Hossein_jannati
12.5K subscribers
459 photos
68 videos
13 files
100 links
حسین جنتی_غزلسرا

{یک‌جهان نُقصان به یک ارزن‌کمال آمیخته}
Download Telegram
دوستان شاعر من عصبانی اند که چرا یک جایی مجسمه ی یک شاعر زرد را ساخته اند و علم کرده اند! انصافا عصبانی شدن هم دارد. من هم که خبر را شنیدم دلم از این همه بی فرهنگی عریان و ابتذال بی امان به درد آمد. غیرتم جوشید و آمدم چیزی بنویسم و اعتراضی کنم، اما لختی به فکر فرو رفتم که در این روزگار کجای این کشور و حتی این جهان امور و پدیده ها ماهیت خود را حفظ کرده اند و در جای خویش اند که این یکی باشد؟
در مملکتی که فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی و نظامی و بهار و ایرج و نیما و اخوان و شاملو و فروغ و سیمین و سایه و منزوی اش هر کدام به شکلی و از جهتی سانسور می شوند یا قدرشان دانسته نمی شود، باید هم برای بی مایه ها و زردها مجسمه بسازند! مگر در همین مرز پر گهر نبود که نام شاعر مردمی را با حضور #شفیعی_کدکنی و #هوشنگ_ابتهاج ، به علیرضا قزوه دادند؟ مگر در همین کشور نیست که کنسرت #شجریان را مجوز نمی دهند و برنامه #شهرام_ناظری و #کیهان_کلهر را تعطیل می کنند، اما تتلو را روی سرشان می گذارند و حامد همایون و خالتورهای دیگر را صبح تا شب ول کرده اند وسط سیمای مثلا ملی شان! مگر نه اینکه اندیشمندان اصیل و صاحب رایی چون #دکتر_سروش حق ندارند و نمی توانند حرفشان را در مرزهای ایران بزنند اما حکومت تا دلت بخواهد بلندگو جلوی دهان رائفی پور ها و عباسی ها می گذارد که تندروی ها حماقت ها را توجیه کنند؟! مگر نه اینکه در این سالها عالمان دین از ترس مداحان بد دهن و بی عنان، جرات نمی کنند حرفی از #خرافات و انحرافات گسترده ی وارد شده در دین بزنند؟! اصلا مملکت خودمان هیچ! نگاهی به جهان معاصرمان بیندازید! روزگار ما روزگاری ست که برنده #جایزه_صلح_نوبل می تواند زنده زنده آدم بسوزاند! اینها همه برای ما نشانه است. نشانه ی اینکه در زمانه ی ما اغلب امور از معنا و ماهیت حقیقی خودشان تهی شده اند. روزگاری اگر مجسمه ی کسی را می ساختند یا اگر به کسی جایزه ی صلح می دادند یک معنایی داشت. اما حالا روزگار دیگری ست دوستان!... بسیار باید باهوش باشیم تا فریب نخوریم...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
.
تا خاکِ پای سایه‌ی او خاستگاهِ ماست
عطری اگر بلند‌ شود از گیاهِ ماست!

روزِ حساب اگر بشود نعره‌ای بلند،
بی هیچ شبهه عربده‌ی قاه‌قاهِ ماست!


#حسین_جنتی
پانوشت: امروز نود ‌و یکمین سالروز میلاد استاد ما #هوشنگ_ابتهاج است، با رفقای شاعر رفتیم به #خانه_ارغوان و از آنجا به استاد تبریک گفتیم.


.
@h_jannati
.
Forwarded from Jooyamaroofi
سایه و تعهد اجتماعی

اگر #هوشنگ_ابتهاج هنوز در جهانِ ما بود، اینک نود و پنج سالگی او را تبریک می‌گفتیم. هرچند که روزگارِ ما چندان حالی برای تبریک نگذاشته است. به قول خودِ #سایه :

به هر چه می‌نگرم با دریغ و بدرود است
شد آن زمان که جهان مژده بود و درود

اگر استادِ ما، سایه، در روزگارِ پس از #مهسا_امینی زنده می‌بود، تردیدی ندارم که تعهد اجتماعی‌‌اش را که - که جزء جدایی‌ناپذیر شعرش بود - با سرودن اشعار اجتماعی- انتقادی نشان می‌داد، چرا که سابقهٔ هفتاد سال شاعری او - از کودتای علیه دولت ملی دکتر #محمد_مصدق در سال سی و دو تا حوادث سال‌های اخیر - معرف تعهد اجتماعی او است.

در مراسم بزرگداشت سایه که چند سال پیش در بنیاد موقوفات افشار برگزار شد، غلامعلی حداد عادل در ستایش سایه، شعرهای او را در نقد استبداد پهلوی دوم خواند و او را ستود. در انتهای مراسم، سایه در جملاتی کوتاه گفت ای کاش آقای حداد عادل شعرهای دههٔ شصتِ مرا نیز می‌خواند! می‌دانیم که سایه در این دهه یک سال زندانی بود و نمونه‌های درجهٔ اولی از شعرهای اجتماعی معاصر را سایه در آن دوره سرود، مانند:

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقَدَر فاصلهٔ دست و زبان است

یا

چو فرزندت مرا خوانَد شهیدِ راهِ آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبانِ من بودی

یا

زمانه کیفرِ بیداد سخت خواهد داد
سزای رستمِ بد روز مرگِ سهراب است

همچنین شعر معروف #ارغوان سایه یکی از معروف‌ترین نمونه‌های شعر حبسیه در تاریخ معاصر ماست که کم‌احتمال نیست که در آینده در میان حبسیه‌های معروف شعر فارسی مانند حبسیه‌های #مسعود_سعد_سلمان ، #ناصر_خسرو و #ملک_الشعرای_بهار جا خوش کند. آنجا که در توصیف زندانش گفته بود:

من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آن‌چه می‌بینم دیوار است
آه این سختِ سیاه آن‌چنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گردانَد
ره چنان بسته که پروازِ نگه
در همین یک‌قدمی می‌مانَد

سایه در حوادث اجتماعی سالیان دیگر ایران نیز ساکت نبود و تعهد اجتماعی‌اش را در قالب هنرش ریخت. در سال هشتاد و هشت و حوادث بعد از جنبش سبز و آن همه امیدِ بهار که به ناامیدیِ زمستان انجامید، این شعرِ نیمایی را گفت:

آمد بهار و از میانِ ما گذشت و رفت
گفتند خالی بود دستش؟ نه
وقتی که می‌آمد پرستوهای هم پرواز دیدندش
در دست‌هایش خوشه‌های نورسِ امید
در کوله‌بارش بذرِ شادی‌های گم‌گشته
با خنده و آواز می‌آمد
آن سروهای گوش‌اِستاده شنیدندش
آمد بهار و از میانِ ما گذشت و رفت
گل داشت ... چیدندش!

یا پس از سرکوب اعتراضات دی‌ماه سال نود و شش، شعر فرزند ایران را سرود:

‏اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند
و مردمانی هم که چون من
دارنده‌ٔ این نام را هرگز ندیدند و نمی‌دانند
 ...

بر گردِ گورِ تازه جمعی سوگواران است
دیگر کسی اینجا نمی‌پرسد:
این خفته در خاک از کجا و از کدامان است؟
می‌دانند
او فرزندِ ایران است

سایه هیچگاه معتقد به شعر برای شعر نبود، بلکه شعر را در خدمت آرمان و اجتماع می‌دید. می‌شود گروهی با آرمان‌های سایه همداستان نباشند، اما او در پشتِ همهٔ آن آرمان‌ها که امروز بر او غبارِ سیاست نشسته است، دل در گروِ انسانیت بسته بود و او شاعر متعهدِ به انسانیت و اجتماعِ انسانی بود و شعرش ترنمِ همهٔ رنج‌ها و دردهای انسانی بود؛ دردِ استبداد و امید به آزادی. سال‌ها پیش با همین "امیدواریِ دور" گفته بود:

به شعرِ سایه در "آن" بزمگاهِ آزادی
طرب کنید که پُر نوش باد جامِ شما

و حالا اگر از منِ شاعر بپرسید، با همان خیالات شاعرانه می‌گویم که سایه در آن جهان هم دردِ استبداد دارد و امیدِ آزادی. روانش شاد باد

#جویا_معروفی


@jooyamaroofi1