Gowharshad رسانه گوهرشاد
مسوولان کتابخانه زن در کابل میگویند که این کتابخانه رسماً به دلیل تهدیدات امنیتی، محدودیتهای وضع شده از سوی حکومت سرپرست بر زنانی که در این مکان تردد میکردند و مشکلات اقتصادی بسته شده است. ژولیا پارسی، یکی از بیانگذاران این کتابخانه امروز (دوشنبه،…
ادامه...
به گفتهی او، تهدیدات امنیتی و محدودیتهایی که حکومت فعلی در حوزههای مختلف بر زنان و دختران وضع کرد، فضا را برای ادامهی فعالیت کتابخانه زن تنگ کرد. افراد حکومت سرپرست دستکم دو بار به کتابخانه زن هجوم آوردند و آن را «مهر و لاک» کردند.
همچنین این فعال حقوق زن میگوید که تقریباً در تمام دو ماه گذشته کتابخانه بسته بوده، اما افراد حکومت فعلی آن را زیر نظر داشتند.
خانم پارسی در بخشی از صحبتهایش میافزاید که علاوه بر محدودیتها بر فعالیت زنان، فشارهای اقتصادی نیز باعث شد که این کتابخانه دیگر نتواند به فعالیتش ادامه دهد.
این کتابخانه با حمایت مالی گروهی از زنان در کابل و خارج از کشور آغاز به فعالیت کرده بود.
او تاکید کرد: «با آنهم، این زنان شجاع از پول نان خود برداشتند و روی ایجاد و تداوم فعالیت کتابخانه هزینه کردند. به رغم همهی اینها، حمایت مالی آنچنانی از کتابخانه صورت نگرفت، هرچند ما ادامه دادیم، اما در نهایت بسته شد.»
وی بیان کرد که کتابخانه زن، برای زنان کابل تنها یک کتابخانه نبود، بلکه جایی برای گفتگو و دادخواهی بود.
ژولیا پارسی همچنان بیان کرد: «میخواهیم خاطرنشان سازیم که این آخرین قدم ما برای روشنگری نخواهد بود. زنان افغانستان تقریباً از همهی حقوقشان محروم اند و عبور از چنین وضعیتی، مستلزم مبارزه توقفناپذیر، ایستادگی و توسل به روشهای مختلف مسالمتآمیز و مدنی است.»
در حالی کتابخانه زن در کابل بسته میشود که بیش از ۵۳۰ روز است که مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم بر روی دختران مسدود است. زنان و دختران اجازه کار در موسسات داخلی و بینالمللی و آموزش در دانشگاهها را نیز ندارند.
#کتابخانه_زن
#پل_سرخ
#زنان_دختران
#کار_آموزش
#رسانه_گوهرشاد
ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید:
به گفتهی او، تهدیدات امنیتی و محدودیتهایی که حکومت فعلی در حوزههای مختلف بر زنان و دختران وضع کرد، فضا را برای ادامهی فعالیت کتابخانه زن تنگ کرد. افراد حکومت سرپرست دستکم دو بار به کتابخانه زن هجوم آوردند و آن را «مهر و لاک» کردند.
همچنین این فعال حقوق زن میگوید که تقریباً در تمام دو ماه گذشته کتابخانه بسته بوده، اما افراد حکومت فعلی آن را زیر نظر داشتند.
خانم پارسی در بخشی از صحبتهایش میافزاید که علاوه بر محدودیتها بر فعالیت زنان، فشارهای اقتصادی نیز باعث شد که این کتابخانه دیگر نتواند به فعالیتش ادامه دهد.
این کتابخانه با حمایت مالی گروهی از زنان در کابل و خارج از کشور آغاز به فعالیت کرده بود.
او تاکید کرد: «با آنهم، این زنان شجاع از پول نان خود برداشتند و روی ایجاد و تداوم فعالیت کتابخانه هزینه کردند. به رغم همهی اینها، حمایت مالی آنچنانی از کتابخانه صورت نگرفت، هرچند ما ادامه دادیم، اما در نهایت بسته شد.»
وی بیان کرد که کتابخانه زن، برای زنان کابل تنها یک کتابخانه نبود، بلکه جایی برای گفتگو و دادخواهی بود.
ژولیا پارسی همچنان بیان کرد: «میخواهیم خاطرنشان سازیم که این آخرین قدم ما برای روشنگری نخواهد بود. زنان افغانستان تقریباً از همهی حقوقشان محروم اند و عبور از چنین وضعیتی، مستلزم مبارزه توقفناپذیر، ایستادگی و توسل به روشهای مختلف مسالمتآمیز و مدنی است.»
در حالی کتابخانه زن در کابل بسته میشود که بیش از ۵۳۰ روز است که مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم بر روی دختران مسدود است. زنان و دختران اجازه کار در موسسات داخلی و بینالمللی و آموزش در دانشگاهها را نیز ندارند.
#کتابخانه_زن
#پل_سرخ
#زنان_دختران
#کار_آموزش
#رسانه_گوهرشاد
ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید:
روایتی از کابل؛ «نان، از هرکجا که آید مقدس است»
چند روز پس از هفتم و هشتم ثور بهار امسال، گذرم به چهارراهی پُلسرخ میافتد. طرف ریاست پاسپورت میروم. همینطور که پیش میروم، به چهار اطرافم نظر میاندازم. رنگوبوی همهچیز و همهکس در پلسرخ تبدیل شده؛ پلسرخ مرکز آدمهای فرهنگی کابل، در نظام پیشین بود. کافههای شیک، رستورانتهای مجلل، کتابفروشیهای بزرگ و مراکز فرهنگی بسیاری در پلسرخ فعالیت میکردند و شب و روز، میزبان آدمهای فرهنگی، برنامههای فرهنگی و جوانانی بودند که به جز ادبیات، سینما، شعر و فلسفه به چیز دیگری نمیاندیشیدند. همهچیز را از عینک روشنفکریشان میدیدند. از شاملو، شکسپیر، آرنت، حراری و محفوظ میگفتند.
«اسامه»، «بودا از شرم فرو ریخت» و «نیمهشب در پاریس» را تحلیل میکردند. از مکتبهای سیاسی میگفتند، نظریههای دانشمندان را مطرح میکردند و نسخههای بسیاری برای دولت و نظام موفق میپیچیدند. جنبوجوش، فضای آن روزها و آدمهای فرهنگی پلسرخ، تمامی کسانی که گذرشان به کابل افتاده بود، آن روزگار را به یاد دارند. کسی را نمیتوان سراغ داشت که کابل را در آن روزها و این روزها دیده باشد، از فضای پلسرخ، مرکزهای فرهنگی و آدمهایش چیزی نگوید و تاسف نخورد.
به سر پل پلسرخ میرسم. روی پُل، مردان بسیاری با دوچرخههایشان در قسمت پیادهرو پل، چشم بهراه ایستادهاند. روی پل ایستادن کار هر روزهی شان است. بعضی از آن مردان، بیل، کلنگ و وسایل رنگ با خود دارند و تعدادی هم، ابزار چاهکنی. بدون استثنا همهی شان کارگر اند. آدمهای روی پل تا گرم شدن هوا آنجا میمانند، هوا که گرم میشود، سبزیفروشها و میوهفروشها با آن بلندگوهای همیشه روشنشان به جمع کارگران روی پل میپیوندند و تا شب نرخ میوهها و سبزیهایشان را تبلیغ میکنند.
با زبان ساده و عام فهم، هر کدام واژه «لیلام» را در تبلیغ محصولشان استفاده میکنند. مقصد همهی آدمهای روی پُل یکیست: نان! یکی چشم بهراه مشتری است و دیگری چشم بهراه کار. و صد البته حکومتیها هم دنبال اخاذی از این قشر همیشه گرسنه.
#روایت
#نان
#پل_سرخ
#کابل
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت رسانهی گوهرشاد بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/87e/
چند روز پس از هفتم و هشتم ثور بهار امسال، گذرم به چهارراهی پُلسرخ میافتد. طرف ریاست پاسپورت میروم. همینطور که پیش میروم، به چهار اطرافم نظر میاندازم. رنگوبوی همهچیز و همهکس در پلسرخ تبدیل شده؛ پلسرخ مرکز آدمهای فرهنگی کابل، در نظام پیشین بود. کافههای شیک، رستورانتهای مجلل، کتابفروشیهای بزرگ و مراکز فرهنگی بسیاری در پلسرخ فعالیت میکردند و شب و روز، میزبان آدمهای فرهنگی، برنامههای فرهنگی و جوانانی بودند که به جز ادبیات، سینما، شعر و فلسفه به چیز دیگری نمیاندیشیدند. همهچیز را از عینک روشنفکریشان میدیدند. از شاملو، شکسپیر، آرنت، حراری و محفوظ میگفتند.
«اسامه»، «بودا از شرم فرو ریخت» و «نیمهشب در پاریس» را تحلیل میکردند. از مکتبهای سیاسی میگفتند، نظریههای دانشمندان را مطرح میکردند و نسخههای بسیاری برای دولت و نظام موفق میپیچیدند. جنبوجوش، فضای آن روزها و آدمهای فرهنگی پلسرخ، تمامی کسانی که گذرشان به کابل افتاده بود، آن روزگار را به یاد دارند. کسی را نمیتوان سراغ داشت که کابل را در آن روزها و این روزها دیده باشد، از فضای پلسرخ، مرکزهای فرهنگی و آدمهایش چیزی نگوید و تاسف نخورد.
به سر پل پلسرخ میرسم. روی پُل، مردان بسیاری با دوچرخههایشان در قسمت پیادهرو پل، چشم بهراه ایستادهاند. روی پل ایستادن کار هر روزهی شان است. بعضی از آن مردان، بیل، کلنگ و وسایل رنگ با خود دارند و تعدادی هم، ابزار چاهکنی. بدون استثنا همهی شان کارگر اند. آدمهای روی پل تا گرم شدن هوا آنجا میمانند، هوا که گرم میشود، سبزیفروشها و میوهفروشها با آن بلندگوهای همیشه روشنشان به جمع کارگران روی پل میپیوندند و تا شب نرخ میوهها و سبزیهایشان را تبلیغ میکنند.
با زبان ساده و عام فهم، هر کدام واژه «لیلام» را در تبلیغ محصولشان استفاده میکنند. مقصد همهی آدمهای روی پُل یکیست: نان! یکی چشم بهراه مشتری است و دیگری چشم بهراه کار. و صد البته حکومتیها هم دنبال اخاذی از این قشر همیشه گرسنه.
#روایت
#نان
#پل_سرخ
#کابل
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت رسانهی گوهرشاد بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/87e/
رسانه گوهرشاد
روایتی از کابل؛ «نان، از هرکجا که آید مقدس است» - رسانه گوهرشاد
چند روز پس از هفتم و هشتم ثور بهار امسال، گذرم به چهارراهی پُلسرخ میافتد. طرف ریاست پاسپورت میروم. همینطور که پیش میروم، به چهار اطرافم نظر میاندازم. رنگوبوی همهچیز و همهکس در پلسرخ تبدیل شده؛ پلسرخ مرکز آدمهای فرهنگی کابل، در نظام پیشین بود.…