ghrmzejiiigh🫀
19 subscribers
628 photos
115 videos
24 files
381 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
Forwarded from REYSHAN SOUL🕊 (Zohre🕊▪️)
میدونم همه تون خیلی سختی میکشین و زیاد تلاش میکنین🤍بهتون افتخار میکنم و برای تک تک تون معجزه میخوام❤️😚
مخصوصا محمدعلی، مریم و پریسا مهدیه و رویا🫂🧚🏼
😍1👀1
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
تووی بازی بی‌سرانجامی گیر افتادم و تو هربار یک‌مشکلی درست می‌کردی.
نه، مسئله‌ای نبود که نتوانم حلش کنم.
اتفاقا بعد از چندبار گیم اور شدن (سوختن) و دوباره از صفر شروع کردن، می‌رفتم مرحلهٔ بعد اما مرحله به مرحله خسته‌تر می‌شدم.
هربار به صد نزدیک‌ می‌شدیم، نیش می‌زدی و باز برمی‌گشتیم به خانه اول.
هربار اوج گرفتیم، پرهایم را چیدی.
بازیگر نه، تو یک‌بازی بودی؛
یک‌بازی که خودم شروعش کردم.
خودم ساختمش و حالا نمی‌توانم حلش کنم!
#پریسا_فوجی
قرمز جیییغ 🫀
همه آدم‌ها با بخشیدن وسایل و چیزهایی که دیگر به کارشان نمی‌آید، موافق اند اما چرا آدم‌هایی که در گذشته به آن‌ها آسیب رسانده‌اند و بودن با آن‌ها دیگر فایده‌ای ندارد، نمی‌بخشند؟!
💯1😈1
شما هم دقت کردین یکی دوهفته‌ایه که همه‌جا خیلی خلوت شده!👀
Secrets
The Weeknd
چه دوسال‌ گذشته باشد چه ده‌سال، این‌کابوس‌ پایانی ندارد.
🕊1💔1
Zedbazi - Tehran Mibinamet (Official Audio) - زدبازی - تهران میبینمت
رفتم برا پرواز مهم نیستش چی میگن هی
قرمز جیییغ 🫀
Forwarded from SUT Twitter
اینکه رو ویدئوی جنگ آهنگ «فکر کن این موشکا ستاره‌ن» بذاری استوری کنی هم یه لول دست‌نیافتنی‌ای از زوالِ عقله.


Medici

@sut_tw
Forwarded from SUT Twitter
واقعا شوخی تو شرایط جنگی خیلی‌خیلی منطقی‌تر ‌و پذیرفته‌تره از انتلکت‌بازیای دراماتیک و شعر و فکر کن موشکا ستاره‌ن.


Fatmana

@sut_tw
SUT Twitter
واقعا شوخی تو شرایط جنگی خیلی‌خیلی منطقی‌تر ‌و پذیرفته‌تره از انتلکت‌بازیای دراماتیک و شعر و فکر کن موشکا ستاره‌ن. Fatmana @sut_tw
بنظر من که هیچ‌یک‌ قابل پذیرش نیست.بعضی از آدم‌ها افکتشان فلت است و وقتی باید رفتار متناسب شرایطی را از خود بروز بدهند، رفتاری کاملا مخالف نشان می‌دهند مانند خندیدن در عزا.
💯2

دوشب قبل از این که برگردم، ساعت ۲۲:۰۰ چون ساعت کاری مترو تمام می‌شد با اسنپ رفتیم هفت حوض.
کنار زیرگذر مترو پیاده شدیم.
به نیلو گفتم:"بیا از پل هوایی یا پله برقی بریم اون‌طرف خیابون."
دیدم جلوی پله و پل قفل زده بودند.
🚨🚇
دیشب می‌خواستم لیست پناهگاه‌های تهران را برای نیلوفر بفرستم. نوشته بود:" تونل‌های عمیق مترو مثل تجریش و..." همان‌جا یادم آمد که متروها آن‌وقت شب باز نیستند!
حالا بعد از سه‌روز به این‌فکر افتاده‌اند که متروها را ۲۴ ساعته باز بگذارند تا مردم بتوانند آن‌جا پناه بگیرند.

فاصله این‌اتفاقات کمتر از یک‌هفته است!
💔1
ghrmzejiiigh🫀
بالاخره تموم میشه پزشکی گرفتن ما ولی من مطمئنم دیگه ادامه‌ای نداره برای من البته بعد از طرح اجباری!
هرمرحله بخوای از این چرخه معیوب فرار کنی بازهم یه مرحله اجباری دیگه باید بگذرونی و دل‌داری هرکی که میگه تو داری دکتری می‌گیری و نمی‌دونم بعدا پزشک میشی و ارج و قرب داری برای مردم و ازین دست صحبت‌ها در نظر من انگار از پای چرس و بنگ بلند شده باشی😄
امروز با روان و جسمی فرسوده و گسیخته از اخبار جنگ! رفتم معاونت بهداشت، محل خدمتم را از بین روستاهایی ‌که تاحالا اسمشان را نشنیده بودم، انتخاب کنم.
به عبارتی رفتم خودم را معرفی کنم!
چرا که این‌طرح کاملا اجباری ست.

[بماند که در این‌فاصله از زمان فارغ‌التحصیلی‌ تا الان چقدر صبح‌های زود و ظهرها در آفتاب و گرما با بابا از پله‌ها برای برداشتن طرح تحقیقاتی بالا و پایین رفتیم اما باز هم مانند همیشۀ این‌مملکت، سنگی بزرگ جلوی پای من انداختند.
من با معدل ۱۷ تا کارورزی و با معدل ۱۶ از پزشکی فارغ‌التحصیل شدم اما متاسفانه معدل ۱۶ را فقط از دانشگاه‌های تیپ یک می‌پذیرفتند و این‌بار هم آن‌همه دوری و سختی که در زاهدان و سیستان و بلوچستان کشیدم جز درس‌هایی که آموختم، مانع نشد از این‌که طرحم را راه دور نیافتم.]

پدرم درمورد میزان فاصله هرروستایی که در آن‌کاغذ نامش برده شده بود، برایم توضیح می‌داد.
کارشناس طرح پرسید:"شما شغلتون چی بوده قبلا؟ماشاالله به کل نقشه و روستاها مسلطید‌!"
من هم با اطمینان به شناختی که پدر از استان داشت، سه‌روستایی که نمی‌شناختم، انتخاب کردم.

اما حالا که قرار است طرحم را در خراسان بگذرانم، دلم برای سیستان و بلوچستان تنگ می‌شود!
اگر روزی که ناگاه در زاهدان قبول شدم، نگرش امروزم را داشتم به شهری که درآن درس خواندم و کار و زندگی کردم، می‌بالیدم!
همان‌طور که سی‌سال‌پیش، پدرم سربازی و کارش را درآن‌استان گذراند و خانواده‌ام روزگاری در زاهدان زندگی کرده‌بودند.

اکنون گمان می‌کنم پزشکی برای من ادامه خواهد داشت چرا که به قول یونگ
:" تو چیزی هستی که انجام می‌دهی نه چیزی که می‌گویی انجام خواهم داد!"

یا به قول لویی آراگون:
"دیگر زمان آن‌که زیستن بیاموزیم،
گذشته‌ است!"

شاید هیچ‌وقت قرار نبوده من به نویسنده و خواننده و نوازنده و هنرمندی تبدیل بشوم:)

بیست و هفتم خردادماه هزاروچهارصدوچهار
طرح اجباری در جنگ اجباری
#جبر_جغرافیایی
🕊3❤‍🔥1
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
هنوز زنده ‌ایم
و بر «پل مرگ» ایستاده...
💘1
من در کودکی، نوجوانی و جوانی
چیزهایی دیده‌ام که نباید می‌دیدم،
جاهایی رفته‌ام که نباید می‌رفتم،
حرف‌هایی شنیدم که نباید می‌شنیدم،
کارهایی کرده‌ام که نباید می‌کردم.
چیزها و جاها و کارها و حرف‌هایی
دور
خیلی دور از سن خودم
اما یک‌ماه تا
تولد بیست و هفت‌ سالگی‌ام
هنوز مانده
و حالا اصلا پیر شدنم دور به نظر نمی‌رسد!
به خودم تبریک می‌گویم!
حالا می‌توانم بگویم کمی پیر شده‌ام!
تنها کمی
که شاید به زبان آوردنش
جلوی تجارب عجیب و غریب پیش رو را بگیرد.
❤‍🔥1💋1💘1
من هم مثل باقی آدم‌ها بودم.
او مرا متفاوت می‌دید.
باقی آدم‌ها هم مثل من بودند.
او باعث می‌شد گمان کنم
همیشه چیزی کم دارم.
🕊1🏆1💘1