می‌کنند و برای اثبات تصور باطل خود، به فشار متوسل می‌شوند و با محکوم کردن فردی بی‌گناه، گروهی دیگر را وادار به گریز از دین می‌نمایند.

▫️گناه برگشتن از دین به گردن روحانیونی است که می‌خواهند احکام دین را برابر میل خود تحمیل کنند. به راستی حلقه‌ای به وسیله‌ی شیطان به وجود آمده است. [صفحه ۷۳]

📎نام گل سرخ یا آنک نام گل، نخستین رمان اومبرتو اکو، نویسندهٔ ایتالیایی است که سال ۱۹۸۰ منتشر شد. داستان کتاب در صومعه ای در ایتالیای سال ۱۳۲۷ میلادی می‌گذرد؛ فیلمی نیز با همین نام در سال ۱۹۸۶ بر اساس این رمان ساخته شد.

#جمعه‌های_ادبیات
#کتابخانه_کلمه
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 اکنون کودکان هم پی برده‌اند

✍️ رضا رئیسی

آنان مردمان عجیبی هستند. متوهم و خودشیفته. در تعداد اندکند، اما پر هیاهو. به خیال خودشان از جانب خدایند. دست‌شان شفا می‌بخشد. اندیشه‌شان معجزه می‌کند.

روی آب راه می‌روند. به کوه‌ها حکم می‌رانند و باد را زیر فرمان دارند. اما سالهاست که آینه را با دستمال‌های چرک و کثیف پاک می‌کنند. آن‌گونه در سیاست، قضاوت و دیانت وارد می‌شوند که کودکان سروقت بازی می‌روند. برد، باخت-باخت، برد.

تمام این سال‌ها کارشان همین بوده، فقط از پس حریف برآمدن، به هر قیمت. زمان در نظرشان گم شده است. نمی‌دانند پنج سال، ده سال، پانزده سال حبس و حسرت یعنی چه. حکم است، صادر می‌کنند. از سر کینه و ترس.

… به‌گونه‌ای از خدا حرف می‌زنند که انسان‌ها را به وحشت می‌اندازند. انگار بی‌رحمی، کینه و قلدری در باطن‌شان است. بدی و تفرقه چیزی است که مدام در دست و زبان‌شان جاری است. می‌خواهند همه‌کس و همه‌چیز را که نمی‌توانند به راه خود ببرند، از هم جدا سازند. غافل از آن‌که اکنون کودکان هم پی برده‌اند آنان از نفس افتاده‌اند و در هر آنچه می‌کنند آشفته‌حال‌‌اند.

#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 پابرهنه
زندگی محمد علی رجایی
•رمان ۴ جلدی
✍️ حسن خادم

🔺از جلد اول: ماه رمضان هم در گرما سپری می‌شود. بحران گرسنگی و بیکاری هنوز ادامه دارد. مردم در گردونه سیاست و دیگر امورات نقشی ندارند و فقط هرگاه آب از سرشان می‌گذرد و یاخفقان شدت می‌گیرد و نیز هنگامی که جیب‌شان و سفره نان‌شان خالی است عصبانی می‌شوند و سر به طغیان می‌زنند اما از آنجایی که همچون موجی بار دیگر فرو می‌نشینند قیام‌شان سودی نمی‌بخشد و اگر ثمره‌ای هم دارد نصیب قدرت‌های بیگانه می‌شود و شاه نیز یکی را برمی‌دارد و دیگری را بر مسند قدرت می‌نشاند و بدین ترتیب خستگی دوران جنگ و صلح در کنار بیگانه و آشنا همچنان بر تن‌شان باقی می‌ماند.

🔺از جلد دوم: تهیه نان شب جان آدم را به لب می‌رساند و من مانده‌ام که این مردم چطور روز و شب خود را سپری می‌کنند. ما که دو نفر نان‌آور هستیم وضع‌مان تعریفی ندارد، این آدم‌های بیکار و بی‌سرمایه چگونه شکم اهل و عیال‌شان را سیر می‌کنند، خدا می‌داند دولت ناتوان است و کاری از پیش نمی‌برد روزنامه‌ها و سایر جراید فقط انتقاد می‌کنند. یکی از همین نشریات که فقط حرمت شاه را نگه می‌دارد نوشته است: «همه مرده‌اند و اینها بر اموات هم نمی‌توانند حکومت کنند.»

🔺از جلد سوم: اعتصاب و اعتراض و درگیری و فحاشی و تهدید و ارعاب در گوشه و کنار پایتخت و حتی شهرستان‌ها هنوز ادامه دارد. مردم احساس بلاتکلیفی می‌کنند گویی حوادثی در پشت پرده جریان دارد که فقط گاهی یا دودش بلند می‌شود و یا صدایش به گوش ما می‌رسد اما این که باعث و بانی این خرابی‌ها چه کسی است و یا از کجا ناشی می‌شود جز آگاهان امور کسی از آن سر در نمی‌آورد. هر روز یک فتنه‌ای به پا می‌شود هر روز یک توطئه و خیانت به کار می‌افتد و هدف همه‌ی این‌ها یکی است: سقوط مصدق.

🔺از جلد چهارم: کم‌کم فضای سلول سردتر می‌شود و این به معنای آن است که زمستان فرا رسیده است؛ لخت و برهنه مدام در سلولم می‌چرخم خودم را گرم می‌کنم تا کمبود لباس را کمتر احساس کنم، اما اهانت و تحقیر در جای خود باقی می‌ماند. تن و روانم را می‌خراشند طوری که گاهی صدای ناله‌های درونم را می‌شنوم به خودم نگاه می‌کنم بدنم آب شده و زخم و کبودی و سیاهی جای سالمی باقی نگذاشته است. پاهایم ورم کرده و چرک و خونآبه از میان شیارها و ترک‌های آن جاری است. بدنم شدیدا به سوزش افتاده و سرما در غیاب شکنجه‌گران بر آن تازیانه می‌زند. لباس تن و شلوارم در دو سه قدمی من است؛ اما اجازه پوشیدن ندارم و سرمای کشنده از زیر پوست و از لابلای شکاف زخم‌ها و بریدگی‌ها به سوی استخوان‌هایم هجوم می‌آورد.

#جمعه‌های_ادبیات
#کتابخانه_کلمه
@kaleme
جمعههای ادبیات

🔴 فریدون سه پسر داشت

✍️ عباس معروفی

▫️ﻣﺎ ﻓﺮزﻧﺪان اﻧﻘﻼب ﻧﺒﻮدﯾﻢ، ﻣﺎ ﻧﺎن ﺑﻮدﯾﻢ. ﻧﺎن داﻏﯽ ﮐﻪ ﻟﻘﻤﻪی ﭼﭗِ ﺳﺮان ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺷﺪﯾﻢ. ﺗﮑﻪ ﭘﺎرهﻣﺎن ﮐﺮدﻧﺪ و ﺧﻮردﻧﺪ و ﭘﺎﺷﯿﺪﻧﺪ. ﻧﻪ. ﭼﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ؟ اﻧﮕﺎر ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺧﻠﻘﺖ اﺿﺎﻓﻪ ﺑﻮدﯾﻢ. ﻣﺎ را ﻣﺼﺮف ﺟﺎﻣﻌﻪﻣﺎن ﻧﮑﺮدﻧﺪ، ﻣﺎ را اِﺳﺮاف ﮐﺮدﻧﺪ، ﭘﺨﺶﻣﺎن ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﻔﺮه‌ی ﺧﻮدﻣﺎن ﻧﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺪاﻣ‌ﻤﺎن در ﺳﺎﺧﺘﻦ آن ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻧﻘﺶ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ. ﺷﺨﺼﯿﺖ و ﻫﻮﯾﺖﻣﺎن را ﺑﻪ ﻟﺠﻦ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺘﺎ در اروﭘﺎی ﻣﺘﺮﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﺘﻮاﻧﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﯿﻪی ﻣﺮدم زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ.

▫️از ﮐﺠﺎ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﭘﺮﺗﺎب ﺷﺪم؟ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ، ﺑﺮادر! اﺻﻼً ﭼﺮا اﯾﻦ ﺟﻮری ﺷﺪﯾﻢ؟ ﻣﺎ اﻧﻘﻼب ﮐﺮدﯾﻢ، اﻣﺎ اﻧﮕﺎر ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪﯾﻢ. ﯾﮏ ﺗﮑﻪﻣﺎن رﻓﺖ زﯾﺮ ﺧﺎک. ﯾﮏ ﺗﮑﻪﻣﺎن ﻣﯿﺮاثﺧﻮار ﺷﺪ، اﻓﺘﺎده اﺳﺖ ﺑﻪ دزدی ﮔﺮﮔﯽ، ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻮی ﭘﻮل ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬاری ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺑﺎ دادﺳﺘﺎن اﻧﻘﻼب ﺷﺮﯾﮏ ﺷﺪه ﮐﻪ در ﺟﺰﯾﺮه ﮐﯿﺶ ﭘﺎﺳﺎژ ﺑﺰﻧﺪ، ﺣﺎﻻ ﻫﻢ دارد ﻣﺒﻠﯿﺮان ورﺷﮑﺴﺘﻪ را ﻣﯽﺧﺮد ﺗﺎ آﺑﺎد ﮐﻨﺪ. ﯾﮏ ﺗﮑﻪﻣﺎن ﺑﻪ ﺑﻐﺪاد اﻓﺘﺎد، ﺗﺎ زﻧﺪه ﺑﻮد ﻋﺮﺑﯽ ﺑﻠﻐﻮر ﻣﯽﮐﺮد، ﭼﺮﯾﮏﻫﺎی ﺳﺎﻟﺨﻮرده را ﺑﻪ ﺻﻒ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ و از ﻣﯿﻠﯿﺸﯿﺎی ﺧﻮاﻫﺮان ﺳﺎن ﻣﯽدﯾﺪ. آﺧﺮش ﺗﻮی ﺑﯿﺎﺑﺎنﻫﺎ ﺟﻮری ﻟﺖ و ﭘﺎرش ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ اﻧﮕﺎر ﮔﺮگ او را درﯾﺪه. آره، ﮔﺮگ او را درﯾﺪ.

#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme
جمعههای ادبیات

⚫️ ای ستم‌ستیزهای اربعین!

✍️ سید زین‌العابدین صفوی

گریه می‌کنم برای او که صبح زنگ زد
و در میان گریه گفت:
"در اداره‌ی شما، از ستم تکیده‌‌ام"
گفت: لحظه‌ای مرا به جای دخترِ غمین کربلا گمان کنید.

ای ستم‌ستیزهای اربعین
ای ستم‌ستیزها، در تمام کوچه‌های قرن‌ها!
هیچ دیده‌اید حال کوچه‌های‌تان، اداره‌های‌تان چگونه است؟

۱۴۰۱/۶/۱۶
#جمعه‌های_ادبیات
@kaleme