حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
187 subscribers
1.58K photos
198 videos
28 files
235 links
Download Telegram
📝 رهبر انقلاب در ديدار اهالی فرهنگ:
«من خیلی هم حالم خوب است»
http://l1l.ir/w88
در جلسه دیدار عده‌ای از اهالی فرهنگ با حضرت آقا، ایشان در پاسخ درد دل یکی از جانبازان (#علی_خوش_لفظ راوی کتاب #آن_شب_مهتاب_گم_شد/ #سوره_مهر) فرمودند:

« شرایط کنونی کاملاً طبیعی است. این مسائلی که پیش می‌آید، در مسیر جلو رفتن ما به‌سوی آینده کاملاً طبیعی است و اصلاً چیز نگران‌کننده‌ای نیست. اگر نباشند، باید نگران بود. وقتی شما می‌خواهید به قله‌ای مثل توچال یا دماوند صعود کنید، طبیعی است چاله و چوله و سختی وجود دارد. این نگران‌کننده نیست. مهم این است داریم جلو می‌رویم در میدان فرهنگ.

بله. شرایط فرق کرده. زمانِ جنگ، صدای توپ و تانک را همه می‌شنیدند؛ اما اکنون فقط گوش‌های شنوا هستند که صدای توپ و تانک دشمن را می‌شنوند. ولی من می‌بینم که داریم جلو می‌رویم. من می‌بینم عده‌ای دارند جانانه مبارزه می‌کنند.

گاهی عده‌ای به من می‌گویند آقا ما دلمان برای شما خون است و چه و چه. من می‌گویم: بیخود! من خیلی هم حالم خوب است و با قوت و قدرت به پیش می‌رویم و اصلاً نباید نگران بود.»

@hozeyehonarich
https://goo.gl/hV6tUk

"همه سیزده سالگی ام" خاطره مهدی طحانیان به قلم گلستان جعفریان، کتابی است که زندگی نوجوان سیزده ساله ای را روایت می کند که به جبهه می رود و بعد از چند ماه حضور در جبهه به اسارت رژیم عراق در می آید و بعد از هفت سال اسارت و در سن بیست و یک سالگی از زندان های عراق آزاد می شود.

در زندگی و خاطرات مهدی طحانیان حوادث جالبی رخ داده است که معروف‌ترین این خاطرات، همان ماجرای مصاحبه نکردن او با خبرنگار زن بی‌حجاب بود. خبرنگار از او می‌خواهد که مصاحبه کند، اما طحانیان در جواب می‌گوید که تو حجاب نداری و من با تو مصاحبه نمی‌کنم؛ چون در دینم آمده که مرد مسلمان نمی‌تواند با زن بی‌حجاب صحبت کند. خیلی‌ها این را یکی از ویژگی‌های اصلی طحانیان می‌دانند.

#دفاع_مقدس #حوزه_هنری #سوره_مهر #معرفی_کتاب

@hozeyehonarich
@hozeh_honari

http://yon.ir/9ABoo
رمان #رژیسور

این رمان نخستین جلد از تریلوژی داستانی #سعید_تشکری درباره روشنفکران مشهد طی صد سال اخیر است که توسط #سوره_مهر به بازار عرضه شد. مجلد دوم و سوم این سه‌گانه با عنوان «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» توسط ناشر دیگری منتشر شده‌است.

داستان این رمان که دارای تمی عاشقانه است به ماجرای حمله و به توپ بستنن حرم رضوی توسط ارتش روسیه تزاری باز می‌گردد که در پس زمینه آن داستانی درباره رابطه عاطفی میان یک مترجم زبان فارسی در دانشگاه سن پطرزبورگ با نام نینا با یک ژنرال روس با عنوان ردکو روایت می‌شود.

«رژیسور» داستانِ شهری است که در آن شروران آتش می‌افروزند، بیگانگان غارت می‌کنند و روشنفکران در کنار مردم ذبح می‌شوند. حوزه اقلیمی رمان، شهر مشهد است که انگار پهنه و باند آن همه‌ سرزمین ایران است. قلمرو معنویت ‌گرایی و به توپ بستن حرم رضوی توسط روسیه تزاری کشمکشی غریب را می‌سازد که ساحت بارگاهی به خون کشیده می‌شود که روس و انگلیس رژیسورهای این درام غم انگیزند. غارتی غریب که تنها توسط کلمه به تصویر کشیده می‌شود.

«‌رژیسور» نوشته سعید تشکری
قیمت: 290000 ریال
سال انتشار: 1396

طرح از رامین ولی زاده
@hozeyehonarich
"یکی به نعل یکی به میخ"
بررسی طنز گل آقا در «دو کلمه حرف حساب»
نوشته نجمه زارع بنادکوکی

#معرفی_کتاب
#تازه_های_نشر
#طنز
#سوره_مهر


@hozeyehonarich
✔️✔️" هشت سال ، هشت کتاب، هشت روایت"
۵۰ درصد #تخفیف برای #نسخه_الکترونیک این هشت کتاب با دانلود کتاب‌ها از #کتابخوان اختصاصی #سوره_مهر

به آدرس: http://l1l.ir/2iyz

@hozeyehonaric
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 #چند_خط_از_یک_کتاب

خاطراتی از کتاب #احمد_احمد

✍️ـچتر محبت براى بارش خاك
در شهريور سال 1341 زلزله‏اى شديد شهرستان بويين زهرا از توابع قزوين را تكان داد و منجر به كشته و زخمى شدن دهها هزار نفر شد. مردم بلافاصله در اقدامى خودجوش به يارى زلزله زدگان شتافتند. من كه از اين حادثه به شدت متأثر بودم، همراه چند نفر از دوستانم در محله عباسى خاكى تهران اقدام به جمع آورى كمكهاى مردم كردم. مردم محله به دليل اعتماد و اطمينانى كه به ما داشتند، با وجود تنگ‏دستى‏شان كمكهاى زيادى در اختيار ما گذاشتند. پس از جمع‏آورى كمكها براى اينكه مطمئن شويم به دست آسيب‏زدگان مى‏رسد، تصميم گرفتيم خودمان آنها را به محل حادثه ببريم. از اين‏رو، من همراه هفت‏نفر ديگر از بچه‏هاى محل، اتوبوس اجاره كرده و به سمت منطقه حادثه ديده رفتيم.
وقتى از بويين زهرا رد مى‏شديم، آثار خرابى و ويرانى بسيار وحشتناك بود. ديوارى يك مترى در آنجا پيدا نمى‏شد. ما بعد از گذشت سه روز از زلزله، شب هنگام به دهى به نام رودك رسيديم. آنچه ديديم تنمان را لرزاند. مردم آواره، وحشت‏زده به دامنه كوه پناه برده بودند و از بناهاى روستا تقريبا هيچ‏چيز برجا نمانده بود. خرابى ديوارها، باغها را بدون حصار كرده بود.
شب بدى را گذرانديم. صبح متوجه شديم كه مردم آنجا تُرك زبان هستند و اين ده نزديك پانصد خانوار دارد. جمعيت ده قبل از زلزله به دو هزار نفر مى‏رسيد كه عده‏اى از آنها كشته و زخمى شده بودند و عده‏اى هم در پى سرنوشت مبهم خود به جايى ديگر نقل مكان كرده بودند. آمارهاى غيررسمى حكايت از آن داشت كه تنها حدود دويست نفر آنجا مانده و بر بقاياى ويرانه‏هاى خود، غزل يأس و نااميدى مى‏خوانند.
با مردم از نزديك ارتباط برقرار كرديم و وضعيتشان را ديديم. وحشت زده بودند. مى‏ترسيدند. ترس توأم با بهت و حيرت وجودشان را فراگرفته بود. از پس هر پس لرزه‏اى به دامنه كوه پناه مى‏بردند. چشمه اشكشان خشكيده بود و مات و مبهوت به ما نگاه مى‏كردند، اوضاع عجيبى بود. باديدن اين صحنه‏ها، حال ما به شدت بد شد و منقلب شديم.
با اينكه رژيم شعار مى‏داد كه كمكهاى وسيعى به مناطق زلزله‏زده گسيل كرده است، ولى تا آن روز تنها از طرف بازار كمكى به آنها رسيده بود.
ما تقسيم اجناسى را كه همراه آورده بوديم، به ديگران سپرديم و خودمان مشغول درآوردن جنازه‏ها و مصدومين از زير خروارها خاك شديم. آن روزها وسايل پيش‏رفته براى يافتن اجساد نبود، محل اجساد را از جايى كه لاشخورها و ساير حيوانات مى‏نشستند، شناسايى مى‏كرديم.
با دلسوزى وافر و عشق خالص به مردم كمك مى‏كرديم. در حفاريها به اجسادى برمى‏خورديم كه بوى گند و عفن مى‏دادند، برخى اجساد طورى لِه و متورم شده بودند كه هنگام بيرون آوردن آنها از زير آوار، اعضاى بدنشان از هم جدا مى‏شد. بعد از يك هفته تلاش مستمر، به دليل نبود صابون و وسايل بهداشتى، دستانمان بوى روغن آدميزاد مى‏داد.
براى غذا از ميوه‏هاى درختان به‏خصوص گردو و آلو استفاده مى‏كرديم. ما هر روز، تقريبا بعد از خواندن نماز صبح، بيل و كلنگ برمى‏داشتيم و براى جستجوى اجساد و كمك به مردم مى‏رفتيم.
صبح يكى از روزها روى ويرانه‏اى خانمى را ديدم كه با پنجه‏هايش خاكها را به اطراف مى‏پراكند. او آن‏قدر اين كار را ادامه داده بود كه سرانگشتانش ساييده شده بود. متوجه شدم كه شوهر و سه دخترش زير خاك مانده‏اند و خودش چند روزى در حالت اغما به‏سر برده است. از ديدن اين صحنه خيلى متأثر شدم. هرچه از او سئوال مى‏كرديم، با بهت به ما نگاه مى‏كرد و بعد دور مى‏شد. جالب اينكه در همان نزديكى گربه‏اى نيز به دور خود مى‏چرخيد و زار مى‏زد.
ما برآن شديم تا خانواده آن زن را از زير خاك بيرون بكشيم. بو كشيديم و بعد نقطه‏اى را پيدا كرده و شروع به كندن كرديم. در اين ميان كه مشغول يافتن اجساد بوديم، اين زن گه گاه با زارى به آنجا مى‏آمد، مى‏ايستاد، نگران به ما نگاه مى‏كرد و ناگهان سراسيمه و هراسان دور مى‏شد.
از او پرسيدم: «اين گربه چرا اين جور مى‏كند؟»
او گفت: «اين گربه هم بچه‏اش زير خاك مانده.»
درحالى كه مشغول كنار زدن تل خاك بوديم، سوراخى روى ويرانه باز شد و گربه با سرعت به داخل آن رفت و كمى بعد، بيرون آمد و سر و صداى عجيبى كرد و دور شد. بعد اجساد سه بچه گربه مرده را يافتيم. ما نقطه ديگرى را نيز شكافته و به جستجو پرداختيم تا به اجساد رسيديم. سه دختر و پدر در كنار هم بودند. صحنه عجيب و تكان‏دهنده‏اى ديديم. پدر درحالى كه يكى از فرزندانش را به آغوش كشيده بود، جان به جان آفرين داده بود...

📚 #احمد_احمد نوشته #محسن_کاظمی
جهت خرید کتاب اینجا(sooremehr.ir/fa/book/189)کلیک کنید.
#سوره_مهر
#تاریخ_شفاهی
تلفن:۰۲۱۶۶۴۷۷۰۰۱
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🔰به قلم هنرمند چهارمحال و بختیاری

📚رمان «دارخلو» به چاپ رسید

🔶رمان «دارخلو» روایتی از زیست عشایری و زندگی مردمان قوم بختیاری است که به قلم ایمان ویسی و توسط واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری چهارمحال و بختیاری تولید شده و در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.


متن کامل را در لینک زیر بخوانید👇👇

https://chb.hozehonari.ir/fa/news/350714/

#دارخلو
#رمان
#سورهٔ_مهر
#حوزه_هنری_چهارمحال_و_بختیاری
#انتشارات_سوره_مهر
#لردگان
#بختیاری