هرقدم که با تو برمیداشتم، احساس میکردم کیلومترها به مقصود نزدیکتر میشوم.فکر میکردم به تو نزدیکتر میشوم و همینطور هم شد.من به تو رسیدم و تو شدم و ماندم و تو رفتی.
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش میرفتی، لحظهای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفتهاش بودی و نه کسی که در آینهٔ من میدیدی!
«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی
غریبه! سلام!
آدمها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدمها چون آب روان از من عبور میکنند.
دیگر نمیخواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم.میخواهم آنقدر به غریبهها سلام بدهم تا زهر خداحافظیها را بگیرم.میخواهم آنقدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آنها فقط از ظن خود مرا صدا میزنند نه من حقیقی را.تکهای از من که تنها با ندای آنها برمیخیزد و با رفتنشان دفن میشود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلامهای شیرین و خداحافظیهای تلخ، ذرهای از تلخی نبودن تو نه زیاد میشود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی میتوانم زندگیهای تازهای را با آدمهای مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوستداشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم میکند
او هست هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم»#یدالله_رویایی
در هرنفس تویی که به درونم میکشم.تا هروقت تو هستی من زنده ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدمها قدم میزنم و دیگر احساس تنهایی نمیکنم چون میدانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش میرفتی، لحظهای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفتهاش بودی و نه کسی که در آینهٔ من میدیدی!
«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی
غریبه! سلام!
آدمها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدمها چون آب روان از من عبور میکنند.
دیگر نمیخواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم.میخواهم آنقدر به غریبهها سلام بدهم تا زهر خداحافظیها را بگیرم.میخواهم آنقدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آنها فقط از ظن خود مرا صدا میزنند نه من حقیقی را.تکهای از من که تنها با ندای آنها برمیخیزد و با رفتنشان دفن میشود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلامهای شیرین و خداحافظیهای تلخ، ذرهای از تلخی نبودن تو نه زیاد میشود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی میتوانم زندگیهای تازهای را با آدمهای مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوستداشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم میکند
او هست هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم»#یدالله_رویایی
در هرنفس تویی که به درونم میکشم.تا هروقت تو هستی من زنده ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدمها قدم میزنم و دیگر احساس تنهایی نمیکنم چون میدانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
ghrmzejiiigh🫀
Video message
بیقرار تو ام و در دل تنگم گلهها ست
آه! بیتاب شدن عادت کمحوصلهها ست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلهها ست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچلهها ست
بیتو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزلهها ست
باز میپرسمت از مسئلهٔ دوری و عشق
و سکوت تو جواب همهٔ مسئلهها ست
#فاضل_نظری
@ghrmzejiiigh
آه! بیتاب شدن عادت کمحوصلهها ست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلهها ست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچلهها ست
بیتو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزلهها ست
باز میپرسمت از مسئلهٔ دوری و عشق
و سکوت تو جواب همهٔ مسئلهها ست
#فاضل_نظری
@ghrmzejiiigh
Khodahafezi Talkh (Shahrzad)
Mohsen Chavoshi
میفرماید :
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس هیچکس اینجا به تو مانند نشد !
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد !
#فاضل_نظری
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس هیچکس اینجا به تو مانند نشد !
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد !
#فاضل_نظری
ghrmzejiiigh🫀
Mohsen Chavoshi – Khodahafezi Talkh (Shahrzad)
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد …
لب تو میوهٔ ممنوع، ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد !
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد …
خاطرات تو و دنياى مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو، هرچند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
#فاضل_نظری
@ghrmzejiiigh
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد …
لب تو میوهٔ ممنوع، ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد !
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد …
خاطرات تو و دنياى مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو، هرچند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
#فاضل_نظری
@ghrmzejiiigh
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
هرقدم که با تو برمیداشتم، احساس میکردم کیلومترها به مقصود نزدیکتر میشوم.فکر میکردم به تو نزدیکتر میشوم و همینطور هم شد.من به تو رسیدم و تو شدم و ماندم و تو رفتی.
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش میرفتی، لحظهای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفتهاش بودی و نه کسی که در آینهٔ من میدیدی!
«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی
غریبه! سلام!
آدمها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدمها چون آب روان از من عبور میکنند.
دیگر نمیخواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم.میخواهم آنقدر به غریبهها سلام بدهم تا زهر خداحافظیها را بگیرم.میخواهم آنقدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آنها فقط از ظن خود مرا صدا میزنند نه من حقیقی را.تکهای از من که تنها با ندای آنها برمیخیزد و با رفتنشان دفن میشود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلامهای شیرین و خداحافظیهای تلخ، ذرهای از تلخی نبودن تو نه زیاد میشود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی میتوانم زندگیهای تازهای را با آدمهای مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوستداشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم میکند
او هست هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم»#یدالله_رویایی
در هرنفس تویی که به درونم میکشم.تا هروقت تو هستی من زنده ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدمها قدم میزنم و دیگر احساس تنهایی نمیکنم چون میدانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش میرفتی، لحظهای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفتهاش بودی و نه کسی که در آینهٔ من میدیدی!
«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی
غریبه! سلام!
آدمها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدمها چون آب روان از من عبور میکنند.
دیگر نمیخواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم.میخواهم آنقدر به غریبهها سلام بدهم تا زهر خداحافظیها را بگیرم.میخواهم آنقدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آنها فقط از ظن خود مرا صدا میزنند نه من حقیقی را.تکهای از من که تنها با ندای آنها برمیخیزد و با رفتنشان دفن میشود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلامهای شیرین و خداحافظیهای تلخ، ذرهای از تلخی نبودن تو نه زیاد میشود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی میتوانم زندگیهای تازهای را با آدمهای مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوستداشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم میکند
او هست هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم»#یدالله_رویایی
در هرنفس تویی که به درونم میکشم.تا هروقت تو هستی من زنده ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدمها قدم میزنم و دیگر احساس تنهایی نمیکنم چون میدانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
هرقدم که با تو برمیداشتم، احساس میکردم کیلومترها به مقصود نزدیکتر میشوم.فکر میکردم به تو نزدیکتر میشوم و همینطور هم شد.من به تو رسیدم و تو شدم و ماندم و تو رفتی.
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش میرفتی، لحظهای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفتهاش بودی و نه کسی که در آینهٔ من میدیدی!
«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی
غریبه! سلام!
آدمها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدمها چون آب روان از من عبور میکنند.
دیگر نمیخواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم.میخواهم آنقدر به غریبهها سلام بدهم تا زهر خداحافظیها را بگیرم.میخواهم آنقدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آنها فقط از ظن خود مرا صدا میزنند نه من حقیقی را.تکهای از من که تنها با ندای آنها برمیخیزد و با رفتنشان دفن میشود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلامهای شیرین و خداحافظیهای تلخ، ذرهای از تلخی نبودن تو نه زیاد میشود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی میتوانم زندگیهای تازهای را با آدمهای مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوستداشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم میکند
او هست هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم»#یدالله_رویایی
در هرنفس تویی که به درونم میکشم.تا هروقت تو هستی من زنده ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدمها قدم میزنم و دیگر احساس تنهایی نمیکنم چون میدانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش میرفتی، لحظهای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفتهاش بودی و نه کسی که در آینهٔ من میدیدی!
«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی
غریبه! سلام!
آدمها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدمها چون آب روان از من عبور میکنند.
دیگر نمیخواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم.میخواهم آنقدر به غریبهها سلام بدهم تا زهر خداحافظیها را بگیرم.میخواهم آنقدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آنها فقط از ظن خود مرا صدا میزنند نه من حقیقی را.تکهای از من که تنها با ندای آنها برمیخیزد و با رفتنشان دفن میشود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلامهای شیرین و خداحافظیهای تلخ، ذرهای از تلخی نبودن تو نه زیاد میشود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی میتوانم زندگیهای تازهای را با آدمهای مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوستداشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم میکند
او هست هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم»#یدالله_رویایی
در هرنفس تویی که به درونم میکشم.تا هروقت تو هستی من زنده ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدمها قدم میزنم و دیگر احساس تنهایی نمیکنم چون میدانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
Khodahafezi Talkh (Shahrzad)
Mohsen Chavoshi
میفرماید :
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس هیچکس اینجا به تو مانند نشد !
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد !
#فاضل_نظری
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس هیچکس اینجا به تو مانند نشد !
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد !
#فاضل_نظری
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
ghrmzejiiigh🫀
Mohsen Chavoshi – Khodahafezi Talkh (Shahrzad)
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد …
لب تو میوهٔ ممنوع، ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد !
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد …
خاطرات تو و دنياى مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو، هرچند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
#فاضل_نظری
@ghrmzejiiigh
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد …
لب تو میوهٔ ممنوع، ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد !
با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در اینسینه خداوند نشد …
خاطرات تو و دنياى مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو، هرچند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
#فاضل_نظری
@ghrmzejiiigh
✒
وقتی روی این پل راه میروی، مصراع اول این بیت را زیر پایت میخوانی:
«بیتو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزلهها ست»
(#فاضل_نظری همینجا بگم که اصلا ازش خوشم نمیاد😒)
.
مقصود از این «تو» برای یکنفر معشوقش است برای دیگری پول، کار، اعتبار اجتماعی، مدرک دانشگاهی، زیبایی، تندرستی و...
منظور از «تو» میتواند از آدمی به آدم دیگر متفاوت باشد اما همهٔ آدمها یک «تو»یی دارند که بدون آن ترس بیاید سراغشان.اصلا همین نفس، اگر برود و بازنگردد؟!
.
شهری که روی گسل زلزله است اگر تخریب شود، بنایی اگر بریزد، برای همیشه فروریخته است اما تفاوت آدمی با شهر این است که اگر با خاک هم یکسان شود، میتواند ققنوسوار از میان خاکستر خویش برخیزد و از نو خودش را بسازد.
آدمی با رفتن کسی که دوستش دارد و با از دست دادن هرچیزی که ارزشمند میپندارد، فرومیریزد.گاهی باید هم خراب شد.
باید آن ترس بریزد تا اسکلت تازه را محکمتر بنا کنی.
#پریسا_فوجی
به قول امینم:
But I'mma still be humble When I scream "Fuck you!" 'Cause I'm stronger than I was :) ♥
.
📍Zahedan, Feb 14, 2021
https://www.instagram.com/p/CLw6OIJpRVx/?igsh=MTloemZ1dnBpZmlscg==
قرمز جیییغ 🫀
وقتی روی این پل راه میروی، مصراع اول این بیت را زیر پایت میخوانی:
«بیتو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزلهها ست»
(#فاضل_نظری همینجا بگم که اصلا ازش خوشم نمیاد😒)
.
مقصود از این «تو» برای یکنفر معشوقش است برای دیگری پول، کار، اعتبار اجتماعی، مدرک دانشگاهی، زیبایی، تندرستی و...
منظور از «تو» میتواند از آدمی به آدم دیگر متفاوت باشد اما همهٔ آدمها یک «تو»یی دارند که بدون آن ترس بیاید سراغشان.اصلا همین نفس، اگر برود و بازنگردد؟!
.
شهری که روی گسل زلزله است اگر تخریب شود، بنایی اگر بریزد، برای همیشه فروریخته است اما تفاوت آدمی با شهر این است که اگر با خاک هم یکسان شود، میتواند ققنوسوار از میان خاکستر خویش برخیزد و از نو خودش را بسازد.
آدمی با رفتن کسی که دوستش دارد و با از دست دادن هرچیزی که ارزشمند میپندارد، فرومیریزد.گاهی باید هم خراب شد.
باید آن ترس بریزد تا اسکلت تازه را محکمتر بنا کنی.
#پریسا_فوجی
به قول امینم:
But I'mma still be humble When I scream "Fuck you!" 'Cause I'm stronger than I was :) ♥
.
📍Zahedan, Feb 14, 2021
https://www.instagram.com/p/CLw6OIJpRVx/?igsh=MTloemZ1dnBpZmlscg==
قرمز جیییغ 🫀