عکس‌هایی که مامانم به سفارش من از دکورهای هالووینی LA گرفته
🎃👻😻🫶🏻

برای ادونرض آهنگ سلطان قلب‌ها خوندم فرستادم😂🙊

امتحان فیس هم دادم و تموم شد.
با این که هنوز دوتا کشیک دیگه اطفال دارم ولی می‌خوام بترکونم.😂
انقدر شب امتحان هوس کتاب و قهوه کرده بودم می‌خوام دلی از عزا دربیارم.
الان با مه‌جبین و آیدا و بچه‌ها نشستیم کیک لوتوس تولد آیدا رو خوردیم.
مه‌جبین دیروز بعد امتحان گفت برات قهوه بخرم؟ گفتم نه مرسی (چون پول نداشتم:(
امروز دلم می‌خواست ولی دیر گفتم بهش:(( باید برم تنها کافه

امشب خیلی خوش گذشت همین فاصله از کشیک دیشب تا کشیک فردا
✨

مشتاقم که بنشینم داستان تعریف کنم، بنویسم از کتاب‌ها، فیلم‌ها، مکان‌ها و رویدادها‌ اما
اما زندگی‌ام از لحظه تحویل سال هزار و چهارصد و سه آن‌قدر شتاب گرفته است که فرصتی برای درنگ و نگاه انداختن به پشت سرم ندارم.
انگار به من گفته باشند:"در دل شب از آن شهر برو و به پشت سرت نگاه نکن که بارانی از سنگ بر تو ببارد!"

آرشیو اینستاگرام خیلی از اتفاقات را یادآوری می‌کند...
مثلا یادآوری کرد که پارسال همین‌روزها برای چندمین بار بود دلم را می‌شکست و من باز می‌بخشیدمش...
خدا را هزاران سپاس که از امسال چیزی برای سال بعد نخواهد ماند.:):

پاییز آمده ست که خود را ببارمت
پاییز: نام دیگر "من دوست دارمت"
#سید_مهدی_موسوی 🍂🍁

پ مثل پاییز
پ حرف اول نام تو ست

دلقکمون به خودش گرفته اینو
اعلام حضور کرد یعنی؟🤡😆

یاد یه شعر از خانم دلقک افتادم:
از کافه‌های عصر بی‌زارم
از عصر بی‌قهوه گریزان‌تر
خیسم شبیه اول پاییز
حتی از آن هم برگ‌ریزان‌تر!

خرامان با اسب یال‌افشان زردش
می‌چمد در آن
پادشاه فصل‌ها؛
پاییز عزیز غم‌انگیز برگ‌ریز🍂

نکنید این کارارو بامن😈🤣
مامانم فکر کرده اینو برای دلقک معروف نوشتم ری‌اکشن🤡 برام فرستاده😄🤣