📝 رهبر انقلاب در ديدار اهالی فرهنگ:
«من خیلی هم حالم خوب است»
http://l1l.ir/w88
در جلسه دیدار عدهای از اهالی فرهنگ با حضرت آقا، ایشان در پاسخ درد دل یکی از جانبازان (#علی_خوش_لفظ راوی کتاب #آن_شب_مهتاب_گم_شد/ #سوره_مهر) فرمودند:
« شرایط کنونی کاملاً طبیعی است. این مسائلی که پیش میآید، در مسیر جلو رفتن ما بهسوی آینده کاملاً طبیعی است و اصلاً چیز نگرانکنندهای نیست. اگر نباشند، باید نگران بود. وقتی شما میخواهید به قلهای مثل توچال یا دماوند صعود کنید، طبیعی است چاله و چوله و سختی وجود دارد. این نگرانکننده نیست. مهم این است داریم جلو میرویم در میدان فرهنگ.
بله. شرایط فرق کرده. زمانِ جنگ، صدای توپ و تانک را همه میشنیدند؛ اما اکنون فقط گوشهای شنوا هستند که صدای توپ و تانک دشمن را میشنوند. ولی من میبینم که داریم جلو میرویم. من میبینم عدهای دارند جانانه مبارزه میکنند.
گاهی عدهای به من میگویند آقا ما دلمان برای شما خون است و چه و چه. من میگویم: بیخود! من خیلی هم حالم خوب است و با قوت و قدرت به پیش میرویم و اصلاً نباید نگران بود.»
@hozeyehonarich
«من خیلی هم حالم خوب است»
http://l1l.ir/w88
در جلسه دیدار عدهای از اهالی فرهنگ با حضرت آقا، ایشان در پاسخ درد دل یکی از جانبازان (#علی_خوش_لفظ راوی کتاب #آن_شب_مهتاب_گم_شد/ #سوره_مهر) فرمودند:
« شرایط کنونی کاملاً طبیعی است. این مسائلی که پیش میآید، در مسیر جلو رفتن ما بهسوی آینده کاملاً طبیعی است و اصلاً چیز نگرانکنندهای نیست. اگر نباشند، باید نگران بود. وقتی شما میخواهید به قلهای مثل توچال یا دماوند صعود کنید، طبیعی است چاله و چوله و سختی وجود دارد. این نگرانکننده نیست. مهم این است داریم جلو میرویم در میدان فرهنگ.
بله. شرایط فرق کرده. زمانِ جنگ، صدای توپ و تانک را همه میشنیدند؛ اما اکنون فقط گوشهای شنوا هستند که صدای توپ و تانک دشمن را میشنوند. ولی من میبینم که داریم جلو میرویم. من میبینم عدهای دارند جانانه مبارزه میکنند.
گاهی عدهای به من میگویند آقا ما دلمان برای شما خون است و چه و چه. من میگویم: بیخود! من خیلی هم حالم خوب است و با قوت و قدرت به پیش میرویم و اصلاً نباید نگران بود.»
@hozeyehonarich
https://goo.gl/hV6tUk
"همه سیزده سالگی ام" خاطره مهدی طحانیان به قلم گلستان جعفریان، کتابی است که زندگی نوجوان سیزده ساله ای را روایت می کند که به جبهه می رود و بعد از چند ماه حضور در جبهه به اسارت رژیم عراق در می آید و بعد از هفت سال اسارت و در سن بیست و یک سالگی از زندان های عراق آزاد می شود.
در زندگی و خاطرات مهدی طحانیان حوادث جالبی رخ داده است که معروفترین این خاطرات، همان ماجرای مصاحبه نکردن او با خبرنگار زن بیحجاب بود. خبرنگار از او میخواهد که مصاحبه کند، اما طحانیان در جواب میگوید که تو حجاب نداری و من با تو مصاحبه نمیکنم؛ چون در دینم آمده که مرد مسلمان نمیتواند با زن بیحجاب صحبت کند. خیلیها این را یکی از ویژگیهای اصلی طحانیان میدانند.
#دفاع_مقدس #حوزه_هنری #سوره_مهر #معرفی_کتاب
@hozeyehonarich
"همه سیزده سالگی ام" خاطره مهدی طحانیان به قلم گلستان جعفریان، کتابی است که زندگی نوجوان سیزده ساله ای را روایت می کند که به جبهه می رود و بعد از چند ماه حضور در جبهه به اسارت رژیم عراق در می آید و بعد از هفت سال اسارت و در سن بیست و یک سالگی از زندان های عراق آزاد می شود.
در زندگی و خاطرات مهدی طحانیان حوادث جالبی رخ داده است که معروفترین این خاطرات، همان ماجرای مصاحبه نکردن او با خبرنگار زن بیحجاب بود. خبرنگار از او میخواهد که مصاحبه کند، اما طحانیان در جواب میگوید که تو حجاب نداری و من با تو مصاحبه نمیکنم؛ چون در دینم آمده که مرد مسلمان نمیتواند با زن بیحجاب صحبت کند. خیلیها این را یکی از ویژگیهای اصلی طحانیان میدانند.
#دفاع_مقدس #حوزه_هنری #سوره_مهر #معرفی_کتاب
@hozeyehonarich
@hozeh_honari
http://yon.ir/9ABoo
رمان #رژیسور
این رمان نخستین جلد از تریلوژی داستانی #سعید_تشکری درباره روشنفکران مشهد طی صد سال اخیر است که توسط #سوره_مهر به بازار عرضه شد. مجلد دوم و سوم این سهگانه با عنوان «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» توسط ناشر دیگری منتشر شدهاست.
داستان این رمان که دارای تمی عاشقانه است به ماجرای حمله و به توپ بستنن حرم رضوی توسط ارتش روسیه تزاری باز میگردد که در پس زمینه آن داستانی درباره رابطه عاطفی میان یک مترجم زبان فارسی در دانشگاه سن پطرزبورگ با نام نینا با یک ژنرال روس با عنوان ردکو روایت میشود.
«رژیسور» داستانِ شهری است که در آن شروران آتش میافروزند، بیگانگان غارت میکنند و روشنفکران در کنار مردم ذبح میشوند. حوزه اقلیمی رمان، شهر مشهد است که انگار پهنه و باند آن همه سرزمین ایران است. قلمرو معنویت گرایی و به توپ بستن حرم رضوی توسط روسیه تزاری کشمکشی غریب را میسازد که ساحت بارگاهی به خون کشیده میشود که روس و انگلیس رژیسورهای این درام غم انگیزند. غارتی غریب که تنها توسط کلمه به تصویر کشیده میشود.
«رژیسور» نوشته سعید تشکری
قیمت: 290000 ریال
سال انتشار: 1396
طرح از رامین ولی زاده
@hozeyehonarich
http://yon.ir/9ABoo
رمان #رژیسور
این رمان نخستین جلد از تریلوژی داستانی #سعید_تشکری درباره روشنفکران مشهد طی صد سال اخیر است که توسط #سوره_مهر به بازار عرضه شد. مجلد دوم و سوم این سهگانه با عنوان «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» توسط ناشر دیگری منتشر شدهاست.
داستان این رمان که دارای تمی عاشقانه است به ماجرای حمله و به توپ بستنن حرم رضوی توسط ارتش روسیه تزاری باز میگردد که در پس زمینه آن داستانی درباره رابطه عاطفی میان یک مترجم زبان فارسی در دانشگاه سن پطرزبورگ با نام نینا با یک ژنرال روس با عنوان ردکو روایت میشود.
«رژیسور» داستانِ شهری است که در آن شروران آتش میافروزند، بیگانگان غارت میکنند و روشنفکران در کنار مردم ذبح میشوند. حوزه اقلیمی رمان، شهر مشهد است که انگار پهنه و باند آن همه سرزمین ایران است. قلمرو معنویت گرایی و به توپ بستن حرم رضوی توسط روسیه تزاری کشمکشی غریب را میسازد که ساحت بارگاهی به خون کشیده میشود که روس و انگلیس رژیسورهای این درام غم انگیزند. غارتی غریب که تنها توسط کلمه به تصویر کشیده میشود.
«رژیسور» نوشته سعید تشکری
قیمت: 290000 ریال
سال انتشار: 1396
طرح از رامین ولی زاده
@hozeyehonarich
"یکی به نعل یکی به میخ"
بررسی طنز گل آقا در «دو کلمه حرف حساب»
نوشته نجمه زارع بنادکوکی
#معرفی_کتاب
#تازه_های_نشر
#طنز
#سوره_مهر
@hozeyehonarich
بررسی طنز گل آقا در «دو کلمه حرف حساب»
نوشته نجمه زارع بنادکوکی
#معرفی_کتاب
#تازه_های_نشر
#طنز
#سوره_مهر
@hozeyehonarich
✔️✔️" هشت سال ، هشت کتاب، هشت روایت"
۵۰ درصد #تخفیف برای #نسخه_الکترونیک این هشت کتاب با دانلود کتابها از #کتابخوان اختصاصی #سوره_مهر
به آدرس: http://l1l.ir/2iyz
@hozeyehonaric
۵۰ درصد #تخفیف برای #نسخه_الکترونیک این هشت کتاب با دانلود کتابها از #کتابخوان اختصاصی #سوره_مهر
به آدرس: http://l1l.ir/2iyz
@hozeyehonaric
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 #چند_خط_از_یک_کتاب
خاطراتی از کتاب #احمد_احمد
✍️ـچتر محبت براى بارش خاك
در شهريور سال 1341 زلزلهاى شديد شهرستان بويين زهرا از توابع قزوين را تكان داد و منجر به كشته و زخمى شدن دهها هزار نفر شد. مردم بلافاصله در اقدامى خودجوش به يارى زلزله زدگان شتافتند. من كه از اين حادثه به شدت متأثر بودم، همراه چند نفر از دوستانم در محله عباسى خاكى تهران اقدام به جمع آورى كمكهاى مردم كردم. مردم محله به دليل اعتماد و اطمينانى كه به ما داشتند، با وجود تنگدستىشان كمكهاى زيادى در اختيار ما گذاشتند. پس از جمعآورى كمكها براى اينكه مطمئن شويم به دست آسيبزدگان مىرسد، تصميم گرفتيم خودمان آنها را به محل حادثه ببريم. از اينرو، من همراه هفتنفر ديگر از بچههاى محل، اتوبوس اجاره كرده و به سمت منطقه حادثه ديده رفتيم.
وقتى از بويين زهرا رد مىشديم، آثار خرابى و ويرانى بسيار وحشتناك بود. ديوارى يك مترى در آنجا پيدا نمىشد. ما بعد از گذشت سه روز از زلزله، شب هنگام به دهى به نام رودك رسيديم. آنچه ديديم تنمان را لرزاند. مردم آواره، وحشتزده به دامنه كوه پناه برده بودند و از بناهاى روستا تقريبا هيچچيز برجا نمانده بود. خرابى ديوارها، باغها را بدون حصار كرده بود.
شب بدى را گذرانديم. صبح متوجه شديم كه مردم آنجا تُرك زبان هستند و اين ده نزديك پانصد خانوار دارد. جمعيت ده قبل از زلزله به دو هزار نفر مىرسيد كه عدهاى از آنها كشته و زخمى شده بودند و عدهاى هم در پى سرنوشت مبهم خود به جايى ديگر نقل مكان كرده بودند. آمارهاى غيررسمى حكايت از آن داشت كه تنها حدود دويست نفر آنجا مانده و بر بقاياى ويرانههاى خود، غزل يأس و نااميدى مىخوانند.
با مردم از نزديك ارتباط برقرار كرديم و وضعيتشان را ديديم. وحشت زده بودند. مىترسيدند. ترس توأم با بهت و حيرت وجودشان را فراگرفته بود. از پس هر پس لرزهاى به دامنه كوه پناه مىبردند. چشمه اشكشان خشكيده بود و مات و مبهوت به ما نگاه مىكردند، اوضاع عجيبى بود. باديدن اين صحنهها، حال ما به شدت بد شد و منقلب شديم.
با اينكه رژيم شعار مىداد كه كمكهاى وسيعى به مناطق زلزلهزده گسيل كرده است، ولى تا آن روز تنها از طرف بازار كمكى به آنها رسيده بود.
ما تقسيم اجناسى را كه همراه آورده بوديم، به ديگران سپرديم و خودمان مشغول درآوردن جنازهها و مصدومين از زير خروارها خاك شديم. آن روزها وسايل پيشرفته براى يافتن اجساد نبود، محل اجساد را از جايى كه لاشخورها و ساير حيوانات مىنشستند، شناسايى مىكرديم.
با دلسوزى وافر و عشق خالص به مردم كمك مىكرديم. در حفاريها به اجسادى برمىخورديم كه بوى گند و عفن مىدادند، برخى اجساد طورى لِه و متورم شده بودند كه هنگام بيرون آوردن آنها از زير آوار، اعضاى بدنشان از هم جدا مىشد. بعد از يك هفته تلاش مستمر، به دليل نبود صابون و وسايل بهداشتى، دستانمان بوى روغن آدميزاد مىداد.
براى غذا از ميوههاى درختان بهخصوص گردو و آلو استفاده مىكرديم. ما هر روز، تقريبا بعد از خواندن نماز صبح، بيل و كلنگ برمىداشتيم و براى جستجوى اجساد و كمك به مردم مىرفتيم.
صبح يكى از روزها روى ويرانهاى خانمى را ديدم كه با پنجههايش خاكها را به اطراف مىپراكند. او آنقدر اين كار را ادامه داده بود كه سرانگشتانش ساييده شده بود. متوجه شدم كه شوهر و سه دخترش زير خاك ماندهاند و خودش چند روزى در حالت اغما بهسر برده است. از ديدن اين صحنه خيلى متأثر شدم. هرچه از او سئوال مىكرديم، با بهت به ما نگاه مىكرد و بعد دور مىشد. جالب اينكه در همان نزديكى گربهاى نيز به دور خود مىچرخيد و زار مىزد.
ما برآن شديم تا خانواده آن زن را از زير خاك بيرون بكشيم. بو كشيديم و بعد نقطهاى را پيدا كرده و شروع به كندن كرديم. در اين ميان كه مشغول يافتن اجساد بوديم، اين زن گه گاه با زارى به آنجا مىآمد، مىايستاد، نگران به ما نگاه مىكرد و ناگهان سراسيمه و هراسان دور مىشد.
از او پرسيدم: «اين گربه چرا اين جور مىكند؟»
او گفت: «اين گربه هم بچهاش زير خاك مانده.»
درحالى كه مشغول كنار زدن تل خاك بوديم، سوراخى روى ويرانه باز شد و گربه با سرعت به داخل آن رفت و كمى بعد، بيرون آمد و سر و صداى عجيبى كرد و دور شد. بعد اجساد سه بچه گربه مرده را يافتيم. ما نقطه ديگرى را نيز شكافته و به جستجو پرداختيم تا به اجساد رسيديم. سه دختر و پدر در كنار هم بودند. صحنه عجيب و تكاندهندهاى ديديم. پدر درحالى كه يكى از فرزندانش را به آغوش كشيده بود، جان به جان آفرين داده بود...
📚 #احمد_احمد نوشته #محسن_کاظمی
جهت خرید کتاب اینجا(sooremehr.ir/fa/book/189)کلیک کنید.
#سوره_مهر
#تاریخ_شفاهی
تلفن:۰۲۱۶۶۴۷۷۰۰۱
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 #چند_خط_از_یک_کتاب
خاطراتی از کتاب #احمد_احمد
✍️ـچتر محبت براى بارش خاك
در شهريور سال 1341 زلزلهاى شديد شهرستان بويين زهرا از توابع قزوين را تكان داد و منجر به كشته و زخمى شدن دهها هزار نفر شد. مردم بلافاصله در اقدامى خودجوش به يارى زلزله زدگان شتافتند. من كه از اين حادثه به شدت متأثر بودم، همراه چند نفر از دوستانم در محله عباسى خاكى تهران اقدام به جمع آورى كمكهاى مردم كردم. مردم محله به دليل اعتماد و اطمينانى كه به ما داشتند، با وجود تنگدستىشان كمكهاى زيادى در اختيار ما گذاشتند. پس از جمعآورى كمكها براى اينكه مطمئن شويم به دست آسيبزدگان مىرسد، تصميم گرفتيم خودمان آنها را به محل حادثه ببريم. از اينرو، من همراه هفتنفر ديگر از بچههاى محل، اتوبوس اجاره كرده و به سمت منطقه حادثه ديده رفتيم.
وقتى از بويين زهرا رد مىشديم، آثار خرابى و ويرانى بسيار وحشتناك بود. ديوارى يك مترى در آنجا پيدا نمىشد. ما بعد از گذشت سه روز از زلزله، شب هنگام به دهى به نام رودك رسيديم. آنچه ديديم تنمان را لرزاند. مردم آواره، وحشتزده به دامنه كوه پناه برده بودند و از بناهاى روستا تقريبا هيچچيز برجا نمانده بود. خرابى ديوارها، باغها را بدون حصار كرده بود.
شب بدى را گذرانديم. صبح متوجه شديم كه مردم آنجا تُرك زبان هستند و اين ده نزديك پانصد خانوار دارد. جمعيت ده قبل از زلزله به دو هزار نفر مىرسيد كه عدهاى از آنها كشته و زخمى شده بودند و عدهاى هم در پى سرنوشت مبهم خود به جايى ديگر نقل مكان كرده بودند. آمارهاى غيررسمى حكايت از آن داشت كه تنها حدود دويست نفر آنجا مانده و بر بقاياى ويرانههاى خود، غزل يأس و نااميدى مىخوانند.
با مردم از نزديك ارتباط برقرار كرديم و وضعيتشان را ديديم. وحشت زده بودند. مىترسيدند. ترس توأم با بهت و حيرت وجودشان را فراگرفته بود. از پس هر پس لرزهاى به دامنه كوه پناه مىبردند. چشمه اشكشان خشكيده بود و مات و مبهوت به ما نگاه مىكردند، اوضاع عجيبى بود. باديدن اين صحنهها، حال ما به شدت بد شد و منقلب شديم.
با اينكه رژيم شعار مىداد كه كمكهاى وسيعى به مناطق زلزلهزده گسيل كرده است، ولى تا آن روز تنها از طرف بازار كمكى به آنها رسيده بود.
ما تقسيم اجناسى را كه همراه آورده بوديم، به ديگران سپرديم و خودمان مشغول درآوردن جنازهها و مصدومين از زير خروارها خاك شديم. آن روزها وسايل پيشرفته براى يافتن اجساد نبود، محل اجساد را از جايى كه لاشخورها و ساير حيوانات مىنشستند، شناسايى مىكرديم.
با دلسوزى وافر و عشق خالص به مردم كمك مىكرديم. در حفاريها به اجسادى برمىخورديم كه بوى گند و عفن مىدادند، برخى اجساد طورى لِه و متورم شده بودند كه هنگام بيرون آوردن آنها از زير آوار، اعضاى بدنشان از هم جدا مىشد. بعد از يك هفته تلاش مستمر، به دليل نبود صابون و وسايل بهداشتى، دستانمان بوى روغن آدميزاد مىداد.
براى غذا از ميوههاى درختان بهخصوص گردو و آلو استفاده مىكرديم. ما هر روز، تقريبا بعد از خواندن نماز صبح، بيل و كلنگ برمىداشتيم و براى جستجوى اجساد و كمك به مردم مىرفتيم.
صبح يكى از روزها روى ويرانهاى خانمى را ديدم كه با پنجههايش خاكها را به اطراف مىپراكند. او آنقدر اين كار را ادامه داده بود كه سرانگشتانش ساييده شده بود. متوجه شدم كه شوهر و سه دخترش زير خاك ماندهاند و خودش چند روزى در حالت اغما بهسر برده است. از ديدن اين صحنه خيلى متأثر شدم. هرچه از او سئوال مىكرديم، با بهت به ما نگاه مىكرد و بعد دور مىشد. جالب اينكه در همان نزديكى گربهاى نيز به دور خود مىچرخيد و زار مىزد.
ما برآن شديم تا خانواده آن زن را از زير خاك بيرون بكشيم. بو كشيديم و بعد نقطهاى را پيدا كرده و شروع به كندن كرديم. در اين ميان كه مشغول يافتن اجساد بوديم، اين زن گه گاه با زارى به آنجا مىآمد، مىايستاد، نگران به ما نگاه مىكرد و ناگهان سراسيمه و هراسان دور مىشد.
از او پرسيدم: «اين گربه چرا اين جور مىكند؟»
او گفت: «اين گربه هم بچهاش زير خاك مانده.»
درحالى كه مشغول كنار زدن تل خاك بوديم، سوراخى روى ويرانه باز شد و گربه با سرعت به داخل آن رفت و كمى بعد، بيرون آمد و سر و صداى عجيبى كرد و دور شد. بعد اجساد سه بچه گربه مرده را يافتيم. ما نقطه ديگرى را نيز شكافته و به جستجو پرداختيم تا به اجساد رسيديم. سه دختر و پدر در كنار هم بودند. صحنه عجيب و تكاندهندهاى ديديم. پدر درحالى كه يكى از فرزندانش را به آغوش كشيده بود، جان به جان آفرين داده بود...
📚 #احمد_احمد نوشته #محسن_کاظمی
جهت خرید کتاب اینجا(sooremehr.ir/fa/book/189)کلیک کنید.
#سوره_مهر
#تاریخ_شفاهی
تلفن:۰۲۱۶۶۴۷۷۰۰۱
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🔰به قلم هنرمند چهارمحال و بختیاری
📚رمان «دارخلو» به چاپ رسید
🔶رمان «دارخلو» روایتی از زیست عشایری و زندگی مردمان قوم بختیاری است که به قلم ایمان ویسی و توسط واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری چهارمحال و بختیاری تولید شده و در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید👇👇
https://chb.hozehonari.ir/fa/news/350714/
#دارخلو
#رمان
#سورهٔ_مهر
#حوزه_هنری_چهارمحال_و_بختیاری
#انتشارات_سوره_مهر
#لردگان
#بختیاری
📚رمان «دارخلو» به چاپ رسید
🔶رمان «دارخلو» روایتی از زیست عشایری و زندگی مردمان قوم بختیاری است که به قلم ایمان ویسی و توسط واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری چهارمحال و بختیاری تولید شده و در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید👇👇
https://chb.hozehonari.ir/fa/news/350714/
#دارخلو
#رمان
#سورهٔ_مهر
#حوزه_هنری_چهارمحال_و_بختیاری
#انتشارات_سوره_مهر
#لردگان
#بختیاری