درد دلی با حسین خان منزوی عزیزم:
.
نمردیم و دیدیم گِردِ مزارت،
کسان را که بودند یک عمر بارت!
نمردیم و دیدیم کاین مُرده خواران،
فرورفتگانند در اعتبارت!
دُکان ها گشودند با نامت آنان،
که در بسته بودند بر روزگارت!
نمک خوردگانِ نمکدان شکسته،
شِکَر می فروشند در قندهارت!
غبار از مزارِ تو آنان گرفتند،
که یکدم نبردند از دل غبارت!
تورا نردبان کرده اند این قصیران،
اگرنه ندارند کاری به کارت!
همین آشنایانِ امروز و فردا،
همین ناشناسانِ پیرار و پارت،
چراغی که بر سنگِ قبرت نهادند،
دریغ از تو کردند و شب های تارَت!
نمردیم و دیدیم خالی ست آنجا،
ز دنباله گیرانِ اندک شمارت!
.
.
#حسین_جنتی
#حسین_منزوی
.
نمردیم و دیدیم گِردِ مزارت،
کسان را که بودند یک عمر بارت!
نمردیم و دیدیم کاین مُرده خواران،
فرورفتگانند در اعتبارت!
دُکان ها گشودند با نامت آنان،
که در بسته بودند بر روزگارت!
نمک خوردگانِ نمکدان شکسته،
شِکَر می فروشند در قندهارت!
غبار از مزارِ تو آنان گرفتند،
که یکدم نبردند از دل غبارت!
تورا نردبان کرده اند این قصیران،
اگرنه ندارند کاری به کارت!
همین آشنایانِ امروز و فردا،
همین ناشناسانِ پیرار و پارت،
چراغی که بر سنگِ قبرت نهادند،
دریغ از تو کردند و شب های تارَت!
نمردیم و دیدیم خالی ست آنجا،
ز دنباله گیرانِ اندک شمارت!
.
.
#حسین_جنتی
#حسین_منزوی
▪
این غزل را پارسال بعد از دیدن عکسی در فضای مجازی نوشتم که باعثِ حواشی کوچکی شد، به بهانهای باز منتشرش میکنم و خواهش میکنم باز مثل قبل، هرکس که روزی روزگاری برمزار منزوی فاتحهای خوانده خود را مخاطب این شعر قرار ندهد چراکه مخاطبان این شعر خودشان میدانند کیستند...
▪
نمردیم و دیدیم گِردِ مزارت،
کسان را که بودند یک عمر بارت!
نمردیم و دیدیم کاین مُرده خواران،
فرورفتگانند در اعتبارت!
دُکان ها گشودند با نامت آنان،
که در بسته بودند بر روزگارت!
نمک خوردگانِ نمکدان شکسته،
شِکَر می فروشند در قندهارت!
غبار از مزارِ تو آنان گرفتند،
که یکدم نبردند از دل غبارت!
تورا نردبان کرده اند این قصیران،
اگرنه ندارند کاری به کارت!
همین آشنایانِ امروز و فردا،
همین ناشناسانِ پیرار و پارت،
چراغی که بر سنگِ قبرت نهادند،
دریغ از تو کردند و شب های تارَت!
نمردیم و دیدیم خالی ست آنجا،
ز دنباله گیرانِ اندک شمارت!
▪
▪
#حسین_جنتی
#حسین_منزوی
▪
@h_jannati
▪
این غزل را پارسال بعد از دیدن عکسی در فضای مجازی نوشتم که باعثِ حواشی کوچکی شد، به بهانهای باز منتشرش میکنم و خواهش میکنم باز مثل قبل، هرکس که روزی روزگاری برمزار منزوی فاتحهای خوانده خود را مخاطب این شعر قرار ندهد چراکه مخاطبان این شعر خودشان میدانند کیستند...
▪
نمردیم و دیدیم گِردِ مزارت،
کسان را که بودند یک عمر بارت!
نمردیم و دیدیم کاین مُرده خواران،
فرورفتگانند در اعتبارت!
دُکان ها گشودند با نامت آنان،
که در بسته بودند بر روزگارت!
نمک خوردگانِ نمکدان شکسته،
شِکَر می فروشند در قندهارت!
غبار از مزارِ تو آنان گرفتند،
که یکدم نبردند از دل غبارت!
تورا نردبان کرده اند این قصیران،
اگرنه ندارند کاری به کارت!
همین آشنایانِ امروز و فردا،
همین ناشناسانِ پیرار و پارت،
چراغی که بر سنگِ قبرت نهادند،
دریغ از تو کردند و شب های تارَت!
نمردیم و دیدیم خالی ست آنجا،
ز دنباله گیرانِ اندک شمارت!
▪
▪
#حسین_جنتی
#حسین_منزوی
▪
@h_jannati
▪
Forwarded from اتچ بات
▪
بعد از آن شکوهِ سالیانِ دور،
"شهریار" و "سایه"
قفل بر درِ غزل زدند!
•
دستِ "منزوی"
از ورای دود و مِه رسید،
با همان کلید...
_با گُلِ سری ظریف از میانِ دود_
قفلِ کهنه را گشود
باز قفلِ تازه زد!
•
سالها گذشت...
نسلِ ما دوباره درگشود
نسلِ ما که معنیِ کلید را نمیشناخت،
با تبر گشود!
•
•
آه دوستان!
گرچه "در" شکسته است،
قفل همچنان، هنوز بسته است!
•
•
#حسین_جنتی
#حسین_منزوی
#شعر_معاصر
▪
@h_jannati
▪
بعد از آن شکوهِ سالیانِ دور،
"شهریار" و "سایه"
قفل بر درِ غزل زدند!
•
دستِ "منزوی"
از ورای دود و مِه رسید،
با همان کلید...
_با گُلِ سری ظریف از میانِ دود_
قفلِ کهنه را گشود
باز قفلِ تازه زد!
•
سالها گذشت...
نسلِ ما دوباره درگشود
نسلِ ما که معنیِ کلید را نمیشناخت،
با تبر گشود!
•
•
آه دوستان!
گرچه "در" شکسته است،
قفل همچنان، هنوز بسته است!
•
•
#حسین_جنتی
#حسین_منزوی
#شعر_معاصر
▪
@h_jannati
▪
Telegram
attach 📎
Forwarded from محمدرضا طاهری
🔹️یکی از تخصص های برخی، مصادره کردن مردههاست! وقتی کسی میمیرد و دیگر زبان ندارد که نظرات خودش را بیان کند به راحتی میتوان به جای او حرف زد و خود را به او چسباند. با این روش، بیربط ترین آدم ها از نظر اندیشه و منش و رفتار، می توانند خودشان را نزدیک ترین فرد به کسی که دستش از دنیا کوتاه است جلوه دهند. اگر از اتفاق، عکسی هم با او داشته باشند که دیگر نور علی نور است!
🔹️نمونهی بارز این پدیده در فضای شعر امروز، مصادرهی #حسین_منزوی است. منزوی دو ویژگی مشخص داشت:
🔹️۱. شعرش استوار و فخیم و زبان آور بود و منزه از مضامین سانتیمانتال و سطحی. او اگرچه شاعر عشق بود اما هیچگاه از درد جامعه و مردم خود غافل نمیشد. دیوان منزوی را که ورق بزنیم جا به جا به غزلهایی بر می خوریم که به صراحت بر ظالمان تاخته است و جانب مردمان ستمدیده را گرفته است.
ظلمت صریح با تو سخن گفت، پس تو هم
با شب به استعاره و ایما سخن مگو!
🔹️۲. حسین منزوی با دستگاه های فرهنگی و تریبون های رسمی و نهادهای قدرت هیچگونه ارتباطی نداشت. نه در صدا و سیما جایی داشت، نه در وزارت ارشاد و حوزه هنری و جاهای دیگر. او حتی از جانب بسیاری از شاعران همروزگار خود نیز طرد شده بود، زیرا حاضر نبود به هیچ قیمتی از معیارهای بلند ادبیاش کوتاه بیاید و به هوای آنکه از این و آن تایید بگیرد و تعریف بشنود هر بیمایهای را تایید کند و مجیز هر بیهنری را بگوید.
🔹️اما طنز روزگار را ببینید؛ در این چهارده سالی که از مرگ منزوی گذشته است، همانهایی که هر بلایی بر سر مردم جامعهشان بیاید تنها برای دختر همسایه شعر میگویند، همانهایی که غزلهای سُست و سانتیمانتال و تینیجری منتشر میکنند، همانهایی که در تمام برنامه های دولتی شعر حضور همه جانبه دارند و از این راه نانی در روغن فرو برده اند، همان ها بیش از همگان منزوی منزوی کردهاند!
🔹️گاهی با خود تصور میکنم که جسم بی جان حسین منزوی زیر آن سنگ قبر مهجور در زنجان، همچنان زیر لب زمزمه میکند که:
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
خدا به نیمهای از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفسهای دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار میزنید اما
بهار را به پشیزی نمیخرید از من
نه در تبرّیِ من نیز بیم رسواییاست؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من
وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما ورید از من!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🔹️نمونهی بارز این پدیده در فضای شعر امروز، مصادرهی #حسین_منزوی است. منزوی دو ویژگی مشخص داشت:
🔹️۱. شعرش استوار و فخیم و زبان آور بود و منزه از مضامین سانتیمانتال و سطحی. او اگرچه شاعر عشق بود اما هیچگاه از درد جامعه و مردم خود غافل نمیشد. دیوان منزوی را که ورق بزنیم جا به جا به غزلهایی بر می خوریم که به صراحت بر ظالمان تاخته است و جانب مردمان ستمدیده را گرفته است.
ظلمت صریح با تو سخن گفت، پس تو هم
با شب به استعاره و ایما سخن مگو!
🔹️۲. حسین منزوی با دستگاه های فرهنگی و تریبون های رسمی و نهادهای قدرت هیچگونه ارتباطی نداشت. نه در صدا و سیما جایی داشت، نه در وزارت ارشاد و حوزه هنری و جاهای دیگر. او حتی از جانب بسیاری از شاعران همروزگار خود نیز طرد شده بود، زیرا حاضر نبود به هیچ قیمتی از معیارهای بلند ادبیاش کوتاه بیاید و به هوای آنکه از این و آن تایید بگیرد و تعریف بشنود هر بیمایهای را تایید کند و مجیز هر بیهنری را بگوید.
🔹️اما طنز روزگار را ببینید؛ در این چهارده سالی که از مرگ منزوی گذشته است، همانهایی که هر بلایی بر سر مردم جامعهشان بیاید تنها برای دختر همسایه شعر میگویند، همانهایی که غزلهای سُست و سانتیمانتال و تینیجری منتشر میکنند، همانهایی که در تمام برنامه های دولتی شعر حضور همه جانبه دارند و از این راه نانی در روغن فرو برده اند، همان ها بیش از همگان منزوی منزوی کردهاند!
🔹️گاهی با خود تصور میکنم که جسم بی جان حسین منزوی زیر آن سنگ قبر مهجور در زنجان، همچنان زیر لب زمزمه میکند که:
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
خدا به نیمهای از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفسهای دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار میزنید اما
بهار را به پشیزی نمیخرید از من
نه در تبرّیِ من نیز بیم رسواییاست؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من
وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما ورید از من!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
Forwarded from اتچ بات
.
پساز تو، دلقِ گشادِ تورا به تن کردند
چهها که بعدِ تو با رختِ تهمتن کردند!
زِ داغِ رفتنت ای سرو! لالهها رویید
چقدر بعدِ تو خون در دلِ چمن کردند!
همین گروهِ پراکنده گو که در هر سوی،
به نامِ نامیات از "هیچ" انجمن کردند!
چقدر شعر که در خاک بُردی و اینان،
در این خیال که جسمِ تورا کفن کردند
همین نه جسمِ تورا خاک کردهاند آری،
که خاک بر سرِ این شیوهی کهن کردند
سکوتِ کدکنی و هجرِ سایه، خاموشیت...
دریغ آنچه که این هرسه با سخن کردند!
#حسین_جنتی
#ما_همه_هیچیم
#حسین_منزوی
بعدالتحریر: تذکر دوستان درباره مصراع اولِ بیت آخر درست بود و اصلاح شد، ممنونم از اینکه درست و دقیق میخوانید.
@h_jannati
.
پساز تو، دلقِ گشادِ تورا به تن کردند
چهها که بعدِ تو با رختِ تهمتن کردند!
زِ داغِ رفتنت ای سرو! لالهها رویید
چقدر بعدِ تو خون در دلِ چمن کردند!
همین گروهِ پراکنده گو که در هر سوی،
به نامِ نامیات از "هیچ" انجمن کردند!
چقدر شعر که در خاک بُردی و اینان،
در این خیال که جسمِ تورا کفن کردند
همین نه جسمِ تورا خاک کردهاند آری،
که خاک بر سرِ این شیوهی کهن کردند
سکوتِ کدکنی و هجرِ سایه، خاموشیت...
دریغ آنچه که این هرسه با سخن کردند!
#حسین_جنتی
#ما_همه_هیچیم
#حسین_منزوی
بعدالتحریر: تذکر دوستان درباره مصراع اولِ بیت آخر درست بود و اصلاح شد، ممنونم از اینکه درست و دقیق میخوانید.
@h_jannati
.
Telegram
attach 📎