ghrmzejiiigh🫀
20 subscribers
633 photos
116 videos
24 files
384 links
برای دل خودم و برای ادبیات 🎧
#پری_کوچک_غمگین #پریسا_فوجی
نوشته‌های من را این‌جا بخوانید!
http://www.parisafouji.blogfa.com
http://www.instagram.com/parisafouji
👥Join Groups:
Literature General: t.me/barayeadab
Book Club: https://t.me/+GUDI6rX8oUFhZGQ0
Download Telegram
دلم می‌خواهد بنشینم و به دل صبر از زندگی‌ام رمان بنویسم اما هنوز نامی برایش انتخاب نکرد‌ام.
💘1
ghrmzejiiigh🫀
دلم می‌خواهد بنشینم و به دل صبر از زندگی‌ام رمان بنویسم اما هنوز نامی برایش انتخاب نکرد‌ام.
آن‌جایی از زندگی‌ ام که فهمیده‌ام من خودم این‌ درام و تراژدی بزرگسالی را ساختم تا نویسنده بهتری بشوم و بتوانم از زندگی‌ خودم و براساس یک ماجرای واقعی داستان بنویسم.
اولین‌باری ست که جاده نهبندان-زاهدان را پوشیده از مه غلیظ و برف می‌بینم. یاد سفر سه‌سال پیش زاهدان با رضا و بابا می‌افتم که از طوفان شن گذشتیم.
حالا باید بگویم امشب شبی ست به مانند آن‌شب حتی ساکت‌تر.تنها نور چراغ‌ها در مه، چشمک می‌‌زند و دیگر هیچ؛ هیچ مطلق.
دیگر دانه شنی نیست که تق تق بخورد به ماشین و رنگش را ببرد.
تنها مه‌ است که اتوبوس را دربرمی‌گیرد.
و صدای نسیم که می‌خواند:
"همین‌جا بیا گم بشیم
کنارم تا صبح بشین
از این‌جا با من
باهم
با موج بریم.🌊❄️"

قرمز جیییغ🫀
🤗1🆒1
Ye Chizi Begoo (Ft Armin 2AFM)
Amir Tataloo
تو می‌دونستی
که چیه درد من
تو می‌دونستی بدبختی‌مون
چیه حرف بزن
بگو چرا با من این‌قدر سردی
بگو لعنتی اون کیه بعد من؟

قرمز جیییغ 🫀
💘1
میگه سعی کن منو ببخشی!😄
آخه تا وقتی توییتر هست و میشه از تو کتاب نوشت، چرا ببخش؟!🤫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه جوری تا ته سوزوندی که جا برای بزرگی کردن باقی نگذاشتی.اگه قرار به کوچک‌ شدنه یه وقتایی بذار دوطرف باهم کوچک بشیم ببینیم بعد از این داستان کیه که دوباره بزرگ میشه.
پاک از یاد برده بودم روزی که باشتاب از استاد کیخسروی عزیز فوق تخصص کلیه اطفال سبزوار خواستم موضوعی برای پروپوزالم پیشنهاد بدهند تا پیش از آزمون پره انترنی، پروپوزالم را دفاع کنم.
هیچ استاد بالینی را از دانشگاه خودم یعنی علوم پزشکی زاهدان نمی‌شناختم چرا که از استاژری با دانشگاه و بیمارستان‌های سبزوار خاطره ساخته بودم و اکنون باید در زاهدان از پروپوزالم دفاع می‌کردم.
استاد کیخسروی بزرگواری کردند و با استاد شیخی مشورت کردند و قرار بر این شد که استاد راهنمای اول ایشان و دوم خودشان باشند.
یادم رفته بود که وقتی موضوع را در گوگل اسکولار جستجو کردم هیچ مورد مشابه وجود نداشت و خودم به کل موضوع را بدون این که به اساتید اطلاع بدهم، تغییر دادم:) و بیش از پیش موضوع سنگین‌تر و درعین حال کاربردی‌ و نوین‌تر شد.مطالعات خارجی تک و توک با یکی از موارد موضوع من انجام شده بود اما به ویژه در ایران تنها دو مقاله آن‌هم به صورت خیلی کلی به موضوع پرداخته بودند.
یادم رفته بود روش تحقیق را با دانشجویان ارشد پرستاری برداشتم و چهار نفر بیش‌تر نبودیم که دور میز می‌نشستیم و من بادقت گوش می‌کردم چرا که هم استاد با علاقه توضیح می‌داد و هم مطالب بسیار کاربردی بود.
در دوره فیزیوپات که زمان کرونا آنلاین برگزار می‌شد، واحدی داشتیم به نام آمار با استاد سرحدی که کار با نرم‌افزار SPSS را آموزش خیلی خلاصه آموزش دادند اما همان زیربنای حوصله امروز مرا شکل داد یا پیش‌تر از آمار دبیرستان که برخلاف ریاضی به محاسبه مد، میانه، میانگین و انحراف معیار علاقه داشتم.
حالا خودم بی‌آن که از شروع بترسم، نرم‌افزار را روی لپ‌تاپ ریختم و اجرا کردم و با کمک ویدئوهای آموزشی یوتیوب به خودم یادآوری کردم که از پس تحلیل آماری پایان‌نامه هم برمی‌آیم و توانستم.
پدرم به من قوت قلب داد و هرشب بامن تماس می‌گرفت و پیشرفتم را در نوشتن پیگیری می‌کرد.تنها هرکس که می‌نویسد، ارزش یک‌همراه و پشتیبان را در فرآیند نوشتن درک می‌کند.
هرشب به من یادآوری می‌کرد که مادرت و تو آن‌قدر به ادبیات مسلط هستید که تا جمعه کتابچه‌ات را بنویسی و تمام کنی! :))
البته چهارجمعه و حدود یک‌ماه از روزی که در جلسه دفاع دوست و همسایه‌ام شرکت کردم، گذشت.
تلنگری شد تا لپ‌تاپ را بگذارم روی همان صندلی چوبی‌ای که از کتابخانه مجتمع با یک میز بزرگ کش رفتم و صاحب‌خانه شبانه آمد میز را از اتاق برد به بهانه این که هشت نفر دیگر هم می‌توانند هم‌زمان پشتش درس بخوانند اما چندروز بعد کتابخانه را در ازای پول بیش‌تر به سه نفر اجاره داد!
یک‌ماه، کارم شده بود صبح‌ها بیمارستان می‌رفتم و شب‌ها اگر کشیک نبودم، می‌نشستم پای نوشتن و تا پاسی از شب می‌نوشتم و تحلیل می‌کردم.
پیش‌نویسم را که استاد خوانده بود به من گفت اول فکر کردیم که به کسی سپردی بنویسد!! هرچه قسم خوردم که خودم نوشتم فایده‌ نداشت تا روز دفاع.
❤‍🔥1😍1
صبح روز دفاع ساعت پنج صبح، بی‌اغراق، بخش جراحی بودم و ساعت نه که کارها تمام شد به سرعت خودم را رساندم به خانه تا کارها را به تنهایی راست و ریست کنم: پای سیب بگذارم داخل پک‌های پذیرایی، لباس‌هایم را آماده کنم، آرایش کنم که استاد تماس گرفتند و گفتند که ساعت دفاع را یک‌ساعت جلوتر بیاورم.
گفتم استاد من مهمان دعوت کرده‌ام.
زدم زیر خنده چون استاد گفت حالا مهمان‌ها را یک کاری می‌کنیم...زیاد مهم نیست!😄
دیدم انگار کار می‌خواهد سریع جمع شود پس سرعتم را دوبرابر کردم، به همه خبر دادم و اسنپ گرفتم به مقصد دانشکده پزشکی.
💯2
رسیدم و با هول و ولا پک‌ها را چیدم و پروژکتور و سیستم را روشن کردم.
ستاره و مادرش زودتر از همه رسیدند با یک دسته گل رز رنگی که روی کارت کوچکی نوشته بود:" برای عرض تبریک" خیلی از دیدنشان خوشحال شدم.
اساتید وارد شدند و
🏆2❤‍🔥1
What about next goal(s)?
انقدر‌ کشیک اطفال دادم که مریض DKA رو هنوز ندیده تشخیص دادم.
بعد طب اورژانس ویزیت قلب و جراحی گذاشته براش!😄
😍3💋1🤗1
ghrmzejiiigh🫀
این هم ولاگ تمیزکاری اتاقم🤩🛁🧺🪣🧹 با لایک و سابسکرایب از من حمایت کنید.👩🏻‍💻 https://youtu.be/qV6_Q0P_7js?feature=shared
چون از ولاگ قبلی استقبال شد، البته در حد کانال خودم دیگه :))
تصمیم گرفتم ولاگ بعدی رو ادیت کنم: ولاگ زاهدان‌گردی فروردین ۱۴۰۳ با مامان و چهارراه رسولی و تور یه خونه لاکچری توی زاهدان!😄
❤‍🔥2🗿1
Forwarded from Dr. Parisa Fouji
او به کسی نیاز داشت که هم‌چون سازی خوش‌آهنگ در دستانش جا بگیرد، یعنی؛ آن‌قدر کوچک باشد که بتواند در دستانش جا بشود و هم در قلبش آن‌هنگام که او آرام بدنش را با آرشه احساس می‌نوازد.آن‌قدر پر از حرف باشد شبیه قطعه‌ای که تمام احساسش را در آغوش می‌گیرد.
🎼
مردی که بتواند موسیقی بدنش، اندیشه‌ و بودنش را بنوازد و شکوفا کند نه کسی که تنها به ارضای میل شهوت و شهرتش با بدن او می‌پردازد و هیچ‌حمایتی هیچ‌گاه از او ندیده است.
می‌خواهد تمام مردانی که از زندگی‌اش رفتند، چیزی از او که خواهد آمد، از او که هنرمندی ست یکتا، کم داشته باشند‌. می‌خواهد آن‌یگانه کلید قفل صندوقچه احساسش تنها، آرشه ویولن مردی باشد که عاشق بدن و بودن او ست، عاشق همیشگی همه‌چیزش.
🎼
برای یک‌بار هم که شده می‌خواهد عاشق نوازنده‌اش باشد، نوازنده احساس و بدنش.
بس است تجربه‌های همه تکراری!
بس است ترک عشق‌بازی آن هم زمانی که بیش‌تر از پیش عاشق و تن‌باخته‌ای.
او می‌خواهد زن باشد و زن بودن تجلی روح زنانه ست در کالبدی زنانه.
#پریسا_فوجی
🎻هفتم بهمن‌ماه ۱۴۰۳
@barayeadab