ghrmzejiiigh🫀
19 subscribers
628 photos
115 videos
24 files
381 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
Forwarded from REYSHAN SOUL🕊 (Zohre🕊▪️)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ghrmzejiiigh🫀
Video message
😍زهره خوشگلم درمورد کتاب فلسفه تنهایی توی چندتا ویدیو توضیح داده.🤗❤️
Forwarded from 🎙SadLilPari (Parisa)
Interstellar
🎼🎹#Piano #پیانو
بدون هیچ‌ تمرینی
:))
Forwarded from 🎙SadLilPari (Parisa)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Interstellar 🌠
🎼🎹 #Piano #پیانو
SadLilPari
Chetor Ghalbam Mizaneh
Gdaal
چه چیزایی که رد نشدن
از جلو چشام
من موندم چطور هنوز
قلبم می‌زنه!
قرمز جیییغ 🫀
Zamin Saafe
Zed Bazi (www.persianhub.com)
زمین صافه عزیزم
صاف‌تر از من با تو :)
قرمز جیییغ 🫀
One Of The Girls
The Weeknd, JENNIE, Lily-Rose Depp
He knows how to get the best out of me
قرمز جیییغ 🫀

وقتی روی این پل راه می‌روی، مصراع اول این بیت را زیر پایت می‌خوانی:

«بی‌تو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله‌ها ست»
(#فاضل_نظری همین‌جا بگم که اصلا ازش خوشم نمیاد😒)
.
مقصود از این «تو» برای یک‌نفر معشوقش است برای دیگری پول، کار، اعتبار اجتماعی، مدرک دانشگاهی، زیبایی، تندرستی و...
منظور از «تو» می‌تواند از آدمی به آدم دیگر متفاوت باشد اما همهٔ آدم‌ها یک «تو»یی دارند که بدون آن ترس بیاید سراغشان.اصلا همین نفس، اگر برود و بازنگردد؟!
.
شهری که روی گسل زلزله‌ است اگر تخریب شود، بنایی اگر بریزد، برای همیشه فروریخته است اما تفاوت آدمی با شهر این است که اگر با خاک هم یکسان شود، می‌تواند ققنوس‌وار از میان خاکستر خویش برخیزد و از نو خودش را بسازد.
آدمی با رفتن کسی که دوستش دارد و با از دست دادن هرچیزی که ارزشمند می‌پندارد، فرومی‌ریزد.گاهی باید هم خراب شد.
باید آن ترس بریزد تا اسکلت تازه را محکم‌تر بنا کنی.

#پریسا_فوجی

به قول امینم:
But I'mma still be humble When I scream "Fuck you!" 'Cause I'm stronger than I was :)
.
📍Zahedan, Feb 14, 2021
https://www.instagram.com/p/CLw6OIJpRVx/?igsh=MTloemZ1dnBpZmlscg==
قرمز جیییغ 🫀
دلم می‌خواهد بنشینم و به دل صبر از زندگی‌ام رمان بنویسم اما هنوز نامی برایش انتخاب نکرد‌ام.
ghrmzejiiigh🫀
دلم می‌خواهد بنشینم و به دل صبر از زندگی‌ام رمان بنویسم اما هنوز نامی برایش انتخاب نکرد‌ام.
آن‌جایی از زندگی‌ ام که فهمیده‌ام من خودم این‌ درام و تراژدی بزرگسالی را ساختم تا نویسنده بهتری بشوم و بتوانم از زندگی‌ خودم و براساس یک ماجرای واقعی داستان بنویسم.
اولین‌باری ست که جاده نهبندان-زاهدان را پوشیده از مه غلیظ و برف می‌بینم. یاد سفر سه‌سال پیش زاهدان با رضا و بابا می‌افتم که از طوفان شن گذشتیم.
حالا باید بگویم امشب شبی ست به مانند آن‌شب حتی ساکت‌تر.تنها نور چراغ‌ها در مه، چشمک می‌‌زند و دیگر هیچ؛ هیچ مطلق.
دیگر دانه شنی نیست که تق تق بخورد به ماشین و رنگش را ببرد.
تنها مه‌ است که اتوبوس را دربرمی‌گیرد.
و صدای نسیم که می‌خواند:
"همین‌جا بیا گم بشیم
کنارم تا صبح بشین
از این‌جا با من
باهم
با موج بریم.🌊❄️"

قرمز جیییغ🫀
Ye Chizi Begoo (Ft Armin 2AFM)
Amir Tataloo
تو می‌دونستی
که چیه درد من
تو می‌دونستی بدبختی‌مون
چیه حرف بزن
بگو چرا با من این‌قدر سردی
بگو لعنتی اون کیه بعد من؟

قرمز جیییغ 🫀
میگه سعی کن منو ببخشی!😄
آخه تا وقتی توییتر هست و میشه از تو کتاب نوشت، چرا ببخش؟!🤫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه جوری تا ته سوزوندی که جا برای بزرگی کردن باقی نگذاشتی.اگه قرار به کوچک‌ شدنه یه وقتایی بذار دوطرف باهم کوچک بشیم ببینیم بعد از این داستان کیه که دوباره بزرگ میشه.
پاک از یاد برده بودم روزی که باشتاب از استاد کیخسروی عزیز فوق تخصص کلیه اطفال سبزوار خواستم موضوعی برای پروپوزالم پیشنهاد بدهند تا پیش از آزمون پره انترنی، پروپوزالم را دفاع کنم.
هیچ استاد بالینی را از دانشگاه خودم یعنی علوم پزشکی زاهدان نمی‌شناختم چرا که از استاژری با دانشگاه و بیمارستان‌های سبزوار خاطره ساخته بودم و اکنون باید در زاهدان از پروپوزالم دفاع می‌کردم.
استاد کیخسروی بزرگواری کردند و با استاد شیخی مشورت کردند و قرار بر این شد که استاد راهنمای اول ایشان و دوم خودشان باشند.
یادم رفته بود که وقتی موضوع را در گوگل اسکولار جستجو کردم هیچ مورد مشابه وجود نداشت و خودم به کل موضوع را بدون این که به اساتید اطلاع بدهم، تغییر دادم:) و بیش از پیش موضوع سنگین‌تر و درعین حال کاربردی‌ و نوین‌تر شد.مطالعات خارجی تک و توک با یکی از موارد موضوع من انجام شده بود اما به ویژه در ایران تنها دو مقاله آن‌هم به صورت خیلی کلی به موضوع پرداخته بودند.
یادم رفته بود روش تحقیق را با دانشجویان ارشد پرستاری برداشتم و چهار نفر بیش‌تر نبودیم که دور میز می‌نشستیم و من بادقت گوش می‌کردم چرا که هم استاد با علاقه توضیح می‌داد و هم مطالب بسیار کاربردی بود.
در دوره فیزیوپات که زمان کرونا آنلاین برگزار می‌شد، واحدی داشتیم به نام آمار با استاد سرحدی که کار با نرم‌افزار SPSS را آموزش خیلی خلاصه آموزش دادند اما همان زیربنای حوصله امروز مرا شکل داد یا پیش‌تر از آمار دبیرستان که برخلاف ریاضی به محاسبه مد، میانه، میانگین و انحراف معیار علاقه داشتم.
حالا خودم بی‌آن که از شروع بترسم، نرم‌افزار را روی لپ‌تاپ ریختم و اجرا کردم و با کمک ویدئوهای آموزشی یوتیوب به خودم یادآوری کردم که از پس تحلیل آماری پایان‌نامه هم برمی‌آیم و توانستم.
پدرم به من قوت قلب داد و هرشب بامن تماس می‌گرفت و پیشرفتم را در نوشتن پیگیری می‌کرد.تنها هرکس که می‌نویسد، ارزش یک‌همراه و پشتیبان را در فرآیند نوشتن درک می‌کند.
هرشب به من یادآوری می‌کرد که مادرت و تو آن‌قدر به ادبیات مسلط هستید که تا جمعه کتابچه‌ات را بنویسی و تمام کنی! :))
البته چهارجمعه و حدود یک‌ماه از روزی که در جلسه دفاع دوست و همسایه‌ام شرکت کردم، گذشت.
تلنگری شد تا لپ‌تاپ را بگذارم روی همان صندلی چوبی‌ای که از کتابخانه مجتمع با یک میز بزرگ کش رفتم و صاحب‌خانه شبانه آمد میز را از اتاق برد به بهانه این که هشت نفر دیگر هم می‌توانند هم‌زمان پشتش درس بخوانند اما چندروز بعد کتابخانه را در ازای پول بیش‌تر به سه نفر اجاره داد!
یک‌ماه، کارم شده بود صبح‌ها بیمارستان می‌رفتم و شب‌ها اگر کشیک نبودم، می‌نشستم پای نوشتن و تا پاسی از شب می‌نوشتم و تحلیل می‌کردم.
پیش‌نویسم را که استاد خوانده بود به من گفت اول فکر کردیم که به کسی سپردی بنویسد!! هرچه قسم خوردم که خودم نوشتم فایده‌ نداشت تا روز دفاع.