ghrmzejiiigh🫀
19 subscribers
628 photos
115 videos
24 files
380 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
قصّه را از کجا شروع کنم؟! از شب زخم «کوی دانشگاه»
یا جلوتر
- «لالا... لالا... ساکت!»
شب تک‌تیرهای تووی «جناح»

یا عقب‌تر، دو دست قفل شده
- «قفل کردم در اتاقت را،
دست لولو نمی‌رسد این‌جا!»
ایستاده جلوی بند سپاه

یا عقب‌تر، عقب‌تر از سیلی، قبل جر خوردن دهانت
- «هییییییس!»
قبل یک جفت چشم خونی و خیس، قبل امضای برگه‌های گناه

- «چشم‌ها را ببند و تووی سرت، ببعی‌های باغ را بشمر!»
خورده شد چند گوسفند سفید، رد شد از گله چند گرگ سیاه

تووی تختی به کوچکی تنت
- «لا... لالا... خواب‌های خوووب ببین!»
خواب بیدارباش صبح اوین، خواب یک آدم بدون پناه

مادرم سعی کرد لالایی، تووی گوشم بخواند و... خوابید!
من پر از ترس بودم و تردید، شهر در رفت و آمد ارواح
 
قصّه را از کجا شروع شدم؟! همهٔ کوچه را که باریدم
یک نفر داد زد... فراریدم! به تو برخوردم از سر هر راه

به تو که خسته بودی و خونی، با تو این قصه را عقب رفتم
با تو تا انتهای شب رفتم، با دو تا دست قفل تا خود ماه!

تا ته مست کردن مشروب، دور دنیای مرده چرخ زدن
کتک و مشت خورده چرخ زدن، خسته بر پله‌های دانشگاه

آرزویم بزرگ و دست نیافتنی و خنده‌دار و مسخره بود
چشم‌های تو پشت پنجره بود، که به من گفت: هیچ چیز نخواه!

سایه‌ها تووی کوچه می‌گشتند، به شبم خاک مرده پاشیدند
قصّه‌ام را کجا شروعیدند؟! مادرم خواب بود وقت لقاح...

#فاطمه_اختصاری
@fateme_ekhtesari
@ghrmzejiiigh
همون اولش بهت گفتم که «ببین ! سیاهه تهش مث آخر فیلماس»* که مزهٔ ته خیار میده مث یه بادوم تلخه که شیرینی خوابای خرگوشی رو ازت میگیره.گفتی ولی حالشو میده همون وسطا که دوست داشتن به بی‌نهایت میرسه.نگفتم بهت وقتی دوست داشتن به بی‌نهایت برسه میشه تنفر.هرکاری می‌کنی ازت دور بشه چون اون هرکاری هم بکنه به عشقی که بهش داری نمیرسه.

#پریسا_فوجی
*: از #فاطمه_اختصاری
همینجوری نوشتم 🤷‍♀
@ghrmzejiiigh