ghrmzejiiigh🫀
19 subscribers
628 photos
115 videos
24 files
380 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
بخواب هلیا! دیر است.
دیگر هیچ‌کس نیمه‌شب بیدارت نخواهد کرد و آهسته نمی‌گوید: بیداری هلیا؟ بلند شو برویم گنجشک بگیریم.با آن چراغ دستی کوچک زیر درخت‌های نارنج می‌گردیم‌.گنجشک‌ها شب‌ها نمی‌توانند پرواز کنند.تو می‌لرزی.من دوست دارم که تو در خواب هم با من باشی و ما از مجرمین روزگار نیستیم.ما را به قصاص گناهی که نکرده‌ایم نمی‌سوزند.

#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
#نادر_ابراهیمی
@ghrmzejiiigh
هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است...
مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی ست.
#نادر_ابراهیمی
#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
@ghrmzejiiigh
هرقدم که با تو برمی‌داشتم، احساس می‌کردم کیلومترها به مقصود نزدیک‌تر می‌شوم.فکر می‌کردم به تو نزدیک‌تر می‌شوم و همین‌طور هم شد.من به تو رسیدم و تو شدم و ماندم و تو رفتی.
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش می‌رفتی، لحظه‌ای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفته‌اش بودی و نه کسی که در آینهٔ من می‌دیدی!

«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی

غریبه! سلام!
آدم‌ها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدم‌ها چون آب روان از من عبور می‌کنند.
دیگر نمی‌خواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم‌.می‌خواهم آن‌قدر به غریبه‌ها سلام بدهم تا زهر خداحافظی‌ها را بگیرم.می‌خواهم آن‌قدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آن‌ها فقط از ظن خود مرا صدا می‌زنند نه من حقیقی را.تکه‌ای از من که تنها با ندای آن‌ها برمی‌خیزد و با رفتنشان دفن می‌شود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلام‌های شیرین و خداحافظی‌های تلخ، ذره‌ای از تلخی نبودن تو نه زیاد می‌شود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی می‌توانم زندگی‌های تازه‌ای را با آدم‌های مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوست‌داشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم می‌کند
او هست هرجا هوا که هست
نه می‌گریزم می‌خواهم
نه می‌توانم بگریزم»#یدالله_رویایی

در هرنفس تویی که به درونم می‌کشم.تا هروقت تو هستی من زنده‌ ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدم‌ها قدم می‌زنم و دیگر احساس تنهایی نمی‌کنم چون می‌دانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
هرقدم که با تو برمی‌داشتم، احساس می‌کردم کیلومترها به مقصود نزدیک‌تر می‌شوم.فکر می‌کردم به تو نزدیک‌تر می‌شوم و همین‌طور هم شد.من به تو رسیدم و تو شدم و ماندم و تو رفتی.
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش می‌رفتی، لحظه‌ای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفته‌اش بودی و نه کسی که در آینهٔ من می‌دیدی!

«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی

غریبه! سلام!
آدم‌ها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدم‌ها چون آب روان از من عبور می‌کنند.
دیگر نمی‌خواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم‌.می‌خواهم آن‌قدر به غریبه‌ها سلام بدهم تا زهر خداحافظی‌ها را بگیرم.می‌خواهم آن‌قدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آن‌ها فقط از ظن خود مرا صدا می‌زنند نه من حقیقی را.تکه‌ای از من که تنها با ندای آن‌ها برمی‌خیزد و با رفتنشان دفن می‌شود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلام‌های شیرین و خداحافظی‌های تلخ، ذره‌ای از تلخی نبودن تو نه زیاد می‌شود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی می‌توانم زندگی‌های تازه‌ای را با آدم‌های مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوست‌داشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم می‌کند
او هست هرجا هوا که هست
نه می‌گریزم می‌خواهم
نه می‌توانم بگریزم»#یدالله_رویایی

در هرنفس تویی که به درونم می‌کشم.تا هروقت تو هستی من زنده‌ ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدم‌ها قدم می‌زنم و دیگر احساس تنهایی نمی‌کنم چون می‌دانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh
Forwarded from ghrmzejiiigh🫀 (Parisa)
هرقدم که با تو برمی‌داشتم، احساس می‌کردم کیلومترها به مقصود نزدیک‌تر می‌شوم.فکر می‌کردم به تو نزدیک‌تر می‌شوم و همین‌طور هم شد.من به تو رسیدم و تو شدم و ماندم و تو رفتی.
اما من اگر ماندم و تو رفتی دیگر از یک نقطه آغاز نخواهیم کرد.
تو همراه مسافر دیگری شدی و من برای قطار رفته دست تکان دادم.من جا ماندم.من فرو رفتم و قطار زندگی که تو سوار بر آن به سوی آینده پیش می‌رفتی، لحظه‌ای برای من نایستاد.چون مقصودش فقط خودت بودی.آن منی که شیفته‌اش بودی و نه کسی که در آینهٔ من می‌دیدی!

«هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.»#نادر_ابراهیمی

غریبه! سلام!
آدم‌ها مرا مثل خودشان آب کردند.من آب شدم، شفاف و آدم‌ها چون آب روان از من عبور می‌کنند.
دیگر نمی‌خواهم به این توصیهٔ آقای ابراهیمی عمل کنم‌.می‌خواهم آن‌قدر به غریبه‌ها سلام بدهم تا زهر خداحافظی‌ها را بگیرم.می‌خواهم آن‌قدر مرا به نام کوچکم بخوانند تا دیگر تشنهٔ شنیدن آن از زبان تو نباشم.
«هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!»#فاضل_نظری
آن‌ها فقط از ظن خود مرا صدا می‌زنند نه من حقیقی را.تکه‌ای از من که تنها با ندای آن‌ها برمی‌خیزد و با رفتنشان دفن می‌شود.
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»#مولوی
چون با سلام‌های شیرین و خداحافظی‌های تلخ، ذره‌ای از تلخی نبودن تو نه زیاد می‌شود نه کم پس چرا زندگی را در تنهایی بگذرانم؟ چرا وقتی می‌توانم زندگی‌های تازه‌ای را با آدم‌های مختلف شروع کنم، به مردن با صدای تو دل خوش کنم؟ به دوست‌داشتنی ناملموس، به چیزی که وجود ندارد.
«در هیئت هوا دائم مراقبتم می‌کند
او هست هرجا هوا که هست
نه می‌گریزم می‌خواهم
نه می‌توانم بگریزم»#یدالله_رویایی

در هرنفس تویی که به درونم می‌کشم.تا هروقت تو هستی من زنده‌ ام و تا وقتی زنده ام تو هستی.میان آدم‌ها قدم می‌زنم و دیگر احساس تنهایی نمی‌کنم چون می‌دانم که تو جایی بیرون از ذهن من نیستی و درونم دفنی.پس دیگر جایی نیست که وقتی در جمعم دلم آن جا باشد.
#پریسا_فوجی
@ghrmzejiiigh